بخشش برای کمک به خانواده های نیازمند جنوب کشور
سایر منابع:
سایر خبرها
تاریخ محکمه نیست | گفتگوی زیباکلام و احمد غلامی
تکرار می کنم، اگر احمدی نژاد بگوید که نه این تصور شماست و من این کارها را کرده ام؛ اما ضرورتی نمی دانستم که بگویم، من می پذیرم؛ اما الان که با شما صحبت می کنم، حسب آنچه از خانم فاطمی گرفتم، بعد از اینکه ایشان از زندان بیرون آمد، احمدی نژادی ها هیچ کاری برای خانم فاطمی نکرده بودند. دلیل دیگر این بود که تشکیلات امنیتی هم می توانند خطا کنند و اشتباه تشخیص دهند. یک جورهایی دلم برای خانم ...
این زن دستور قتل شوهرش را داد ! / مرد زنده ماند و مچ زنش وا شد !
روحم هم خبر ندارد که چه بلایی سرش آمده است. متهم پرونده در ادامه گفت: روز حادثه من به همراه همسرم راهی منزل مادرش شدیم چون شام در خانه مادرش مهمان بودیم.من و پیمان همیشه با هم جر و بحث داشتیم و دعواهای ما تمامی نداشت.آن روز هم در مسیر با هم بحثمان شد و من با او قهر کرده و از ماشین پیاده شدم.بعد به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی دانم او کجا رفت و چه اتفاقی برایش افتاد.یکی دو روزی از او بی خبر ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
ندارم حمایتم کردند و سرکار رفتم و بعد از چند سال توانستم از شوهرم جدا شوم. عشق جدید پدر و مادرم در عرض یک سال فوت کردند و با پولی که از ارث پدرم گرفتم توانستم خانه ای اجاره کنم و با دخترم زندگی جدیدی بسازم. با اینکه هزینه های زندگی بالا بود، اما راضی بودم، چون تا زمانی که با مهران آشنا شدم آرامش داشتم. او چند سال از من کوچکتر بود، اما ادعا می کرد که عاشق است. من هم عاشق شوهر ...
مرد شیطان صفت دختر جوان را به بهانه سفر به ترکیه بی عفت کرد / لج بازی با پدر و مادر کار دستش داد
.... بیشتر به خاطر بی عرضه بودن مادرم که همیشه سکوت می کرد، عصبانی می شدم.مگر پدرم و عمویم از یک خانواده نبودند؟ پس چرا پدر من اجازه نمی دهد دانشگاه بروم؟ چرا؟ نه خودشان جوابی می دادند نه من جوابی به این سوالم داشتم؟ وقتی دیدم نمی توانم شرایطم را عوض کنم، کم کم رابطه ام رابا فامیل قطع کردم.هرموقع می آمدند خانه امان کمتر وارد صحبت می شدم.گاهی عمدا می گفتم میشه کمتر از دانشگاه حرف بزنید ...
نوربالا| بسط نشینی شهید در حرم امام رضا (ع) برای رسیدن به عشقش
تا بالاخره 16 آبان سال 94 در ماه محرم هم شهید شد و اینبار هم گره گشای بزرگترین آرزویش خود امام حسین(ع) بود. شب میلاد حضرت زینب (س) مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. نمی دانم پافشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟ شاید هم دعاهایش. به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش. از در حیاط که وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره او را دیدیم. خاله ام خندید: مرجان، این پسره چقدر ...
پسر آبدارچی رئیس جمهور، علمدار گردان شهادت شد
...، کجاست؟ با دمپایی حسابی کتکش زدم مادر شهید صفرخانی گفت: اهل یکی از روستاهای بویین زهرا هستم. خانه ما هم در زلزله خراب شد و چند نفر از بستگانم زیر آوار ماندند. همان سال ها با پدر علی اصغر عروسی کردم. آنها در روستای نزدیک ما زندگی می کردند. پس از مدتی به شهریار آمدیم تا شوهرم آنجا کشاورزی کند. به عنوان رعیت در یک گوشه از قلعه ارباب زندگی می کردیم. اولین بچه ام فوت کرد و بعد ...
زن جوانی پا در زندگی مان گذاشت ! / خیانتی که بخشیده نشد !
به گزارش رکنا، ازدواج ما سنتی بود چند بار در میهمانی های خانوادگی همدیگر را دیده بودیم. با پیشنهاد پدر و مادرم خواستگاری اش رفتیم. از همان روز اول متوجه شدم و یک دنده است؛ یکی از مشکلات اساسی ما این بود که جلوی دیگران طوری وانمود می کرد خیلی به او کم توجهی می کنم و حتی پول خرجی نمی دهم. کار به جایی رسید که مادرم و پدرم و حتی مادر همسرم نصیحتم می کردند و می گفتند باید یک زن پول تو جیبی داشته باشد ...
پیروزی گلنار هم دردناک بود/ عشق چرا و اما و اگر ندارد+فیلم
نجه نرم می کند باشم. به خودم می گفتم میترا همیشه یادت باشد که اتفاق اصلی دارد جلوی دوربین می افتد. پس نگذار اتفاق های پشت دوربین چه خوب و چه بد، تمرکز تو را به هم بزند یا مثلا بعد از ماه ها کار خسته بشوی ، یا کرونا و یا هر مسئله ی دیگری ... شما نوعی نقش در نقش را بازی می کنید. خودتان چند مقطع احساسی برای گلنار قائل هستید. مثلا در قسمت های اول من یادم می آید که می گفتند گلنار دختری ...
قاتل عمو بعد از 8سال از چوبه دار نجات یافت
قرار گرفت. در حالی که جسد محمد لای یک پتو پیچیده شده بود، بررسی ها و معاینات پزشکی قانونی نشان داد که نزدیک 2 روزاز قتل او می گذرد. تحقیقات حکایت از آن داشت که محمد در آخرین روزهای قبل از حادثه نزد برادرزاده 22 ساله خود نگه داری می شد و مادرش برای چند روزی بچه را در خانه گذاشته و به سفر رفته بود.اما موقعی که از سفر بازگشت با پیکر بی جان فرزند خود مواجه شد که لای یک پتو پیچیده ...
برج ایفل زن زیبایم را از من گرفت ! / زهرا طلاق گرفت و من بازنده واقعی ام !
به گزارش رکنا، حسادت همه وجودم را گرفته بود، از فرودگاه تا خانه دایی ام همه می خندیدند و شادی می کردند اما من با چهره ای عبوس انگار از همه طلبکارم. روی صندلی جلوی ماشین پدرم نشسته و به جلو چشم دوخته بودم. میهمانی بزرگی بود، محمدرضا عمدی کلمات فارسی و فرانسوی را قاطی پاتی به زبان می آورد و زن دایی نسرین قند توی دلش آب می شد. ثانیه شماری می کردم میهمانی تمام شود. وقت ...
نجات معجزه آسای یک مرد در ماجرای آدم ربایی توسط همسرش!
. متهم پرونده در ادامه گفت: روز حادثه به همراه همسرم راهی منزل مادرش شدیم، چون شام در خانه مادرش میهمان بودیم. من و پیمان همیشه با هم جر و بحث داشتیم و دعواهای ما تمامی نداشت. آن روز هم در مسیر با هم بحثمان شد و من با او قهر کرده و از ماشین پیاده شدم. بعد به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی دانم او کجا رفت و چه اتفاقی برایش افتاد. یکی، دو روزی از او بی خبر بودم و سراغش را نمی گرفتم چون با هم قهر ...
فساد اخلاقی زن جوان با مرگ شوهرش که عاشق هم بودند ! / تنها و بی کس ماندم !
بهانه درس خواندن مادرم را راضی می کردم که اجازه بدهد با دوستانم وقت بگذرانم و بیرون از خانه باشم. سال آخر دبیرستان بودم که در یکی از همین دورهمی های دوستانه با سامان آشنا شدم. سامان با اینکه یک سال بزرگتر از من بود اما کاملا شخصیت پخته و مردانه ای داشت. همیشه بعد از مدرسه چند ساعتی با سامان داخل شهر چرخ می زدیم. چند ماه بعد از گوشه و کنار خبر دوستی من و سامان به گوش پدرم رسید به خاطر همین ...
روایتی از دست رد شهید نخبه صنعت دفاعی به سینه خارجی ها
، متوجه شدم بیشتر بچه ها یا معلم خصوصی یا پدر و مادر تحصیل کرده داشتند، اما من یک کارگر بودم، احسان در آزمون تیزهوشان شرکت کرد و قبول شد، در دوران راهنمایی و دبیرستان جزو بچه های خیلی فعال مدرسه بود، سال 90 کنکور شرکت کرد و با رتبه 1800 قبول شد، اما خیلی بی تابی کرد و گفت: درس می خوانم تا سال دیگه با رتبه بهتر قبول شوم، سال بعد با رتبه 101 دانشگاه صنعتی شریف مهندسی مکانیک قبول شد. احسان در ...
در موبایل زنم خیانت را دیدم ! / وقتی تنها بود به خانه برگشتم !
بشدت به همسرم مشکوک شده بودم تا اینکه مدتی بعد مدارک دیگری از این ارتباط پیدا کردم. اعصابم به هم ریخته بود و خواب و خوراک نداشتم. روز حادثه دخترم را که 8 سال داشت به مدرسه بردم و به او گفتم ظهر به خانه مادربزرگش برود چون من و مادرش می خواهیم جایی برویم. وی ادامه داد : بعد خودم به سرکار نرفتم و به خانه برگشتم. باید تکلیف این ماجرا را روشن می کردم وقتی به خانه رسیدم از همسرم خواستم توضی ...
قوی ترین حافظه ایران را چه کسی دارد؟ / حافظه باور نکردنی یک دختر اهل خمین
وقت به دست آوردم تا مطالعه آزاد بیشتری انجام دهم. دوست نداشتم در زمان تحصیل لطمه ای به درسم بخورد برای همین تابستان ها زمان مناسبی برایم بود. آن تابستان دوباره در بین کتاب هایم چشمم به کتاب مثبت درمانی افتاد و کار حفظ اعداد را به صورت جدی دنبال کردم. برای بار اول هم وقتی تصمیم به حفظ عددها گرفتم توانستم40عدد را در یک روز حفظ کنم به این ترتیب چند روز بعد رکوردم را به 73عدد رساندم و به عشق رکوردزنی ...
خانواده ای که کوچه شان را به شعر و گل آراسته اند/ گذر کلمه های معطر!
خانواده متوجه شدم که او محرک خانواده در کتابخوانی است. او چنان شیفته کتاب است که همسرش و بعد فرزندهایش را شیفته کتاب کرده است. عبدالرسول مهدوی که یک فروشگاه بزرگ لوازم یدکی دارد، در خصوص علاقه اش به کتاب گفت: از همان بچگی که سواد خواندن را یاد گرفتم، علاقه شدیدی به کتاب خواندن داشتم. یادم می آید آن زمان پول های توجیبی ام را جمع و کتاب های مورد علاقه ام را از کتابفروشی زنده یاد علیباشی (سبحان ...
روایت هفت سال چشم انتظاری برای "محسن"جاویدالاثر، شهید مبارزه با موادمخدر
گذشت زمان خبری از محسن نشد و من اطمینان حاصل کردم که برادرم شهید شده است. زمان گذشت و یک روز خانه مان شلوغ بود، چند نفر از اقوام به همراه فردی ناشناس با پدرم صحبت کرده و می گفتند که ما در شهر زاهدان آشنا داریم و می توانیم محسن را برگردانیم اما پول نقد می خواهیم، سال 1371 بود و آنها برای یافتن محسن درخواست بیش از یک میلیون تومان داشتند، پدرم این مبلغ را نداشت و تنها کاری که می توانست به ...
عقل مان نمی رسید و برای مدیریت شهر آماده نبودیم
مسکونی و کالبد شهری در اِشِل محله ها را تحت تأثیر خودرو قرار ندهد. شهرداری می توانست پارکینگ هایی در نقطه ای از این محله (منظورم محدوده حمام خسرو آغا است) ایجاد کند و مردم نسبت به آن مالک باشند و سهم داشته باشند و ماشین خود را اینجا بگذارند و بعد به خانه بروند، حتماً که نباید ماشین را زیر سرشان بگذارند! پدیده خیابان در شهرسازی امروزِ مملکت نقش بسیار مخربی ایفا کرد، بافت های مختلفی از ...
دسیسه شوم مردان هفت تیرکش در بالاشهرتهران ! / جلوی چشمانم سراغ زنم رفتند !
و نشانی خانه ام را گرفت تا برای خرید دستگاه به خانه ام بیاید. چند ساعت بعد 3 پسر جوان به خانه ام آمدند. وی ادامه داد: من برایشان آبمیوه آوردم اما خودم به محض خوردن آبمیوه شدم. آنها احتمالا در یک لحظه از غفلتم سوء استفاده کرده و در آبمیوه ام داروی بیهوشی ریخته بودند. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم دست و پاهایم با طناب بسته شده و اموال با ارزشم از جمله20 سکه طلا ، 10 هزار دلار، سیستم های صوتی ...
رابطه عروس قاتل با سانحه هواپیمای اوکراینی!
...> بعد از مرگ عماد، بیتا به اتهام مشارکت در قتل با درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. سرنوشت عجیب مسافر هواپیمای اوکراینی در حالی که بیتا با پشیمانی و ندامت در زندان سال های عمر خود را به امید بخشش اولیای دم سپری می کند، چند سال قبل خواهر خود را نیز از دست داد. خواهر او خانم دکتری ساکن کانادا بود که برای رسیدگی به پرونده قضایی او به ایران آمد.موقع برگشت یکی از مسافران ...
بخشش قاتل به شرط آبرسانی به روستا های سیستان و بلوچستان
خوب شود و او را راضی کنم که مراسم عروسی مان را بگیریم و برای زندگی به خانه خودمان برویم، اما فایده ای نداشت تا اینکه متوجه شدم مادرش در زندگی ما دخالت و دخترش را تشویق به جدایی می کند. چند باری به مادرزنم تذکر دادم، اما نتیجه ای نگرفتم و همسرم هم از تصمیمی که گرفته بود، کوتاه نمی آمد. از طرفی رفتار های مادرزنم مرا آزار می داد، به طوری که از دست او عصبانی بودم و در نهایت هم تصمیم گرفتم از او ...
داماد کینه ای مادرزنش را کشت اما اعدام نشد / اقدام جالب نوعروس برای آرامش روح مادرش
بزرگ ترین حامی من در زندگی بود. در این چند سال به این فکر می کردم که کاش می شد قاتل سال های طولانی در زندان می ماند و عذاب می کشید. چه اتفاقی افتاد که قاتل مادرت را بخشیدی؟ او در زندان دچار بیماری سختی شده بود. من اعتقاد دارم که خدا، مجازاتش سخت تر از ما انسان هاست. با خود گفتم که جان قاتل مادرم را نمی گیرم و به خدا واگذارش می کنم. خدا جان را می دهد و خودش هم می گیرد ...
تصمیم شوم برای فرار از سیاهی
.... بعد از دو سه بار از لحاظ روحی مریض شدم و بعد دچار بیماری جسمی شدم. بی سرپناه و تصمیم شوم مادرم به خاطر بدهی های شوهرش و چک هایی که به نام او صادر شده بود به زندان افتاده بود و من هیچ پناهگاهی نداشتم. دیگر هیچ امیدی برای ادامه زندگی نداشتم تا اینکه تصمیم گرفتم خودکشی کنم. طناب حماقت را دور گردنم آویزان کرده بودم و خودم را آماده مرگ که ناگهان مادرم از راه رسید. او که در زندان نگران ...
نقشه شوم زن فاسق به همراه معشوقش برای قتل شوهر/ آنقدر دلباخته بودم که عقلم کار نمی کرد
مدعی شد بعد از مدتها زندگی و تحمل فشار تنهایی به طور اتفاقی در فضای مجازی با مرد جوانی به نام سیامک آشنا شدم و بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم. او حرف هایم را می فهمید و با صحبت هایش مرا درک می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم از شوهرم جدا شوم اما او حاضر به جدایی و طلاق من نبود. وقتی موضوع را به سیامک گفتم عصبانی شد و گفت برای اینکه با تو ازدواج کنم حاضرم شوهرت را به هر طریقی از سر راه ...