سایر منابع:
سایر خبرها
من کالباس دوست دارم، زنم نون و ماست
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ،من یک نگاه به مرجان کردم ،پس افتادم .بعد رفتم گرفتمش.راحت نبود البته. ما می خواستیم یک سکه مهر کنیم آنها دو هزار تا. مادرم گفت: خدا یکی، مهر یکی و مادر مرجان گفت: نه حرف شما، نه حرف ما. 2 هزار تا! من آن وسط نگاهِ مرجان می کردم. مادرم گفت: 2 هزار تا معنی نداره خانم! و مادر مرجان گفت: عمرِ حضرت نوح بوده. شیرین کام باشید. 2 هزار تا مادرم گفت چرا عمرهای ...
مردی که می خواست قرآن را بسوزاند
محاکمه می کرد . یک روز که او عازم جلسه دادگاه بود، فدائیان اسلام براساس طرح قبلی دست به کار شدند . از میان داوطلبان شرکت در قتل وی، سیدحسین امامی، سیدعلی محمد امامی، مظفری، قوام، علی فدایی، الماسیان، رضا گنج بخش، صادقی، مداح، علی حسین لشکری، حسن لشکری (دو برادر ارتشی) برای شرکت در عملیات انتخاب شدند . علی امامی و حسین امامی در کنار پدرشان روز بیستم اسفند 1324 کسروی و ...
ماجرایی که باعث شد زنِ رضاشاه از ترس دندان هایش بیفتد!
خواهش می کنم از طرف من از همه احوال پرسی کنید و بگویید که دائم به فکر آن ها هستم و دوری آن ها خیلی گران تمام می شود اینجا انشاءالله مذاکرات تا یکی دو روز دیگر به پایان خواهد رسید و بعد از آن امیدوارم که اوضاع تا اندازه ای به وضع عادی برگردد و بتوانیم دوباره با خیال راحت همدیگر را در آغوش بگیریم خدا شما همه را حفظ کند بیش تر از این مصدع اوقاتت نشده کاغذم را با دعا به وجودت خاتمه می دهم. ...
انصاریان: حنیف در سوختن برای ما بازی کرد!
؟ چه زود با خبر شدید (خنده) روز دوشنبه ظهر پروانه فیلم سوختن را گرفتیم و احتمالا بیستم یا بیست و پنجم عید (فروردین) این فیلم می آید توی بازار. چکامه چمن ماه، سمانه پاکدل، مجید واشقانی، فرناز زوفا و خود من بازیگران این فیلم هستیم که البته بهرنگ توفیق هم کارگردان سوختن است. تکلیف هدیه چه شد؟ هدیه هم مراحل خودش را طی می کند و چون یکی، دو ماه بعد از سوختن به بازار می آید ...
دیدگاه شهدا در انتخاب راه شهادت
هر مردی چهل فرشته می گمارد تا از پیش رو، پشت سر، سمت راست وچپ، او را حفاظت کنند و کار خیری نمی کند مگر این که چند برابر برای او نوشته می شود وهر روز عبادت می کنند هنگامی که در برابردشمن خود قرار می گیرند، علم اهل دنیا از ثواب الهی آن ها قطع می گردد وهنگامی که مبارزه آغاز و سرنیزه ها راست می شود و تیرها در کمان قرار می گیرد وقدم جلو گذارده فرشته ها آن ها را در بر می گیرند و برای پیروزی آنان دعا می ...
سعید برخورداری: رقیب هر کسی غرورشه!
تربیت بدنی. اهل کجایید؟ اصفهان. فرزند چندم خانواده اید؟ آخر. سه تا برادر بزرگتر از خودم دارم. رابطتون با برادرهاتون چطوره؟ خدارو شکر خیلی خوبه.البته سال گذشته برادر بزرگم دچار گاز گرفتی شد که به رحمت خدا رفت. در آن زمان مسابقات جام ملتهای آسیا بودم که از بازی رده بندی به بعد تیم رو همراهی نکردم و به ایران برگشتم. بچه که ...
عاشقی در ستاد پشتیبانی جنگ
خدا سپرده ام. آخرین دیدار هیچ گاه آخرین دیدار من و محسن از یادم نخواهد رفت. به همراه پسرم برای بدرقه محسن به راه آهن رفتیم. به دلم افتاده بود که این رفتن را بازگشتی نیست. شب پیش از رفتن محسن خواب امام خمینی را دیده بودم. آن روز من تا پای قطار اعزام نیروها رفتم. محسن فرزندانمان مهدی را که آن زمان یک سال و نیم داشت در آغوش گرفت و بوسید. لحظات سخت و نفسگیری بود. برای من که هیچ گاه ...
خوشا آنان که خندیدند و رفتند...
رفتم بالای سرش... داشت آخرین نفساشو می زد. ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم می خوام وقتی برای خط مقدم کُمپُوت می فرستن، عکس رُوی کمپوت ها رو نَکنن! گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرفِ بهتری بگو؟ با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی، سه بار بهم، رُب گوجه افتاده!... و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد...” ...
عاشقانه های یک پدر با عکس فرزندانش
به شدت ادامه داشت، بچه ها بعد از چند روز عملیات، تازه داشتند استراحت می کردند که عراقی ها با نیرو های تازه نفس، برای چندمین بار پاتک زدند. من کمک آرپی چی زن بودم، با هیجان می دویدم، مهمات می آوردم و به بچه ها می رساندم، پریشان و مضطرب به این سو و آن سو می رفتم. در همان گیرودار چشمم به برادر مجروحی افتاد که دو دست وپایش قطع شده بود و خون به شدت از بدنش فوران می کرد، رنگش به ...
مردم ما را فراموش نکرده اند
رفته که همین باعث شد عملیات تبدیل به والفجر مقدماتی شود. بعد از آن در سال 62 برای آزادسازی مهران و دهلران فعالیت کردیم. تمام ارتفاعات مهران و دهلران دست عراقی ها بود. 29 سالش بود که با بچه های شناسایی اطلاعات عملیات سپاه برای جمع آوری اطلاعات به منطقه رفت. اهل ایلام. هم زبان عربی را خوب می دانست و هم به کردی مسلط بود و هم منطقه را مثل کف دستش می شناخت. سه شبانه روز تمام با بچه های شناسایی از ...
تاریخ بوشهر از آغاز پیدایش تاکنون
را ریوشهر می گفته اند. حمدالله مستوفی در نزهة القلوب می نویسد: پارسیان آن را ریشهر خوانند و بر بیان معروف است، لهراسب کیانی ساخت و شاپور بن اردشیر بابکان تجدید عمارتش کرد. شهری وسط است بر کنار دریای فارس ... . در قرن چهارم میلادی عرب های سواحل باختری خلیج فارس به سواحل شاهنشاهی ساسانیان در دو سوی خلیج فارس دست اندازی کردند و چند سال بعد همین که شاپور دوم (310379 م) بزرگ شد، سپاهیان ایران برای ...
خاطره ای خواندنی از شهید صمد اسودی/ عملیات بیت المقدس و رفتن بالای مسجد جامع خرمشهر
حسینی وارد شهر شدند .حالا آقا مهدی پرچم را دور کمرش بسته بود. با اسلحه جلوتر از همه حرکت می کرد . وقتی نیروهای گروهان مهدی به سلامتی پای شان را به آن طرف پل گذاشتند بلافاصله جان پناه گرفتند و از فرط شادی مهدی سرش را به خاک گذاشت . با آنکه دشمن به سختی می کوبید. سایر نیروها هم با شعار الله اکبر وارد شدند و بعد از ده بیست روز جنگ تن به تن حالا چونان سیل خروشان وارد شهر شدند ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (35)
نمکدونه هم به اذن خدا از تو کیف دوستم به معراج رفت، منم که الان تو تیمارستان روزبه نشستم دارم با کفگیر چمن میخورم 17. دیروز رفتم پارک دیدم یه دختره خیلی غمگین رو نیمکت نشسته و به زمین نگاه میکنه رفتم یه گل چیدم و دادم دستش پرسید: ماله منه؟ گفتم بله یه لبخند گوشه ی لبش نشست . . بعد رفتم به باغبون گفتم: اون دخترو میبینی اونجا نشسته؟ هر روز ...
تا سال نو نشده به فکر مسلمانی از دست رفته باشیم
نانوشته به دور سرم بال بال می زدند و من از خجالت به دنبال نشاندن شان در ذهنم بودند تا نکند پسرک سرش را بلند کند و آن ها را ببیند . ببیند که در ذهن من هم همچون خیلی از مردم جایگاهی برایش نیست. مانده بودم چه کنم . بروم یا بمانم؟ معلوم بود سرما در تنش نشسته، چرا که از طول پیاده رو گوشه ای را انتخاب کرده بود که آفتابش تیز تر است . چند قدمی عقب عقب رفتم درحالی که همچنان به او نگاه می کردم . به ذهنم که ...
خداحافظی فرمانده ای که اصولگرا و اصلاح طلب نبود/ ثبت خاطرات احمدی مقدم چقدر راهگشای آیندگان است؟
روی من زیاد بود که یک روز صبح به قرآن تفال زدم که داستان گرفتاری موسی آمد، وقتی سر کار حاضر شدم گفتم سکوت می کنیم و دیگر بحثی نیست. ساعتی بعد سردار اشتری رئیس پلیس اطلاعات و امنیت آمد که گفتم حرفی نداریم اما گفت خبر خوبی دارم چرا که سعیده پورآقایی و عاطفه امام را پیدا کرده ایم، پرونده هایی که آقای اژه ای در آن روزها آورد پلیس کشف کرده بود و پس از توکل به خدا ورق کاملا برگشت. برخی ها در ...
داستان واقعی؛ دختر زیبایی که سیاه بخت شد...!
ریخت و سرش را به علامت تاسف تکان داد متاسفم چشم چپت به بیماری لاعلاجی دچار شده و هیچ کاری از دست نه تنها من که هیچ دکتر دیگری برنمی آید. همین کافی بود تا تمام ترس هایم به واقعیت بپیوندد. مسعود سرش را پایین انداخته بود و نگاهم نمی کرد و از آن به بعد بود که ورق برگشت.چشم چپم کور شد. به همین سادگی! همه دکترها حرفشان یکی بود و من چاره ای نداشتم جز آنکه از دست آرایشگری که به اصطلاح نازی ...
بنیاد در آینه مطبوعات
شهید شاکری بود که وقتی بچه های گروه خودمان(تیم غواصی) مرا دیدند که سالم برگشته ام، همه روبوسی کردند و به اصطلاح به سر و کله من ریختند. سبزی پلو و عامل اعصاب آنجا بود که رفتم داخل حمام صحرایی تا بدنم را تمیز کنم. وقتی از حمام برگشتم، بویی شبیه سبزی پلو با سیر را استشمام کردم و از آن بو لذت می بردم. نمی دانستم در منطقه عامل شیمیایی زده اند. بچه ها را از دور دست می دیدم که خود را ایزوله ...
مادر شهیدی که 14سال از خانه بیرون نیامد
مرور شد. لحظه رفتنی که قد و بالای پسرت را برانداز کنی. از زیر قرآن ردش کنی، پیشانی اش را ببوسی و پشت سرش آب بریزی که روزی بر می گردد و به امید آن روز نشسته ای اما برایت پاره های تنی را می آورند که جز پیراهنش هیچ شباهتی به فرزندت ندارد. پیراهنی که بر پیکر رضا بود بافته دستان مادر بود. این پیراهن برای مادر از هر پلاکی معتبرتر است. پیراهنی که رضا قول داده بود خوب خودش را بپوشاند تا سینه پهلو نکند و ...
اتفاقی که مسیر زندگی فنایی را تغییر داد/ چگونه بلاتر داور ایرانی را به آمریکا رساند
خواهی کردند که ببخشید ما شما را نشناختیم! پاسپورتم را گرفته و سریعا مهر زدند و من نیز به آمریکا رفتم. یعنی اگر آن روز اتفاقی سرصبحانه بوزو را نمی دیدید، همه چیز تمام می شد؟! دقیقا! باید به ایران بازمی گشتم و به طور کلی مسیر داوری و زندگی ام تغییر می کرد. سرانجام به آمریکا رسیدم و همه در آنجا منتظر من بودند. هواپیما که فرود آمد و از گیت رد شدم، یک پلیس قوی هیکل آمریکایی سراغم ...
بازاری به بلندای فقر/ با اینکه منو میزنه ولی هنوزم دوستش دارم!
.... روتختی ها و پتوها نیز باید ماهانه شسته شوند . # آشپزخانه ابتدا از پیشخوان شروع کنید. همه وسایل را به یک طرف برده و بعد از تمیز کردن با یک شوینده دست ساز یا سازگار با محیط زیست دوباره به سر جایشان برگردانید. سطح بیرونی همه وسایل آشپزخانه از یخچال و فریزر گرفته تا اجاق گاز و مایکرویو و هود همه را تمیز کنید. # کف کف را برای آخر کار نگهدارید. بعد از ...
سرگذشت یک زندگی شورانگیز
شیشه های پنجره بسته 5 دری می آیند و با دیدن من خوشحال و خندان می شوند. پدر می پرسد هان آقا کمال شیری یا روباه؟ گفتم نه شیرم نه روباه. خسته ام خسته. مادر گفت گرسنه نیستی مادر؟ نمازت رو خوندی؟ گفتم بله مادر سر راه رفتم مسجد سرخی نمازم را خواندم حالا اگر اجازه بدهید بروم اطاقم کمی بخوابم و بدون اینکه منتظر جواب شوم خودم را به اطاقم رساندم. ساک را به گوشه انداخته، تشک را پهن کرده و خوابیدم. بدنم خرد و ...
نظر آوینی درباره شهید گلستانی/ توصیه شهید درباره بیت المال
درباره نحوه شهادت شهید گلستانی گفت: محسن قبل از عملیات والفجر 8 با بچه های گردان به مشهد رفت اما چند روز بعد دوباره راهی مشهد شد و گفت: می خواهم دوباره اما تنها به مشهد بروم و نکته ای را درگوش امام رضا(ع) بگویم. بعد از زیارت به منطقه رفت من هم در دسته ای که محسن مسئولیت آن را بر عهده داشت عضو بودم. شب 24 بهمن ماه سال 64 در محور فاو - ام القصر به همراه تعدادی از بچه های دسته منتظر فرمان ...
خطر ماهواره در جامعه شیعی به مراتب از نارنجک بیشتر است
پس از آن این جمع ها به صورت پراکنده در یک مکان دور هم جمع می شوند به صورتی که هر فرد سرش رو ی موبایل یا تبلتش خم شده و فارغ از جمع حاضری که در آن است به مرور پیامک های خود، انجام بازی های مو بایل و دریافت اطلاعات از محتوای واتساپ و وایبر گوشی خود می شود. *مدیریت اصلی تربیت را رسانه در دست گرفته است/ماهواره در راس رسانه ابزار تربیتی مخرب حجت الاسلام محسن وافی،با تاکید بر اینکه ...
ژوزف خود را سرباز خمینی می دانست
...> - چند شب قبل از اینکه برویم معراج شهدا و بفهمیم شهید شده، خواب دیدم یک کسی می خواهد به زور وارد خانه شود. رفتم و نگذاشتم. بعد همان آدم رفت و یک چوب خیلی دراز آورد و با آن چوب زد و چراغ خانه مان را خاموش کرد! واقعاً هم بعد از ژوزف، چراغ خانه مان خاموش شد. آقای خامنه ای مادر شهید را فراوان دعا کردند و از خدا خواستند دلش همیشه شاد باشد. بعد پدر ژوزف شروع کرد از پسرش گفتن. - در تیراندازی ...
الگوی کنترل پرخاشگری بر اساس آموزه های دینی
، 1385، ص 22). در ماجرایی که از حفص در مورد امام صادق(ع) نقل شده است، می خوانیم: امام صادق(ع) غلامی را دنبال کاری فرستاد، مدتی گذشت غلام برنگشت. حضرت به دنبالش رفت او را در گوشه ای خفته یافت، بالای سرش او را باد زد تا بیدار شد، آن گاه به او فرمود: فلانی به خدا قسم تو حق نداری تمام شبانه روز را بخوابی، بلکه شب را بخواب و روزت را در اختیار ما باش (کلینی، 1407ق، ج 2، ص 112). در این ماجرا، امام ...
شناسایی محل استقرار کومله و دموکرات با همراهی ابوشریف/ عراقی ها چگونه در بستان غافلگیر شدند؟
چند نقطه ایجاد کرده بودیم. محل یکی از آن پاسگاه ها در گردنه ای به نام ایوان شاه بود. در چند نقطه بعد از بیجار، پایگاه های تأمین جاده و پاکسازی برپا بود. در روز، ما به پشتیبانی سپاه، واحدهایی برای خلع سلاح اعزام می کردیم که تعداد زیادی اسلحه و مهمات جمع آوری می کردند. ** آیا به اهداف پاکسازی و فراری دادن کومله در آن منطقه رسیدید؟ بله، هدف اصلی ما آزاد سازی دیوان دره از دست ...
وزیر ورزش: اصلاح طلبی شناسنامه دار هستم
برکناری ایشان یا خودش باید استعفا دهد یا اینکه هیات مدیره باید عزل کند. اگر هیات مدیره عزل کند بعد این موضوع باید در مجمع مطرح شود تا صاحبان سهام که الان وزارت امور اقتصاد و دارایی است، آنها بپذیرند تا بشود جایگزین یافت. فعلا هم که برای گذران امور باشگاه از یک قائم مقامی استفاده شده که آن قائم مقام هم یک سری مشکلات سر راهش وجود دارد که امیدواریم آنها هم حل وفصل شود. شما که این همه پیگیر ...
سیمای حضرت فاطمه سلام الله علیها در روز قیامت
دخترم رسیدگی می شود و حکم الهی صادر می گردد. دیدار حسن و حسین علیهما السلام : دومین خواسته فاطمه علیها السلام در روز قیامت از خداوند چنین است: خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان. در این لحظه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوی فاطمه صلوات الله علیها می روند، در حالی که از رگهای بریده حسین علیه السلام خون فوران می کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هنگامی که به ...
گفت وگو با نوشاد و نیما عالمیان، برادران پینگ پنگی ایران/می خواهیم با هم برویم المپیک
وب سایت رسمی برنامه نود-وقتی حرف از اوضاع و احوال چند سال اخیر تیم ملی پینگ پنگ می شود، نیما و نوشاد عالمیان بازیکنانی هستند که بیشتر از هر چهره دیگری به ذهن همه می آیند. دو برادری که مردهای اول پینگ پنگ ایران هستند. نوشاد، نفر اول که به نابغه چپ دست پینگ پنگ ایران شهرت دارد و نیما، پدیده ای که خیلی زود خودش را به برادر بزرگ ترش رسانده و نفر دوم کشور شده است. طوری که حتی در بعضی از مسابقات هم از ...
آنان که مصدق را بت کردند به اشتباه خود پی بردند
در میدان بهارستان برپا می شد، ابتدا پیام آیت الله کاشانی قرائت می شد و بعد هم پیام دکتر مصدق. بعد ها من یک بار دکتر مصدق را دیدم. مواقع تشکیل مجلس، اغلب افراد کم و بیش زیادی در میدان بهارستان جلو در مجلس جمع می شدند. یک روز دکتر مصدق همراه چند نفر دیگر از حیاط مجلس بیرون آمد و از جمعیت کمی که در آنجا بود، خواست یک صندلی بیاورند. من به همراه یکی دو جوان دیگر، از مغازه ای صندلی گرفتیم و آوردیم. او ...