سایر منابع:
سایر خبرها
چراغ روشن عزاخانه های آل الله(ع)
تنها مجلس روضه بلکه کلاس های آموزشی و پرورشی نوجوان و جوان هم برگزار می شود. شب ها برای روضه مردم زیاد می آیند شاید هزار نفری به چشم بیاید. هزینه های خیمه هم همه مردمی است. اگر پولی رسید شام می دهند اگر نرسید که التماس دعا. روضه خانگی حاج خانم نشانی خانه اش بعد از اسم کوچه، سردر خانه است، خانه ای که عکس یک شهید روی دیوار آن نصب شده است. در آلومینیومی قدیمی وقتی که باز می شود پس از ...
اجاره خانه تنها با شرط برگزاری روضه خانگی
...> بعد از لحظاتی سکوت می پرسم خب سیده خانم چراغ مرثیه خانگی حضرت سیدالشهداء چطور در خانه شما روشن شد؟ پدر بزرگ مادری ام" میر غفار اثنی عشری" و پدر بزرگ پدری ام " میر ستار کفاشی نسب زمانی " هر دو روحانی بودند و به اهل بیت عصت و طهارت علاقه و ارادت خاصی داشتند.هر دوی آنها در منزل خودشان برای حضرت سیدالشهداء روضه برگزار می کردند. وقتی مادرم در سن 15 سالگی و در سال 1334 با پدرم ازدواج کرده و ...
شوهرم هوسباز است و از من می خواهد دوستانم را به خانه بیاورم تا او...
چرا که ما تفاوت های فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی زیادی با هم داشتیم. با آن که اوضاع مالی پدر فرشید بسیار خوب بود و موقعیت اجتماعی بالایی داشت ولی بیشتر مخالفت آن ها این بود که من فرزند طلاقم و تربیت خانوادگی ندارم! خلاصه با همه این مخالفت ها فرشید به ازدواج با من تاکید داشت تا این که با اصرار او، خانواده اش رضایت دادند و تنها یک شب برای مراسم عقدکنان ما از اصفهان به مشهد آمدند. ...
راز قتل هولناک بعد از 40روز فاش شد/ جسد مرد سوخته در کازرون پیدا شد
می گفت، بین راه زن میانسال به او گفته که از شوهرش طلاق گرفته و یک پسر هم دارد که با پدرش در بوشهر زندگی می کنند و او هم بعد از جدایی به تهران آمده و به عنوان پرستار سالمندان در خانه های مردم کار می کند اما وضع مالی بدی دارد و خیلی به سختی زندگی را می گذراند. دختر جوان در ادامه گفت: پدرم آن روز دلش برای زن میانسال سوخته و حتی پول باربری را هم از او نگرفته بود. بعد هم آن زن شماره تلفن ...
هفت سال برای شوهرم نقش بازی کردم تا آخرش مچم را گرفت!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... زن 49 ساله با بیان این که در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق ...
دختر 6 ساله شاهد قتل پدر : مادرم با همدستی دوستش پدرم را کشتند
به دروغ خودش را نازنین معرفی کرده بود. به من گفت اسمش باربد است و در کار مدلینگ است و می تواند شوهرم را ادب کند تا دیگر مرا اذیت نکند. بعد هم قرار شد با شوهرم طرح دوستی بریزد و به او نزدیک شود. زن جوان در ادامه گفت: کم کم او به خانه ما رفت و آمد کرد. شب حادثه باربد تعدادی قرص در آبمیوه شوهرم ریخت و پس از آنکه بیهوش شد دست و پایش را بستیم. ابتدا قصد داشتیم او را آرایش کنیم و از او فیلم ...
بهنام و دوستش لباس هایم را پاره کردند؛ در بیابان بی عفت شدم!
من سانای هستم دختری 14ساله که تنها امتیازم دربین دوستانم شاگرد اول بودن است آنها هر کدام برای خود در صفحه مجازی اشان دوست پسر داشتند و در جمع های دوستانه راجب آنها حرف می زدند فقط من بودم که هیچ وقت دوست پسری نداشتم صورت چندان جذاب نبود و هیچ وقت هم علاقه ای نداشتم به سراغ آرایش بروم اما در جمع دوستانم کم کم حس کردم این چی ...
آخرین خواسته شهید همت از حاج قاسم سلیمانی+ فیلم
حیات دنیایی پدر من در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بوده است که یک دسته می ماند. جزیره باید حفظ می شد. همه بچه ها به شهادت می رسند. حاج همت به سنگر بازمی گردد که حاج قاسم نشسته بود، شهید احمد کاظمی، شهید مهدی زین الدین، شهید مهدی باکری نشسته بودند. شهید کاظمی به پدر من اشاره می کند که امام فرمودند که جزیره باید حفظ شود. در این هنگام پدرم گفت: همه بچه ها هم شهید شوند، خود من مانده ام ...
ناگفته هایی از زندگی آیت الله رحیمیان از زبان فرزندش
استاد در سیر زندگی ، در ذهنم تبلور دارد، این است که از طفولیت تاکنون یاد ندارم ذکر مصیبتی از حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) نزد آن مرحوم شده و اشک پدر جاری نشده باشد. فرزند آیت الله حاج شیخ یدالله رحیمیان تصریح کرد: مرحوم پدرم، اهل گریه ( بکا ) و با اهل بیت (ع) مأنوس بود و عشق خاصی را نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت، به ویژه به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) تمسک و توسل مداوم داشت. ...
دختر 7 ساله هروئینی با پدرش دزدی می کرد / 13 سال در خرابه ها می خوابیدم + نظر کارشناسی
کم کم خیلی از شگردها را در حین سرقت از او یادگرفتم. گاهی من به تنهایی سرقت می کردم برایم یک افتخار بود که موفق شده بودم راه پدرم را ادامه بدهم. زندگی مان به همین منوال می گذشت تا اینکه پدر بزرگم فوت شد. پدرم خانه پدری را فروخت، خرج مصرف موادمون کرد بعد مدتی آواره شده بودیم و جایی برای ماندن نداشتیم تازه اونموقع بود که زندگی اون روی سکه را به ما نشان داد. شبها را در ساختمان های نیمه کاره ...
5 هزار بیت عاشقی | اسرار نیم قرن شاعری و شعری که اشک همه را درآورد
پاتوق عشق و ارادتش به اهل بیت(ع) است، گفت وگو کردیم. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید با وجود اینکه 76 سال از خدا عمر گرفته، اما حاج محمدمهدی هنوز هم شور جوانی را حفظ کرده و گرم و باحرارت حرف می زند. بیش از نیم قرن سرودن اشعار آیینی باعث شده تسلط خوبی به واژه ها و ادبیات فارسی داشته باشد و کلمات را شمرده، با تأکیدهای مناسب و بجا ادا کند. وقتی از پدر و پدربزرگش حرف ...
من دچار هوس شده بودم/ دوست ندارم این دختر را عقد کنم/من برای تفریح چند روز با او در ویلا بودم!
من از این کار او در جمع بچه های فامیل به خود می بالیدم. کلاس اول دبیرستان بودم که می دیدم برخی از دوستانم گوشی های لمسی دارند و به طور پنهانی از بازی های رایانه ای آن استفاده می کنند این گونه بود که با تقاضای من، پدرم گوشی لمسی گران قیمتی برایم خرید. از آن روز به بعد دوستانم خیلی از فیلم ها و بازی های رایانه ای مستهجن را برایم بلوتوث می کردند. دیگر به درس هایم توجهی نداشتم و مدام در یک ...
آخرین خراط ری
محدوده قرار داشت اما با اجرایی شدن طرح توسعه حرم، آثاری از دالان باقی نمانده است. آخرین دکان خراطی محله، نمادی از قدمت این محله است. دکان خراطی یک چهاردیواری از خشت و گل است که تیرهای چوبی، سال هاست روی پشت بام آن جا خوش کرده اند. دکان خراطی تک و تنهاست. همسایه مجاور دکان درخت توتی است که به جز تنه پیر و تنومند، چیزی از آن باقی نمانده است. کافی است در مغازه سرک بکشی آن وقت براده های چوب را می بینی ...
خانواده ای در تنگستان که تعزیه خوان هستند+ عکس
...، مرحوم آقا سید منطقی هاشمی و کد خدا احمد سلیمانی تعذیه را اجرا می کردند تا اینکه این فرهنگ در اهرم بومی شد. او می گوید: خود این افراد تا سال 1345 کار می کردند و از آن سال به بعد رسما آقا شیر علی علمدار مراسم تعزیه به صورت کلاسیک و مداوم تا سال 1355 تعزیه داشتند. بخشی از نسخه ها و دست نوشته های ما از قبل از انقلاب بود، بقیه را نیز مرحوم حاج اسماعیل محمدزاده طبع شعری داشت که ...
تابلو معروف و سنگ مزار بهترین کاسب قرن
...: وقت ظهر که از مدرسه به مغازه می آمدم، صف مشتری ها گاهی تا 18 متر هم می رسید. راه پله ها پر از جمعیت بود و طبقه دوم چلوکبابی که بزرگ تر از طبقه اول بود هم پرتاپر مشتری نشسته بود. می گوید : مردم احساس می کردند اینجا خانه خودشان است. یکی کره می خواست برمی داشت، آن یکی دوغ می آورد. مرشد هم عادتش این بود که ظرف روغن کرمانشاهی را دستش می گرفت و سر هر غذایی می رفت فرقی نمی کرد مشتری پول ...
گفت وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی های خانوادگی برکت است
دوندگی توانستیم از مستأجری نجات پیدا کرده و خانه ای در یکی از محله های جنوبی تهران بخریم. آنقدر کوچک بود که وقتی مهدی با سه چرخه اش بازی می کرد مرتب به در و دیوار می خورد. انصاریان آلبوم خانوادگی شان را نشان می دهد. عکس مهدی با سه چرخه. بعد همین طور که آلبوم را ورق می زند، ادامه می دهد: برای دخترانم هم همین طور بودم. هیچ وقت به دامادهایم سخت نگرفتم. درباره مسائل مالی نپرسیدم. ایمان نباشد ...
بدون پا هم می شود ایستاد
همشهری آنلاین-مریم تهوری: با اینکه بیرون آمدن از خانه با ویلچر کم از گذر از هفت خوان رستم ندارد، هر روز فعالیت هایش را با اراده و علاقه از سر می گیرد. بیشتر اهالی محله اشراقی وقتی مشکلی برای گوشی های تلفن همراه شان پیش می آید سراغ فرهاد شیرازی را می گیرند. او هم به نوبت کار اهالی را راه می اندازد. فرهاد با همه جوانی اش دبیر کانون معلولان محله هم هست و این روزها نیت کرده تا برای خودکفا شدن معلولان ...
سرنوشت سیاه دختر 2 رقمی کنکور
کردم و هیچ وقت بله نمی گفتم. تازه 18سالگی را تمام کرده بودم که لباس سفید بخت به تن کردم پدرومادرم موافق ازدواج ام نبودند و بعد ازعروسی هم از خانواده ترد شدم . دو سه ماه ازازدواجمان گذشته بود که من با خوشحالی برای ثبت نام دانشگاه آماده می شدم که شوهرم مانع رفتنم شد و آرزوی رفتن به دانشگاه در دلم ماند. دیگر پای برگشتن به خانه را هم نداشتم. این شد که پا روی خواسته ام ...
در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام/ اوایل انقلاب صاحبان طرح های بزرگ یا دستگیر شدند یا فرار کردند
فارسی می خواندم. طول کشید تا من به این زندگی جدید خو بگیرم/ جدایی از پدر و مادربزرگم که خیلی دوست شان داشتم کمی مرا آزرده کرد بعد از یک سال پدرم هم برگشت و آن هم ترومای دیگری شد. باز مرا به فرودگاه بردند و یک آقای جوان و خوشگلی آمد که گفتند پدرت است. دوباره من همان واکنش های قبلی را داشتم. مقداری طول کشید تا من به این زندگی جدید خو بگیرم، پدرم که آمد ما به خانه اصلی مان منتقل شدیم ...
بازگشت به خویشتن در حرم یار | روایت یک دختر جوان از انتخاب حجاب برتر
همشهری آنلاین- مژگان مهرابی: روی صندلی انتظار بیمارستان کتاب دعا به دست گرفته و با خدا راز و نیاز می کرد. بیماری لاعلاجی مثل خوره به جان مادرش افتاده بود و روز به روز او را نحیف تر می کرد. از خدا خواست که سلامتی را به مادر جوانش برگرداند. اما حال مادر رو به وخامت گذاشت و در فاصله چند روز از مهر مادری محروم شد. آن زمان 19 سال بیشتر نداشت. دلش شکست. مادرش همه زندگی او بود. حالا خودش را بی پشتوانه و ...
700سال ساکنم زیر پرچم تو
و همدلی اهالی محله دولاب به خصوص درماه محرم بدل شد. حالا دیگر از زندگی طایفه ای و سنت های متفاوت مردم درماه محرم خبری نیست و همه به یک سبک و سیاق برای مظلومیت سالار شهیدان عزاداری می کنند و اشک می ریزند. حاج قاسم متبحری طاق نماهای دور تا دور تکیه را نشان می دهد و می گوید: محله گذر بالای دولاب 18طایفه داشته و محرم که از راه می رسید هر کدام از طایفه ها در یکی از این طاق نماها عزاداری می کردند. در یک ...
خاطره بازی با فوق ستاره دهه چهل | امکانات نداشتیم، اما تعصب داشتیم
ساخته شده بود. البته همه کارمندان دولت آنجا زندگی نمی کردند، این محله به کارمندانی تعلق می گرفت که عیالوار بودند، یعنی فرزندانشان از 4 نفر بیشتر بود. ما 9 خواهر و برادر بودیم و خانواده ای عیالوار محسوب می شدیم. در کوچه ستاره زندگی می کردیم. خانه ای نزدیک به زمین خاکی که حالا تبدیل به کتابخانه ابوعلی سینا شده است. راستش زندگی در این محله آنقدر برایم خوشایند بود که خاطراتش همیشه برایم زنده است ...
درباره بانوی ماکویی که باوجود معلولیت دست و پا دست دیگران را هم گرفته است
دو مشکل را حل کند و شکر خدا پس از اینکه نماینده شد به هر دو قولش عمل کرد. وقتی قرار شد به مدرسه بروم گفته بودند از کلاس اول راهنمایی شروع کنم اما چون خودم از وضعیت درسی ام باخبر بودم ترجیح دادم از کلاس پنجم شروع کنم. یادم هست آن سال با همه مشکلاتی که داشتم شاگرد چهارم کلاس شدم. شاگرد چهارم کلاس شدن موجب شد جدی تر به درس خواندن فکر کنم.ویلچر سبب شد زندگی ام راحت تر شود چون با کمک آن از خانه بیرون می ...
اذان گو و مناجات خوان خوش نشان محله
همشهری آنلاین-محمد حسینی: پیرمرد عرقچینی مشکی به سر دارد و به عصای چوبی تکیه داده و به سختی می تواند روی پا بایستد. همسایه های حاج مرتضی مطلبی سال هاست که به صدای مؤذن پیر محله عادت کرده اند. حاجی، اول اذان می گوید و بعد به سنت مؤذن های قدیمی، ذکر مناجات می کند. هشتادوپنجمین بهار زندگی را پشت سر گذاشته و حالا به سختی می شنود و حرف می زند و آرتروز شدید، توان راه رفتن و ایستادن را از او گرفته است ...
یادی از پیرغلامی که این روزها جایش خالی است | ما در دو جهان، فاطمه جان، دل به تو بستیم
دکتر حداد عادل بود. گاهی هم خودش لابه لای دعای کمیل حاج حسن ارضی شعری زمزمه می کرد. مرحوم حاج احمد آرونی (آرام) در وصف او می گفت: حاج حسن ارضی از سر بازار با گریه وارد می شد و تا صبح مثل ابر بهار می گریست. تعبیر او از حاج حسن، مجسمه اشک بود. دائم الوضو بود و شب ها را به تهجد می پرداخت. گویی تمام شب را به عبادت نشسته بود. نزدیک به حدود 55 سال نماز کامل برای پدر و 20 سال نماز کامل برای ...
ماجرای علم طلاکوب که از اصفهان به تهران آمد | سنت 600 ساله در تکیه درکه
اصفهانی رضایت نمی دهد اما بعد از کلی چانه زنی یک میلیون تومان بابت فروش علامت طلب می کند. هنرمند اصفهانی به علامت 9 تیغه ای که آن را حاصل عمر هنری اش می دانست تعلق خاطر عجیبی داشت و برای همین مبلغ گزافی بابت واگذاری آن طلب کرد اما انگار همه اتفاقات قرار بود مثل قطعات پازل کنار هم قرار بگیرند تا مراسم علم بندان در یکی از قدیمی ترین محله های تهران برپا شود. مجیدالله وردی می گوید: در سال ...
مداحی که حاج منصور ارضی به احترامش نخواند | پرچم دار روضه های شمیران
حاج حجت که شب در خانه ما خوابیده بود به هیئت رفتیم. وقتی صحنه را دید اشک هایش جاری شد و به مردم گفت اگر تا شب هیئت را دوباره برقرار نکنید دیگر برایتان نمی خوانم. بعد از صحبت های او مردم دست به دست هم دادند و تا قبل از اذان مغرب چادر هیئت را از نو سرپا کردند. مهدی اکبری، یکی از شاگردان حاج حجت کسری هم حالا خاطرات همنشینی با استاد را مرور می کند: حدود 20 سال قبل حاج منصور ارضی برای حضور ...