سایر منابع:
سایر خبرها
شیطان در میان مرد صاحبخانه و زن مستاجر
هم که ترسیده بودم خودرویم را برداشتم تا خودم را پنهان کنم! ولی وقتی فهمیدم حال پیرمرد خیلی وخیم است دچار عذاب وجدان شدم و چند ضربه با چاقو به سروشکم خودم زدم اما فایده ای نداشت چرا که صاحبخانه ام جان خود را از دست داده بود و چند ساعت بعد هم نیروهای انتظامی مرا در حالی که سرگردان بودم شناسایی و دستگیر کردند. ...
پسری به دنبال مادر؛ از جزیره هرمز تا حوالی خانه خدا
شدم کاروانی ویژه خانواده شهدای چند شهید برای اعزام به مکه راه اندازی شده است. بنیاد شهید بندرعباس هیچ اطلاعی از این پرواز نداشت، خودم برای پیگیری اعزام پدر و مادرم راهی تهران شدم. وقتی گفتم از هرمز آمده ام و والدین من، پدر و مادر سه شهید هستند تعجب کردند گفتند تاییده بیاوردید، 36 سال پیش تردد بسیار سخت بود، 23 ساله بودم و با همان ساک برزنتی (به قول ما هرمزی ها پچول به سر) دوران جبهه ام ...
روضه امام حسین(ع) من را از مرگ حتمی نجات داد
شهدا باشند. وی اظهار کرد: از دوران کودکی در خانواده ای مذهبی رشد کردم و باتوجه به اینکه مادرم مداح اهل بیت بودند علاقه من به مداحی با پشتیبانی پدرم افزایش یافت و لطف و عنایت ائمه اطهار و خداوند است که توفیق مداحی اهل بیت نصیبم شده است. مداح اهل بیت عنوان کرد: خداوند را شاکرم که نوکر و مداح اهل بیت هستم و در زندگی برکات فراوانی از آن مشاهده کردم یکی از برکاتش روزی بود که ما در ...
اسیدپاشی اشتباهی به زن بیگناه در غرب تهران / اسیدپاش این زن را نمی شناخت + عکس
به گزارش اختصاصی رکنا، با تلاش کسبه و رهگذران زن جوان به بیمارستان منتقل می شود و این یک معجزه است که صورت زن جوان طعمه و نشده است این زن که از ناحیه کمر و پاها سوخته است درگفتگو با خبرنگار رکنا می گوید: برای زیارت به امامزاده عماد در رباط کریم رفته بودم نزدیک غروب موقع خروج از امامزاده حس کردم مردی مرا تعقیب می کند کمی وحشت در دلم افتاد برای همین سعی کردم به خیابان اصلی بروم که ناگهان حس کردم ...
شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد/ نتوانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
مثله شدن پسر به دست پدر
که بالا گرفت او هلم داد و من هم که به شدت عصبانی بودم او را هل دادم. چون روی راه پله ها و در پاگرد ایستاده بودیم، او تعادلش را از دست داد و از پله ها افتاد. وقتی بالای سرش رفتم متوجه شدم که او سرش به شدت با زمین برخورد کرده و جان باخته است. خیلی تلاش کردم او را احیا کنم و به زندگی برگردانم اما فایده ای نداشت، پسرم جانش را از دست داده بود. بعد چه کردی؟ 3روز تمام در ...
نقشه زن تبهکار برای ربودن مرد برج ساز
. راستش را بخواهید به زن جوانی که مدت ها قبل با او در ارتباط بودم، مشکوک هستم. من در یک میهمانی شبانه با فرنگیس آشنا شدم و در این مدت خیلی پول خرج او کردم. حتی برای فرنگیس ماشین و خانه خریدم و تمام اینها دور از چشم خانواده ام بود. او همه جزئیات زندگی مرا می دانست اما بعد از چندین ماه رابطه پنهانی، وقتی متوجه شدم که او فقط به خاطر پول با من است، با او قطع رابطه کردم. به دنبال اظهارات شاکی ...
خاطرات معمار والیبال ایران از محرم در تهران قدیم | دسته طیب 30 تا 40 علامت داشت
و سیاسی شرکت می کرد و این باعث شده بود تا ما هم به این مجالس رفت و آمد داشته باشیم. رابطه تان با پدر چگونه بود؟ در قدیم اصطلاحاً دیواری میان رابطه پدر و فرزند وجود داشت که ضمن حفظ حرمت ها، فرزندان توسط پدرانشان مدیریت می شدند. رابطه آنها مثل امروزه راحت نبود. با این وجود چنان تحت تأثیر پدرم بودم که خط مشی او را ادامه می دادم و طرفدار آیت الله کاشانی بودم. مدیریت پدرم خیلی قوی ...
تولد نوزادی باورنکردنی از ازدواج این زن با یک عروسک/ عکس
زنان به او حسادت می کنند. او ادامه می دهد: وقتی مادرم مارسلو را ساخت و برای اولین بار مرا به او معرفی کرد، عاشقش شدم. عشق در یک نگاه. پیش از این به جشن های رقص می رفتم و کسی را نداشتم که با او برقصم، اما حالا او وارد زندگی ام شده. خانم مریوُنه می گوید که تنها نقطه ضعف همسرش که مارسلو نام دارد تنبلی است و اصلا کار نمیکند. نکته بسیار جالب اینکه این زوج پس از گذراندن ...
قرار صوری زن جوان با مرد میلیاردر | لو رفتن رابطه نامشروع مینا و مرد پولدار + جزییات
: دختری خردسال بودم که مادرم من و برادر 3 ساله ام را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که پدرم مردی شیشه ای بود و آن ها با هم اختلاف داشتند. بعد از این ماجرا پدرم منزلی را در منطقه قلعه ساختمان مشهد اجاره کرد و ما به زندگی ادامه دادیم تا این که 7 سال قبل جوانی به نام فولاد به خواستگاری ام آمد و من پای سفره عقد نشستم. یک سال از دوران نامزدی ما گذشته بود که اطرافیانم با کمک های مر ...
از دختری ساده به یک دختر مد روز با لباس های آن چنانی تبدیل شدم، غافل از این که ...
زن جوان صحبت هایش را این گونه آغاز کرد: در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم پدرم کارگر ساده یکی از سازمان های خدماتی بود که تنها اندکی خواندن و نوشتن می دانست اگرچه پدرم مردی ساده دل و دوست داشتنی بود اما برای حضور در اجتماع و معاشرت من با دیگران بسیار سخت گیری می کرد او حتی معتقد بود به هیچ وجه نباید از اینترنت، ماهواره و حتی گوشی تلفن استفاده کنم هیچ گاه اجازه نمی داد بدون حضور برادر و یا مادرم از ...
زن 31 ساله طعمه هوس های مرد 60 ساله شد
آن مرد شیاد فرار کرده ام که زنان و دختران جوان را فریب می داد و زندگی آن ها را نیز مانند من به تباهی می کشاند. بعد از فرار به خانه مادرم رفتم چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم و دچار بیماری های روحی و روانی شده بودم. وقتی می دیدم بسیاری از زنان فریب حیله گری و چرب زبانی های مرد 60 ساله را می خورند و به خاطر سن و چهره ظاهری اش به او اعتماد می کنند، رنج می کشیدم چرا که می دانستم ...
قتل فرزند در ساوجبلاغ اعتراف در تهران
بود یکی از مغازه های کنار خانه ویلایی ام را برای مغازه آرایشگری در اختیار او قرار دهم. در همان ابتدای پاگرد پله های ساختمان او مثل همیشه به من فحاشی کرد و مرا هل داد. عصبانی شدم و او را هل دادم که تعادلش را از دست داد و سرش به سنگ لبه پله برخورد و فوت کرد. (گریه می کند) چرا گریه می کنی؟ پشیمان هستم و ای کاش آن روز همراه پسرم نبودم و این اتفاق رخ نداده بود. بعد از ...
جنایت آتشین بعد از معامله ساختگی خودرو
سوخته و حتی پول باربری را هم از او نگرفته بود. بعد هم آن زن شماره تلفن پدرم را گرفته بود تا اگر کاری داشت با پدرم تماس بگیرد و از وانتش برای باربری استفاده کند. مادرم بعد از شنیدن این حرف به پدرم گفت، کار خوبی کردی که ازش پول نگرفتی و کمکش کردی. این ماجرا همانجا تمام شد تا اینکه روز 10 خرداد حدود ساعت 2 و نیم بعد از ظهر پدرم با من که سرکار بودم، تماس گرفت و گفت خودروی پرشیا را فروخته است. من ...
وقتی یک مرد بی آبرویی را قبول می کند! / تبهکاری که در کلانتری مشهد اعتراف کرد
.... آن روزها جوان بودم و از سر کنجکاوی و هیجان به استعمال مواد مخدر روی آوردم. البته می خواستم نزد دوستانم که همگی معتقد بودند به صورت تفننی مواد مصرف می کنند کم نیاورم. به همین دلیل من هم پای بساط آن ها نشستم و خیلی زود به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم. خانواده ام زمانی متوجه اعتیادم شدند که من دیگر به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) آلوده شده بودم. آن ها خیلی تلاش کردند تا مرا از ...
من دچار هوس شده بودم/ دوست ندارم این دختر را عقد کنم/من برای تفریح چند روز با او در ویلا بودم!
نوجوان 15 ساله ای که با اعلام شکایت پدر و مادر یک دختر 17 ساله به کلانتری احضار شده بود، در میان بهت و ناباوری به تشریح چگونگی آشنایی خیابانی اش با دختر مذکور پرداخت و به مشاور کلانتری طرقبه گفت: هنوز هم باورم نمی شود چه اتفاقی افتاده است من قصد برقراری روابط نامشروع را نداشتم و تنها به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی های رایانه ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم. من تنها فرزند خانواده ...
پس از این که رتبه ام 2 رقمی شد شوهر کردم، اما پای منقل...
که هیچ احساس مسئولیتی به من نداشت. و مرا از آرزوهای بزرگی که درسر داشتم جدا کرده بود. من شاگرد ممتازرشته ریاضی فیزیک بودم و با رتبه 2 رقمی در دانشگاه رشته مهندسی قبول شده بودم و می خواستم مهندس شوم. اما حالا یک زن معتاد با یک کودک بودم که معلوم نبود چه سرنوشتی دارد... بازگشت به خانه پدری وقتی مادرم در خانه را باز کرد اصلا مرا نشناخت. وقتی ماسک روی دهانم را پایین آوردم تازه ...
شوهرم هوسباز است و از من می خواهد دوستانم را به خانه بیاورم تا او...
مادرم جا خوش کرد و آن ها از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من 4 سال بیشتر نداشتم و مادرم که سرپرستی مرا به عهده داشت دست مرا گرفت و به خانه مادربزرگم برد 2 سال بعد از این ماجرا مادرم نیز با مرد جوانی ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت به همین خاطر من در 6 سالگی در واقع مادرم را هم از دست دادم چرا که ناپدری ام مخالف حضور من در خانه اش بود و این موضوع را آشکارا با مادرم شرط کرده بود در این ...
در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام/ اوایل انقلاب صاحبان طرح های بزرگ یا دستگیر شدند یا فرار کردند
. جدایی از پدر و مادربزرگم که خیلی دوست شان داشتم کمی مرا آزرده کرد، به روی خودم نمی آوردم ولی شب ها زیر پتو گریه می کردم. کوچولو بودم، کلاس اول و دوم، ولی از اینکه از آنها دورم و نمی گذارند آنجا زندگی کنم از دست شان کمی عصبانی می شدم. پدر و مادرم هم متوجه شده بودند؛ مثلاً اگر کار نادرستی می کردم یا نمره کم می آوردم- البته این مثال است چون من همیشه شاگرد اول بودم- بزرگ ترین تنبیه این بود که پنجشنبه و ...
بهنام و دوستش لباس هایم را پاره کردند؛ در بیابان بی عفت شدم!
او تلفنی حرف می زدم تا جایی که همه پول توجیبی هایم وحتی هزینه هایی که پدرم بابت خرید وسایل مدرسه به من مداد را صرف شارژ تلفن می کردم دوماه از این ماجرا گذشته بود ومن شیفته بهنام شده بودم صبح و شب گوشی درکنار م بود امتحانات نزدیک بود و من دیگر آن شاگرد ممتاز کلاس نبودم و مادرم که پی به افت تحصیلی من برده بود گوشی را ازمن گرفت تا بیشتر پی درس هایم باشم مادرم خبر داشت که من شیفته پسری بنام بهنام شدم ...
هفت سال برای شوهرم نقش بازی کردم تا آخرش مچم را گرفت!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... زن 49 ساله با بیان این که در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق ...
دختر 6 ساله شاهد قتل پدر : مادرم با همدستی دوستش پدرم را کشتند
. حالا هم دو سال از این ماجرا گذشته اما هنوز جسد پسرم پیدا نشده است. بنابراین من حاضر به گذشت نیستم و تنها درخواستم قصاص و اشد مجازات است. سپس دختر مقتول به جایگاه رفت و گفت: آن روز با مادرم و باربد به پارک رفته بودیم بعد از اینکه برگشتیم پدرم خواب بود. مادرم و باربد دهان پدرم را با چسب بستند و مادرم با دست هایش پدرم را خفه کرد. بعد هم باربد ویلچری آورد و پدرم را روی آن انداختند و بردند ...
بداغی: نمی خواستم به خانواده ام بگویم جایی در انتخابی تیم ملی ندارم/ باختم می روم و هیچ اعتراضی ندارم
و نتیجه را تغییر داده است.محمدی: امیدوارم انتخابی 72 کیلوگرم فرنگی با 3 کشتی گیر برگزار شود/ چرخه کشتی آزاد از ما بهتر و دقیق تر بود وی ادامه داد: با اینکه با اشتباه داوری نفر دوم کشور بودم، اما نه انتخابی دوباره ای برایم گذاشته شد و نه به اردو دعوت شدم. بعد از جام تختی که آنجا هم قهرمان شدم. این فرنگی کار 21 ساله ایذه ای در پاسخ به سؤالی در مورد شرایط خانوادگی اش گفت: پدرم ...
درباره بانوی ماکویی که باوجود معلولیت دست و پا دست دیگران را هم گرفته است
تعداد دیگری از اطرافیانش کارآفرینی کند. اما این ها به آسانی بدست نیامده؛ پشت همه این اتفاقات خوب، مهربانی پدر و مادر و خانواده اش بوده و همت و تلاش خودش که گفته خواستن، توانستن است. کم لطفی خانم مدیر مدرسه من متولد سال1373 در روستای آداغان ماکو در آذربایجان غربی هستم؛ 9 خواهر هستیم اما برادری نداریم. وقتی به دنیا آمدم از ناحیه دست ها و پاها معلول بودم اما سعی می کردم خودم کارهایم را ...
بازگشت به خویشتن در حرم یار | روایت یک دختر جوان از انتخاب حجاب برتر
کیف و کفش مد روز هم جای خودش را داشت. پول سرسام آور برای زیورآلات می دادم. اما این کارها مرا تسکین نمی داد. 3 سال به این رفتار ادامه دادم. محدثه به تذکرات خانواده و پدرش هم اعتنایی نداشت تا اینکه تلنگری او را از مسیر رفته بازگرداند. خودش توضیح می دهد: سال 93 روز 13 فروردین مصادف شده بود با ایام عزاداری فاطمیه. البته نمی دانستم که روز شهادت بود. با دوستانم به گردش سیزده به در رفته بودیم ...
داستان بدبخت شدن یک آدم معمولی
خوبی داشتم و وقتی کارهایم رو به راه شد، به خواستگاری دختر یکی از اقوام رفتیم. با اعتباری که اسم مادرم داشت خیلی راحت و بی دردسر ازدواج کردم. با کمک مادرم که بعد از درگذشت پدرم من را به دندان کشیده بود، زندگی مشترک خود را در یک طبقه از خانه پدری ام آغاز کردیم. تا این که یک روز فردی شیک پوش و خوش سر و زبان به محل کارم مراجعه کرد. کارش تا آخر وقت طول کشید بعد هم با خودروی مشکی مدل بالایش مرا به خانه ...
اجاره خانه تنها با شرط برگزاری روضه خانگی
بیت عصت و طهارت علاقه و ارادت خاصی داشتند.هر دوی آنها در منزل خودشان برای حضرت سیدالشهداء روضه برگزار می کردند. وقتی مادرم در سن 15 سالگی و در سال 1334 با پدرم ازدواج کرده و به خانه مادر شوهر عروس می آید می بیند مادرشوهرش در خانه مرثیه ماهانه برگزار می کند و در روز عاشورا نیز شله زرد درست کرده و در بین عزاداران توزیع می کند. مادربزرگم در سال 1347 فوت کرد. بعد از آن پدر و مادرم ...
بدون پا هم می شود ایستاد
خطا داده شود و به آنها بها دهند به طور حتم فرد معلول هم می تواند محدودیت های جسمانی اش را نادیده بگیرد و تلاش مضاعف داشته باشد، اما وقتی والدین این فرصت را از فرزندشان می گیرند دیگر انتظاری از بقیه نیست. او که روی صحبتش با والدین معلولان است، درباره خانواده خود می گوید: در خانواده ما چنین بیماری بی سابقه بود و خوشبختانه خواهر کوچک ترم هم سالم است با این حال نه تنها پدر و مادرم روحیه شان ...