فساد اخلاقی زن جوان با مرگ شوهرش!
سایر منابع:
سایر خبرها
زن 22 ساله: شوهرم به رابطه من با مردی مشکوک است
زن 22 ساله گفت: دختر خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند . پدرم مردی معتاد و بیکار بود و طبق گفته های مادرم هیچ مسئولیتی را در زندگی احساس نمی کرد و از روزی که به موادمخدر آلوده شد دیگر نتوانست کار کند و روزگارشان به سختی می گذشت تا این که بالاخره تحمل مادرم به سر رسید و طلاق گرفت. مادرم که نمی توانست از فرزندانش چشم پوشی کند، سرپرستی من و دو برادرم را به عهده گرفت و با خیاطی در منزل ...
رمز موفقیت
در خارج از خانه نداشته باشم.هنوز دخترم یک ساله نشده بود که به رفت و آمدهای پژمان حساس شدم. ابتدا خنده ام گرفت و به یاد مادرم افتادم اما می دانستم خیلی چشم ها در تعقیب زندگی من و شوهرم است، به خاطر همین ترسیدم و به او گیر دادم.بیژاره ابتدا تصور کرد شوخی می کنم اما جدی بود، هر شب که به خانه می آمد کل لباس هایش را بازرسی کرده و بو می کشیدم تا ببینم تار مویی، ادکلن زنانه ای یا این جور چیزها روی لباس ...
با اینکه از سن بالا و زن دار بودن بهزاد خبر داشتم اما برای تجربه...!
خانواده نیوشا از کاری که دخترشان کرده متعجب هستند و حالا نیوشا که در بازداشت است برای سایت جنایی از رابطه خانوادگی اش می گوید.... به گزارش وقت صبح به نقل از عتماد آنلاین، خانواده نیوشا از کاری که دخترشان کرده متعجب هستند و حالا نیوشا که در بازداشت است برای سایت جنایی از رابطه خانوادگی اش می گوید: *چه مدت است بازداشت هستی؟ چند روز است. برایم وثیقه صادر کردند و پدرم ...
روایت هایی از زندگی آیت الله سیدجواد حسینی خامنه ای در آینه خاطرات خودنوشت رهبر معظم انقلاب/ پدری که ...
زاهدان انجام می دادم. به زاهدان رفتم و در آنجا بازداشت شدم، مهم ترین نگرانی من هنگام بازداشت، پدرم بود که بی من به سفر نمی رفت. به خاطر دارم در حال بازداشت، در هواپیما نشسته بودم تا مرا از زاهدان به تهران ببرند. به یاد پدر افتادم و ناگهان اندوهی سنگین قلبم را فشرد و دلواپسی عجیبی وجودم را فرا گرفت، به خود گفتم حال که در هواپیما چنین وضعی دارم پس وقتی وارد بازداشتگاه شوم، چه حالی خواهم داشت؟ به خدای ...
برای آن سفر رضایت پدرم را خواستند
برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا. پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت اما ساعتی بعد وقتی پدرش رفت و من وارد اتاق شدم محمدحسن خیلی خوشحال بود، گفت: پدر راضی شد، ان شاءالله می روم آنجایی که باید بروم. از بیمارستان که مرخص شد، شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده، چند روزی از اعزام نگذشته بود که رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند: محمدحسن کاظمینی. کد خبر 671358 ...
زن جوان: رحمان کشان کشان مرا به خودرو انداخت و...
برادرزنش از او خواسته بود تا به باغ برود و خواهرش را نجات دهد! این حکایت ها که درباره خانواده و اطرافیان رحمان بیان می شد، به مخالفت های پدرم برای ازدواج من دامن می زد و او به هیچ وجه حاضر نبود به این ازدواج رضایت دهد ولی من که شور عاشقی برداشته بودم به مادرم متوسل شدم و بالاخره با کمک او، پدرم را راضی کردیم تا به خواستگاری رحمان پاسخ مثبت بدهد. بالاخره من و رحمان ازدواج کردیم و دو سال ...
دختر عمه ام به هر بهانه ای به خانه ما می آمد/ احساس می کردم رابطه ای بین شوهرم و نازنین است
محبت در این شرایط مادرم در خانه های مردم کار می کرد ولی نمی گذاشت من و برادرم ترک تحصیل کنیم. با وجود این، من تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم اما کمبود محبت را همواره با همه وجودم حس می کردم چون هیچ وقت دست نوازش پدرم بر سرم کشیده نشده بود. وقتی به شهربازی یا پارک می رفتیم، با دیدن کودکانی که در آغوش پدرشان قرار می گرفتند یا پدر آن ها در تاب و سرسره بازی کمکشان می کرد گویی همه ...
روایتی از سرگذشت سیاه زن سارق
مسیر آرام زندگی اش را تغییر داد و به سارق حرفه ای تبدیل شد: *چرا دزدی می کنید؟ اول به خاطر اینکه نیاز داشتیم دزدی کردیم و حالا دیگر عادت به این کار داریم. *خانواده فقیری بودید؟ پدرم به خاطر حمل مواد مخدر زندانی و بعد اعدام شد. من در آن زمان هفت ساله و برادرم پنج ساله بود. مادرم که همدست او بود به زندان محکوم شد. باید 20 سال در زندان می ماند اما سرطان ...
راز مظلومیت 2 کودک آبادانی
...> وی ادامه داد: روی جسدها آهک ریخته بودم و چند روز پس از قتل برای سرکشی به محل دفن جسدها رفتم که دیدم حیوانات درنده اجساد را از خاک بیرون کشیده اند و تنها استخوان های برادرزاده هایم سالم مانده بودند و وقتی دیدم پدرم به عنوان مظنون در بازداشت پلیس است تصمیم به انتقام گیری از پدرم افتادم. وی در اعتراف خود گفت: استخوان ها را داخل پتویی پیچیده و در تاریکی شب آنها را داخل حیاط خانه پدرم رها کردم و ...
باور به ضرب استعداد در دانش
از نمایشگاه های برگزار شده خود با یکی از روزنامه ها اظهار کرده بود که نقاشی را از کودکی آغاز کرده است؛ پدرم به نقاشی علاقه داشت و در خانه تمرین می کرد. من هم یواشکی از رنگ هایش برمی داشتم و روی در و دیوار و کاشی و چوب نقاشی می کردم. بعد هر چه می گذشت به مرور علاقه ام به نقاشی بیشتر شد. از روی کتاب های درسی آن زمان کپی می کردم. این ها مرا به سمت نقاشی کشید. با اینکه خیلی بچه بودم از خانواده ام ...
شغل ندارم و معتادم، به نامزدم دروغ گفتم
که مشخص شده اعتیاد داری نگران نیستی زندگی ات به هم بخورد؟ اشتباه کردم، امیدوارم من را ببخشد. از پدر و مادرت بگو، آنها خبر دارند مواد مصرف می کنی؟ خبر ندارند، فکر می کنند نهایتاً در پارتی مشروب می خورم. هزینه زندگی ات را چطور تامین می کنی، شغل داری؟ شغل درستی ندارم، موبایل خرید و فروش می کنم البته مغازه ندارم، در دست این کار را می کنم. هزینه ...
مرد شیطان صفت دختر جوان را به بهانه سفر به ترکیه بی عفت کرد / لج بازی با پدر و مادر کار دستش داد
.... بیشتر به خاطر بی عرضه بودن مادرم که همیشه سکوت می کرد، عصبانی می شدم.مگر پدرم و عمویم از یک خانواده نبودند؟ پس چرا پدر من اجازه نمی دهد دانشگاه بروم؟ چرا؟ نه خودشان جوابی می دادند نه من جوابی به این سوالم داشتم؟ وقتی دیدم نمی توانم شرایطم را عوض کنم، کم کم رابطه ام رابا فامیل قطع کردم.هرموقع می آمدند خانه امان کمتر وارد صحبت می شدم.گاهی عمدا می گفتم میشه کمتر از دانشگاه حرف بزنید ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
ندارم حمایتم کردند و سرکار رفتم و بعد از چند سال توانستم از شوهرم جدا شوم. عشق جدید پدر و مادرم در عرض یک سال فوت کردند و با پولی که از ارث پدرم گرفتم توانستم خانه ای اجاره کنم و با دخترم زندگی جدیدی بسازم. با اینکه هزینه های زندگی بالا بود، اما راضی بودم، چون تا زمانی که با مهران آشنا شدم آرامش داشتم. او چند سال از من کوچکتر بود، اما ادعا می کرد که عاشق است. من هم عاشق شوهر ...
آخرین بار کی پدرت را دیدی!
پاموک پسر در کتاب پدرم نوشته است که چطور پدرش یک روز در راستای رسیدن به همین رویا، همسر و دو پسرش را به مقصد هتلی در پاریس ترک می کند و حاصلش را که یک چمدان دست نوشته است، سال ها بعد به پسرش می سپارد که نویسنده ای موفق شده. خیلی زود می فهمیم موضوع کتاب، خوبی یا بدی این دستنوشته ها نیست بلکه پاموک در این کتاب از کودکی، نقش مهم پدرش در موفقیت هایش و نیز از معنایی که ادبیات برای او دارد می گوید و ...
زندگی سیاه زنی که از کودکی معتاد شد
بچگی هم معتاد بودم. نمی دانم پدر و مادرم کجا هستند، یک وقتی فهمیدم که ترکم کرده اند. حالا مرده هستند یا زنده نمی دانم. ولی دوستان پدرم و مادرم به من غذا می دادند و بزرگم می کردند. *می خواهی به این زندگی فلاکت بار ادامه بدهی؟ خودم هم خسته شده ام. سه بار خودکشی کردم اما نمردم. آدم موادی که بدنش به همه چیز مقاوم است جان سگ دارد. من هم جان سگ دارم. *چرا ترک نمی کنی؟ ...
ناگفته های پدر شهید نخبه/ فکر کردم پایش قطع شده
رقم زد. چند ماه از ازدواج احسان گذشته بود که اقوام را به خانه اش در تهران دعوت می کند، شب قبل از شهادتش از اعضای خانواده می خواهد به خانه اش بروند، پدرش می گوید: گاهی اوقات می گویم خودش ما را دعوت کرد تا زمان شهادتش در تهران باشیم، چون اگر در اراک متوجه شهادتش می شدیم خیلی برایمان سخت تر بود. اعضای خانواده از اراک راهی تهران می شوند، پدر شهید اقتدار و صنعت دفاعی می گوید ...
استوری نیوشا ضیغمی با این دسته گل میلیاردی همه رو به فکر انداخت | منظور نیوشا ضیغمی از این هشتگ چیست؟
یوشا ضیغمی وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغ ...
نجات معجزه آسای یک مرد در ماجرای آدم ربایی توسط همسرش!
در مسیر خانه مادرم بیهوش شدم! پیمان در ادامه گفت: یکی، دو شب قبل از حادثه بازهم نیلوفر شروع به بهانه جویی کرد. می گفت تو اعتیاد داری و شاید همه دار و ندارمان را دود کنی! برای همین اگر اموال تو به نام من باشد خیالم راحت تر است. هر بهانه ای می آوردم که او از این فکر بیرون بیاید، دست بردار نبود که نبود. برای همین درست روز قبل از حادثه، خانه مان را به همسرم صلح کردم به این معنی که تا زمان زنده ...
ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...
پدر و مادرم به خاطر اختلافات شدیدی که بایکدیگر داشتند از هم جدا شدند پدرم رفتارهای بسیار بدی با مادرم داشت و مدام او را تحقیر می کرد تا جایی که مادرم به ناچار و به حالت قهر منزلمان را ترک کرد و به خانه پدرش رفت ولی پدرم نیز به دلیل غرور و لجبازی هایش برای بازگشت او به خانه هیچ تلاشی نکرد. بیشتر بخوانید: حاشیه جدید محمدرضا گلزار بعد از ازدواج | رابطه دنیا جهانبخت و ...
بعد از تجاوز گروهی، معتاد شدم اما 5 سال است ترک کرده ام
شدی؟ تقریباً نوجوان بودم که معتاد شدم، بعد از آن شب وحشتناک دیگر همه چیز در زندگی من نابود شد. از کدام شب حرف می زنی؟ از آن شبی که گروهی به من تجاوز کردند و من یکه و تنها آواره خیابان شدم. اول از زندگی خانوادگی ات بگو. از پدر و مادر و خواهر و برادرت؟ وقتی چهار ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با مادرم زندگی می کردم. یک روز مادرم تصمیم ...
باورتان می شود این پسر مظلوم روباه کثیف پارک دانشجو بوده/ عکس
جا زده و به پدرم گفته بود که صبحانه نخورده است. پدرم به او گفته بود که می تواند در شهرستان برای او کار پیدا کند چون در حال ساخت یک خانه در شهرستان بود. می گفت که این جوان از این حرف استقبال کرده بود. بعد پدرم او را برای صرف صبحانه به خانه دعوت کرده بود اما این فرد در چای پدرم قرص خواب آور ریخته و او را بیهوش کرده بود. مقدار زیادی از مس های مادرم و طلاهای او را از خانه برده ...
برج ایفل زن زیبایم را از من گرفت ! / زهرا طلاق گرفت و من بازنده واقعی ام !
به گزارش رکنا، حسادت همه وجودم را گرفته بود، از فرودگاه تا خانه دایی ام همه می خندیدند و شادی می کردند اما من با چهره ای عبوس انگار از همه طلبکارم. روی صندلی جلوی ماشین پدرم نشسته و به جلو چشم دوخته بودم. میهمانی بزرگی بود، محمدرضا عمدی کلمات فارسی و فرانسوی را قاطی پاتی به زبان می آورد و زن دایی نسرین قند توی دلش آب می شد. ثانیه شماری می کردم میهمانی تمام شود. وقت ...
این زن جوان کرجی مرگ را لمس کرد / سمانه 14 ساله بود که عروس شد!+ عکس
به گزارش رکنا، من سمانه هستم وقتی 7ساله بودم پدرو مادرم درجریان اختلاف هایی که باهم داشتند از هم جدا شدند من نزد مادر مدتی ماندم تا اینکه 4 سال بعد مادرم کرد ناپدری که چشم دیدن من را نداشت مدام به هر بهانه ای مرا می کرد تا اینکه محبور شدم به خانه پدرم بروم آنجا هم نا مادری با نیش وکنایه باعث ناراحتی ام می شد. ازدواج در 14 سالگی در 14سالگی با اصرار اپدرم ازدواج کردم با مردی ...
بخشش برای کمک به خانواده های نیازمند جنوب کشور
صحنه که این ماجرا را دیده بودند، شماره پلاک خودروی منصور را به ماموران پلیس دادند. آنها نیز ساعتی بعد در خیابانی نزدیک خانه ما در شیراز او را شناسایی و دستگیر کردند؛ به طوری که هنوز چاقوی خونین در دستش بود. برای همین نیز به قتل مادرم اعتراف کرد. مادرت چندساله بود؟ زمانی که فوت کرد 70ساله بود. پدرم وقتی من 10ساله بودم فوت کرد. یک برادر کوچک تر از خودم هم دارم. مادرم برایم همیشه ...
حج مقبول
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدرضا خراسانی زاده: صبح روز عید قربان بود؛ دوم مهر 1394. مادرم پیامکی داد که رمی جمره را انجام داده و به چادرشان برگشته ولی بابا هنوز نیامده است. من و خواهرم روز عیدی، به خانه داییم رفته بودیم و پدر و مادرم برای انجام اعمال حج تمتع در سرزمین مقدس منی بودند. همه اتفاقات و مسائل داشت به خوبی و خوشی پیش می رفت که خبری به سرعت منتشر شد: طی حادثه ای 100 نفر در منی فوت ...
عروس جوان پدر و مادر شوهرش را کشت
و در یکی از کشورهای خارجی به زندگی مان ادامه دهیم. عماد در ادامه در مورد روز حادثه گفت: آن روز به همراه همسرم با بهانه سر زدن به پدر و مادرم به خانه آنها رفتیم.با کمک همسرم دست و پای پدر و مادرم را با چسب بستیم و بعد با ضربات چاقو آنها را از پای درآوردیم.می خواستیم با صحنه سازی طوری وانمود کنیم که فردی ناشناس با انگیزه سرقت دست به این کار زده است. بازداشت عروس با ...
داماد کینه ای مادرزنش را کشت اما اعدام نشد / اقدام جالب نوعروس برای آرامش روح مادرش
، مدت ها شوکه بودم. اصلا باورم نمی شد که او دست به چنین کار بی رحمانه ای زده است. چون می دانست که من پدرم را از دست داده ام و مادرم، برایم هم پدر بود و هم مادر. بعد از این اتفاق از او جدا شدی؟ راستش بعد از قتل می خواستم درخواست طلاق بدهم اما باید صبر می کردم تا حکم قصاص وی قطعی شود. در آن زمان پدر قاتل می گفت اگر پسرش را ببخشم، با او صحبت می کند تا طلاقم بدهم اما من قبول نکردم. 2 ...
بازداشت زن جوان به اتهام اقدام به قتل شوهر
...: پدر و مادرم همیشه با هم اختلاف داشتند و با هم درگیر بودند. روز حادثه آن ها دو نفری با هم بیرون رفتند، اما قبل از اینکه مادرم بیرون برود قمقمه مرا برداشت و داخل آن چند قرص انداخت و بعد آن را پر آب کرد و به هم زد. چند ساعت بعد مادرم تنها به خانه برگشت و به ما گفت پدرم برای کاری از او جدا شده است. ادعای عجیب با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران فریده را به عنوان مظنون حادثه بازداشت ...