سایر منابع:
سایر خبرها
احمد رضا احمدی؛ کبوتر تنها یی که به برج کهنه مرگ رسید
را می خواند: در شب سرد زمستانی.. . (سال 1369) راستی نوشتم بود و چه زود هست ا حمد رضا احمدی به بود بدل شد. اولین شماره مجله اندیشه پویا در بهار امسال که درآمد و تصویر احمد رضا احمدی را روی جلد آن دیدم دلم هُرّی ریخت. چون به یاد جلد مهرنامه افتادم در بهار 90 با عکس عزت الله سحابی. آخر مجله روی دکه بود با تیتر پیرمرد چشم ماست که پیرمرد چشم از جهان بست و حالا همان اتفاق تکرار می شد. ...
عاشقانه ها و عارفانه های شگفت انگیز یک شهید
آماده کردن مردم برای رأی دادن به نظام جمهوری اسلامی، پدرش حجت الاسلام علی اصغر باغانی با اعضای خانواده در اسفند سال 1357 به سبزوار نقل مکان نمود. آن سال ها اوج تبلیغات منافقان بود. ناصرالدین بارها به مجادلات لفظی با منافقان پرداخت و آنان را مجاب یا محکوم کرد به حدی که از بحث در حضور او پرهیز می کردند. با انتخاب پدرش به نمایندگی مردم سبزوار در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، سال ...
لب های خندان او به وقت وداع با مادردیدنی بود
نمایش نامه سربداران و تعقیب ساواک محمد مهدی محب شاهدین در اسفند 1336 به دنیا آمد. 11 ساله بود که پدرش را از دست داد. گویا خدا چنین مقدر کرده بود تا او از کوچکی با سختی ها و محرومیت ها دست و پنجه نرم کند. برادر شهید می گوید: برادرم در مقطع دبیرستان بود که با نوشتن انشایی علیه حکومت، از دبیرستان اخراج می شود. او با ادامه مبارزه علیه رژیم دستگیر شده و به زندان می افتد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ...
سخنان عجیب سازنده "هوک" درباره کارخانه های تعطیل شده در سیستان و بلوچستان/ کارگردان "در آغوش درخت" ...
سینما را سینمای سفید گذاشته ام که سفارشی نیست. وی در پایان درباره از ساخت فیلم جدیدی خبر داد و گفت: فیلم بعدی که دارم در فضای امید است؛ امیدوارم بگذارند بسازیم. به نظرم در جامعه کنونی هر کسی به غیر از تزریق امید و حال خوب برای مردم کاری کند، گناه کرده است. مردم ما حالا به حال خوب نیاز دارند. بنابراین ناامیدی را به جامعه تزریق نکنیم. سینما به سیستان و بلوچستان بدهکار است ...
وقتی شهدا ساقدوش عروس و داماد ها می شوند!
به بقیه هم بچشانند. کار سختی است فرهنگ سازی میان زرق و برق عروسی هایی که هر روز به مخلفاتش چیز جدیدی اضافه می شود اما به قول خودشان تمام این مسیر را با عنایت امام حسین علیه السلام لحظه به لحظه پیش رفتند و در این یک سال، وصال بیش از 30 عروس و داماد را بهشتی کردند. البته از این تعداد چند زوج هم سهم غدیر بودند که در روز ولایت مولا در نجف پیوندشان آسمانی شد. پای صحبت های این زوج جوان می ...
سیره امام کاظم(علیه السلام)در مسائل اقتصادی
معرفی شده باشد. نشانه دوم این است که هر سوالی از او پرسیده شود، پاسخ می گوید و اگر کسی از ایشان مطلبی نپرسد، خودش ابتدا به سخن می نماید و مطلبی را بیان می کند. استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: نشانه سوم اینکه می تواند از آینده خبر دهد و نشانه چهارم آن است که بر همه زبانها مسلّط است و می تواند با هر شخصی از مردم جهان به زبان خودش سخن گوید و نیاز به مترجم ندارد. ابوبصیر می گوید، آنگاه امام(ع ...
عباس امیر انتظام به روایت همسرش؛ در قتل های زنجیره ای جزو لیست بودیم
برویم نه اینکه، چون به ما تلفن شد. چون امیر انتظام سال 67در زندان شاهد اثرگذاری منتظری بود. به چشمش دیده بود و نمی توانست منکر شود. وقتی آقای منتظری نامه را نوشت و گفت که شما با این کارها تیم شاه را رو سفید می کنید، مامورانشان به زندان آمدند؛ درست است که به قیمت از بین رفتن مقام آقای منتظری تمام شد که قائم مقام آقای خمینی بود، ولی عملا تغییراتی در زندان اوین حاصل شد. امیرانتظام می گفت که ...
دلباخته هم بودند و جانباخته دفاع از امنیت شدند
می گوید: من ریحانه شهرکی فرزند دو شهید مدافع امنیت سرهنگ علیرضا شهرکی و نرجس صیاد و متولد زابل هستم ولی بیشتر عمرم در سراوان زندگی کردم. من اولین فرزند خانواده هستم و برادر دیگری به نام رضا دارم که 14 سال دارد. مادرم همیشه خاطره انتخاب نام من را با شعف خاصی برایم روایت می کند و می گوید: ما اسم ریحانه، حنانه و یگانه را نوشتیم و داخل قرآن گذاشتیم تا از بین این سه یکی را انتخاب کنیم. از میان آن نام ...
بی قرار شهادت در حرم امن الهی به آرزویش رسید
شهدا قدم می زد و گریه می کرد و می گفت من هم باید کنار این شهدا بخوابم، می گفتم زود است نباید از این حرف ها بزنی، می گفت من آدمی نیستم که بمانم پیر شوم و در رختخواب بمیرم. تو مرا می شناسی، باید شهید شوم، به او می گفتم فکر من و چهار فرزندت را کرده ای که از شهادت حرف می زنی؟ می گفت شما خدا را دارید، من باید شهید شوم. من هم به خودم می گفتم با اخلاق و رفتارهایی که دارد حتما شهید می شود. وی ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
. بعد از اینکه تحصیلاتم را در مدرسه اسلامی آغاز کردم، پس از مدت کوتاهی برای تحصیل در علوم جدید به مدرسه رفتم و مدیر آنجا که نامش آقای بشارت بود از من امتحان گرفت و به جای اینکه مرا در کلاس اول ثبت نام کند به کلاس دوم فرستاد. یک سال آنجا درس خواندم و چون پدرم موافق نبود، دوباره به مدرسه علوم دینی برگشتم. یکی دو سال درس خواندم و بدون آنکه کلاس های چهارم و پنجم را بگذرانم رفتم کلاس ششم. بعد ...
دفاع ارتش از ارتش/ افتادن نقاب منافقین در پایگاه شهید نوژه
.... پس از استقرار گروه سیاسی در ساختمان صدا و سیما با پخش برنامه های از پیش تعیین شده در جهت سلب اراده مردم و تخریب روحیه آنان تلاش می شد. در این مدت باید به طور مداوم خبر بمباران جماران و شهادت حضرت امام پخش می شد و در حاشیه آن با مارش های نظامی و رعب انگیز اخبار بازداشت و ترور مسئولین جمهوری اسلامی، سقوط مراکز نظام، اعلام همبستگی شخصیت ها و گروه ها و مراکز نظامی و... خوانده می شد. در ...
در نشست تجربه نگاری مطرح شد: تلخ و شیرین های حضور در جمع دهه هشتادی ها
شدم. همزمان با درس های حوزه هم کارشناسی تفسیر و هم کارشناسی ارشد تفسیر گرفتم و 4 سال درس خارج حوزه را هم تمام کردم. با کاروان های راهیان نور چندین سال بعد از این که طلبه شدم ارتباط داشتم و با آن ها به اردوهای مشهد و راهیان نور می رفتم. یا در همین دانشگاه قم، شب ها برای مشاوره ی تک به تک به اتاق ها می رفتم. من از پایه دوم تبلیغ را شروع کردم. یعنی با توجه به سبقه ای که داشتم و چون از دانشگاه آمده بودم ...
انتشار چند کتاب تازه
محمودی نورآبادی در 300 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و بهای 105 هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است. در نوشته پشت جلد کتاب می خوانیم: تیمم کردیم و قامت بستیم به نماز، شلمچه غرق در آتش بود. صدای انفجارها و گردوغبار به قدری زیاد بود که گاهی بودن علیرضا را در نیم قدمی ام حس نمی کردم. از سجده رکعت اول که بلند شدم، تندتند رکعت دوم را شروع کردم. دست هایم را به حالت قنوت بالا گرفته بودم. همان لحظه ...
چشمان شهیدِ سراوانی، آبرویم را خرید
م جشن تمام نشود، دلم می خواست یک دل سیر دست بزنم و در جشن امامت آقا علی (ع) شادی کنم، یکی از همسایه ها با جعبه شیرینی از مردم پذیرایی می کرد، صدایم کرد و گفت: دخترم بفرمایید دهان شیرین کنید؛ عجله داشتم اما درخواستش را رد نکردم. در مسیر کوتاه خانه تا میعادگاه جایی برای سوزن انداختن نبود، چه برسد جایی برای پارک ماشین، در جستجوی جای پارکی برای ماشین بودم، که جوانی به سمتم آمدم و گفت: اجا ...
پسرم حامی خانواده مان بود
که بعد از سه ماه از مجروحیتش شهید شد و سال ها پیکر پسرم در منطقه مانده بود تا اینکه بعد از حدود 10سال پیکرش را به خاکمان فرستادند. مادر شهید غلامی الیگودرزی در پاسخ به این سوال که آیا از فرستادن پسرش به جبهه راضی است؛ گفت: من راضی هستم اگر ده پسر دیگر نیز داشتم آن ها را هم به جبهه می فرستادم؛ خودم نیز به همین شکل دولادولا می روم. اگر حتی زمان برگردد همه را دوباره به جبهه می فرستم و خودم ...
توقع دارند فقط خواستگاری بروم!
بیرون آمده چون شنیده بوده که در خاطرات آدم ها خواستگاری موقعیت های خنده داری را ایجاد می کند: شما برای کار طنز باید ذائقه مردم را بشناسید یعنی اینکه بررسی کنی و بفهمی چطور باید به این ها بپردازی، از کدام جنبه می توانی با آن ها شوخی کنی تا موضوعاتت به اصطلاح شهید نشوند! باز در این نقطه هم شناخت مخاطبین و موضوعات روز جامعه اهمیت پیدا می کند. من خودم که تابحال خواستگاری نرفته ام ولی از تعریفات بقیه همیشه ...
روایت دیدار خانواده معظم شهدا با حضرت آیت الله العظمی خامنه ای/ لحظه شماری پدر شهید مدافع وطن برای دیدار ...
هم توفیق دیگری نصیبم شد و آن هم این بود که من وسط سالن و در میان جمعیت نشسته بودم که فردی به نزدم آمد و گفت حاجی خسته نباشید شما از راه دور تشریف آوردید و من هم گفتم، خسته نیستم چون به عشق رهبرم آمده ام. من احساس شور و شادی دارم و هیچ احساس خستگی نمی کنم. او به من گفت با من بیا و من هم رفتم و در صف اول جایی برای نشستن یافتم. همانجا کنار یک روحانی نشستم، رو به روی رهبر بودم تا جایی که فاصله ام با ...
زنده شدن مردگان در گورستان قتلگاه!
غُسلگاه است؛ طبق روایتی قدیمی و البته شفاهی و نه غیرمستند، بعد از شهادت امام رضا (ع) در آخرین روز ماه صفر سال 203 ق، پیکر مطهر آن حضرت را، در محل قبرستان قتلگاه که البته در آن زمان، بخشی از یک فضای باز و مشجر بود، غسل دادند و کفن کردند. در محل این رویداد، بعد ها مسجدی به نام مسجد امام رضا (ع) ساخته شد که تا اواخر دوره قاجاریه وجود داشت و بعد ها در توسعه حریم حرم مطهر، تخریب شد. به مرور زمان نام ...
نازنین ملایی هستم؛ یک جنگجوی لجباز!
ین نیستند که ببینم خودشان چه کار می کنند. برای رقابت با خودشان نمی جنگند و این باعث می شود که تا یک زمانی پیشرفت کنند و سپس پسرفت کنند. دلیل اصلی موفقیت من این بوده است که آقای فرزام در تمام این 11 سال به من یاد داده که هر سال باید بهتر از سال قبل باشم و از خودم جلو بزنم نه یکی دیگر. *از چه زمانی این پیشرفت برای خود شما سرعت بیشتری پیدا کرد؟ از زمانی که خودم و توانایی هایم ...
شهیدِ هنرمند
در ماموریت بود و تنها روزهای جمعه آن هم نه همیشه منزل بود که همان یک روز را هم یا به انجام کارهای تعمیراتی مدارس بچه ها و رنگ آمیزی و تعویض شیشه و غیره می گذراند یا به فعالیت های مسجد و پایگاه بسیج، یعنی ما حاجی را خیلی نمی دیدیم چون همه مردم محل از او انتظار داشتند.حاجی یک هیئت زنجیر زنی را با 10 نفر در محل راه اندازی کرد که حالا به 500 نفر زنجیرزن رسیده است که هر سال ماه محرم 10 شب مداحی و ...
راهکار ساده امام کاظم(ع) برای رسوایی هارون
پنهانی برای به دست آوردن جانشینی سفّاح کشتند. به همین ترتیب ابوسلمی خلال و ابومسلم خراسانی را نیز از سر راه برداشتند. منصور عباسی شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند و عده زیادی از آنها نیز در زندان های او از دنیا رفتند. این اعمال فشار از زمان امام صادق(ع) آغاز شد و تا زمان امام رضا(ع) که دوره خلافت مأمون بود، با شدت هر چه بیشتر ادامه یافت. مردم در زمان مأمون اندکی احساس امنیت سیاسی ...
زندگی شهید مدافع حرم محمدرئوف رفیعی از زبان همسر
...> در جایی از کتاب می خوانیم: شب سومین سال شهادت محمدرئوف بود. از سر شب بی جهت دلتنگش بودم، دلم عجیب گرفته بود؛ اما به خاطر دل دخترها، بغض هایم را می خوردم. ایستادم به نماز. وقتی به خود آمدم دیدم دخترها کنارم هق می زنند. خودم را جمع کردم. هر دو را در بغلم گرفتم، نازشان کردم و بوسیدم. نمی دانستم کجا برویم؛نه مزاری بود، نه نشانی و نامی که لرزیدن دل ما را آرام کند. نویسنده این کتاب زنده ...
آرزویی که با شهادت برآورده شد
؟ مرداد یا شهریور بود، در حال بستن ساکش بود که پرسیدم کجا می روی؟ گفت به مسجد می روم و برمی گردم. مادرم که او را از زیر قرآن رد کرد، خطاب به مادر گفت: می روم ولی این بار زودتر برمی گردم. اما مدت زمان زیادی از رفتنش گذشت و خبری از او نشد. وسایل ارتباطی هم مانند الان نبود، لذا ارتباط چندانی با هم نداشتیم تا اینکه اسفندماه خبر شهادتش را آوردند. چقدر سعی کردید مانند ایشان باشید؟ ...
همسر شهید: در نوجوانی دعا کردم از خانواده ما کسی به شهادت برسد
آقاسید یحیی سیدی که در روستای دهشاد زندگی می کرد و تازه سه روز بود که از بیمارستان مرخص شده بود، به خواستگاری ام آمد و با همدیگر ازدواج کردیم. همسرم مطیع خانواده بود و خیلی مراقبت می کرد و حواسش به تمام مسائل زندگی بود طوری که من اصلا خودم فکرش را نمی کردم و خدا این توفیق را نصیب ما کرد و حدود دو سال و نیم زندگی کردیم. اینها نتیجه دعاهایی بود که لحظه اذان مغرب کردم و خداوند مستجاب کرد و ...
گفت و گویی جالب با معروف ترین و محبوب ترین کوتاه قامت ایران | صبح رفتم خواستگاری و شب عقد کردیم | به ...
کرده اند. من هم با مردم تا جایی که بتوانم همراهی می کنم، چون هیچ وقت نمی توانم به مردم بگویم: آقا دست نده، بغل نکن و عکس نگیر. اینکه شما جثه کوتاهی دارید، دلیل دادن نقش به شما طی این همه سال بوده است؟ در گذشته هر کارگردانی که من را می دید می گفت آقای یکتا یک حس بگیر که میزان تسلط شما را روی نقش ببینم. من همیشه تلاش کرده ام که چیزی را که کارگردان از من می خواهد برایش بازی کنم ...
عاشورای ثانی برای مردمی که کلاه لبه دار را پاره کردند!
رضا سیاه حمال، این نوکر اجنبی ها و میرآخور انگلیسی ها، می خواهد پرده عفاف و حجاب را از سر زن ها بردارد تا فردا دست زنان و نوامیس شما در دست بیگانگان قرار گیرد، مردم باید قیام و در مقابل او ایستادگی کنید... سپس پدرم کلاه پهلوی را که تمام رؤسا و کارمندان آستان قدس و دیگر کارمندان دولتی باید آن را به سر گذاشتند، از سر برمی دارد و نشان آستانه را می بوسد و کلاه را پاره می کند! بدین ترتیب در آن روز، چند ...
وصیت آقانوید برای خاکسپاری با لباس سپاه
عروسی همه کارها را رو به راه کرد. قبل از مراسم کمک داد وسایل سنگین را چند طبقه با هم بردیم بالا. نصب مهتابی ها، چراغ ها دوش حمام و خلاصه بیشتر کارهای فنی خانه را نوید برایم انجام داد. ندار بودیم با هم. توقع جبران از هم نداشتیم ولی با خودم قرار گذاشته بودم تمام محبت هایش را سر مراسم ازدواجش جبران کنم. پشت جلد کتاب شهید نوید نوشته خانم مرضیه اعتمادی فرصت نشد. نوید برای رفتن عجله ...
کرامات خاص امام موسی کاظم (ع) چه بودند؟
شرّ هارون الرشید برای او به خدا پناه بردند. چون این خبر به هارون رسید حضرت را آزاد کرده گفت: می ترسم من و مردم و اطرافیانم را شیفته خود کند. منبع:(شیخ حر عاملی، ص 567 و 568) گریه های زن تنها و کرامت خاص امام موسی کاظم (ع) یک سال امام کاظم(ع) که در سرزمین منی بود با بعضی از یاران عبور می کرد، صدای گریه شنید، جویا شد دید زنی با چند کودک در کنارش هستند گریه می کنند ...
یک روز در شهر قصه ها زیر سقف کتابخانه
نویسنده اونو از متن اصلی برداشت کرده اما نباید اونو به حساب متن اصلی کتاب گذاشت. از منابع قصه گویی می پرسم.این بار امیدخدا پاسخم را می دهد: _ در قصه گویی کتابایی انتخاب میشن که مرجع هستن یا در فهرست کتابای مهم یا برگزیده سال قرار دارن مثل دانشنامه های رشد آموزش و پرورش یا لاک پشت پرنده. _ مثلا مجموعه کتاب های بازآفرینی از داستان های شاهنامه با موضوعات مختلف برای محمد رضا ...