شوهر فیس بوکی بعد از 5سال گفت حلالم کن و رفت!
سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت تلخ پسری که عاشق دختر مسافر شد
نامزدی ما آغاز شد و من هر بار همه درآمدم را برای نامزدم می فرستادم تا اقساط وام هایش را بدهد یا برای خودش هزینه کند، زمانی هم که او به مشهد می آمد، برایش سنگ تمام می گذاشتم تا این که دو سال بعد من دچار نوعی بیماری روده شدم و از سوی دیگر نیز با شیوع کرونا کار و کاسبی ام را از دست دادم و به قول معروف ورشکست شدم. حالا دیگر نمی توانستم مانند گذشته پول های آن چنانی برای ندا بفرستم. به همین ...
ماجرای زندگی زنی که به دلیل رفاقت با آدم اشتباه زندگی و آینده اش خراب شد
روز برای بردن خواهر زاده اش به مدرسه آمده بود. آن روز به اصرار سوسن سوار خودرویش شدم و این گونه ارتباط صمیمانه ای بین ما آغاز شد سوسن که در محله ما و به طور مجردی زندگی می کرد حدود 2 سال قبل از شوهرش طلاق گرفته بود به همین دلیل مدام مرا به مهمانی های شبانه اش دعوت می کرد و از زیبایی ها و متانت من نزد دوستانش به گونه ای غلو آمیز سخن می گفت من هم که از این تعریف و تمجیدها لذت می بردم هر بار بیشتر و با ...
پشت پرده شوم پیامک های عاشقانه
روز بعد که برای گرفتن جزوه سراغ ساناز رفتن بودم موقع برگشت به خانه سر کوچه امان باهمان پسر موتور سوار که جوان قد بلند چشم آبی بود چشم تو چشم شدم ، شماره اش را داد ومن بدون اینکه فکری کنم شماره را گرفتم و خیلی زود به خانه امان که انتهای کوچه بود رفتم. در را باز کردم و وارد حیاط شد م و خیلی سریع در را بستم و روی پله نشستم صدای ضربان قلبم را می شنیدم تند تند می تپید ناگهان مادرم که زیر ...
شلیک بی رحمانه پسر به پدر | وقتی دیدم نمرده با چاقو زدمش! | گذشت خواهر کوچک تر از قصاص به یک دلیل
بودم مقابل در خانه برگشتم و از پدرم خواستم چند لحظه ای در ماشین منتظرم بماند تا کارت ماشینم را بردارم. اما چند دقیقه بعد وقتی برگشتم ناباورانه با صحنه وحشتناکی مواجه شدم. پدرم غرق خون روی صندلی افتاده بود.به همین خاطر بلافاصله با پلیس تماس گرفتم. من زمانی که در خانه بودم صدای شلیک گلوله را شنیدم. پدرم با کسی دشمنی نداشت و احتمالاً از سوی یک ناشناس کشته شده است. مأموران در نخستین شاخه از ...
پسر خشمگین پدرش را به طرز فجیعی به قتل رساند
خانه برگشتم و از پدرم خواستم چند لحظه ای در ماشین منتظرم بماند تا کارت ماشینم را بردارم. اما چند دقیقه بعد وقتی برگشتم ناباورانه با صحنه وحشتناکی مواجه شدم. پدرم غرق خون روی صندلی افتاده بود. به همین خاطر بلافاصله با پلیس تماس گرفتم. من زمانی که در خانه بودم صدای شلیک گلوله را شنیدم. پدرم با کسی دشمنی نداشت و احتمالاً از سوی یک ناشناس کشته شده است. افشای اختلافات خانوادگی ...
درد دل با امام رضا؛ چگونه با این هزینه ها به مشهد برم ..
...: به مادرم قول دادم ......مدتی بود که پس انداز کردم تا بعد از امتحانات خرداد بچه ها ، بریم مشهد ...آخه چند سال میشه نرفتیم ....از وقتی که برای ماه عسل رفتیم تا الان که بچه ام 12 سالشه فرصتش پیش نیومد ..... البته فرصتش بود پولش نبود .... خوب امسال گفتم با قطار می ریم و مادرم هم میاد ...یه کوپه 4 نفره می گیریم ...خوش می گذره . با رفتن به اولین دفتر خدمات مسافرتی متوجه شدم بلیط ...
قشنگ ترین حس
ضبط را فراموش کرده بودم. آقای راننده با لهجه ی زیبای مشهدی گفت: اینم حرم آقا. خواستم وقتی از ماشین من پیاده می شین، حرم آقا رو دیده باشین. با تمام وجودم خوشحال بودم. اصلاً نمی توانم حسم را با کلمات توصیف کنم. به محل اقامت که رسیدیم گوشی ام را روشن کردم. ای داد بیداد! کلاسم دیر شد. سریع وارد کلاس شدم و اعلام حضور کردم. بعد معلم شاکی شد: چرا دیر اومدی؟ بدون این که چیزی بگویم ...
دکتر زهرا عالی نژاد: در کره زمین چیزی ارزشمندتر از اندیشه انسان نیست
نژاد معلم اول دبستان بودند ایشان پایه مرا به خوبی بنا نهادند و من در آینده با دانشجوهایم خیلی خوب ارتباط گرفتم. خانم مهندس حسینی مختصری از خودتان بفرمایید و از نحوه آشنائی خود با خانم دکتر بفرمایید. زهرا حسینی هستم رشته بهداشت حرفه ای خوانده ام. سال 80 برای درس تنظیم خانواده دانشجوی خانم دکتر بودم. سال 82 از دانشکده بهداشت دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم و حدود 15 سال است که در ...
شکنجه با برق تاوان همکاری نکردن با بعثی ها
. آن قدر مرا کتک زدند تا بیهوش شدم. بچه ها مرا به آسایشگاه بردند و پیراهنم را که غرق خون و به بدنم چسبیده بود را درآورده بودند. تا چند روز از شدت درد خوابیدم. بعثی ها ضربات زیادی بر پشت کمرم زده بودند به همین دلیل مجبور بودم دمر بخوابم بعثی ها وقتی وارد آسایشگاه می شود عمداً با پوتین از روی کمرم راه می رفتند، از شدت درد فریاد می کشیدم. احمد جاسمی سال 1345 در شادگان دیده به جهان گشود ...
رمال های شیادی که زنان و مردان خرافه پرست را فریب دادند
: رمال هیچ دانشی ندارد جز اینکه از ساده لوحی و گرفتاری خود شما سوء استفاده می کند.
خلبانی که پس از سه بار اخراج برگشت و جنگید و اسیر شد
. اما گفت این ها کار شخصی است و به من ربطی ندارد. بعد خبردار شدم نعمتی در طبقه دوم ساختمان آلرت است. شیفت آلرتش بود و باید 12 ساعت آن جا می ماند. رفتم و گفتم آقای نعمتی! حمیدخان! چرا وقتی کلید داده بودم، چنین کاری کردی؟ گفت زورش را داشتم و کردم. از من قدیمی تر بود. دو سال و نیم قدیمی تر. دیدم حالی اش نیست. اگر شروع می کرد، من را می زد. خم شدم به بهانه بستن بند پوتین، گوشه های لباس پروازش را گرفتم و ...
نجات 5محکوم به قصاص در روز میلاد امام هشتم
عذاب زندگی کردم. 20سال از زندگی و جوانی ام پشت میله های زندان سپری شد و هر شب کابوس چوبه دار می دیدم. اولیای دم که در افغانستان بودند برای اجرای حکم نمی آمدند و به همین دلیل من این همه سال بلاتکلیف در زندان بودم تا اینکه به دستور رئیس قوه قضاییه به دیه محکوم شدم. با این حال توانایی پرداخت پول دیه را نداشتم تا اینکه با کمک خیرین این مبلغ فراهم شد و من امروز قرار است بعد از 20سال طعم آزادی را بچشم ...
امروز از امام رضا (ع) چه بخواهیم؟
سال زنده خواهم بود. بیست روز گذشت در مزرعه ای که داشتم مشغول کار بودم، یک نفر آمد، خبر آورد که حضرت رضا (ع) در مدینه آمده و در همان مسجد وارد شده است. دیدم مردم با عجله به آن طرف می روند. من هم رفتم، دیدم امام (ع) در همان جایی که پیغمبر (ص) نشسته بود نشسته است، زیر آن جناب حصیری فرش است همان طور که در خواب پیغمبر (ص) را روی حصیر دیدم. مقابل حضرت رضا (ع) نیز طبق خرمایی از نوع صیحانی قرار داشت. سلام ...
اعتراف تلخ داور دربی؛ گفتند زن وبچه ات را می کشیم/ مثل آب خوردن دربی را سوت می زنم/ من 300 هزار تومان ...
هم همه چیز تمام شد. من که کاری نکرده بودم. شاید جالب باشد بدانید من برای قضاوت دربی از سوی فدراسیون فوتبال نیز تشویق شدم. تشویق؟ اینکه همه سوت هایم درست بود. به درستی کارت زرد و قرمز دادم. به درستی گل های پرسپولیس و استقلال را نپذیرفتم. هر تصمیمی گرفتم درست بود. حالا این تشویق و پاداش چقدر بود؟ 300 هزار تومان بابت قضاوت این بازی پاداش گرفتم. ...
ثواب کردن به ما نیامده! / تایدهای غنیمتی که دردسرساز شد
.... چند تا گونی کنار هم چیده بودند. با اطمینان از اینکه مواد داخل گونی ها پودر رخت شویی است. یک مشت برداشتم و آدم شروع به شستن لباس ها کردم. یک دفعه متوجه شدم دست هایم داغ شد. اهمیت ندادم. پیش خودم گفتم: شاید تایدها غنیمتی و خارجیه ، کیفیتش با تایدهای ما فرق می کنه. ادامه که دادم، تاروپود لباس ها از هم پاشید. یقه از یک طرف، آستین از یک طرف و.... لباس های چاک خورده را بردم ...
روایت حبیبی کسبی از سرودن قطعه شاه پناهم بده در حرم امام رضا(ع)
به گزارش خبرگزاری رضوی ، محمود حبیبی کسیبی در اختتامیه بیستمین جشنواره بین المللی امام رضا (ع) در مجتمع شهدای سلامت در خصوص چگونگی سرودن این شعر ماندگاز خود بیان کرد: تحویل سال 85 مصادف با اربعین حسینی بود و در لحظه آخر تصمیم گرفتم برای سال تحویل به مشهد سفر کنم اما بلیطی پیدا نمی شد تا اینکه در بوفه اتوبوس راهی مشهد شدم. این شاعر در ادامه افزود: یک ساعت به سال تحویل به مشهد رسیدم در ...
فریب دختران با وعده های توخالی
این پسر جلوی مرا گرفت و شماره تماس اش را به من داد از وقتی با او دوست شدم سرنوشت من سیاه شد او مرا فریب داد و با این ترفند که قصد ازدواج با من را دارد با من رابطه دوستی برقرار کرد. قاضی پرسید آیا خانواده ات از این ماجرا خبر داشتند؟! فرزانه جواب داد: نه هرگز ،چون خانواده من مخالف دوستی با جنس مخالف هستند و من همیشه می ترسیدم این ماجرا فاش شود چند وقتی گذشت و بعد ماجراهایی در خانه مان ...
حمیده اسماعیل نژاد: تنها سه ماه در اردوی فدراسیون بودم
دونده خراسانی تاکید کرد: از مربی، خانواده و همسرم تشکر می کنم چرا که طی شش ماه گذشته در مجموع 20 روز در کنار آن ها بودم که واقعا این دوری سخت گذشت. امیدوارم با مدال آسیایی و رکورد های بهتر این روز های سخت را جبران کنم. اسماعیل نژاد در نهایت خاطرنشان کرد: امیدوارم روزی برسد که تمام دختران ایران به نقطه ای برسند که الگوی بانوان سایر کشور ها شوند. ...
نقشه شوم قهرمان شطرنج کشور برای زنان | دزد بی رحم به نامزدم مقابل چشمانم تجاوز کرد
تازه پلیس است که می گوید فوق لیسانس عمران دارد و فریب یک زن را خورده است. شاکی را می شناسی؟ مدت ها پیش عاشقش بودم اما به دوستی مان پایان دادیم و مدتی بعد با دختری به نام نیلوفر نامزد کردم. نیلوفر حسادت زنانه اش گل کرد و با دستور او تصمیم به ربودن شاکی گرفتم. حالا به شدت پشیمانم چون نیلوفر که دستور آدم ربایی داده حالا فراری شده است. درواقع او بود که فریبم داد. چطور ...
یک ملاقات اتفاقی با پدر شهید صنعت دفاعی!
بامحبت جواب سلامم را گرفتم. گپ و گفتی باهم داشتیم، چهره اش آشنا بود اما هرچه فکر کردم به خاطر نیاوردم جویا که شدم، خود را پدر شهید احسان قدبیگی معرفی کرد. یادم افتاد او را در مراسم تشییع شهید دیده بودم. شغلم را به او نگفتم، دوست داشتم سؤال هایی بپرسم و جوابشان را بدانم. وقت تنگ است، هر لحظه امکان دارد مسؤولین از راه برسند، سوژه ام را پیدا کردم و خیالم آسوده بود. پرده پنجم: صحبت ...
مادرکشی هولناک با ضربات چاقو | پسر مقتول: اعدامم کنید
تازه وی گفت: من قبل از این ماجرا هم چند بار با مادرم درگیر شده و به رویش چاقو کشیده بودم. هر بار او زخمی می شد به بیمارستان می رفت و چند روز بعد مرخص می شد. آخرین بار هم در اوج عصبانیت به رویش چاقو کشیدم اما این بار مادرم وقتی زخمی شد از حال رفت. چند بار او را صدا زدم اما به هوش نیامد. من هم از ترسم او را خفه کردم، اما چند دقیقه بعد پشیمان شدم و با اورژانس تماس گرفتم. به دنبال ...
رمال های شیادی که زنان و مردان خرافه پرست را فریب دادند
، چون هماهنگ کرده است. مردی حدوداً 60ساله تلفنم را جواب داد و بعد از گرفتن طالعم گفت تو همزاد داری! و افرادی در خانواده شوهرت هستند که باعث شدند نازا شوی و چله داری، برای اینکه طلسم آن ها را برایت بشکنم باید پول واریز کنی. هر بار 7میلیون و 8میلیون واریز کردم و بعد گفت برای اینکه همزادت تو را رها کند باید به او طلا بدهم. هر چه طلا داشتم به زن غریبه که هاجر نام داشت دادم تا به آن مرد برساند. مدتی بعد ...
ماجرای سیم داغ و قربانی کوچک!
خانواده ها وجود دارد و زندگی بعد از به دنیا آمدن فرزند شیرین تر می شود. این گونه بود که من هم در برابر رفتارهای خشن او سکوت می کردم و به رویاهای آینده ام می اندیشیدم. با آن که در طول 18 سال زندگی مشترک صاحب 4 فرزند قد و نیم قدشده بودیم،نه تنها تغییری در رفتارهای همسرم ایجاد نشد بلکه روز به روز روابط عاطفی ما نیز به سردی گرایید. حالا دیگر شوهرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و طوری رفتارهای ...
مجبور نبودم اما صیغه یک پیرمرد شدم تا...
داشته باشم. در این شرایط فرزندان پیرمرد راضی بودند و ادعا می کردند پدرمان هر روز بیشتر از گذشته سرحال تر می شود. من هم به این شرایط عادت کرده بودم تا این که چند سال بعد پیشنهاد دادم پول بیشتری به من بدهد اما او به هیچ وجه زیر بار نرفت و گفت وصیت کرده ام بعد از مرگم چند میلیون تومان به تو بدهند! در واقع آن ها از من بیگاری می کشند و من هم برای آن که سرپناهی داشته باشم و همان مقدار مخارجی را که به من می دهد، از دست ندهم به ناچار سکوت کردم ولی دیگر احساس خستگی می کنم و نمی دانم تا کی باید به پای پیرمردی بنشینم که فقط به چشم یک کارگر به من نگاه می کند و ... پ ...
قاتل 27 ساله؛ از طناب دار می ترسم
15 سال قبل عاشق دخترخاله ام شدم ولی او را به من ندادند چرا که شوهر خاله ام تبعه عراقی بود و ادعا می کرد که آن ها بین خودشان وصلت می کنند ولی این بهانه بود فقط به خاطر این که شر بودم، با ازدواج ما مخالفت کردند. چرا به خرمالو معروف شدی؟ پدربزرگم میوه فروش بود و در همین خیابان نخریسی (فداییان اسلام) خرمالو می فروخت و به خرمالوفروش معروف شده بود. بعد هم اطرافیان و اهالی این نام را روی من ...
ملاقات به وقت خورشید/سربازی که با پیغام امام رضا از خودکشی منصرف شد
نجات داد در فکر این بودم که شاید بیماری او شفا پیدا کرده باشد اما نه.از او خواستم ماجرا را برایمان تعریف کند. از دوران خدمت خود در منطقه صفر مرزی و سختی کارش تعریف کرد و می گفت در آن زمان مدتی بود که خانواده اش را ندیده است و گویا متحمل سختی فراوانی بوده و از شدت سختی زیاد، کارش به خودکشی کشیده شده بود . او ادامه داد یک روزی تصمیم به خودکشی گرفتم با خانواده خود تماس گرفتم و ...
داستان های خیالی یک قاتل
هایش خود را بی گناه نشان دهد. او گفت: وقتی همسرم کشته شد من خواب بودم و چیزی به خاطر ندارم. من نمی دانم چه کسی همسرم را کشته است. وقتی بیدار شدم که نسیم خونین کف اتاق افتاده بود. این مرد وقتی در مقابل سؤالات قضات دادگاه به بن بست رسید بناچار ادعای تازه ای را مطرح کرد. وی گفت: آن روز خسته از سرکار به خانه برگشته بودم و می خواستم استراحت کنم، اما دل درد شدیدی داشتم و ...
2 روایت از گره هایی که سبب ایمان به عنایت امام رئوف(ع) شد| خوشا دردی که درمانش تو باشی
را هنوز به یاد دارم. روز دوم هم به همین منوال گذشت. روز سوم صبح خواب ماندم و بعد هم کاملا حرم رفتن را فراموش کرده بودم تا اینکه یک دفعه ساعت 8 شب یادم آمد. تا پنچری لاستیک خودرو را گرفتم، ساعت 9 شد. با مادرم عازم حرم شدیم که در راه دوباره لاستیک پنچر شد. دوباره تعمیرات و دوباره حرکت، تا اینکه سرانجام وارد حرم و رواق دارالحجه شدیم. آنجا از مادرم جدا شدم تا راحت تر با امام رضا (ع) حرف بزنم ...