سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای متفاوت یک دختر فراری
تا اینکه توسط پلیس که معتادان خیابانی را جمع می کردند بازداشت شدم و تحویل بهزیستی شهرستان شدم. یک هفته بعد یک روز صدای پدرم را در اتاق رئیس بخش شنیدم نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت؛ وقتی چهره شکسته اش را دیدم آوار بر سرم فرو ریخت. او گریان من را در آغوش گرفت. وقتی به تهران برگشتیم دیدم پدرم هنوز مجرد است. اتاقم تمیز و مرتب بود. شب اول بود که پدرم از من خواست به حرف هایش ...
حساسیت ساواک نسبت به حسین بن علی را بهتر بشناسیم موجب استقبال از آن شد
صدوقی به من اظهار محبت بسیار می کرد؛ شاید به دلیل آن که بنده در قم به درس ایشان می رفتم. به هر تقدیر، در یزد به خانه یک حاجی معروف دعوت شدم که چادر و تشکیلاتی برپا کرده بود و جمعیت عظیمی را برای عزاداری سیدالشهدا(ع) گرد آورده بود. روز اول که وارد مجلس شدم، در کناری نشستم و مشاهده کردم که روضه خوان ها و منبری ها بیش از پنج دقیقه روضه نمی خوانند؛ مردم هم پیوسته در رفت و آمدند، چایشان را ...
برو رفیق درست میشه | سبک زندگی سیدمحمد حوله ای از چهره های ماندگار بازار
که به قم و سر مزارشان می روم، می بینم که مردم و حتی طلبه ها سر مزارش آمده و دعا می خوانند. روضه های پدرم خاص بود. مثل روضه های جاهای دیگر نبود که اول زیارت عاشورا خوانده شود و بعد سخنرانی و بعد مداحی و امثالهم. سماوری داشتند که روشن می کردند. چای که حاضر می شد، با نان و پنیر و چایی و قند و... از حاضران پذیرایی می کردند. سپس مداحان به نوبه می رفتند و مداحی می کردند؛ هر کدام حداکثر 5 تا 10 ...
ناگفته های جنجالی عروس 13 ساله از شوهر بی بندوبارش / پدرم مرا به مرد پولدار داد!
خانه بیرون انداخت چند روزی را در خیابان ها و پارک های شهر سرگردان بودم و نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم در این وضعیت به خانه پدرم بازگشتم اما او حتی در حیاط را هم باز نکرد چرا که پول های کرامت را به من ترجیح می داد. حتی وقتی نزد خواهران و برادرانم رفتم آن ها نیز مرا نپذیرفتند. دیگر از همه جا رانده شده بودم که به ناچار دوباره نزد کرامت بازگشتم و از او عذرخواهی کردم. خلاصه دو سال بعد صاحب ...
برای سردار هیچ جا بهتر از اینجا نیست
کرد و به تمجید از هم تیمی های خود در بایرلورکوزن پرداخت. سردار گفت: من از روز اولی که رفتم و با روبین کازان قرارداد بستم، با پدرم بودم و زمانی که قرارداد بستم، پدرم برگشت و چقدر هم اذیت شدم؛ آنها بلد نبودند انگلیسی حرف بزنند و هوا منفی 30 درجه بود و خیلی عجیب و غریب بود. برنامه هایی داشتند که ما در ایران نمی دیدیم و این موضوع کمی ما را اذیت می کرد اما رفته رفته خیلی بهتر شد و خیلی با بازیکنان ...
نقش بی بدیل هیأت های مذهبی در تربیت انسان های تراز انقلاب
علیهم السلام، که در کنار دروس حوزوی و به صورت تخصصی مسایل مداحی و روضه خوانی را پیگیری کرده است، می پرسیم؛ گریزی به زمان تحصیل حوزوی خود در سیستان و بلوچستان می زند و می گوید: در سفر مقام معظم رهبری به این استان و قبل از تشرف ایشان مشغول مداحی برای افراد شرکت کننده بودم در حین مداحی متوجه ابراز عاطفه شرکت کنندگان شدم و بی خبر از علت ماجرا، مشغول بودم به یک بار یکی از سالن فریاد زد آقا تشریف آوردند ...
ظهر عاشورا در 34 سالگی متولد شدم
. دست آخر همین هیئت بود که دست من را گرفت و زندگی ام را نجات داد. آقا دستم را گرفت اوج داستان حسین یزدی اما ظهر عاشورا رقم خورد. همان روز معروفی که در خاطر هم محله ای هایش هم باقی مانده؛ همان روزی که حسین با رمز یاحسین(ع) به زندگی برگشت. روایت این داستان از زبان خود او شنیدنی تر است: ظهر عاشورای 19 سال پیش بود. دیگر خسته شده بودم اما به تنهایی قادر نبودم از زیر سایه مصرف موادمخدر ...
صاحبخانه ام مجرد است و بجای کرایه خانه خواسته های بیشرمانه دارد/ همسرم هم از او بی غیرت تر است
...، ولی باز هم همسرم که معتاد به مواد مخدر بود تا ظهر می خوابید و به دنبال کار نمی رفت. یکی دو ماه اول من با هدیه هایی که هنگام عقد گرفته بودم اجاره خانه را پرداختم، اما از آن به بعد صاحبخانه مدام برای گرفتن اجاره به در منزلمان می آمد، اما همسرم کرایه اش را نمی داد و حتی به او توهین می کرد! وقتی به بهادر اعتراض می کردم که سر کار برود و کرایه را بپردازد او با بی شرمی مقابلم ایستاد و گفت ...
چراغ روشن محرم در بازار
در همین مغازه کنار دست پدرم کار می کردم. عشق به عزاداری در محرم و صفر هیچ وقت کمرنگ نمی شود. نسل در نسل آدم هایی را اینجا می بینم که روزگاری دست پدر را می گرفتند و برای خرید پیراهن مشکی و طبل و سنج می آمدند والان برای خودشان مرد و زنی شده اند و دست بچه های شان را می گیرند و اینجا می آیند. خیلی ها هم دنبال کتیبه هایی که روی آن نام امام حسین(ع) یا حضرت ابوالفضل(ع) نوشته شده می گردند. زن پارچه ...
“حسین علی” را به فارسی نگارش کردم
قرآن و اهل بیت(ع) بسیار حساس است و وظیفه شاعر و مداح بسیار سنگین است. این شاعر گیلانی، درباره وصیت پدر مبنی بر برگزاری جلسات هفتگی روضه امام حسین(ع) نیز یادآور شد: وصیت پدرم همچنان پابرجاست و به غیر از محرم، صفر و رمضان، همه جمعه ها در خانه پدری روضه امام حسین(ع) برگزار می شود. دلیل تعطیلی روضه در این سه ماه بنا به خواست پدرم برای کمرنگ نشدن عزاداری ها در مساجد و هیئت هاست. ...
ماجرای مرگ آگاهی شهید چمران
بر می گردد. هیچ کس به حرف من گوش نمی کرد. مثل دیوانه ها بودم ودلم پر از آشوب بود.روز بعد رفتم دفتر نخست وزیری پیش مهندس بازرگان. آنجا فهمیدم خبری است، پیام امام داده شده بود و مردم تظاهرات کرده بودند. پاوه محاصره بود. به مهندس بازرگان گفتم: من می خواهم بروم پیش مصطفی. به دیگران هر چه می گویم گوش نمی دهند. نمی گذارند من بروم. فردای آن روز بازرگان اورا خواست و با لبخند گفت: مصطفی خودش کسی ...
ماجرای برگزاری روضه های مخفیانه در زمان رضاشاه
از پشت بام ها به منزل یکدیگر می رفتند و روضه خوان هم برای آنکه گرفتار مأموران نشود، با لباس مبدل به خانه ها می رفت و در آن جا لباس خود را می پوشید. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی که در آن ایام در آبادان زندگی می کرد، در خاطراتش آورده است: در آبادان آن روز ایام دهه اول محرم فقط یک مجلس بود آن هم در حسینیه هندی ها که مرحوم حاج کریم بایِ هندی از تجار آبادان آن را برپا می کرد. ...
دسته ای که نوای معجزه حسین را می نوازد
به برکت حسین میان هیاهوی جوانان عاشق و شیفته راه حسین(ع)؛ این بار مهدی اکبری، برادرزاده سرپرست گروه سکان دار می شود و بیشتر از حال و هوای خودش یک خاطر مشترک هم بازگو می کند: از بچگی مریض بودم؛ بیماری نادر و سخت که کلی هم به خاطرش اذیت شدم ولی از وقتی افتادم در راه خدمت به آقا شفا گرفتم، بعد عهده کردم تا نفسی هست پای حسین باشد تا جانی هست برای حسین باشد شاید سر سوزن از مدیونیتم کم شود ...
زیر خیمه 150 ساله | مرور تاریخچه حسینیه قدیمی محله عسکریه
برادرش است یک به یک نام می برد، از سیدمحمدباقر به پدربزرگم سید علی نقی و از او به سید رضا پدرم می رسد. از پدرم تولیت به سید مصطفی پسرعمویم و بعد از او به برادرم سید مجتبی رسیده است. مرحوم سید مصطفی هاشمی دولابی پسرعموی ماست. استاد قرآن بود خیلی ها از او قرآن یاد گرفتند. اینجا را به پایگاه فرهنگی تبدیل کرد. کتابخانه راه اندازی کرد. بعد هم طبقه دیگری بالای حسینیه ساخت. انتهای حسینیه، علم بزرگی ...
محاکمه پسر ثروتمند به اتهام تجاوز به دختر جوان
تلفنم شارژ نداشت. او با اصرار من را سوار ماشین کرد تا شارژر بدهد. مقابل خانه اش رسیدیم. او برایم شارژر و یک لیوان آبمیوه آورد. وقتی آبمیوه را خوردم حالم بد شد و نیمه بیهوش شدم. این دختر ادامه داد: من نیمه بیهوش بودم که پسر جوان به من تجاوز کرد. در همان حالت که قدرت مقاومت نداشتم خواهش کردم رهایم کند اما فایده ای نداشت و زمانی که به هوش آمدم حسابی کتکم زد و از خانه به بیرون پرتم کرد. ...
اهالی دولاب تکیه چال را قدیمی ترین تکیه تهران می دانند | 700سال ساکنم زیر پرچم تو
. آن روز پدرم حدود 18هزار تومان از مهمان هایی که دعوت کرده بود پول گرفت و مردم هم 2هزار تومان کمک کردند. احمد پازوکی هم که یکی دیگر از معتمدان محل بود خانه اش را به 8هزار تومان برای ساخت تکیه فروخت و هزینه کرد. اینگونه بود که کلنگ ساخت بنای فعلی تکیه چال زده شد. معماری منحصر به فرد تکیه چال دولاب معماری منحصر به فردی دارد. آنطور که قدیمی ها می گویند فردی به نام معمار عیسی به ...
عکس عاشقانه آناهیتا همتی و همسرش
برادر بنام آرین دارم که 14 سال از من کوچکتر است و بخاطر شغل بابا مدتی در خرم آباد و در شهر لنگرود زندگی کردیم. آناهیتا همتی در سال 1372 وقتی 20 ساله بودم به اداره تئاتر رفتم و کلاس های بازیگری استاد هادی مرزبان را گذراندم، اولین کارم هم تئاتر تنبور نواز خود آقای مرزبان بود بعد از چند کار تئاتر برای تست سریال دبیرستان خضراء به دفتر خواجویی (کارگردان) رفتم و قبول شدم با همین سریال سال 1373 وارد قاب تلویزیون شد. همتی اولین بار با فیلم سینمایی افسانه پوپک طلائی در سال 1376 وارد سینما شد اما شهرت او بیشتر از سریال خانه به دوش سال 1383 شروع شد. ...
مرگ تلخ نوزاد 8 ماهه در خانه شیشه ای پدر
و سر و صورتش نمایان بود به او نشان داد و پرسید: چرا دخترت به این روز افتاده؟ که متهم پاسخ عجیبی داد. وی گفت: چند بار وقتی به خانه آمدم متوجه شدم همسرم دخترم را کتک زده است. او می گفت مریم اذیت می کند و به همین خاطر او را تنبیه کرده است. من به همسرم تذکر دادم و از او خواستم تا دیگر دخترمان را کتک نزند. شاید آثار کبودی به خاطر تنبیه های همسرم بوده است. قاضی گفت: پسر کوچکت در تحقیقات گفته ...
قتل دختر 8 ماهه به دست پدر معتاد
راهی تهران شدم و فهمیدم شوهرم بچه ها را به مادرش سپرده است. به خانه مادرشوهرم رفتم و قرار شد با هم به شهر خودمان برگردیم. داشتیم به سمت شهرمان می آمدیم که شوهرم به اتهام حمل مواد بازداشت شد و مجبور شدم در تهران بمانم تا شوهرم را آزاد کنم. این زن ادامه داد: سه ماه طول کشید تا شوهرم آزاد شود. ما همچنان در خانه ای که مادرشوهرم داده بود می ماندیم. یک روز که بیرون بودم وقتی آمدم دیدم شوهرم ...
تلخ ترین خبر زندگی ام را در جستجوی گوگل متوجه شدم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، این روزها که مصادف است با دهه اول محرم، فرصت خوبی است برای فکر کردن به پاسخ یک سؤال سخت. پاسخی که جوابش اگر صادقانه داده شود تکلیف ما را با خودمان روشن می کند. وقتی در دعاها و روضه رفتن هایمان به امام حسین(ع) می گوییم: خودم و خانواده ام فدای تو باد و لعنت می فرستیم بر کسانی که تبعیت کردند از دشمنان ایشان، راست می گوییم؟ امین این سؤال را قبل اعزامش ...
جزییات یک قتل ناموسی در آبادان/ شلیک به عروس خیانتکار و مرد غریبه
دستگیری به قتل زن برادرش و مرد غریبه اعتراف کرد. محمد در اعترافاتش به مأموران گفت: صبح زود به دریا رفته بودم و بعد از انجام کارهایم وقتی در حال بازگشت به خانه بودم مشاهده کردم که مهسا، زن برادرم با یک مرد غریبه در حال راه رفتن هستند، به آنها شک کردم و وقتی دیدم آنها با هم داخل خانه برادرم شدند دیگر نفهمیدم چه شد و به سمت خانه خودمان رفتم. پسر جوان ادامه داد: اسلحه وینچستر را ...
مداحی در هایدپارک لندن
بسیاری گذاشت. چون همانطورکه از روایات اهل بیت(ع) به دست می آید، لقمه حلال در تربیت فرزندان نقش بسیار مهمی دارد.او مدح و ستایش اهل بیت(ع) را میراث پدری اش می داند: از همان دوران کودکی تحت تأثیر فعالیت های پدرم بودم و دلم می خواست مانند او مداح و خادم امام حسین(ع) باشم. در عین حال شخصیت و سبک زندگی پدرم برایم الگو بود؛ مثل انجام واجبات، ترک محرمات و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال. در روستا که بودم ...
انس نسل جدید با قرآن به کار شگفت انگیزی نیاز ندارد
بودم جزو سه نفر اول باشم بسیار ناراحت بودم که در ادامه خیری پیدا شد و هزینه سفر نفر چهارم را هم تقبل کرد و من برای اولین بار به کربلا مشرف شدم. ایکنا الگوی شما در ابتدای مسیر چه کسی بوده و آیا به اهدافی که برای خود ترسیم کرده بودید رسیده اید؟ الگوی من در تلاوت استاد رفعتی بودند و هستند و تا به امروز خیلی زودتر از آنچه انتظار داشتم به بخش مهمی از اهدافم دست یافته ام و هنوز جای ...
از دست شوهر عیاشم به مرد متاهلی پناه بردم...
ازدواج کنم. بالاخره چند ماه دیگر هم تحمل کردم تا این که پسر دومم نیز به دنیا آمد. من هم نوزاد یک روزه را به محمود سپردم و از بیمارستان به خانه پدرم رفتم. محمود هم که هیچ وقت فکر نمی کرد تا این اندازه عاطفه مادری را زیرپا بگذارم روز بعد از این ماجرا طلاق توافقی را امضا کرد. آن زمان چنان در یک عشق خیابانی فرو رفته بودم که چیزی جز فتاح را نمی دیدم. ...
عشق حسین درد دوا می کند
...، امیدوارند یک روز عبای پیرغلامی اهل بیت(ع) به تن کنند. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید حاج حمیدرضا خادم علی، مداحی و روضه خوانی را نزد پدرش حاج رضا خادم علی که از مداحان و روضه خوانان قدیمی تهران بود، از 8 سالگی و در مجالس روضه خانگی و هیئات ریشه دار محله های مرکزی شهر یاد گرفت. اگرچه حاج حمیدرضا خادم علی را خیلی ها با مداحی و روضه خوانی دهه اول محرم در هیئت ...
دروازه نجف میزبان همایش شیرخوارگان حسینی
کار را انجام دهم و با توکل به خدا بچه را نگه داشتم اما بعد از به دنیا آمدن به دلیل نارسایی قلبی کودکم را از دست دادم. مادر علی اصغر به کودکش نگاه می کرد و اشک می ریخت و گفت: شنیده بودم این 6 ماهه حاجت می دهد اما باور نمی کردم تا اینکه بعد از 2 سال با توسل به حضرت علی اصغر (ع) در محرم سال گذشته مجدداً متوجه شدم باردارم و خداوند این پسر را به من داد و از همان روز نخست عهد کردم اگر خدا به ...
روایتی از 30 سال خادمی اهل بیت(ع)/ عشقی که از کودکی جان گرفت
. پیرغلام اهل بیت (ع) با بیان اینکه عزاداری های گذشته ساده و به دور از تشریفات انجام می شد، گفت: در گذشته تنها سینه زنی و مداحی و ... بود اما این روزها طبل و سنج و... وارد مراسم شده است که البته من سبک گذشته را می پسندم. جواد نیا ادامه داد: الان هم مجالس عزاداری خوب است ولی به عقیده من در گذشته روضه ها حال و هوای معنوی بیشتری داشت. هیئت باید نماد همدلی باشد ...
محرم اسرار فرهنگ
. مخصوصاً برای بچه های چهارپنج ساله هم سن من که از آن کوچه عبور می کردند و از آن راه به مکتب آمدوشد داشتند و من هر روز که تنها به مکتب می رفتم از این آزار برکنار نبودم. پدرم از ماجرا خبردار شد و سپس مرا به مکتب میرزا عبدالغفار پاقلعه ای فرستاد که راه آن از این کوچه نمی گذشت. چه بسا شب ها بعد از فراغت از درس پدر همین که از اطاق خارج می شدم، در ایوان منزل به سبب خستگی و بی خوابی از پله مقابل ...
اینجا نقطه بازگشت به زندگی است
اتیکت دارد. انگار بینی اش را هم عمل کرده بود. ملیکا دختری بود که به گفته خودش از سرخوشی به این روز افتاده. طراح طلا و جواهر است و مهمانی های شبانه او را درگیر موادمخدر کرده. یک روز دستگیر می شود و به یاورشهر 5منتقلش می کنند. خانه دوستش بود و اعتیاد داشت. هروئین مصرف می کرد. مثل بقیه نیستم که بگویم مشکل داشتم. همه چیز خوب بود. مهمانی می رفتم و طبیعت گردی می کردم. به خاطر نشست و برخاست با افرادی که در ...