جدال خونین در اتاقک نگهبانی / تاوان سنگین در خشم آنی که به قتل انجامید
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل بر سر فحاشی
: من و مراد به عنوان کارگر و نگهبان در ساختمان در حال ساخت کار می کردیم. هر کدام اتاقک جداگانه ای در ساختمان داشتیم و با هم مشکلی هم نداشتیم. متهم در شرح حادثه نیز گفت: روز حادثه داشتیم با هم شوخی می کردیم که ناگهان حرف هایمان به مشاجره کشید. وقتی مشاجره مان بالا گرفت، او فحاشی کرد و به من فحش ناموس داد که عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم. میله ای را که روی زمین افتاده بود برداشتم و چند ضربه به او ...
جنایت 2 میلیون تومانی پدر و پسر تهرانی
.... آن روز در غیاب پدرم یاسر به خانه مان آمد و از من خواست تا بدهی ام را بپردازم. سر همین موضوع با هم درگیر شدیم .او به سمت من حمله ور شد .همان موقع پدرم از راه رسید. او که از دیدن درگیری میان من و دوستش شوکه شده بود با یاسر درگیر شد و با تفنگی که در خانه داشت یک تیر به پای او شلیک کرد .من همان موقع به آشپزخانه رفتم و یک چاقو برداشتم .می خواستم ضربه ای به دست یا سرش بزنم تا تا قدرت دستش گرفته ...
انتقام خونین پسرخاله های تهرانی + عکس
بلافاصله خودم را به پارک رساندم و دیدم اکبر و دوستش قاسم روی موتور نشسته اند و قمه ای هم در دست دارند. برادرم هم مجروح در گوشه پارک افتاده بود که قمه را به دست گرفتم و چند ضربه به کتف و پهلو اکبر زدم . وقتی دیدم او دیگر نمی تواند از جایش بلند شود از محل فرار کردم. اما چند روز بعد تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. حالا هم میگویم برادر و پسرخاله ام که آنجا بودند در ماجرا نقشی نداشتند و فقط شاهد درگیری ...
عشق کور
...، وارد اتاق شد. افسر پرونده مدعی شد متهم همان مسعود قاتل پرونده میناست. پسر 27ساله آرام نشسته بود و سرش رو به پایین بود. از او خواستم یک بار ابتدا دلیلش برای ارتکاب قتل را بگوید و پس از آن گفته هایش را به صورت مکتوب در برگه بازجویی بنویسد. مسعود با آهی بلند شروع به صحبت کرد و گفت: شماره تلفن مینا را از دوستم گرفتم. ارتباط ما ابتدا تلفنی بود و پس از چند ماه همدیگر را دیدیم. آن موقع دختر مورد ...
قتل به خاطر چندکیلو برنج
از روی نیمکت بلند شدم و به آن ها گفتم نایلون ها را به من بدهند. آن ها قبول نکردند و من هم فکر کردم واقعاً وسیله باارزشی داخل نایلون است که با آن ها درگیر شدم و یکی از آن ها را با چاقو زدم. پس به خاطر سرقت دست به قتل زدی؟ نه، گفتم که حالم خوب نبود. من دو شبانه روز نخوابیده بودم. چرا نخوابیده بودی؟ واقعیتش من کبوتربازم و در پشت بام خانه مان تعداد زیادی کبوتر دارم که داخل چند ...
شهید الداغی معلم درس دفاع از ناموس
شد متهمان سابقه دار و یکی از آنها سال ها قبل دست به قتل زده است. یکی از متهمان که 18 سال دارد در اعترافاتش گفت: 2 بار بخاطر درگیری دستگیر شدم و شب حادثه وقتی با مرد جوان درگیر شدیم دست به چاقو شدم و چند ضربه به او زدم. پسر 16 ساله نیز گفت: 2 سال قبل در یک درگیری دست به زدم که پس از دستگیری و طی مراحل قانونی آزاد شدم و 2 سابقه درگیری هم دارم. وی افزود: شب حادثه ...
دخترم که باردار شد تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده|شوهر صیغه ایم با او رابطه نامشروع داشت!
تحت نظر بگیرم در همین حال و احوال یک روز به صورت کاملا اتفاقی گوشی تلفن همراه بهرام دست من افتاد و از سر کنجکاوی شروع کردم به گشتن میان چت ها ! وای خدای من باور کردنی نبود ! نمی تونستم اون چیزی را که می دیدم و می خوندم باور کنم ،چت های بهرام و نینا دنیا را جلوی چشمام تیره و تار کرد.من با مردی زندگی می کردم که همزمان همسر من و دخترم بود و نمی دونستم که چه طوری این فاجعه را هضم کنم. ...
نزدیک به نیم قرن تدریس به کلاس اولی ها/ سید ابراهیم امیری : زمانی که یک معلم احساس کند یک بچه از او می ...
با گچ بنویسند؛ تا بد خط نشوند. مثلا من دانش آموزی داشتم که دست خطی داشت که با کتاب مو نمی زد. هیچ کس باور نمی کرد؛ من دانش آموز را صدا زدم و آمد و نوشت و همه دیدند که چقدر خوش خط است. الان مغازه دارد. در شهرک دانش آموزی داشتم که املایش خیلی خوب بود. آوردمش در دفتر و از کلاس چهارم دبستان و از سخت ترین درس کتاب، به او املا گفتم. دانش آموز کلاس اول از املا از کتاب درسی چهارم دبستان، 18 گرفت. در ...
خاطره معلم سمنانی و شاگرد اوتیسمی/ اردویی که خاطره ساز شد
یک بسته ی چیپس پیدا کرد و توی کیسۀ زباله انداخت خیلی خوشحال شدم امروز خیلی مهارت هایی را که یاد گرفته بود انجام داد. وقتی به صف شدیم که سوار اتوبوس شویم یکی از دانش آموزان خوراکی تعارفم کرد تا رفتم تشکّر کنم پدرام به آن پسر گفت. نه نه! خانم معلّم چاق می شود و بعد ادای آدمای چاق را در آورد و بعد شروع به خندیدن کرد. سعی کردم نقطه ضعف دستش ندهم این شیطون بلا دنبال این بود که نقطه ضعف من را ...
محاصره مخفیگاه امن قاتل فراری
کلمه حرف های پوچ به من زد و نزدیکم شد و چاقویش را درآورد. من هم که بشدت ترسیده بودم سعی کردم چاقو را از دستش بگیرم و در جریان درگیری بود که من برای دفاع از خودم ضربه ای به او زدم. او زمین افتاد و من با کمک یکی از آشنایان او را با خودرو به بیمارستان شریعتی رساندیم و بعد من به شهرستان رفتم چون شب عید بود. بازپرس این پرونده درباره صدور کیفرخواست نیز گفت درحال حاضر متهم صرفاً دفاعیات ...
عهد دانش آموز برای روستایش/ از گازکشی به مدرسه عشایری با هزینه آقا معلم تا روش جذاب تدریس
ولی سیستم درس خواندن ما با مدارس شهر کاملا متفاوت است. بعد از اینکه از مدرسه می آمدم دفتر و کتاب را بر می داشتم و می رفتم دنبال کار دامداری، همزمان با کار کردن اگر فرصتی پیدا می کردم مشق هم می نوشتم و درس می خواندم. باید کار می کردم، نمی توانستم استراحت کنم. کلاس پنجم که تمام شد باید به دوره راهنمایی می رفتیم ولی در روستای ما مقطع راهنمایی نبود مجبور شدم به روستای همجوار یعنی روستای قره ...
سرنوشت بازیگران سریال محبوب خط قرمز +عکس
کردم بیننده نیاز به دیدن آدم های جدید دارد، این شد که چند ماه می رفتم تئاتر شهر و کلاس های مختلف بازیگری و شاید بالای 80-70 استعداد خوب پیدا کردم. یادم می آید چند سال بعد که با امیر جعفری در سریالی که به تهیه کنندگی من ساخته می شد برای آخرین بار حرف می زدم در خاطراتش گفت من هم جزو آن کسانی بودم که تو از من عکس گرفتی و فقط به دلیل قد بلندم مرا برای بازی در خط قرمز انتخاب نکردی. کسانی را که من برای ...
حفظ قرآن کریم جوانه امید را در بیمار سنندجی شکوفا کرد
قدیمی کارآموزی سنندج را حفظ کرده اند. اینکه می گویند سنندج به شهر مسجد و مناره ها معروف است بی راه نگفته اند، اینجا در امتداد چند کوچه آنطرف تر از مسجد امین، مسجد ماموستا هژار قرار دارد. مسجدی که از باز بودن درب مسجد و عبور و مرور ساکنان محله در حوالی اذان ظهر، پیداست ارتباط اهالی این محله با مسجد پررنگ است. دو کوچه آنطرف تر خانه هایی کوچکتر از ساختمان های کوچه های قبلی ...
پای حرف های یک کارگر از دیدار با رهبر/ خودکار که دست گرفتم مشکلاتم یادم رفت
.... می خواستم این بار جای یک آدم زحمت کشیده بنشینم و از زاویه نگاه او شخص اول مملکت را ببینم. آقا قاسم امیدیان که سرد و گرم روزگار چشیده بود با کمال میل پذیرفت و با معرفتی پدرانه برایم از دیدار آقا گفت: حسابی خسته شده بودم و نفسم به شماره افتاده بود، باید به خودم می قبولاندم که پیر شده ام 26 سال کارکردن پشت این دستگاه ها و کار سخت زود آدم را فرسوده می کند. آفتاب اردیبهشت ماه ...
محسن وزوایی می خواست برود آمریکا، سر از بهشت درآورد!
محل ستاد اصلی قرارگاه صدام رسیدند. یکی از فرماندهان به صدام گفت: از اینجا فرار کن، چون ممکن است به اسارت ایرانی ها دربیایی صدام با دوربین نگاه کرد و دید ایرانی ها نزدیک هستند؛ بنابراین او، وزیر دفاع و چند نفر با جیپ فرار کردند. وقتی نیرو های ایرانی به قرارگاه خبر دادند که برقازه را فتح کرده اند، شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی باور نکردند و گفتند: اشتباه گرفتید، شاید جای دیگر است! در خاطرات ...
ناگفته هایی از مرگ ناباورانه کیومرث پوراحمد/ داریوش فرهنگ چه گفت؟
...> سپس آنونس بی بی چل چله پخش شد و داریوش فرهنگ با این پرسش که چند کارگردانان می توان نام برد که به وقت خودش و در زمان خودش فیلم خودشان را ساختند؟ و گفت: من به یاد علی حاتمی می افتم اما او هم زود رفت. داریوش فرهنگ سپس یادآور شد: خواستم سناریو بنویسم ، در صفحه دوم دیدم چقدر عقب هستم از نسل جوان و نوجوانان! من از آقای عسگرپور به عنوان سخنران بعدی برنامه می پرسم که ما کجا ایستاده ایم؟! ...
قاسمپور: چک های من و پوشکاش پاس نشد!/ می خواستند در مصر ما را بکشند
.... سال بعد کاپیتان تیم ملی جوانان شدم و در تایلند با تیم کره شمالی قهرمان مشترک بازی های آسیایی را به دست آوردیم. - از باشگاه تاج و شاهین آبادان چیزی به یاد دارید؟ شاهین در نسل قبل تر از من چند دوره قهرمان ایران شده بود. فوتبال شان را زیاد یادم نمی آید اما خیلی از آن ها شنیدم. حمید برمکی، پرویز دهداری و جعفر نامدار از ستارگان آن تیم بودند. تیم شاهین آبادان هیچ وقت به آن ...
داستان یک قتل سیاسی؛ ترور شاه در زیارت توسط رضای شاه شکار / عکس
: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟ و پاسخ می شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی خواهد. از کند ها (چوبی که برپای اسیران و مجرمان می بستند) و بند ها که به ناحق کشیدم و چوب ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم. از مصیبت ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آن که به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم ...
کودکی هایی که با اعتیاد والدین دود می شود/دیده شدن بانیسان آبی!
شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، سینمای کوتاه ایران انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد. فیلم کوتاه یکی از محصولات بصری مهم و جریان ساز در دنیای جدید محسوب می شود و به همین دلیل دیگر به سختی می توان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت. به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر به معرفی بخشی از تولیدات ...
ادعای جنجالی پسر ناصر حجازی: مادرم می گوید فوت پدرم مشکوک است
دادیم و باقی ماجرا هم که دیگر خودتان می دانید.سال هاست که مادرم می گوید بیماری ناصر مشکوک بود و او یکدفعه دچار این بیماری شد. *خب به هر حال این بیماری ممکن است یکدفعه نمود پیدا کند. اتفاقا به نظرم به هم بی ربط نیست. پدر من سرحال بود، تست می داد، تمرین می کرد. یادم است وقتی در اسلواکی بود هم می گفت چند مرتبه در خیابان بعضی ها به او حمله کرده بودند و اتفاقاتی از این دست رخ ...
دلیل باورنکردنی مرد نگهبان برای کشتن همکارش
.... ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم تا اینکه او آخرین بار با من شوخی کرد که ناراحت شدم. به او اعتراض کردم و خواستم اتاق را ترک کند؛ اما شروع به فحاشی کرد. او با حرف هایش مرا تحریک کرد و من از کوره در رفتم و با میله به جانش افتادم. او در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید قصد کشتن اصغر را نداشتم و از ترسم او را زدم. باور کنید اگر او را نزده بودم خودم در درگیری کشته می شدم. من شرمنده فرزندان او هستم و تقاضای بخشش دارم. او همسن پدرم بود و من اشتباه بزرگی مرتکب شدم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود در پرونده قاسم را به قصاص محکوم کردند. ...
قتل مادربزرگ در میهمانی جمعه
...! خیلی کم دست پخت او را خورده بودم.خاطره زیادی با او نداشتم. بعد چه شد؟ دوباره شروع کرد به حرف زدن درباره مادرم.من خیلی ناراحت شدم که در مورد مادر مرحومم بدگویی می کند.مخدر مصرف کرده بودم و کنترلم دست خودم نبود.نمی دانم چه شد که مجسمه گچی کنار دستم را برداشتم و سمتش پرتاب کردم.همان باعث مرگش شد اما من نمی خواستم او را بکشم. اما پزشکی قانونی علت مرگ را خفگی به علت ...
گزارشی از هولناک ترین اتفاق تاریخ تنیس
او زد. کمی بعد، تیشرت سلس قرمز شد. آنجا بود که فهمیدم او را با چاقو زده است. از روی عاطفه، رفتن به آنجا برای من یک ضرورت بود، زیرا می خواستم کمک کنم. بنابراین من از باند عبور کردم. برای هر کس دیگری هم بود، می رفتم. وقتی رسیدم، سلس از قبلا افتاده بود. کمکش کردم روی زمین بنشیند. سپس وقتی شروع به سرفه کرد، من از بدترین حالت می ترسیدم. چاقو را هم دیدم که آنجا افتاده بود. فکر کردم، لعنتی، اگر این عمیق ...
به عبدالمالک می گفتند چرا برادرت و همسرش شیعه هستند!
، قتل فائزه بود. من او را دوست داشتم، اما مگر می شد از فرمان عبدالمالک سرباز زد. بعد از این حادثه هر شب صحنه قتل همسرم جلوی چشمانم است و مدام کابوس می بینم. تنها آرزویم این است که او مرا ببخشد. پس چطور حاضر شدی همسر بی گناهت را این طور بی رحمانه به قتل برسانی؟ همه چیز از سال 1384 شروع شد، آن موقع من درکنار فروش لوازم آرایشی، در کار قاچاق مواد مخدر هم بودم، اما پلیس از ماجرا ...
ترانه علیدوستی کیست؟
داشت که در چهارشنبه سوری سال 1383 بر اثر انفجار مواد محترقه درگذشت. این حادثه با بازی ترانه علیدوستی در فیلم چهارشنبه سوری به کارگردانی اصغر فرهادی همزمان بود. او چند سال قبل با علی منصور ازدواج کرد و یک دختر به نام حنا دارد. ترانه در دوره راهنمایی، دو سال در هنرستان موسیقی تحصیل کرد و کلارینت و پیانو می زد. در دوره دبیرستان مشغول تحصیل در رشته علوم تجربی بود تا اینکه در کلاس های بازیگری امین تارخ ...
ساپینتو حق دارد؛ می توانیم هر 2 جام را بگیریم
مهدی پاشازاده در مورد برد شب گذشته استقلال مقابل پارس جنوبی جم، اظهار داشت: بعد از دربی مخصوص اگر تیم باخته باشد، بازی حساس می شود. جام حذفی هم که باشد مزید بر علت می شود. تیم هنوز از لحاظ روحی روانی هنوز در شرایط باختِ دربی است. با این حال استقلال خوب شروع کرد و در ادامه ضربه پنالتی به بیرون رفت اما کمی خودشان را جمع و جور کردند. تبعات باخت در دربی هنوز وجود دارد وی افزود ...
خاطره خواندنی شریعتمداری از آخرین دیدار با مرحوم احسان طبری
به چاپ رسید. یادداشت آن روز شریعتمداری حاوی نکاتی است که باز نشر آن را برای آگاهی نسل جوان کشورمان ضروری می داند. متن یادداشت از نظرتان می گذرد: فردای آن روزی که خبر بیماری او را شنیدم، برای عیادتش به بیمارستان رفتم. وقتی وارد اطاق شدم روی صندلی چرخدار نشسته بود و پرستار سعی می کرد با کمک یکی از برادران همراه جسم نحیف و رنجورش را با آرامی و احتیاط از صندلی چرخدار به تخت خواب ...