سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم کتکم می زند، از او متنفرم
. هیچ چیز نگفتم. حالا چه شده که تصمیم گرفته ای شکایت کنی؟ مدتی پیش دکتر اعصاب رفتم. شب ها خوابم نمی برد. افسرده شده بودم و به خودکشی فکر می کردم. حدود یک سال است که با شوهرم پیش دکتر می رویم، من دارو مصرف می کنم و شوهرم هم مشاوره می گیرد. وقتی حالم بهتر شد فهمیدم اشتباه کرده ام اجازه می دهم من را بزند. هر بار که کتک می خوردی این را حق شوهرت می دانستی؟ ...
خاطرات 36 سال زندگی مشترک از زبان همسر سردار شهید جواد دوربین
را داری . زمان تولد دختر اولم پدرم در بیمارستان بود و به من می گفت فاطمه جان من دِینم را به تو ادا کردم و موقع تولد دخترت کنارت بودم ولی من همیشه با خنده و به شوخی می گفتم نه تو موقع تولد من نبودی و جای آن جبران نمی شود. وی ادامه می دهد: یادم هست وقتی کودک بودم پدرم بیشتر مواقع در مأموریت بود و ما همیشه با مادرم تنها بودیم، هرچند مادر سعی می کرد جای خالی پدر را پر کند ولی به علت مأموریت ...
غواصی که در قبر خندید!
: محمدرضا دوازده ساله بود که انقلاب پیروز شد. مسجد محل مان آموزش اسلحه می دادند. دوید و رفت اسمش را نوشت. خب مادرم دیگر. دلم هزار راه می رود. یک روز دستش را گرفتم و گفتم: پسرم، حالا که برای تعلیم اسلحه میری، می دونی اگه دشمن به ایران حمله کنه وظیفه پیدا می کنی؟ بدون اینکه بترسد گفت: بله مادر. می دونم که باید برای دفاع برم! گفتم: نمی ترسی؟ سن و سالی نداشت اما جوابی داد که فهمیدم این پسر برای من ماندنی ...
ماجرای شهادت سید عارف چه بود؟
انتظامات مکتب همکاری کرده بودم. سید عارف از بچه های فعال آموزش نظامی بود و محدودیت کار های نظامی را برنمی تافت. برای همین و در دفاع از آقای عمویی، آن سیلی محکم را در گوش من زد. سال 1367 و اواخر جنگ بود و تصمیم گرفتم بروم جبهه. بچه ها را هم ندیدم. چند روز بعد، سید عارف ناراحت از این که به من سیلی زده، سراغم را از بچه ها گرفته بود که گفته بودند؛ دارم می روم منطقه. سریع آمد دم خانه ...
ماجرای شهادت سید عارف چه بود؟
کرده بودم. سید عارف از بچه های فعال آموزش نظامی بود و محدودیت کارهای نظامی را برنمی تافت. برای همین و در دفاع از آقای عمویی، آن سیلی محکم را در گوش من زد. سال 1367 و اواخر جنگ بود و تصمیم گرفتم بروم جبهه. بچه ها را هم ندیدم. چند روز بعد، سید عارف ناراحت از این که به من سیلی زده، سراغم را از بچه ها گرفته بود که گفته بودند؛ دارم می روم منطقه. سریع آمد دم خانه مان تا حلالیت بگیرد ...
بدترین صحنه ای که یک زن می تواند ببیند را من دیدم / شوهرم را با یک زن در بدترین حالت دیدم!
.... به نقل از خراسان، پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب مهربانی داشت و به من ابراز محبت می کرد آن زمان به دلیل علاقه ای که به تحصیل داشتم ...
گم شدن یک سکه طلا ؛ دلیل طلاق زوج جوان
دعوا بین ما را شعله ور کرد. آن روز وقتی که از خانه مادرم برگشتیم، احساس کردم که شوهرم ناراحت است. وقتی دلیل رفتارش را پرسیدم، او به من گفت که بالاخره بعد از سه ماه فهمیده این مادر من بوده که سکه گمشده در مراسم عروسی را برداشته بوده . لیلا که به شدت از حرف شوهرش ناراحت شده بود، با عصبانیت از او خواست که حرفش را پس بگیرد؛ رضا گفت که حرفش را پس نمی گیرد چون مطمئن است که سکه ای که مادر من به ...
از خیانت به شوهرم پشیمانم / چند شب تا صبح با دوست پسرم بودم !
مراکز خرید منتظرش بمانم. من هم آنجا ایستادم. ذوق زده بودم و فکر می کردم ندیم خیال دارد با خرید یک هدیه خاص غافلگیرم کند. یک ساعتی که از رفتنش گذشت و خبری نشد به تلفن همراهش زنگ زدم اما تلفنش خاموش بود. باورم نمی شد اما ندیم مرا آنجا رها کرده بود. درست مثل یک وسیله بی مصرف که چند روز از آن استفاده کرده بود و حالا که دلش را زده بودم مرا در شلوغی خیابان رها کرده بود. من عاشق او شده بودم و به ...
روایت جالب سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
اینکه 8 فروردین سال 98 مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. به فرزندانم و عروس ها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید. بچه ها که همه مشتاق دیدار این سردار محبوب بودند صبح فردا پیش از آمدن سردار خود را به منزل ما رساندند. همه هیجان زده و خوشحال منتظر ...
هم آغوشی عروس خانم با برادر دوقلوی داماد! / شباهت برادر شوهر کار دست دختر جوان داد
... نازنین در ادامه گفت: اولین بار وقتی شوهرم به محل کارش رفت طعمه فرشید - برادرشوهرم - شدم . شباهت بی نهایت فرشاد و فرشید موجب شد تا به راحتی به او اعتماد کنم و به این باور باشم که همسرم به خانه بازگشته و درخواست همخوابی با مرا دارد اما هنگام رابطه با دیدن خال روی بازوی فرشید فهمیدم که او مرا گول زده و به جای شوهرم خودش را جای زده است. وقتی متوجه این اتفاق شدم با درگیری و فحاشی به او ...
آزار سیاه دختر 14 ساله در شب تولدش ! / دهانم را محکم گرفت و بی عفتم کرد
مرا بچه طلاق صدا می زدند و نفرتی را در دلم ایجاد کردند. مادرم با کارگری هزینه های زندگی را تامین می کرد و من هم به تحصیلم ادامه می دادم تا اینکه 2 سال قبل سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد ، مادرم با جوانی که از خودش کوچکتر و متاهل بود ازدواج کرد اما من هیچ علاقه ای به ناپدری ام نداشتم و نمی توانستم او را به جای پدرم بپذیرم ، وقتی محسن به خانه ما می آمد من به داخل اتاقم می رفتم و دوست ...
مرگ مشکوک پسر فروزان ستاره سابق سینما
پزشکی قانونی منتقل شده بود، صبح دیروز سه متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی منتقل شدند. دختر مرد فوت شده که همراه شوهرش در دادسرا حضور داشت با شکایت از سه متهم گفت: پدرم پس از جدایی از مادرم در خانه اش تنها زندگی می کرد. من هم زندگی خودم را داشتم و هرازگاهی به پدرم سر می زدم، اما تا الان این دو زن را که به مأموران گفته اند از بستگان پدرم هستند و این مرد را ندیده بودم. پدرم وسایل عتیقه ای که متعلق ...
مرگ مشکوک پسر فروزان ستاره سابق سینما
پزشکی قانونی منتقل شده بود، صبح دیروز سه متهم برای بازجویی به دادسرای امور جنایی منتقل شدند. دختر مرد فوت شده که همراه شوهرش در دادسرا حضور داشت با شکایت از سه متهم گفت: پدرم پس از جدایی از مادرم در خانه اش تنها زندگی می کرد. من هم زندگی خودم را داشتم و هرازگاهی به پدرم سر می زدم، اما تا الان این دو زن را که به مأموران گفته اند از بستگان پدرم هستند و این مرد را ندیده بودم. پدرم وسایل عتیقه ای که متعلق ...
دامداری که دکتر شد و بی جنبه بود ! / این زن راز شوهرش را فاش کرد !
داشت و مادرم نیز خانه دار بود، اگرچه پدرم اوضاع اقتصادی بدی نداشت اما بعد از ازدواج برادر بزرگ ترم به مشهد مهاجرت کرد تا زمینه فعالیت اقتصادی بیشتری داشته باشد،ولی متاسفانه کاروبارش به آن اندازه ای که تصور می کرد، رونق نگرفت و در حد معمولی به زندگی خود ادامه داد. این درحالی بود که من نزد مادربزرگم در شهرستان ماندم چرا که او علاقه شدیدی به من داشت و اجازه نداد از او دور شوم. با وجود این در روزهای ...
صبور باش
مریم عرفانیان خبر شهادت سید احمد را به ما دادند؛ ولی پیکرش را نتوانستند بیاورند! برادرم مفقودالاثر شد و به جای او گل تشییع کردیم. یک روز همراه مادرم به بهشت رضا رفتیم و سر خاکش نشستیم. طاقت مادر طاق شد و گفت: آخه هر خونه ای یک صاحب خونه داره، من برای چه کسی راز دل می کنم وقتی که این قبر خالیه؟! فردایش، سید مؤمنی که همسایه مان بود، در خانه آمد و به مادرم گفت: حاج خانوم! چرا این قدر ...
فرار زنی که سومین همسر مرد معتاد شد
به یک زندگی آرام می رسیدم و بعد از بیداری باز همان صحنه های ترس و حیرت مقابل چشمانم قرار می گرفت. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند روز قبل وقتی از خواب بیدار شدم، مادرم در خانه نبود. تا عصر منتظرش ماندم و به مراقبت از خواهرم پرداختم ولی هنگام غروب پدرم وارد خانه شد و با عصبانیت گفت که مادرتان از خانه فرار کرده است و دیگر باز نمی گردد... حالا هم به کلانتری آمده ام تا مسیر زندگی ام را ...
دام دختر 17ساله برای رانندگان خودروهای لوکس
به گزارش مشرق ، سهیلا بعد از بازداشت سرنوشت خود را تلخ خواند و از روزهای سختش پرده برداشت:17 ساله هستم، در خانواده ای بزرگ شدم که پدرم معتاد و مادرم خانه دار بود و با قالی بافی هزینه و مخارج زندگی مان را به دست می آورد، با مصرف زیادی که پدرم به مواد افیونی شیشه داشت فوت کرد و مادرم مجبور شد با توجه به مشکلات زیاد مجدداً ازدواج کند. ازدواج در 12 سالگی شوهرش معتاد و ...
سر و کله ژاله صامتی پیدا شد | تغییر باورنکردنی چهره ژاله صامتی همه رو انگشت به دهان کرد
ورم نمیشد که صاحب یک دختر کوچولو شده ام. ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش می گرفتم و دوباره روی تختش ...
200 ساعت جست و جو در دره مرگ چالوس
بودم گفتم و بعد برای انجام کاری از خانه بیرون زدم. ساعت 5 عصر بود که به خانه بازگشتم اما مادرم نبود. روی گاز پیاز سرخ کرده و گوشت چرخ کرده بود که نشان می داد در حال درست کردن غذا بوده. فکر کردم برای خرید بیرون رفته و بر می گردد اما چشمم به در خشک شد و مادرم بازنگشت. الان حدود 10 روز است چشم انتظار برگشتنش هستم. یکی از دختر سمیه ماجرای ناپدید شدن مادرش و دوستش را این طور توضیح می دهد و می ...
200 ساعت جست و جو در دره مرگ چالوس
شود مادرم ظهر پنجشنبه از من پرسید: چه غذایی دوست داری شب برایت درست کنم. من هم غذایی را که هوس کرده بودم گفتم و بعد برای انجام کاری از خانه بیرون زدم. ساعت 5 عصر بود که به خانه بازگشتم اما مادرم نبود. روی گاز پیاز سرخ کرده و گوشت چرخ کرده بود که نشان می داد در حال درست کردن غذا بوده. فکر کردم برای خرید بیرون رفته و بر می گردد اما چشمم به در خشک شد و مادرم بازنگشت. الان حدود 10 روز است ...
خانواده ام و بخصوص مادرم را اصلا دوست ندارم/ فقط بلد است نصیحت کند
گیرند در حدی که احساس می کنم در خانه زندانی شده ام. مادرم پسر دوست است و مدام من را با برادرم مقایسه می کند و حتی به زبان هم آورده و گفته تو دختر من نیستی برادرت بهتر از توست. پدرم قبل از این روابط اصلاً اجازه نمی داد با دوستانم به تفریح بروم. پدر و مادرم می گویند همه کاری برای من انجام داده اند اما در واقع کاری برای من انجام نداده اند. من قصد ازدواج نداشتم و این موضوع را به پدرم گفتم اما آنها ...
بی خوابی ؛ عامل تقاضای زن از شوهر
. وقتی پریسا فهمید که خانواده من با ازدواج من و علی مخالف هستند و در عین حال دل من با این ازدواج است، از مادرش خواست تا یک روز سر زده به خانه ما برود و مادرم را راضی کند که برای خواستگاری بیایند؛ چون پریسا هم دوست داشت که من و برادرش با هم ازدواج کنیم .به این ترتیب بود که یک روز مادر علی برای صحبت کردن با مادر فرشته به خانه آنها رفت؛ مراسم خواستگاری، بر خلاف انتظار فرشته با ...
دوست صمیمی شوهرم به من نظر داشت/ اینقدر تو گوشم خوند تا طلاق گرفتم و با او ازدواج کردم!
همت دوست شوهرم بود و گاهی که شوهرم در خانه نبود او می اومد و آنقدر از من تعریف می کرد که دچار وسوسه های شیطانی می شدم و به ناچار از شوهرم جدا شدم و صیغه او شدم نقشه شوم شیرینی فروش 45 ساله برای دختر نوجوان این 10 کشور زیباترین دختران جهان را دارند/ جایگاه ایران کجاست؟! از خیانت به شوهرم پشیمانم/ چند شب تا صبح با دوست پسرم بودم! سحر قریشی متحول شد ...
تپش قلب متینا 8 ساله در سینه دختر 3ساله
یک روز که بالای سرش رفته بودم و گریه می کردم او هم گریه کرد. گریه های دخترم من را امیدوار کرد و با اینکه می دانستم وضعیت سختی دارد اما امیدوار شدم که شاید شرایطش بهتر شود. همه چیز اما آنطور که مادر متینا کوچولو می خواست پیش نرفت و چند روز بعد وضعیت دختربچه وخیم شد. مادرش می گوید: آن روز دلم شور می زد و نگران بودم. در اتاق مادران بیمارستان بودم اما نتوانستم تحمل کنم و سراغ دخترم رفتم. از پرستار ...
مأموریت مخفی سحرگاهی
فاش نیوز - آقا وحید، سومین پسرم بود، مادر بودم و نگرانش. وقتی می گفت می خوام برم سوریه، نگرانش می شدم، ولی چیزی بهش نمی گفتم، روزها حال خوبی نداشتم و شب ها تا صبح نمی خوابیدم ، ولی با خودم می گفتم؛ بالاخره نیاز هست که این بچه ها برن. پسرم آقا وحید زمانی نیا دوست داشت که بره. منم مایل بودم که وحیدم از خودش و کارش چیزی برای ما تعریف کنه. ولی او چیزی نمی گفت.بهش می گفتم: - مادر ...
سوء تفاهم در گروه واتساپی خانوادگی!
فتانه در حالی که سرخ شده بود رو به من گفت: خداوکیلی خودت را توی آینه دیدی؟ فکر می کنی یوزارسیف هستی؟! عصبانی شدم و فریاد زدم: چی شده؟! چرا درست حرف نمی زنید تا بدانم چه خبر شده؟! مادرم خودش را وسط انداخت و گفت: بچم می خواسته شوخی کنه نفهمیده چی بگه؛ شما بزرگتر هستید ببخشید! گفتم: مادرم! شوخی با کی؟! بخشش برای چی؟! عمه شهلا که متوجه شده بود من علت دعوای ...
قسر در رفتن پیرمرد همسرکش از قصاص
چاقو از پا درآمده است. پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به ماموران گفت: من چند سال است ازدواج کرده ام؛ اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه با او تماس گرفتم تلفنم را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی دهد. او گفت مادرم خسته بوده و خوابیده است. من که از لحن ...
شجاعت در شرایط دشوار را در وجود همراهانش تثبیت می کرد
یک شمع فرستاده است! سریع از اتاق دیگر از جواهرات خواهرم برداشتم و به زنان گفتم هدیه این جواهر بوده است. در لبنان رسم بر این است که تمام هزینه جهیزیه و عروسی را داماد بپردازد. دکتر غاده را به مؤسسه جبل عامل و همان خانه ای که در طبقه دوم مؤسسه در اختیارش بود، می برد. غاده می گفت: مادرم بعد از مدتی به منزل ما آمد. تا روی تخت نشست، صدای ترق و تروق آمد. یکدفعه دادش درآمد که دخترم را به چه کسی دادم ...
فرزندان پیرمرد همسرکش پدرشان را بخشیدند
. دو سال قبل پسری به پلیس خبر داد جسد مادر 75ساله اش را پیدا کرده است. وقتی ماموران رهسپار خانه قربانی شدند با جسد خونین زن سالخورده روبه رو شدند که در آشپزخانه قرار داشت و تابه ای خونین کنار او افتاده بود. شواهد نشان می داد پیرزن با ضربه های ماهی تابه و چاقو از پا درآمده است. پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به ماموران گفت: من چند سال است ازدواج کرده ام؛ اما هر روز به مادر ...
طمع بیشتر زن جوان را به دام انداخت/حامل 1کیلو و 200 گرم شیشه
دیگری قرار داد. آن شب طالب بعد از مصرف شیشه، دچار توهم شده و مادرش را خفه کرده بود. او در همان روز دستگیر و راهی زندان شد. من هم از این فرصت استفاده کردم و طلاقم را از او گرفتم. بعد هم فرزندانم را به مادرم سپردم و خودم برای یافتن شغلی به مشهد مهاجرت کردم. چند روز بعد با کمک یکی از اهالی روستای مان که در مشهد کار می کرد، در یکی از کارگاه های تولیدی مشغول کار شدم و شب ها را نیز در همان ...