سایر منابع:
سایر خبرها
پدر جنایتکار: قصد قتل نداشتم، فقط می خواستم دخترانم را فلج کنم
، اما آنها به رفت و آمد زشت خود ادامه می دادند. متهم ادامه داد: روز حادثه ساعت 7 و 8 شب بود که دیدم آن پسر پشت در خانه منتظر دختران من است، خیلی عصبانی بودم و می خواستم آنها را فلج کنم که نتوانند از خانه خارج شوند. به همین دلیل در را بستم و به بقیه گفتم دخالت نکنید. بعد هم شروع به کتک زدن آنها کردم. می خواستم آنقدر بزنم که فلج بشوند اما دختر دیگرم رسید و یکی از آنها را از دستم نجات داد ...
جزئیات اعتراف هولناک پدر جنایتکار | قصد قتل نداشتم، فقط می خواستم دخترانم را فلج کنم
پسر پشت در خانه منتظر دختران من است، خیلی عصبانی بودم و می خواستم آنها را فلج کنم که نتوانند از خانه خارج شوند. به همین دلیل در را بستم و به بقیه گفتم دخالت نکنید. بعد هم شروع به کتک زدن آنها کردم. می خواستم آنقدر بزنم که فلج بشوند اما دختر دیگرم رسید و یکی از آنها را از دستم نجات داد. بعد آن یکی دخترم که نامزد داشت فرار کرد و آن یکی هم رد دست و ناخنم روی گلویش مانده بود و خرخر می کرد اما زنده بود ...
بانو زندگی من و خواهرم را تباه کرد/ خواستگار هوسرانم مرا به جای خلوت برد و با دوستانش به من تجاوز کرد
...> طولی نکشید که بانو با من تماس گرفت و با چرب زبانی و ادب خاصی با من گفت وگو کرد. بانو که صدایی مهربان و دلنشین داشت قول داد نه تنها برای من و خواهرم شوهر مناسبی پیدا می کند بلکه برادرم را نیز از این شرایط رها خواهد کرد. بعد از این تماس تلفنی پای خواستگاران زیادی به خانه ما باز شد و هر روز افرادی زنگ منزلمان را به صدا درمی آوردند در همین حال یک روز یکی از خواستگاران که مرد میان سالی بود به ...
انتقام عجیب مرد بازنشسته از زنش
متاسفانه از آن روز به بعد اوضاع زندگی ما بدتر شد تا حدی که شوهرم به خاطر لجبازی دیگر همان اندک مخارج را هم نمی داد و به طور کلی پرداخت های زندگی را به همان مبلغ قانونی موکول کرد. ♥ کلیک کنید: موضوعی مهم در مدارک خودرو که خیلی ها نمی دانند ♥ حالا دیگر مواد غذایی در یخچال نبود و حتی سفره مان خالی از نان شده بود چرا که این مبلغ به هیچ وجه کفاف زندگی من و فرزندانم را نمی داد و ما ...
تعجب و دلشوره از رفتار دختردایی مجرد!
برادر و مادرش می گذارد. این طوری نبود که از برخورد و رفتارها متوجه مطلب یا حرفی بشود. باید حرف را مستقیم بگذارند کف دستش. یک درصد پیش خودش فکر نمی کند که بیشتر این آمد و شدها، به خاطر الیاس است. چند روز بعد دختر خاله الهام از زیارت کربلا باز می گردد. او مهمانی ای ترتیب می دهد و همه را برای شام دعوت می کند. وقتی الهام وارد می شود همه به احترامش بلند می شوند. حسابی تحویلش می گیرند و او را ...
زندگینامه رجب علی اعتمادی معروف به ر اعتمادی+آثار
آن ها می پرسیدم که کتاب ندارید؟ شهر هم کوچک بود و همه همدیگر را می شناختند. پدرم هم آدم خوش نامی بود.پدرم نیمه بازرگان بود. آدم بسیار مدرنی بود . آن موقع در شهر لار یعنی حدود سال های 1313 پدرم، کت و شلوار می پوشید و کراوات می زد. او نخستین کسی بود که در لار، گرامافون خرید و دست خیری هم داشت. در نتیجه در هر خانه ای را می زدم و می پرسیدم که کتاب دارید من بخوانم؟ همه سعی می کردند کمک کنند ...
بدرقه احمدرضا احمدی به خانه ابدی
حاضران آمد که احساسات آن ها را برانگیخت و برخی اشک می ریختند. در این مراسم هرمز علی پور، آیدین آغداشلو، مسعود کیمیایی، احمد پوری، هوشنگ کامکار، علی میرزائی و ماهور احمدی – تنها دختر احمدرضا احمدی – سخن گفتند. هرمز علی پور، شاعر در سخنانی گفت: حرف از احمدرضا به این معناست که فضا و درخت و... را شرح دهم که من نمی توانم. قبل از هرکس به خودم، بعد به خانواده او، بعد به کلمه و معرفت ...
قتل فجیع همسر 20 روز پیش از عروسی | دکترای آی تی نوعروسش را با کابل برق کشت
خارجی ببرم یا برایش خودروی لوکس بخرم. او هر روز توقع جدیدی داشت که من نمی توانستم خواسته های او را تامین کنم تا اینکه روز حادثه در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و جانش را گرفتم. مرد قاتل اظهار کرد: آن روز خانواده همسرم به شهرستان رفته بودند تا به بستگانشان کارت عروسی بدهند. ما در تدارک مراسم عروسیمان بودیم و روز حادثه من در خانه پدرزنم بودم. مثل همیشه با همسرم جروبحثم شد. می گفت باید ...
بدرقه احمدرضا احمدی به خانه ابدی
به گزارش ایسنا، در مراسم بدرقه پیکر احمدرضا احمدی به خانه ابدی که صبح امروز (پنجشنبه، 22 تیرماه) از مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران آغاز شد، شعرهای این شاعر فقید با صدای خودش به استقبال حاضران آمد که احساسات آن ها را برانگیخت و برخی اشک می ریختند. در این مراسم هرمز علی پور، آیدین آغداشلو، مسعود کیمیایی، احمد پوری، هوشنگ کامکار، علی میرزائی و ماهور احمدی - تنها دختر ...
جزییات تازه از قتل دختر 19 ساله ای که به دست پدرش کشته شد
...، با این وجود بار دیگر بازپرس دستور تماس را صادر کرد و وقتی بازپرس با او صحبت کرد و گفت که راز پدرش فاش شده و می داند که در اتاق چه گذشته دختر جوان به خانه بازگشت. آن دختر که از خواهر کشته شده اش جثه بزرگتری داشت در مورد دلیل ضرب و شتم خودش و قتل خواهرش گفت: من و خواهرم با دو پسر آشنا شده بودیم و با آنها رفت و آمد داشتیم. سر قرار می رفتیم و گاهی هم دیر به خانه می آمدیم، پدرم که متوجه موضوع شده ...
سناریوی عجیب پدر دروغگو پس از قتل دخترش / متهم: مریم خودش را حلق آوریز کرده بود
...> رنگ پریدگی، شاهد جنایت میترا دختر بزرگ خانواده، وقتی در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، رنگش کاملا پریده بود. بازپرس که متوجه ماجرا شده بود شروع به حرف زدن کرد و کمی بعد دختر جوان در حالی که گریه می کرد، گفت: پدرم خیلی عصبانی بود، من مینا را نجات دادم اما نتوانستم مریم را از زیر دست پدرم نجات بدهم. او ادامه داد: من شب از سرکار رسیدم و مادرم را با چشمان گریان دیدم. از داخل اتاق ...
شلیک های مرگبار یک زن به شوهرش
. وی گفت: همسرم هر روز صبح به سرکار می رود و عصرها به خانه برمی گردد ولی گاهی اوقات او به خاطر مشغله کاری در محل کارش می ماند. اما حالا 4 روز است که به خانه برنگشته و تلفن همراهش هم خاموش است و می ترسم بلایی سرش آمده باشد. شناسایی جسد توسط زن جوان مشخصات و نامی که این زن از همسرش ارائه داد با مشخصات جسد کشف شده در حاشیه فرودگاه مطابقت داشت. به این ترتیب وی به پزشکی ...
آخرین جزئیات پرونده قتل دختر نوجوان
وقتی فهمیده او و خواهرش با مردی رابطه دوستانه دارند، تصمیم به قتل آن ها گرفته است. متهم که در صحنه حادثه به قتل اعتراف کرده بود، صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی منتقل شد و حادثه را شرح داد. وی گفت: وقتی همراه خانواده ام به ایران آمدم به دخترانم گفتم که مراقب رفتار و کارهایشان باشند تا آبروی خانواده ما نرود. مدتی قبل متوجه شدم دو دخترم با نگهبان پارک ارتباط دوستانه دارند. ابتدا ...
صحنه سازی مرد افغان برای قتل دخترش
اتاق خواب نشسته و گریه می کند. وقتی دلیل گریه اش را پرسیدم، فهمیدم هردو خواهرم را زندانی کرده است. صدای گریه های آنها را می شنیدم. به سختی در را بازکرده و وارد شدم و خواهر 17 ساله ام را فراری دادم اما قبل از این که بتوانم خواهر 19ساله ام را نجات دهم، پدرم او را خفه کرد. بعد تهدیدمان کرد اگر حرف بزنیم ما را هم خواهد کشت که با حضور پلیس از دست او نجات یافتیم. بقیه اعضای خانواده نیز گفته های ...
ظرافت های زندگی با یک نظامیِ هنرمند
های متفاوتی انجام می داد. 21 آذر روز تولدم آمد منزل ما. او یک به یک هدیه در می آورد و می گفت: این از طرف مادرم، این از طرف پدرم، این از طرف خواهرم و بعد نوبت به هدیه خودش رسید؛ کارتی درست کرده بود که وقتی باز می کردی آهنگ می زد. کنارش یک ربع سکه بهار آزادی چسبانده بود با روایتی از امیرالمومنین علیه السلام نوشته بود؛ وقتی وارد خانه می شوم و زهرا را می بینم تمام غم هایم برطرف می شود. آن زمان این کارت ...
ر. اعتمادی چطور به یکی از پرفروش ترین نویسندگان ایران تبدیل شد؟
...، گرامافون خرید و دست خیری هم داشت. در نتیجه در هر خانه ای را می زدم و می پرسیدم که کتاب دارید من بخوانم؟ همه سعی می کردند کمک کنند و هر کتابی که داشتند به من می دادند. اغلب هم کتاب های مذهبی بود و من همه آن ها را می خواندم چون تشنه خواندن بودم. انشایم هم خوب بود. آشنایی من با کتاب آنقدر بود که در کلاس چهارم ابتدایی می توانستم به راحتی حافظ بخوانم، البته برای مادرم.مادرم عاشق پدرم بود. علت علاقه ...
طوفان شن و بحران آب، مرگِ زندگی در سیستان
مرز ندارد. تقریباً کسی را نمی بینیم. خانه ها خالی است. شن زیر دندان می رود، اما حتی تصویر هم قاصر است از نشان دادن آنچه حال این روز های سیستان است. هنوز کسی را برای هم صحبتی پیدا نکردیم. در ذهنم حرف های زن سیستانی را که دو سال پیش در همین حوالی دیده بودمش، به یاد می آورم: هیچ کس به یاد ما نیست، چرا زنده باشیم؟ چرا باید نیاز به خیر داشته باشیم؟ ما اگر آب داشتیم، نان داشتیم، کار داشتیم ...
روایت های آیت الله مهدوی کنی از زندگی در محله قدیمی تهران | نقش عالم محله کن در لغو قرارداد رویتر
میانده و روبه روی خانه شان داشته و بعد از دوران طلبگی هفته ای یک بار به خانه پدری سر می زده است و صحبت ها و خاطراتی از این دست.... به همین دلیل باید دست به دامن خاطرات آیت الله شد؛ خاطراتی که یک بار و به شکلی شفاهی بیان شده است. در سن 7 8 سالگی پای منبر علمای آن زمان در کن می رفتم و منبر آنها را یاد می گرفتم و برای مادرم بازگو می کردم. گاهی اوقات چادر مادرم را می گرفتم و به عنوان عبا ...
فرزندکشی در سایه قانون
شفا آنلاین سلامت گویا زن کشی در ایران تمامی ندارد. اخیرا خبر قتل دختری توسط پدرش در رسانه ها دست به دست می شود. زیلان تنها 15 سال داشت؛ اما ماجرا چه بود؟! ساعت هشت صبح بود که صدای شلیک گلوله، صدای پیامکی که از گوشی زیلان بلند شده بود را خاموش کرد. به گزارش شفا آنلاین : صدای شلیک گلوله در روستا پیچید و همسایه ها ابتدا به اورژانس و بعد به پلیس خبر دادند. پلیس، پدر زیلان را دستگیر کرد ...
هوشیاری بازپرس دست قاتل را رو کرد
صفورا در نهایت در تحقیقات تیم جنایی راز قتل خواهرش را برملا کرد. صفورا در حالی که دست و پایش می لرزید، گفت: شامگاه یک شنبه از محل کارم به خانه برگشتم و متوجه صدای فریاد خواهرم از داخل اتاق شدم. مادرم وحشت زده به من گفت به داد دو خواهرم گلنار و گلناز برسم. او گفت پدرم در اتاق را قفل کرده و آن ها را به شدت کتک می زند. من شیشه را شکستم و در را باز کردم، وارد اتاق شدم و دیدم پدرم گلناز را کتک می زند ...
دختری نامزدش را تا حد مرگ کتک زد و از پنجره به بیرون پرت کرد!
را به دل گرفته بودم چند روز بعد همراه خواهرم و و یک مرد جوان به نام امین به خانه پیام رفتیم. ما او را کتک زدیم تا اجازه دهد وسایل را با خودمان ببریم .اما او یکباره خودش را از پنجره به بیرون پرتاب کرد. ما هم وسایل خانه را جمع کردیم و به خانه پدرم بردیم. به دنبال اظهارات رعنا، خواهرش و امین نیز بازداشت شدند. در حالی که سه ماه از این ماجرا گذشته بود پیام از کما خارج شد و علیه 3 ...
عباس امیر انتظام به روایت همسرش؛ در قتل های زنجیره ای جزو لیست بودیم
دنبال می کنم و عاشق ایرانم و برای همین هم نرفتم. شروع کرد از ما تعریف کرد و بعد من چند کتاب در دست تهیه دارم از یادداشت های زندانم و خیلی دلم می خواهد کسی در این زمینه کمکم بکند، چون رضا میر هاشمی که اهل سیاست نیست. من هم الکی گفتم باشه اگر شد. ایشان رفت و دیگر دیر وقت هم بود و من خانه خاله ام ماندم و شب و فردایش آقای میرهاشمی آمد و گفت که الهه خانم یک سوال دارم. گفت؛ این دوست عزیز اجازه ...
انکار قتل شوهر در دادگاه
: شوهرم راننده تاکسی بود و معمولاً هر روز صبح از خانه بیرون می رفت و شب به خانه بر می گشت، اما گاهی هم پیش می آمد چند شبی به عنوان شیفت کاری اش در محل کارش بماند. چهار روز قبل او از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت و من نگرانش شدم. شب قبل به اداره پلیس رفتم و اعلام مفقودی کردم تا اینکه الان متوجه شدم او به قتل رسیده است. پای یک زن مأموران پلیس در ادامه دوربین های مداربسته محل حادثه را بررسی ...
شلیک زن جوان به شوهرش پشت فرمان خودرو در تهران / زن جوان ادعای عجیبی کرد!
ی رفته بودیم که کلت را از کیفم بیرون آوردم و از پشت سر به او شلیک کردم. این زن به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در حالی در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد که دو دختر قربانی از گذشتند. وقتی میترا به دفاع ایستاد ادعای تازه ای را مطرح کرد و گفت بی گناه است. وی گفت: قبول دارم آن روز سوار ماشین شوهرم به سمت فرودگاه امام رفتیم. اما من از ماشین پیاده شدم ...
دیدار با خانواده شهید غلامرضا کتابی شهید حج
باور نبود و این ازدحام جمعیت به خاطر محبتش به مردم بود . وی در پایان گفت: قبل از اینکه به خانه بیاید آن قدر با مردم رفتار خوبی داشت که از صدای خوش خنده هایش با اهالی محل متوجه آمدنش می شدم. پس از همسرم سال 1380 به حج مشرف شدم که تمام این سفر با یاد او برایم همراه بود . جمشید کتابی، فرزند این شهید و از جانبازان دفاع مقدس نیز در این دیدار بیان کرد: پدرم از کسبه و از معتمدان ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
و تا سال 1349 در همین شرکت مشغول بودم. بعد از آن هم در سال های 51، 52 یک شرکت چای را با شوهر خواهرهایم تأسیس کردیم. این شرکت را با 50 هزار تومان راه اندازی کردیم و تا پیش از پیروزی انقلاب هم آن را داشتیم. من قبل از پیروزی انقلاب هیچ سمت دولتی نداشتم یعنی نمی خواستم داشته باشم. بعد از پیروزی انقلاب، در زمان شهید رجایی، به من پست ریاست سازمان اوقاف پیشنهاد شد که قبول نکردم و گفتم بهتر از ...
آزمون: آینده خوبی برای تیم ملی نمی بینم/ انتظار داشتم قلعه نویی به من بازی می داد اما نداد
به پدرم گفتم دیگر سرمربیگری نکن و او هم کنار من ماند. وی اضافه کرد: در والیبال به تیم ملی زیر 15 سال دعوت شدم. خیلی ها می گفتند برو والیبالت را بازی کن و تمسخر می کردند. از همینجا به آنها سلام می گویم! آزمون در مورد دوران حضورش در سپاهان هم گفت: خیلی بد مصدوم شدم اما حتی یک پزشک بالای سرم نیامد. بعد از ساکت خیلی بدی دیدم و خاطره خوبی از این تیم ندارم. انتظار داشتم وقتی قهرمانی ما قطعی شده بود قلعه نویی به من بازی می داد اما نداد. در آن زمان سپاهان خیلی بازیکن داشت. من در سپاهان حتی اجاره خانه نداشتم و تنها مصدوم در خانه بودم. آکادمی سپاهان فوق العاده است. ...
بی آن که قاچی از کیک تولد بابا برایم بماند
، مقرر شد از فضای سبز جوار کتابخانه استفاده کنیم. دست آخر، آن قدر دست دست کردیم و روز اجرا پس و پیش شد که خردمندان جمع، روی روزی اجماع کردند که نگو روز تولد پدرم است؛ یکی از باباهایی که ذکر نبودنش در بی بابا به میان آمده و من تا شب قبل مراسم، یادم نبود این روز چه ویژگی مناسبتی خوبی برای من می توانست داشته باشد. ظهر روز برنامه از کافه قنادی لادن، یک کیک تولد خریدیم به همراه عددهای 6 و 4 که به نشانه 64 ...