صف اولی ها این بار کارگر بودند
سایر منابع:
سایر خبرها
انتقام خونین پسرخاله ها
حرف شوکه شده بودم، بلافاصله خودم را به پارک رساندم و دیدم اکبر و دوستش قاسم روی موتور نشسته اند و قمه ای هم در دست دارند. برادرم هم مجروح در گوشه پارک افتاده بود که قمه را به دست گرفتم و چند ضربه به کتف و پهلوی اکبر زدم. وقتی دیدم او دیگر نمی تواند از جایش بلند شود از محل فرار کردم. اما چند روز بعد تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. حالا هم می گویم برادر و پسرخاله ام که آنجا بودند در ماجرا ...
عطربرکت|کارگرانی که کارفرمایشان خداست/جوان مردانی در دل شب
لباس تن من است. دست هایم همه پینه بسته. سختی زیاد کشیده ام اما هیمن که خرج زن و بچه ام را درمی آورم و لقمه حلال شکم مان را سیر می کند شکر. مصاحبه نمی کنم دخترجان نمی خواهم عکس و فیلم من بیفتد تو گوشی ها و دخترم خجالت زده شود از شغل من! اصرار نمی کنم. تشکر می کنم و راهم را پیش می گیرم. اما انگار حرف هایش و آن لحن صاف و صادقانه اش آتش می زند به جانم. نمی خواهم باعث شرمندگی پدری شوم اما ...
حرف های مهم رئیس جدید دانشگاه علوم پزشکی یاسوج
باشد یا هم به یک دوره متفاوت خدمت تبدیل شود و مردم از آن به نیکی یاد کنند. جاودان سیرت پیش از این رئیس بیمارستان محل پذیرش بیماران کرونایی بود و دو سال پیش از سوی پرویز یزدانپناه کنار گذاشته شد اما اکنون به راس هرم مدیریتی بهداشت و درمان کهگیلویه و بویراحمد رسید و همه گوی و میدان را به دست گرفته است. سرپرست جدید دانشگاه علوم پزشکی یاسوج امروز در یک نشست خبری حاضر شد و در جمع ...
عکس/ دختر قداره کش با چاقوهای عجیب دور کمرش به کلانتری رفت / وقت حرف زدن ندارم؛ آدم کشته ام!
میلیون هم به من خسارت زده بودند. بعد از این اظهارات باورنکردنی، فریبا با دستور رئیس دادگاه پشت میز محاکمه قرار گرفت تا به سؤالات هیأت قضایی پاسخ دهد. از او سؤال شد چند سال داری که پاسخ داد متولد سال 76هستم. هنوز 26 ساله نشده ام. رئیس دادگاه از او خواست که ماجرای قتل مرد مکانیک را توضیح بدهد. فریبا گفت: من حدود 2 سال پیش برای گرفتن گواهینامه به حسن آباد کرج رفته بودم ...
عگس | یادی از رفقا
سالگی وارد کار مطبوعات شدم و... به همه حرف هایم گوش داد و در حالی که لبخند می زد، گفت: خانم عودباشی اگر فکر می کنید من با لحن خدای ناکرده تند با شما صحبت کردم، عذرخواهی می کنم و نمی خواهم کسی را دل آزرده کنم. ولی از شما که سابقه کاری ات از بچه های گروه بالاتر است، به همان نسبت انتظار بیشتری دارم.. همین دیالوگ ها باعث می شد نه تنها انتحاری عمل نکنم، بلکه با خنده شروع به حرف زدن کنم. آخرین اعتراضم ...
تانکی را که سال 1361 زدم، به خودم واگذار کنید تا به ضایعاتی ها بفروشم!
شعار سال: احمد دهقان، داستان نویس سرشناس کشورمان که آثاری، چون سفر به گرای 270 درجه ، هجوم ، من قاتل پسرتان هستم ، دشت بان و بچه های کارون را در کارنامه دارد، داستانی کوتاه با نام نامه ای به آقای رییس جمهور را که هنوز چاپ نشده است، به بهانه سفر های رئیس جمهور به خوزستان و مطالبات مردمی از دولت در اختیار اطلاعات آنلاین قرار داد که می خوانید: گفته اند به شهر ما می آیید و هر کس درخواستی دارد، برای تان نامه بنویسد و تحویل نماینده تان بدهد. نمی دانم این نامه اصلاً به دست شما می رسد یا نه. اصلاً کسی آن را می خواند و یا این که آن را همین طور می اندازند یک گوش ...
سلامی از شکرستانِ ایران به رهبری
دومین ماه از سال مهار تورم، رشد تولید با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) در کنار کارگرانی از سراسر کشور، با آیت الله خامنه ای دیدار کردند. حال و هوای کارگران هم در این دیدار جالب بود؛ هر از چند نفری، روی سر کنار دستی شان، سربند می بست. همان سربندهای سبز و قرمز رزمنده های جنگ... روی کاغذهایی که کم کم بالای سرها گرفته می شد، اسم شهرها و استان ها را نوشته بودند؛ خوزستان، هرمزگان ...
کلوپ: هیچ دروغی نگفتم اما منتظر مجازاتم
خواهم شد. داوران فکر می کنند که من صداقت آنها را زیر سوال برده ام در حالی که اگر در آرامش باشم، هرگز این کار را نمی کنم. کارت قرمز من مقابل سیتی نیز مشابه بود و در آن صحنه هم بازیکنی که نقش داشت، محمد صلاح بود. نباید آن حرف ها را می گفتم، اما دروغ نگفتم. آنچه اکنون اتفاق می افتد دست من نیست. ما یک بازی را 4-3 به شکلی تماشایی بردیم ولی تیتر اخبار در مورد من بود. تمجید از فرم چشم گیر لوئیز ...
ملاقات نحس
به گزارش ایران ؛ از وقتی غرور جوانی همراهم شد داشتن چاقو برایم یک قوت قلب بود؛ احساس بزرگی می کردم قدرت در مشتم بود، اما نمی دانستم همه این داشتن ها کاذب است و مرا به پرتگاه مرگ خواهد کشاند. این جمله های تکان دهنده پسرجوانی است که در سن 18سالگی دست به جنایت خونینی زده است. همه چیز از یک عصر جمعه شروع شد کل کل دوستانم سر یک مشت حرف پوچ در یکی از بوستان های کرج همه را به یک ...
ادعای جنجالی پسر ناصر حجازی: مادرم می گوید فوت پدرم مشکوک است
. *این ایده روشن ماندن گوشی از طرف چه کسی بود؟ ایده من بود ولی از اول هم روشن بود. این چند وقت آخر خاموش بود. چون سعی می کردیم همه را جواب بدهیم. *با این که 12 سال از درگذشت ناصرخان گذشته است هر وقت سر خاک مرحوم می روی همیشه گل و این چیزها روی قبرش هست.منظورم این است که همیشه تازه است. مردم می آیند و سر می زنند.فکر می کنید علت این اتفاق چه چیزی است؟ من خودم ...
(تصاویر) داستان یک قتل سیاسی؛ ترور شاه در زیارت!
بچه شیره خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله اش هم به خانه شاگردی رفت سخن می گوید: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم. فرجام میرزا رضای کرمانی؛ فدای مردم ایران رضایِ شاه شکار! اگرچه مظفرالدین شاه ...
برنامه ریزی و امکانات پاوه برای جذب گردشگر مناسب نیست
تنها پزشک عمومی حاضر در صف طولانی اورژانس بیمارستان قدس به انتظار نشسته بودند. سیستم قطع بود و طبیعتا نوبت دهی مشکل داشت. نمی دانم آیا سیستم نوبت دهی وجود دارد یا نه ؟ اما حقیقتا مشکل به عینه مشاهده می شد هرچند پرسنل خدوم و زحمتکش در صدد بودند مشکل زیاد به چشم نیاید و کار مردم به خوبی پیش برود . داروخانه هم با توجه به نبود سیستم، توانایی ارائه خدمات نداشت. البته گفتند که داروی آنچنانی هم ...
دوبله با چوب دستی هری پاتر
صبح همه رفتیم، تعداد خیلی زیادی جوان بودیم، چون فیلم هری پاتر هم شخصیت های جوان زیادی دارد. آن زمان چند سال تان بود؟ 22 یا 23 ساله بودم، البته شاید از سن خودم کمتر نشان می دادم. آن روز آقای زند با همان تیپ درجه یک و کت وشلوار مرتب شان آمدند، چند صفحه دیالوگ دست شان بود و نگاهی به ما کردند و به من گفتند سعیدجان بیا ببینم چه کار می کنی؛ دیالوگ ها را گرفتم و دیدم هری پاتر است. خیلی خوشحال ...
از وقتی که صیغه رییسم شدم...
کردم وقتی با هم دوست شدیم قضیه برعکس شد و دوستانم به من حسادت می کردند ومی خواستند رابطه من و مهرداد را بهم بزنند تا اینکه او به من پیشنهاد ازدواج داد و من بدون اینکه فکر کنم به خانواده ام گفتم که مهرداد همان شاهزاده رویاهای من است که با اسب سفید به دنبال من آمده است. بعد از رضایت خانواده ام دوران عقد خوبی داشتم، اما بعد از عروسی شاهد دخالت خانواده همسرم درامور زندگی مان شدم مهرداد برخلاف ...
روایت هایی از جنس ایثار/ معلمانی که عشق را سرمشق می کنند
گفتنش دستانش را گرفته و می گوید آفرین الان خودت رو تشویق کن. بعد از کسری، شاگرد بعدی این کلاس حدیث خانم است؛ او بی قراری می کند و به سختی خانم زعفرانی او را روی صندل می نشاند. دستان حدیث پر از زخم است وقتی آن را می بینم تعجب می کنم که چه اتفاقی افتاده، خانم معلم می گوید او دستانش را زخمی می کند و دست خودش نیست، با دیدن دستان او دل هر آدمی خون می شود اما خودم را به زور کنترل می ...
عهد دانش آموز برای روستایش/ از گازکشی به مدرسه عشایری با هزینه آقا معلم تا روش جذاب تدریس
شهرستانی به گرمی سلام و احوال پرسی می کند. وقتی متوجه موضوع گفت و گو می شود می گوید ما انجام وظیفه می کنیم تا قدمی برای محرومیت زدایی برداریم. چه فرقی می کند محرومیت معیشتی باشد یا علمی و فرهنگی. مهم این است که با همه توان بکوشیم تا حال خوبی برای خودمان و انسان های اطرافمان ایجاد کنیم. آقای همت جهانبخش که 29 بهار زندگیش را تجربه کرده است با افتخار خود را روستازاده ای می داند که برای معلم ...
معلمی شغلی که وصفش در حروف الفبا نمی گنجد
. ضبط صوتم مشغول ضبط بود و ذهنم مشغول فکر و گوشم در حال لذت بردن کاش این بحث و صحبت ها همیشه و همه جا و در همه ی کلاس ها باشد تا هم فضای کلاس جذاب تر و علمی تر شود و هم رابطه ی معلم و شاگرد دوستانه تر، همه با شوق به حرف های یکدیگر گوش می دادند و گاهی صدای تشویقی نیز شنیده می شد چند نفر دیگر هم انشایشان را خواندند و از معلمشان تشکر کردند. تا پایان کلاس که زنگ خورد و بچه ها مشغول ...
یادگاری های بانوی بزرگ ری | هیچ کس از این خانه ناامید بیرون نرفت
. بچه ها بزرگ و بزرگ تر می شدند. هیئت هفتگی خانه هر بار شلوغ تر از قبل می شد و وظیفه ای که من عهده دارش بودم هم سنگین و سنگین تر. صدای داد و فریاد زنی میانسال در بانک توجه همه را به خود جلب کرده بود. زن بر سر متصدی بانک فریاد می زد که چرا این ماه سود سپرده اش کمتر از ماه قبل شده است. غروب که به خانه برگشتم همان زن را در کسوت نیازمند در خانه پدرم دیدم. در کنار مادر نشسته بود و از نداری و ...
اراده انسانی از بین برنده تمام حصارهای محدودیت
موفق استان زنجان اینگونه گفت وگو خود را با موج رسا شروع کرد؛ ملی پوش پاراتیراندازی هستم نزدیک به 7 سال است که تیراندازی با تفنگ بادی را شروع کرده ام نزدیک به 3 ماه بود که وارد ورزش تیراندازی با تفنگ بادی شده بودم که در مسابقات شرکت نموده و وارد تیم ملی تیر اندازی با اسلحه بادی شدم و توانستم به لطف خدا بعد از یک سال در مسابقات آسیایی جاکارتا سال 2017 مدال آور طلا برای کشور و استان خود باشم در ...
پاسخگوی سامانه 111 بفرمایید
در اولین تماسی که استاندار آذربایجان شرقی پاسخ داد، تماس گیرنده باور نمی کرد با شخص استاندار صحبت می کند و با اصرار تقاضای دادن گوشی به شخص استاندار را داشت. چند جمله که رد و بدل شد، تماس گیرنده تازه داشت باورش می شد که عابدین خرّم پای درددلش نشسته است؛ استاندار به قدری لحن صمیمی داشت که تماس گیرنده با صمیمیت و سادگی تمام به بیان مشکل اشتغال خود پرداخت. کریم، جوان 35 ساله زیر پوشش ...
نامه ای از خوزستان به رئیسی / تانکی را که سال 1361 زدم، به خودم واگذار کنید تا به ضایعاتی ها بفروشم
آقای رییس جمهور، سلام گفته اند به شهر ما می آیید و هر کس درخواستی دارد، برای تان نامه بنویسد و تحویل نماینده تان بدهد. نمی دانم این نامه اصلاً به دست شما می رسد یا نه. اصلاً کسی آن را می خواند و یا این که آن را همین طور می اندازند یک گوشه؛ الله اعلم. اما همین اولِ کار بگویم من از شما هیچ درخواستی ندارم. یعنی در این سال های سال که روی تخت افتاده ام، از هیچ کس خواسته ای نداشته ام که از شما بخواهم. من حقم را می خواهم. صبح نگار، دخترم را می ...
عاشق بی قرار
.... هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد. آخرین عیدی که با ما بود آن قدر کار کرده بود که دلم نمی آمد به چیزی دست بزنم. ماجرای زیارت مزار شهید توسط پیرزنی در رسانه ها به نقل از یکی از یاران شهید کافی زاده آمده است: مدتی پیش که بر سر مزار شهید کافی زاده رفته بودیم پیرزنی را دیدم که کنار مزارش نشسته و قرآن می خواند. ابتدا تصور کردم که از افراد خانواده و یا فامیل این شهید است اما وقتی ...
زادروزی برای حمید سمندریان؛ این صحنه خانه من است
پی یا تحلیل نمایشنامه ای، ارتباط خودم را با تئاتر نگه دارم اگرچه با نخی بسیار باریک و نامریی. من از تئاتری بودن استعفا نداده ام و فعلاً از بخشی از کار کنار کشیده ام که عنان آن به دست کسانی بوده است که به هزار دلیل خوش ندارند در تئاتر اتفاقی بیفتد! و در پاسخ به پرسشی دیگر درباره تفاوت دانشجویان دیروز و امروز چنین پاسخی داده: هر وقت وارد دانشگاه می شوم و در هر سال تحصیلی جدید این حس را ...
خدا خبر شهادت همسرم را روز خواستگاری به من داد!
سجاده قرآن را در دست گرفتم و گفتم: خدایا! من فقط ایمان و تقوای او برایم مهم است. من قرآن را باز می کنم، خودت دلم را آرام کن که حرف اطرافیان خللی در تصمیم من ایجاد نکنند. قرآن را که باز کردم آیه 29 سوره هود آمد. آیه این بود: باز بگو من از شما ملک و مالی نمی خواهم، اجر من با خداست و من آن مردم با ایمان را هر چند فقیر باشند از خود دور نمی کنم که آنان به شرف ملاقات خدا می رسند، ولی شما خود ...
گرگ و پوستین دوزی؟
اخیراً خرسی در جنگل پیدا شده که می گوید: شیر سگِ کی باشد؟ از این به بعد من سلطان جنگل هستم. شیر بدون این که پرس و جو کند، به حرف گرگ اعتماد کرد. خیلی عصبانی شد و گفت: دماری از روزگار خرس در بیاورم که در قصه ها بنویسند! برو هر طور شده خرس را به اینجا بیاور! گرگ که دید قسمت اول نقشه اش عملی شده خیلی خوشحال شد. تعظیمی دروغین کرد و به طرف خرس رفت. خرس بی خبر از همه جا زیر درختی نشسته بود ...
گردشگری بهترین و پولسازترین صنعت دنیا است/ هیچ چیز برای من مهمتر از منافع ملی ایران نیست
کنم و اسمش را هم ایرانگردی بگذارم. چطور شد که خواستید برنامه تولید کنید؟ در سفرهایم مشاهده می کردم که این همه زیبایی هست ولی ما در تلویزیون برنامه ای راجع به این زیبایی ها نداریم. با خودم فکر کردم که یک مجموعه مستندی را تولید کنم که تلفیقی از طبیعت، مردم، تاریخ و فرهنگ را در خود جای دهد. طرح را به سازمان صداوسیما بردیم ولی جایی حمایت نکردند این طور شد که در سال 90 آپارتمانم را ...