سایر منابع:
سایر خبرها
محاکمه پیرترین قاتل ایران / این پیرمرد بیمار همسرش را با ماهیتابه کشت
: من چند سال است ازدواج کرده ام اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه تماس گرفتم کسی تلفنم را جواب نداد ، نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم .وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی دهد. اما او گفت مادرم خسته بوده و به خواب رفته است. من که از لحن صحبت پدرم به او مشکوک شده بودم وارد آشپزخانه شدم و ناباورانه جسد مادرم را دیدم که غرق ...
بخشش دختری که مادرش را کشته بود توسط پدربزرگ و مادربزرگ
یکدیگر زندگی می کردند. من با مادرم زندگی می کردم و قرار شد پدرم آپارتمانی را که در خانی آباد بود را به نام مادرم بزند و بعد مادرم 3دانگ خانه را به نام من منتقل کند اما مادرم مدام امروز و فردا می کرد و این مرا آزار می داد. وی ادامه داد: شب حادثه باز ماجرای سند خانه را پیش کشیدم. آن شب جر و بحث میان من و مادرم به اوج رسید و کار به کتک کاری کشیده شد. من موهای مادرم را گرفته و هلش دادم. سرش به میز کنسول ...
یلدا مادرش را بعد از قلیان کشی کشت/ تصمیم عجیب پدر بزرگ و مادربزرگش چه بود؟
به سرش زدم و درگیری مان از سر گرفته شد. در ادامه ضربه هایی به سرش زدم، ولی او پاهایم را گرفت و می کشید که او را هل دادم و به در و دیوار خورد و روی پله ها افتاد. سرش شکسته بود . مانده بودم چه کنم .مادرم مرده بود . صحنه سازی راه انداخته، بیرون رفتم و بعد در تماس دروغین، آتش نشانی را به خانه مان کشاندم که آنها جسد را پیدا کنند و گمان ببرند مرگ او بر اثر سقوط از پله ها بوده. قضات حکم به قصاص وی دادند ...
زن جوان: برای تحریک من، فیلم مستهجن دانلود می کرد
مادرم می نگریست. بالاخره شبانه پدر و مادرم راهی منزل خانواده همایون شدند و آن ها را تهدید به شکایت کردند که همایون دخترشان را فریب داده است! پدر همایون هم که موقعیت اجتماعی خوبی در جامعه داشت، به پدرم قول داد که پسرش با من ازدواج می کند! خلاصه چند روز بعد و بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی من و همایون در حالی پای سفره عقد نشستیم که من دیگر به هیچ وجه علاقه ای به او نداشتم و او را مناسب ...
تهمینه میلانی: یا همه موفق می شویم یا همه نابود
شاهنامه کنیم تا دلیل انتخاب اسمم را پیدا کنم. کل شاهنامه را کنار پدر و با پدر خواندیم، طبیعتا بعد از آن حافظ را باهم خواندیم... فضای خانه یی که مادر پرشور بود و پدر آرام، در خانه شما هم به شکلی همین فضاست. بله! پدرمن فارس زبان با شخصیتی نسبتا آرام و مادرم ترک زبان با شخصیتی پرشور بودند، من در خانه یی بزرگ شدم با دو فرهنگ و دو زبان، مثلابه مادر می گفتم: مامان! گلدیم به پدر همزمان ...
مرگ معمایی خانم والیبالیست / قتل یا حادثه تیم جنایی باید رازگشایی کند + عکس
مطرح کرد که مسیر جدیدی در روال قضایی این پرونده باز کرد. او به بازپرس پرونده گفت: چند سال قبل پدر ما به رحمت خدا رفت و از همان موقع مادرم حقوق بازنشستگی او را می گرفت.وقتی شیما از همسرش جدا شد، 50 درصد حقوق به خواهرم تعلق گرفت که مادرم از این موضوع ناراحت بود.برای همین من احتمال می دهم در درگیری بین آنها، مادرم ضربه ای به سر خواهرم وارد کرده باشد که منجر به مرگ او شده است.علاوه بر این ...
لحظه ای که پدرم را جلوی چشمم تیرباران کردند
.... ولی باز هم برای در امان ماندن از گلوله ها و توپ هایشان، دیوارِ خانه ها و اتاق ها را سوراخ کرده بودند و برای رفت وآمد، از آن ها استفاده می کردیم. نم نم راه افتادم بروم عقب تر، ببینم سروکله جناب آذرخش پیدا می شود یا نه. توی کانال، آب راه افتاده بود و زمین سر بود. حتی یکی دو جا نزدیک بود بخورم زمین. داشتم تو دلم به خودم و میهمان ناشناس بدوبیراه می گفتم که صدای چند تیر بلند شد. دوتا ...
یکی بود، هنوز هم هست/ زندگی پس از زندگی
نمی توانست حرف دکترها را قبول کرده و باور کند. ولی حکمت خداوند چیز دیگری برای آنها رقم زده بود. او در حالی که روی تخت جابه جا می شود ادامه می دهد " خداوند هیچ پدر و مادری را با فوت فرزندش امتحان نکند، خیلی امتحان سختی است انسان نمی تواند مرگ فرزند را طاقت بیاورد. هر وقت طاهره جانم یادم می افتد جگرم می سوزد." می گویم آقای تقی زاده مرا ببخشید که باعث یادآوری خاطرات تلخ شده و شما ...
دردسر بیماری عروس برای داماد فریب خورده!
به سرعت پیش می رود، انگار پدر و مادر سوسن دوست ندارند دخترشان بدون سعید باشد. محبت و محبت و محبت تنها چیزی است که از سوی سوسن و پدر و مادرش به طرف سعید سرازیر می شود. سفره عقد خیلی ساده چیده می شود و سوسن در کنار سعید قرار می گیرد. سعید شاد از اینکه همسری دارد و تنهایی اش پایان یافته است، تمام عشق و علاقه اش را به پای دختر می ریزد. چی شده سوسن؟ حال ...
سرنوشت تاریک زنی که در فضای مجازی اسیر شیطان شد
، روز به روز به او نزدیک تر می شدم تا این که سرانجام با چرب زبانی و خرید هدایای گران قیمت مرا درگیر عواطف عاشقانه ای کرد که با او ازدواج کنم. با آن که کریم 25 سال از من بزرگ تر بود و همسر و فرزند نیز داشت ولی من آن قدر تشنه محبت بودم که نفهمیدم با این هیجانات احساسی دوران جوانی سرنوشتم را به تباهی و تاریکی گره می زنم. خلاصه خیلی زود و به طور پنهانی تن به ازدواجی عاطفی دادم و یک سال بعد نیز دخترم ...
روزی مهمان ها را خود امام رضا علیه السلام می رساند/ گفت وگو با فاطمه پاریاب میزبان زائران رضوی
که زائران هتل از قیمت ها گلایه داشتند و از من می خواستند که به آن ها خانه های قیمت مناسب معرفی کنم. حتی می گفتند اگر خانه خودت جادارد ما بیاییم. قبل از آن چون مادرم هم اهل پذیرفتن زائران آقا در خانه اش بود و روزی نبود که خانه اش خالی باشد با این کار آشنا بودم ولی بعد از این که مستقل شدم و خانه گرفتم تصمیم گرفتم خودم هم وارد همین کار بشوم و خانه ام را دراختیار زائران آقا قرار دهم. 14 سال پیش بود که ...
زندگی ما پس از مرگ دخترم نابود شد
به گزارش تازه نیوز، پدر و مادر دختر 22 ساله ای به نام تینا روز گذشته در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران حاضر شده و از بازپرس وهابی درخواست کردند که به آنها کمک کند تا انگیزه دخترشان را از خودکشی بفهمند. تینا اواخر اردیبهشت ماه امسال با مصرف قرص به زندگی خود پایان داد.او در تاریکی شب زمانی که اهل خانواده خواب بودند اقدام به مصرف مقدار زیادی قرص کرده بود و صبح روز بعد وقتی مادرش از خواب بیدار شد تعجب ...
تغییر جنسیت عروس بعد طلاق داماد شوک زده ! / من دوجنسه بودم !
این دختر با بیان این که من جرمی مرتکب نشده ام و تنها حقیقت زندگی ام را بازگو کرده ام، درباره این واقعیت تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: در یک خانواده متعصب و سخت گیر به دنیا آمدم اما من با خواهر دوقلویم تفاوت زیادی داشت. اگرچه من و سهیلا دوقلو بودیم ولی او مشکلات مرا نداشت و در همان دوران دبیرستان ازدواج کرد و به خانه بخت رفت. در این میان من شرایط متفاوتی داشتم. با آن که پدر و مادرم ...
محاکمه نامادری سنگدل به جرم قتل پسر 6 ساله
زندگی مرا بهم ریخته بود. از روی خشم و عصبانیت به سراغ پسرکوچولو رفتم و دستم را روی گلویش فشار دادم و بعد از لحظاتی ناگهان پسرکوچولو بی حرکت شد و وقتی دستم را از روی گلویش برداشتم دیگر هیچ حرکتی نمی کرد و نفس نمی کشید. شوکه شده بودم و نمی دانم چه زمانی طول کشید فقط در این لحظات خودم را در گوشه خانه با جسد پسربچه می دیدم و جرأت هیچ کاری نداشتم، وقتی به خودم آمدم با اورژانس و پلیس تماس گرفتم و ...
حیرت قاضی از دلیل زوج تهرانی برای طلاق
...> در این میان مرد جوان تاب نیاورد و به قاضی پرونده گفت، مگر می شود پدر و مادر را کنار گذاشت؟ این چه حرفی است؟ آقای قاضی اگر همسرم خودش توانست پدر و مادرش را کنار بگذارد، من هم با پدر و مادرم رفت و آمد نمی کنم. باور بفرمایید به خاطر اینکه زندگی ام از هم نپاشد، حتی برای مدتی خودم را از دیدن والدینم محروم کردم اما آنها پدر و مادر هستند و نتوانستند تاب بیاورند مرا نبینند. در مدتی ...
تجاوز پسر شیطان صفت به دختر نوجوان!
دوست داشتم هر طوری شده او را ببینم .چندین بار با هم قرار گذاشتیم ولی من نتوانستم سر قرار بروم چون مادرم خیلی سختگیر بود و من می ترسیدم او بفهمد تا اینکه مادرم عمل جراحی کرد و من کارهای بیرون از خانه را بر عهده گرفتم .یک روز بعد از این که برادرم را به مدرسه بردم دیگر خودم به مدرسه نرفتم . سمیرا (از روز قبل هماهنگ کرده بودیم ) آمد درست می گفت یک ماشین پراید هم داشت و خودش رانندگی می کرد . ...
14 روز دوستی دردسر ساز قبل از ازواج با همسرم
و قرارها زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که من هم به قولم عمل کردم و از آن روز به بعد با چادر به بیرون از منزل می رفتم! ولی با این حال دیگر حتی نمی توانستم با برادرم شوخی یا روبوسی کنم چرا که اسماعیل ناراحت می شد و تا مدت ها با من قهر می کرد. وقتی ماجرا را برای مادرم بازگو کردم او با نصیحت مادرانه گفت: همه مردها غیرتی هستند، آرام آرام باید اعتماد همسرت را جلب کنی! در همین روزها بود که ...
بیمارانی که دریافت دارو آرزویشان است
درباره شروع بیماری اش می گوید: قبل از یک سالگی متوجه بیماری ام شدند و از همان زمان پدر و مادرم برای درمان من و دو برادر دیگرم که آن ها هم به بیماری اس ام ای مبتلا هستند، تلاش کردند. وی با بیان اینکه به دلیل انحراف ستون فقرات مجبور به عمل اسکولیوز شده است، ادامه می دهد: ما در لرستان زندگی می کردیم و پدرم کشاورز بود و برای اینکه بتواند هزینه های درمان را تامین کند، یکی یکی زمین های کشاورزی اش ...
قصه های اردوگاه کرامت سپاه ثارالله/ شاگرد زرنگی که کارتن خواب شد و حالا نویسنده و کارآفرین است
... بعد برایم تعریف می کند که مسؤول کارگاه ضایعات هم فردی ست که سال ها درگیر اعتیاد بوده است و چند باری هم تا پای مرگ رفته و برگشته و حالا درمان شده و پاکِ پاک است و نه تنها سال هاست لغزشی نداشته بلکه کتاب هم نوشته است و از همه مهم تر دست خیلی از آدم هایی را می گیرد که حال امروز شان شبیه گذشته خودش است. محمدی نژاد سرش را برمی گرداند، جوان چهارشانه ای را می بیند که قیافه اش به کشتی ...
دلیل تلخ یک مرد برای بخشیدن قاتل دخترش!
خانه ما بود. من از خانه بیرون رفتم و وقتی به خانه برگشتم متوجه شدم ناپدری ام جمشید به همراه راهنمای ترک اعتیادش در خانه مان هستند. بعد جمشید با مادرم جایی رفتند، وقتی برگشتند فهمیدم بخاطر دوست مادرم بین آنها جر و بحثی رخ داده است. جزئیات ماجرا را متوجه نشدم و خوابیدم. از جر و بحث مادرم و جمشید هم چیز زیادی خاطرم نمانده چون قبلاً اقدام به خودکشی کرده ام و بعد از آن حافظه ام دچار مشکل شد ...
تیپ عروسکی مریم مومن تو روز تولدش همه رو شوکه کرد | خانم با این تیپش شده راپونزل
ده است اما در تایمی که من در یک محیط کوچکی تجربه کردم اصلا راحت نبود و نگاه ها را می فهمیدم.من یک شبه بزرگ شدم در 9 سالگی و اوج بچگی ام حامی مامانم شدم و سعی کردم کسی به مامانم توهین نکند .من هیچ وقت ترجیح ندادم مادرم یا پدرم را بعد طلاق انتخاب کنم.زمانی که بردنم دادگاه و گفتند دوست داری با مادرت زندگی کنی یا پدر ، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم . با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام و زحمت های مامانم هستم. ...
قاتل پسرم است
هم که در کنار پدرم حرفه کبابی را آموخته بودم، مشغول کار شدم چرا که پدرم کباب فروشی داشت و بعد از آن که به قتل رسید برادرانم همان شغل را ادامه دادند. من هم تا 21 سالگی در کنار خانواده ام بودم تا این که با دختری اهل تهران ازدواج کردم. او از آشنایان و بستگان دور مادرم بود و من به طور سنتی پای سفره عقد نشستم. بعد از آغاز زندگی مشترک، من حساب و کتابم را از برادرانم جدا کردم و خودم به حرفه ...
قصه سایه ها و فریادها
...> مفیدترین کارهایی که شهاب می تواند انجام بدهد از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نیست؛ به انجمن احبا می آید و در کلاس مشاوره و نقاشی و موسیقی و دوخت و دوز شرکت می کند، به خانه برمی گردد، ساعت های طولانی، خیلی طولانی؛ 14 ساعت و 10 ساعت، می خوابد، از جا بلند می شود، سرتا ته خانه را راه می رود و راه می رود. مادرش می گوید احوال امروز شهاب، بعد از 14 سال مصرف سنگین ترین داروهای اعصاب، مثل آتشی خفته زیر ...
خاطره بازی با بانوی 107 ساله تهرانی | مادربزرگی که از شوروی دیپورت شد
بپرسم که در پاسخ گفت شما مهمان ما هستید بفرمایید! وارد خانه که شدم گوشه اتاق یک صندوقچه قدیمی دیده می شد که روی آن یک چراغ سه فیتیله قدیمی آبی رنگ و قابلمه مسی، یک ساعت شماته دار نقره ای رنگ و یک سماورقدیمی زغالی به صورت تزیینی وجود داشت. درست روبه روی در ورودی روی یک خانمی لاغر اندام وریز نقش که یک روسری مشکی با گل های درشت قرمز بر سر و یک پیراهن گلدار آبی رنگ بر تن داشت مشغول استراحت بود که با ...
بابا نفسی بچه های اینستاگرامی کیست؟ / روایتی جذاب از سفیرِ شهید فاجعه مِنا!
کرد که نا امید نشوم. بعد آن قدر حمایتم کرد و من کیک و شیرینی و دسر درست کردم که سال آخر، بلد بودم کیک چند طبقه و شیرینی و دسر های درجه یک درست کنم و بقیه دوستان ایرانی مان در فرانسه را هم مهمان همان کیک های حبیبه پز کنم. البته نه اینکه پدر اهل نقش بازی کردن باشد، بلکه واقعا به توانمان ایمان داشت. خلاصه که بابا ذره بین می گرفت و خوبی ها و استعداد هایمان را پیدا می کرد. کنار پدر جرئت کارهای بزرگ پیدا ...