پست پر غم و ناراحت کننده همبازی “هدی زین العابدین”
سایر منابع:
سایر خبرها
مامان جان غصه نخور، غصه حَرومه، کِلا رِ چرخ هادم مِ خدمت تَمومه
خیالم راحت بود که 2 ماه بیشتر نمونده. موقع رفتن گفت: مامان جان غصه نخور، غصه حَرومه، کِلاه رو چرخ هادم مِ خدمت تَمومه، اَسا پیدا کنی یه جای خلوت، اَنِ اشک بریزی تا قیامت. میدونی یحیی من هیچوقت نماز و روزشو ترک نمی کرد. کمتر از مامان جان نمی گفت نفس عمیقی کشید و نگاهش را به زمین دوخت: هیچوقت مامانِ خالی صدام نکرد، هر جا می رفت برای من و خواهراش هدیه می خرید، هیچوقت دست خالی نمی ...
دیدار احساسی بریتنی با خانواده اش پس از سال های طولانی! / وقت رفتن سام اصغری رسید؟
بریتنی اسپیرز در اینستاگرام نوشت: مامان نازنینم دیروز بعد از 3 سال به خانه من آمد ... خیلی وقت بود. در کنار خانواده همیشه چیزهایی وجود دارد که باید حل شوند ... اما زمان همه زخم ها را التیام می بخشد! توانستم چیزهایی را به لین بگویم که برای مدت طولانی در دلم نگه داشته بودم. بعد از اینکه توانستم آنچه را که برای مدت بسیار طولانی در دلم نگه داشته ام بگویم، احساس خوشحالی می کنم. ما سعی کنیم همه چیز را ...
شوخی های خطرناک در مسجدالنبی/بهت مطلقم!
. همه بچه های فاطمه اش یک بار آمده اند اینجا. یک بار کف پایت مماسِ آنجا شود که کف پای امام رضا (ع) متصل شده، کافی است. راه می روم. از کنار مضجع شریفش رد می شوم؛ از کنار مزارش؛ بی بوس و کنار. نه که نخواهم، نمی شود. دلیلش هم که واضح است. چند شرطه وهابی نمی گذارند. کفر و شرکش می دانند. می گذرم. دلم را می گذارم توی منجنیق خیال پرت می کنم کربلا شیخ عباس صراف ...
یوسفی از نسل سلیمانی ها
...> فرار از مدرسه به سختی می شود صدای آرام و کلام بریده ،بریده پدر شهید را فهمید.همان طور که دست طبیعت، ردای پیری بر شفافیت کلامش انداخته است.تلاش می کند تا از یوسفش سخن بگوید. دستی لرزان بر چهره مهربانش می کشد و واژه های خسته را به وصال خاطرات یوسفش می فرستد و می گوید؛خوش به حالش که شهید شد، شهید راه حق شد.به مدرسه می بردمش فرار می کرد.ده ها بار او را از جبهه برگرداندم، باز هم فرار می کرد. ...
یک عکس دسته جمعی
به دلم افتاده بود که امسال من هم جزو انتخابی ها هستم، اینکه می گویم به دلم افتاده بود را همین جوری نمی گویم. چند بار خواب دیدم. خواب دیدم که توی آن صحن بزرگ، همان که یک طاق ورودی اش طلایی و بزرگ است، پای آن آب خوری با آن لیوان های سفید دارم آب می خورم. از شما چه پنهان یک بار هم خواب دیدم توی غذاخوری حضرت نشسته ام و پلو و قرمه سبزی می خورم، آن قدر خوشمزه بود که طعمش توی خاطرم از خواب ...
2 روایت از گره هایی که سبب ایمان به عنایت امام رئوف(ع) شد| خوشا دردی که درمانش تو باشی
جوره نمی توانستم جای خالی و نبود مهربانی های عجیبش را باور کنم. همسر جوان و بچه های قدونیم قدش را که می دیدم، دلم آتش می گرفت. پس از شهادت علی کارمان شده بود تعزیه داری و روضه و مراسم ختم؛ از این خانه به آن خانه. آن زمان رسم بود که فامیل به نوبت در خانه هایشان مراسم می گرفتند و ما که صاحب عزا بودیم، پای ثابتش بودیم. آن قدر گریه می کردم که دیگر خواب و خوراک یادم رفته بود. سرمای سختی بود ...
تولدی دوباره، هدیه ای از امام رضا(ع)
به گزارش پایگاه خبری مهرصبا مرجع اخبار شهرستان میانه ، معصومه درخشان در گزارشی نوشت: آقا سید به دنبال یافتن کلماتی است تا حس درونی خود را از دست و پنجه نرم کردن با مرگ و زندگی بیان کند و من به حکایت سبز رفتن هایی می اندیشم که جان می بخشند، به آنهایی که جاودان می مانند. حس زیبای تولد دوباره را می توان در چشم های اشک بار بیمارانی درک کرد که مدت ها در انتطار پیوند عضو هستند. ...
دکل های مخابراتی که باعث سرطان های گسترده می شود!
خانه را ساخته بودیم که ایرانسل یک لوکیشنی را برای آنتن خود در نظر گرفته بود و به مادرم می گویند آن لوکیشنی که انتخاب کردیم ساختمان شما ست. آن موقع شرکت سونی اریکسون بانی بوده و این قرارداد سالانه را با مادر من می بندند، خلاصه همان موقع دکل در ساختمان ما نصب می شود . ب. م که حالا پدر و مادرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داده، اضافه می کند: مادر من هم آن پول اندکی را که سالانه می گرفت ...
مدیرعامل سرخ ها استعفا داد؛ پیام تلخ برای هواداران
یک هوادار در کنار نساجی خواهم بود و برای این تیم آرزوی بهترین ها را دارم. عرض زندگی مهمتر از طول آن است. مهم، دست هایی نیست که به سمت من نشانه شد. مهم خودم هستم و خلوتم که می دانم برای موفقیت نساجی از جان مایه گذاشتم و حتی یک لبخند جای همه بغض ها و کینه ها را می گیرد و همین برای من کافی است. برای رضا حدادیان مالک باشگاه نساجی که مثل یک برادر برای من بود و می ماند، تشکر می کنم. او و نساجی را به خدا می سپارم و آرزوی بهترین ها را برای همه اشان دارم. ...
مادرم را خدا نگه دارد، قصه هایش تو را نشانم داد
کرامت میلاد حضرت معصومه(س) و میلاد شمس الشموس امام علی بن موسی الرضا(ع) رو تبریک می گم خدمت تمامی عاشقان. شما از چند سالگی خادم و شعرخوان محافل امام رضا(ع) هستی؟ من دو سال و نیمم بود که اولین بار شعرخوانی کردم. آموزش شعر خوانی من زیر نظر اول مادرم و کمک های باباجونم بوده که خیلی زحمت کشیدن برام تا خادم و زائر خوبی برای امام رضا(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت باشم. مهدیار جان شما ...
الیاس مرد کامل بود + عکس
دلشون دریاست. و خلاصه اونها بد می گفتن و من هم تا می تونستم فقط از آقا الیاس دفاع می کردم و همه حرف هایی که می زدم حرف هایی بود که از ته دلم می گفتم و واقعیت ها رو بیان می کردم و اصلاً هم بزرگنمایی توی حرف هام نداشتم. من که نمی دونستم آقا الیاس اونجاست که یه دفعه یکی از برادرهام رفتن و دست آقا الیاس گرفتن و آوردندشون که با دیدنش حسابی جا خوردیم و خیلی خندیدیم. بعد از اینکه آقا الیاس ...
چرا مجردها، متأهل نمی شوند
حالا ندیدم کسی به خاطر مشکل اقتصادی ازدواج نکرده باشد. مجرد چهارم شما چرا مجردید؟ یکی از همسایگان یک مورد معرفی کرد تا به خواستگاری برویم، ولی وقتی به کوچه مورد نظر رفتیم یادمان رفت که پلاک 3 زنگ 4 بود یا پلاک 4 زنگ 3. برای همین نشد خواستگاری کنم و الان 10 سال است که مجردم. خوب چرا زنگ نزدید از همان کسی که معرفی کرده بود دوباره نشانی بپرسید؟ آخه یادم نبود ...
سیف الله پور از نساجی استعفا کرد
... دو سه ماهی است که با خود کلنجار می روم که وقت، وقت رفتن است. حرف ها بسیار است. اما بماند برای بعد. از این پس به عنوان یک هوادار در کنار نساجی خواهم بود و برای این تیم آرزوی بهترین ها را دارم. عرض زندگی مهمتر از طول آن است. مهم دست هایی نیست که به سمت من نشانه شد. مهم خودم هستم و خلوتم که می دانم برای موفقیت نساجی از جان مایه گذاشتم و حتی یک لبخند جای همه بغض ها و کینه ها را می گیرد و همین برای من کافی است. برای رضا حدادیان، مالک باشگاه نساجی که مثل یک برادر برای من بود و می ماند، تشکر می کنم. او و نساجی را به خدا می سپارم و آرزوی بهترین ها را برای همه شان دارم. ...
مدیرعامل نساجی استعفا کرد
. مهم خودم هستم و خلوتم که می دانم برای موفقیت نساجی از جان مایه گذاشتم و حتی یک لبخند جای همه بغض ها و کینه ها را می گیرد و همین برای من کافی است. برای رضا حدادیان مالک باشگاه نساجی که مثل یک برادر برای من بود و می ماند، تشکر می کنم. او و نساجی را به خدا می سپارم و آرزوی بهترین ها را برای همه اشان دارم. پایان پیام/ ...
خلبانی که پس از سه بار اخراج برگشت و جنگید و اسیر شد
. همه کارهایم را برای بیرون آمدن از ارتش کردم. شاید درست نباشد بگویم، ولی این حرف توی دلم مانده است. برخی خلبان ها هم در تسویه کردن ما دست داشتند. طرف برای این که شغل و میزش را نگه دارد، ما را فدا می کرد. می گفت چندتا اسم می خواهید؟ می دهم. من افسر آموزش بودم. یادم هست بعضی از بچه ها نمره لازم را نمی آوردند. من این مساله را پنهان می کردم و یک فرصت دیگر به آن ها می دادم تا جبران کنند. حالا ...
قتل دلخراش رفیق صمیمی به دست پسر 17 ساله
کافی بود تا محسن ما را از خانه بیرون کند که همسایه ها متوجه حضور ما نشوند. پسر جوان ادامه داد: در همان حالت از خانه خارج شدیم و در خیابان بین من و سهیل درگیری شدید شد و سهیل با قمه ای که داشت به سمتم حمله کرد و من از ترسم چاقو کشیدم و می خواستم او را بترسانم و اصلاً قصد آسیب زدن به کسی را نداشتم، نمی دانم چاقو چطور با گردن سهیل برخورد کرد و این صحنه دلخراش رقم خورد. در دادگاه ...
عاشقانه های عمو پرویز با فرزند خلبان شهید در کلاس هوشبری
... چهره محمدحسین قابی است از موسی الرضای جوان با یک دنیا آمال و آرزو که امروز شانه به شانه عمو پرویز ایستاده، محمدحسینی که 22 ماهگی پدر از دست داده و برای دیدارش هر بار به آسمان پل می زند. خاطره محمدحسین از موسی الرضای تیزپرواز و عاشق آسمان هم مختصر می شود به آموزش فنون و اصول پرواز، خاطره ای گنگ شاید مثل سایه که حول و حوش دو سالگی او را ساخته است. لحظات زندگی محمدحسین تا ...
زود زن گرفتم و 17 سالم نشده، 4 بچه داشتم...
هم زمانی است که نصفه شب شروع به گریه می کنند و خواب را از آدم می گیرند. این نامردی است، آن ها 4نفر به یک نفر هستند . البته همه اینها یک طرف و شستن و عوض کردن کهنه های چهارقلوها هم یک طرف دیگر. مریم در حیاط کوچک خانه شان در روستای نادر زابل طنابی بسته که گاهی پر از کهنه های سفید و تمیز شسته می شود. بند رختی که هر کدام از اهالی وقتی چشمش به آن می افتد لبخندی می زند و زیرلب می گوید: خدا به دادشان برسد با 4قل بچه . ...
درک حجاب و عمل به آن؛ اصل عقلی و شرعی مهم در جامعه
پوشش ها و اموری که تحت عنوان حجاب روی آن ها تأکید می شود بخش عمده ای از آن ها تحت قوانین می گنجند. یعنی هر کشوری دارای الزامات و قوانینی است و افراد باید قوانین را رعایت کنند و این اصل مسلّم و پذیرفته شده قانون اساسی همه کشور های دنیاست و اگر در کشوری زندگی می کنید باید به قوانین آن جا احترام بگذارید و نمی توانید بگویید همان طور که دلم می خواهد به خیابان می روم. چون این کشور دارای قانون و اصولی است ...
حرکات ساپینتو شبیه افراد زیر 5 سال است/ قهرمانی لیاقت می خواهد نه هوچی گری
مدت خیلی با هم صحبت کردیم. چند نتیجه بد که البته اشتباهات داوری و حواشی مختلفی هم در آن دخیل بودند باعث شد تا پرسپولیس اختلاف امتیازی که با سپاهان و استقلال داشت را از دست بدهد. من همان زمان هم گفتم که پرسپولیس به لیگ برمی گردد و هرچه امتیازات نزدیک شود، ترسی که به جان رقبا می افتد باعث خواهد شد که آن ها امتیاز از دست دهند. صدای پای پرسپولیس باعث ترس رقبا می شود و همین موضوع باعث شد تا هم سپاهان و ...
سناریوی انقراض نسل: خدا یکی بچه یکی
بابای بچه را روی خط آنلاین بچه بیاوریم. یعنی هر مسأله ای، از کوچک ترین تا بزرگ ترین را با پدر بچه درمیان بگذاریم و یادآوری کنیم که همان قدر که ما محافظ بچه هستیم، شما هم هستی. تحقیقات خیلی زیادی هست که نشان می دهد چقدر صحبت کردن بابا با بچه مفید است و بعد از تولد، بچه صدای پدر را می شناسد و شما می توانید از این بخش استفاده کنید و بچه را بدهید پدرش آرام کند. الان اکثر مراکز سونوگرافی ...
روایت حضور خواهر شهید در فهرست اعزام به جبهه؛ شماره یک: بتول خورشاهیان!
که گفتم برادر سپاهی نامه را نگرفت و رفت مات و مبهوت. با رفتار او غرق خاطراتم با مرتضی شدم. من 2 برادر داشتم که حالا هر در جبهه بودند. هر دو برادرم برایم عزیز بودند اما مرتضی همه زندگی ام بود. محمد از من خیلی بزرگتر بود اما فاصله سنی من و مرتضی کم بود. 9 ساله بودم که پدرم از دنیا رفت. از همان سا ل ها مرتضی با این که برادر کوچکتر بود اما برایم هم پدر شد، هم برادر و هم رفیق. بعداز ازدواج هم با مرتضی ...
خرده روایت هایی از دل دادگی هم وطنان به امام رضا(ع) در شانزدهمین کاروان زیر سایه خورشید | ایران زیر سایه ...
به گریه کردن، طوری که دوستانش زیر بغلش را گرفتند و او را بردند. همه مان منقلب شده بودیم که این دختر با این سن وسال چه حس وحالی داشته که این طور بی قراری می کرده است. کمی که آرام گرفت، از او پرسیدم چه اتفاقی برایت افتاده است که این قدر پریشان هستی و گریه می کنی؟ این دختر برایمان تعریف کرد: چندی قبل هم زمان با ایام شهادت امام رضا (ع) در بیمارستان ساوه بستری بودم. دلم یک باره هوس زیارت ...
آزادی امیر به ضمانت ضامن آهو
ی دو ساله جیغ می کشید. اون لحظه مُردم و زنده شدم. سال 1400 بود. اما حالا و از اون موقع تا الآن آستان قدس رضوی با همراهی و اعتماد خیران، شیشصد و چهل تا مادر و پدر رو به لطف ضامن آهو آزاد کرده و فقط مونده آقا امیر. مامان یک دفعه ای با هول و ولا دوید توی آشپزخانه: دارن میان بالا! نفس نفس می زد و آب دهنش خشک شده بود. دستش را گرفتم: کی؟ سرش را به طرف در چرخاند: حاج آقا مروی! ...
اشک پشیمانی پسر 17 ساله تهرانی در دادگاه قتل رفیق
ارج شدیم و در خیابان بین من و سهیل درگیری شدید شد و سهیل با قمه ای که داشت به سمتم حمله کرد و من از ترسم چاقو کشیدم و می خواستم او را بترسانم و اصلاً قصد آسیب زدن به کسی را نداشتم، نمی دانم چاقو چطور با گردن سهیل برخورد کرد و این صحنه دلخراش رقم خورد. در دادگاه پسرنوجوان به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. ...
اگر زندگی تان با تایپ و موس گره خورده است بخوانید: دربارهٔ اهمیت ارگونومی / چند نکته و یک گزارش
بدن بوده است و این حالت، راحت ترین وضعیت برای دست است. اگر دست مان را در همان وضعیت بالا بیاوریم، کف دستان مان نه رو به آسمان است و نه رو به زمین. تقریباً چیزی شبیه عکس میانی در سه گانهٔ زیر: همان طور که به سادگی می توانید تصور کنید، اگر دستم را از کنار بدنم – بدون چرخاندن مچ – بالا بیاورم، نه به وضعیت سمت چپ می رسم و نه وضعیت سمت راست. به عبارت دیگر، اگر بخواهید بهتر تجسم کنید ...
زندگینامه و وصیت نامه سردار شهید علی نظرزاده
عازم هشتجین مرکز بخش خورش رستم شد بعد از اتمام تحصیلات دورۀ راهنمایی به واسطۀ احساس تکلیف و علاقه زیاد به فعالیت علمی و حضور در صحنه های انقلاب همزمان با تحصیل مشغول فعالیت در واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید در همان ابتدای فعالیت کاردانی و شایستگی های خود را در اجرای ماموریت های محمله از خود نشان داد و بواسطۀ ابزار صداقت و شجاعت در عملیات های مختلف مسئولیت های خطیری را در جبهه و پشت جبهه ...
یک لحظه تمام می شوی!
را هم نصیبم کرد"الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله" و شما هم شاد باشید از این رحمت، شکر گویید که توانستید فرزندی پرورش دهید تا در راه احیای دین جان بازد، جانی ناقابل. پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم! می دانید که چقدر رحمت شامل حالتان شده است. می دانید چه رستگاری در انتظار شماست. امیدوارم ان شاالله که " الله " عنایت و رحمتش را همان گونه که بوده، باز هم باشد ...
دختران ایرانی و ماجراجویی که از حادثه نمی ترسند
همه درجه های یک آتش نشان را گرفته اند. لباس های سورمه ای مخصوص به تن دارند و کلاه ایمنی نقره ای رنگی بر سر. چکمه هایشان را به سرعت پا می کنند و یکی یکی از میله فرود 5/3 متری ایستگاه سر می خورند و می روند پایین. این کار را آن قدر به سرعت انجام می دهند که در یک نگاه می شود فهمید در کار خودشان چقدر حرفه ای هستند. همراه سر دخترهای جوان آتش نشان، به طرف محوطه ایستگاه 9 آتش نشانی حصارک می ...
این کودک زمانی رکورد دار خردسال ترین کوهنورد ایران بود+تصاویر
به گزارش برنا؛ داخل تاکسی، اتوبوس و حتی در مهمانی های خانوادگی، همه جا بحث سر کار بزرگی است که علی کوچک انجام داده است. هوا آن بالا سرد بود؛ سردتر از چیزی که پدر علی حدس می زد. علی زیپ کاپشنش را تا بالا کشید اما باز هم دست هایش از شدت سرما متورم و سرخ شده بودند، از چشم هایش هم اشک می آمد. پدر علی رد سرما را روی صورت علی دید و گفت: دیگر چیزی تا قله نمانده. الان است که برسیم. آفرین. یک ...