سایر منابع:
سایر خبرها
بی عفت شدن نوعروس توسط برادر دوقلوی داماد ! / با شوهرم اشتباه گرفتم !!
: اولین بار وقتی شوهرم به محل کارش رفت طعمه فرشید - برادرشوهرم - شدم . شباهت بی نهایت فرشاد و فرشید موجب شد تا به راحتی به او اعتماد کنم و به این باور باشم که همسرم به خانه بازگشته و درخواست همخوابی با مرا دارد اما هنگام رابطه با دیدن خال روی بازوی فرشید فهمیدم که او مرا گول زده و به جای شوهرم خودش را جای زده است. وقتی متوجه این اتفاق شدم با درگیری و فحاشی به او فهماندم که متوجه نیتش شدم ...
دامداری که دکتر شد و بی جنبه بود ! / این زن راز شوهرش را فاش کرد !
به آرزویش برسد همه تلاشم را به کار گرفتم و در کنار خیاطی بسته بندی مواد غذایی و تهیه انواع ترشی را نیز شروع کردم تا از نظر مالی مشکلی نداشته باشیم. بالاخره فخرالدین دیپلم گرفت و روزی که نتایج آزمون سراسری اعلام شد، از شادی گریه می کردم و در پوست خودم نمی گنجیدم. همسرم در رشته پزشکی هرمزگان پذیرفته شده بود. حالا دیگر همه سختی ها و مشکلات را به فراموشی سپردم و در نبود همسرم به تربیت فرزندانم پرداختم ...
راز ارتباط شوم مرد مانتو فروش با فروشنده های خانم / ماه منیر وقتی فهمید تحمل نکرد!
ما به نظرم بهتر است با کمک بزرگترها مشکلات را حل کنی . ماه منیر به زن میانسال گفت: پدرم نه به دادگاه می آید نه با همسرم حرف می زند. اجازه هم نمی دهد کسی از مشکل ما باخبر شود... آخرین باری که خودم با شوهرم حرف زدم گفت تمایلی به ادامه زندگی ندارد، اما جرأت ندارد جلوی پدرم حرف طلاق بزند. حالا دادخواست تمکین داده است. اکنون آمده ام از قاضی بپرسم اگر باز هم به خانه بروم همسرم نس ...
تجاوز تکان دهنده به دختر 14 ساله در شب تولدش
بود ازدواج کرد اما من هیچ علاقه ای به ناپدری ام نداشتم و نمی توانستم او را به جای پدرم بپذیرم ، وقتی محسن به خانه ما می آمد من به داخل اتاقم می رفتم و دوست نداشتم با او رو در رو شوم. اما هفته گذشته وقتی او به خانه ما آمد من که 14 ساله شدم هم بنای لجبازی با او را گذاشتم و سعی کردم به او بفهمانم که هیچ احساس خوبی نسبت به او ندارم این در حالی بود که مادرم فقط به این لجبازی آشکار نگاه می ...
بی آبرو شدن دختر 17 ساله توسط پسر عمویش + جزییات تلخ
کشانده بود و من در مرز یک رسوایی بزرگ قرار داشتم. از آن روز به بعد ناراحتی های روحی و روانی به سراغم آمد و به دختری گوشه گیر تبدیل شدم اما عذاب وجدان رهایم نمی کرد تا این که به ناچار ماجرای ارتباطم با فرید را برای برادر کوچکم بازگو کردم و تصمیم گرفتم دست به دامان قانون شوم اما ای کاش به آن جملات عاشقانه در فضاهای مجازی اعتماد نمی کردم و با وعده پوچ ازدواج آینده ام را به نابودی نمی کشاندم و.... به دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) بررسی های تخصصی و قضایی این پرونده، به مشاوران کارآزموده کلانتری سپرده شد. ...
داستان هوسرانی مردان با یک زن جوان
داستان عبرت آموز برای زنان و دختران بی تجربه زن 34 ساله مطلقه ای گفت: به علت اشتباه بزرگ ترها در دوران جوانی با مردی ازدواج کردم که 30 سال از خودم بزرگ تر بود به همین دلیل هم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم و همدیگر را به هیچ وجه درک نمی کردیم این بود که 10 سال قبل و در حالی که تازه وارد بیست و چهارمین بهار زندگی شده بودم از قدرت طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. ♥ کلیک ...
متهم: دوستم را برای نجات از مشکلات مالی کشتم!
اما دیوان عالی کشور درباره حکم حبس به خاطر سرقت خواستار بررسی بیشتر شد. به این ترتیب متهم بار دیگر محاکمه شد. متهم این بار در دادگاه گفت: باور کنید قصدم کشتن مهرداد نبود. من و او با هم دوست بودیم. چون وضع مالی ام بد شده بود و همسرم به من فشار می آورد و می گفت قصد جدایی دارد تصمیم گرفتم بخشی از وسایل کارگاه را بفروشم تا زندگی خودم را سر و سامان بدهم؛ اما وقتی با مهرداد صحبت کردم و او هم ...
مهریه هایی که مهر خلق نمی کنند
. من و همسرم 30 سال پیش؛ تازه هر دو از دانشکده پرستاری فارغ التحصیل شده بودیم و همان موقع هم ازدواج کردیم. نمی خوام بگم این 30 سال آسان گذشت. ما هر دو پرستار بودیم و مرخصی به هر دو نفرمان سخت می دادند. شیفت شب هم خیلی داشتیم اما با هم توانستیم سختی ها را بگذرانیم و تحمل کنیم. این طور بگم اگر همسرم نبود سختی های این 30 سال را نمی توانستم تحمل کنم! حالا بعد از این همه سال وقتی پسر و دختر دم بختی از ...
قتل فجیع زن تهرانی و نوزادش توسط همسر
. گاهی اوقات صدای درگیری این زن و شوهر را می شنیدم و چون می دانستم اختلاف خانوادگی است، دخالتی نمی کردم. چند روز است صدایی از خانه همسایه به گوش نمی رسد و حتی من و همسرم صدای گریه نوزاد آنها را هم نشنیده ایم. می ترسیم بلایی سرشان آمده باشد. کشف جسد زن جوان و نوزادش با این تماس، مأموران به ساختمان قدیمی رفتند و پس از گشودن در آپارتمان این زوج با جسد زن جوان و نوزادش روبه رو شدند که ...
داستان شوکه کننده کسی که مرگ را تجربه کرد | زمان برایم صفر شده بود
زنده شد. **زمان برایم صفر شده بود! احساس خستگی مفرط می کردم ؛ حسی شبیه به زجر! مدت زیادی طول نکشید تا تبدیل به یک حس عمیق لذت بخش شد...! دلم غش می رفت ! یک خوشی بسیار دلپذیر... در فضا رها شدم ! در اتاق ، پرستاران را دیدم که روی کسی خم شده اند و در حال ماساژ قلبی ،... هستند. اول متوجه نشدم او کیست ؛ ولی بعد که چهره او را دیدم به شدت جا خوردم ! خودم بود...! زمان ...
وسوسه سهیلا دختر 17 ساله برای رانندگان خودروهای لوکس / خیلی فریبنده بود
بی میلی به زندگی و تنفری که نسبت به او داشتم یک مدت باهم زندگی کرده و من تصمیم گرفتم از وی جدا شده و مستقل زندگی کنم. طلاق بعد از یکسال بعداز طلاقم در سن 13 سالگی تصمیم گرفتم با خاله ام زندگی کنم او در خانه قالی بافی می کرد و یک سال پیش او بودم دیدم پسر او نیز به من نظر سوء داشته که با طرح این موضوع خاله ام با من دعوا کرد و در سن 14 سالگی به منزل دایی ام رفتم. زن ...
شوهرم مادرش را خفه کرد/ من هم از فرصت استفاده کردم و طلاق گرفتم
درس نخوانده بودم. به نقل از خراسان، طالب که جوانی معتاد بود، یقین داشت که خانواده ام با ازدواج ما مخالفت می کنند به همین دلیل مرا در تنگناهای عشق و عاشقی قرار داد و ادعا کرد اگر او را دوست دارم باید به خواسته هایش عمل کنم! من هم که نمی دانستم او چه نقشه ای در سر دارد و در آن سن و سال اصلا به چیزی جز پایداری یک عشق نمی اندیشیدم، به پیشنهاد طالب برای فرار از خانه پاسخ مثبت دادم و این گونه ...
دختر 16 ساله: وقتی به خانه بازگشتم مادرم در اتاق ....
... خلاصه مادرم که طبق گفته های خودش سرپناه و پشتوانه ای نداشت برای رهایی از حرف و حدیث دیگران و تهمت های ناروا، مجبور شد با داریوش ازدواج کند ولی وقتی مرا باردار شد دیگر نتوانست سرکار برود و همین موضوع از آغاز زندگی آن ها به اختلافات دامن زد و مشاجره و درگیری بین آن ها شدت گرفت این درحالی بود که بعد از به دنیا آمدن خواهر کوچک ترم دیگر حتی نانی برای خوردن نداشتیم چرا که پدرم همه لوازم منزل را ...
خانواده ام و بخصوص مادرم را اصلا دوست ندارم/ فقط بلد است نصیحت کند
بهزیستی تحویلش بدهم، دوباره به بشدت کتکش زدم و گوشی را برای همیشه از او گرفتم و گفتم بدون همراهی من یا مادرش اجازه بیرون رفتن از خانه را ندارد. دخترم به خاطر این پسر و راهنمایی های اشتباه او دوبار از خانه فرار کرده است و حتی یکبار تنهایی به کلانتری رفت و با بیان اینکه در خانه امنیت جانی ندارد بی جهت قصد شکایت از ما را داشت که مسأله ختم بخیر شد. خلاصه دخترم مخالف عقاید و تصمیمات من و مادرش است و ...
سرانجام پرونده مفقود شدن و قتل یک دختر در ناآرامی های تهران | مریم به قید وثیقه از زندان آزاد شده بود | ...
و با من سرد شده بود تا اینکه یک روز پیامک داد و گفت که نمی خواهد با من ازدواج کند. متهم گفت: چند روز بعد قرار بود باهم صحبت کنیم، او را به باغی که تازه خریده بودم بردم با ماشین خودش آمد التماسش کردم که با من بماند اما او گفت می خواهد با استاد دانشگاهش ازدواج کند. این را که شنیدم خونم به جوش آمد و با روسری که روی سرش بود او را خفه کردم. قاضی هدایت رنجبر رئیس دادگاه در مقام ...
دوست صمیمی شوهرم به من نظر داشت | اینقدر تو گوشم خوند تا طلاق گرفتم و با او ازدواج کردم!
زن جوان می گوید از همسرم طلاق گرفتم تا بتوانم با بهترین دوستش ازدواج موقت کنم. زن 38ساله ای می گوید: به طور سنتی با “جلال” ازدواج کردم او کارمند بود و به من عشق می ورزید من هم به امور خانه داری مشغول شدم و با به دنیا آمدن دخترم روزگار شیرینی را سپری می کردم تا این که پای “همت” به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود روزی که تولد دو سالگی ...
شجاعت در شرایط دشوار را در وجود همراهانش تثبیت می کرد
! دخترم روی جعبه میوه می خوابد! ، اما این زندگی آنقدر عاشقانه و زیبا شروع می شود که انسان نمی تواند تصورش را کند. به حدی که غاده می گفت: بعد از شش ماه از ازدواج مان، وقتی به یکی از شهر های جنوب لبنان رفته بودم، یکی از دوستانم مرا دید و گفت غاده تو که آنقدر سخت سلیقه بودی و از همه خواستگارانت ایراد می گرفتی، شوهرت که کچل است! از این حرف آنقدر ناراحت و عصبانی شدم که به او گفتم چه کسی گفته که شوهرم کچل است ...
شوهرم هر شب مرا به دوستانش اجاره می داد!
ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما زیباتر خواهد شد اما نمی دانم چه حادثه ای رخ داد که این زندگی عاشقانه رنگ باخت و روابط من و انوش سرد و بی روح شد. با این که بیشتر از یک ماه از تولد فرزند م نمی گذشت ولی دیگر همسرم توجهی به نیازهای عاطفی و ...
شوهرم هر شب مرا به دوستانش اجاره می داد!
سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. خواستگاری سالومه از من برای برادرش انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. ...
طلاق زوج جوان به دلیل اختلاف در ساعت خواب!
کردم که این وضعیت را تغییر دهم فایده ای نداشت. در این مدت انگار نه انگار که ازدواج کرده ام. همسرم را نمی بینم. نمی توانیم چهار کلمه با هم صحبت کنیم. فقط مکالمه های تلفنی کوتاه در طی روز با هم داریم. دیگر از این وضعیت خسته شدم و وقتی سر این موضوع با هم به تفاهم نرسیدیم ، تصمیم به جدایی گرفتیم. در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی شوهرم کارش زیاد است و این ندیدن ها به خاطر ...
مردی که دست روی نقطه ضعف همسرش گذاشت و ...
می شد یک نان بخورم و صد نان خیرات کنم. اما یکی دو سال بعد از ازدواجمان بود که فهمیدم توانایی بچه دار شدن ندارم. انگار دنیا روی سرم خراب شد، اما همسرم می گفت که برایش مهم نیست و زندگی با مرا حتی بدون فرزنددار شدن دوست دارد. او گلایه ای نمی کرد اما من دلم برای جوانی او می سوخت. مرد جوان در ادامه گفت: از اینها گذشته مدتی قبل به یک بیماری خونی دچار شدم و باید تحت درمان ...
15 عکس باورنکردنی از خرابکاری این بچه های تُخس
شدم تقریبا هربار که لیوان قهوه ام را مانند تصویر روی پله می گذارم، پسر کوچکم با وظیفه شناسی در آن ادرار می کند. " دختر کوچکِ انتقام جوی زندگی خراب کن آن چه خواهید خواند توییت واقعی یکی از کاربران توییتر است:"امروز بالاخره پس از مدت ها فهمیدم که صحبت های دختر 7 ساله ام درباره اینکه پدرش "یک دوست دختر خوشکل" دارد کاملا دروغ بوده است. ظاهرا دخترم این دروغ را پس از ...
قسر در رفتن پیرمرد همسرکش از قصاص
چاقو از پا درآمده است. پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به ماموران گفت: من چند سال است ازدواج کرده ام؛ اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه با او تماس گرفتم تلفنم را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی دهد. او گفت مادرم خسته بوده و خوابیده است. من که از لحن ...
زن جوان: از خانه شوهرم فرار کردم و دیگر برنمی گردم
... شوهرت چطور تو را پیدا کرد؟ خیلی اتفاقی. یکی از آشنا ها من را در خیابان دیده و تعقیبم کرده بود. بعد هم به شوهرم خبر داده بود. می توانستی با شوهرت صحبت کنی و موضوع را حل کنی یا از او جدا شوی. چرا فرار کردی؟ شوهرم مرد خوبی نیست. من وقتی زن او شدم خیلی بچه بودم، او خیلی مرد خشنی است. خیلی من را کتک می زند، جلوی همه تحقیرم می کند. شوهرم را دوست ندارم افغانستان هم ...
فرزندان پیرمرد همسرکش پدرشان را بخشیدند
و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه با او تماس گرفتم تلفنم را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی دهد. او گفت مادرم خسته بوده و خوابیده است. من که از لحن صحبت پدرم به او مشکوک شده بودم وارد آشپزخانه شدم و ناباورانه جسد مادرم را یافتم که خونین روی زمین افتاده بود. نبض او را گرفتم و متوجه شدم ...
فرزندان پیرمرد همسرکش پدرشان را بخشیدند
هر روز به مادر و پدر پیرم سر می زدم یا با آنها تلفنی صحبت می کردم. امروز هرچه با او تماس گرفتم تلفنم را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمی دهد. او گفت مادرم خسته بوده و خوابیده است. من که از لحن صحبت پدرم به او مشکوک شده بودم وارد آشپزخانه شدم و ناباورانه جسد مادرم را یافتم که خونین روی زمین افتاده بود. نبض او را ...
ماجرای کارتن خواب شدن فوتبالیست ملی پوش در محله استاد معین | مواد مخدر؛ ورزشکار، دکتر و مهندس نمی شناسد
، فراموش شدم و مدام با خود کلنجار می رفتم. با کوچک ترین اتفاق و حادثه، رفتاری افراط و تفریحی داشتم. بیشتر از چیزی که حقم بود، می خواستم. در دوره جوانی مصرف مواد را شروع کرده بودم و به آن عادت داشتم. وقتی که دچار آسیب دیدگی در فوتبال شدم، در مصرف آن زیاده روی می کردم این ماجرا تا زمان ازدواج ادامه داشت تا اینکه همسرم پس از مدتی در دادگاه درخواست طلاق داد و از من جدا شد. من تا ...
دست های این مرد ایرانی می بینند
تا فاصله چهار، پنج متری خودم را ببینم. بعد از اینکه بینایی ام را از دست دادم، مدت ها به خاطر این اتفاق گوشه گیر شده بودم و کسی را به دنیای تاریک خودم راه نمی دادم. حتی عصا هم به دست نمی گرفتم. خجالت می کشیدم. اما یک روز پدربزرگم مرا گوشه ای کشید و کلی نصیحتم کرد. گفت اینکه عصا به دست نمی گیری و خجالت می کشی درست! اما زمانی بیشتر اذیت می شوی که راه را تشخیص ندهی و توی چاله و گودال بیفتی ...
با حجاب اعلام می کنی به چه ایمان داری؟
کرده بود تا برای شام مصرف کنیم اما وقتی مادرم متوجه شدکه من دیگر مسلمان هستم و نمی توانم دستپخت او را بخورم به گریه افتاد و مرا در آغوش کشید.بعد از چند روز من محجبه شدم." دوستان با حجاب زیادی دارم "متأسفانه بعد از اینکه حجاب را گذاشتم در خیابانها با تنگ نظری مواجه شدم و بعضی از دوستانم با من قطع رابطه کردند اما اینک که بعد از پنج سال از اسلام من گذشته است و من به سن بیست و ...