سایر منابع:
سایر خبرها
بیوگرافی ستاره قطبی همسر شهرام شکیبا مجری تلویزیون + عکس
) بود که در سال 1385 با وجود داشتن یک فرزند پسر بنام علی به طلاق ختم شد. شهرام شکیبا شهرام شکیبا دلنوا همسر ستاره سادات قطبی متولد 17 آبان 1351 در تهران است که فعالیت هنریش را ابتدا در سال 1369 با نویسندگی شروع کرد و در برنامه هایی مانند برنامه قند پهلو و مسابقه ثانیه ها و خوبی از خودتونه، اثر انگشت و ... سابقه داوری و مجری گری دارد. ماجرای آشنایی با شهرام شکیبا ...
به من چه به به تو مربوط نیست ختم می شود
، چادرت رو دربیار! با تعجب نگاهش کردم. منتظر بودم با همان خنده های شیطنت آمیز همیشگی اش، بگوید سر به سرم گذاشته اما خیلی جدی به چشم هایم خیره شد و گفت: آدم هایی توی این روزها دیدم که انگار مسخ شده بودن. هر خانم چادری می دیدن، انگار که با دشمن مواجه شده باشن، با غیظ و غضب نگاهش می کردن. دنبال بهانه بودن که دسته جمعی بهش حمله کنن. کم نبودن خانم هایی که سرِ اعتراض به حضور آقایان در واگن خانم ها، اعتراض به ...
سفری به کلکته، مهد تمدن هند/ شهری که ادبیات فارسی در آن جایگاهی بس بزرگ داشت
گرفته ام. در سالن انتظار، کسی به سراغ من آمد و آغوش گشود. دکتر گلشن ساچدوا بود. خوش و بش کردیم. به او گفتم که در صفحه فیس بوک به او پیغام داده بودم که من هم در کلکته خواهم بود. او گفت که به سبب درگیری و گرفتاری در دید و بازدیدهای خانوادگی نمی توانسته مرا ببیند و عذرخواهی کرد. با هم از هر دری سخن گفتیم. او از من دعوت کرد که با هم قهوه ای بخوریم. برایم کاپوچینو خرید و منتظر ماندیم تا ساعت ...
مداحی حسین طاهری در حسینیه داوود العاشور بصره
با هم بستیم عهد و پیمان ای حسین جان باید هر روزم عاشورا باشه مثل عابس دلم دریا باشه روز رجعت میاد انشاالله پیش ارباب سرم بالا باشه تا غیرت علمدار / تو رگ و خونمونه ما اهل کوفه نیستیم / مولا تنها بمونه یه روز میاد که تو مدینه والله شبیه اربعین و مثل این راه روی تموم پرچما نوشته سپاه حضرت بقیه الله نحن جنودک بقیه الله ...
با قانون شکنان و متجاهران به بی حجابی برخورد شود
...: خیلی در تنگناها قرار گرفتم ولی هیچ وقت نگفتم ای کاش همسرم این راه رو انتخاب نمی کرد سخت ترین لحظه ای که فقدان همسرم را احساس کردم روز زن بود آخر در این روز بزرگ؛ همه از همسرانشان کادو می گیرند ولی همسر من شهید شده بود با خودم می گفتم ای کاش الان همسرم کنارم بود؛ شب هنگام وقتی سرم را روی متکا گذاشتم و خوابم برد خواب سید رضا را دیدم در حالی که نوزادی را در آغوش گرفته بود در بازار راه می رفت تا ...
می دانم دلتنگ لحظات زیر خیمه اباعبدالله خواهم شد
به گزارش مشرق، کالسکه را همان جای همیشگی پارک کردم؛ دخترک را با تمام احتیاط لازم برای برهم نخوردن آرامشش از مرکبش برداشتم و بچه به بغل به دو سمت سالنِ هنرهای تجسمی رفتم. آنقدر دویده بودم که نمی توانستم جلوی سرعتم را بگیرم. دوتا یکی پله ها را پشت سر گذاشتم تا رسیدم به پاگرد دوم. پرنده ی کوچکی توی قلبم بال، بال می زد که هر آن ممکن بود خودش را از قفس سینه نجات بدهد و بیرون بپرد. چند نفس ...
حرف هایی از جنس روضه و اشک در جام دلدادگی با پیرغلامان
نزنی صاحب خانه در را باز نمی کند، تو از امام حسین(ع) بخواه و من با دل شکسته گفتم آقا می شود من هم خانه دار شوم، گنجشک با آن کوچکی آشیانه دارد، اربعین نشده صاحب خانه شدم؛ وقتی مرحوم آقا سید کاشانی را بعد از خانه دار شدنم دیدم با شوخی گفت دیر حاجتت را گرفتی، 40 روز طول کشیده، برو خودت را درست کن ببین مشکل از کجاست. یوسفی با اشاره به دیگر کرامات امام حسین(ع) در زندگی اش یادآور شد: هر سال ...
فیلم افشاگری از طلاق ستاره سادات قطبی ! /سرنوشت ناباورانه خانم مجری مطلقه!
سرم را کلاه گذاشت! ستاره سادات قطبی نوشت: 19ساله بودم ازدواج کردم و 27 سالگی جداشدم. اون موقع و الان دختران 27ساله هنوز مجرد بودند و هستند، اما من هشت سال زندگی متاهلی رو تجربه کردم اما نتونستم ادامه بدم. اصلاشیرین نبود. هم مسیر نبودیم. تفکراتمون، اهدافمون همه متفاوت بود. دائم درجا می زدم و دور خودم می چرخیدم. خیلی سخت بود. نمی شد و تمومش کردم. قبل از این که با ...
روایت تلخ خانم مجری از فریب بزرگ همسر اولش + فیلم
به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز ، ستاره سادات قطبی مجری تلویزیون از ماجرای فریب بزرگ همسر اولش سخن گفت. وی عنوان کرد: مهریه ام را به همسرم بخشیدم و سند آپارتمان را به اسمش زدم فقط حضانت بچه را ازش خواستم که سرم را کلاه گذاشت! ستاره سادات قطبی مجری تلویزیون و گوینده متولد اسفند ماه 1365 است. او قبل از آنکه با همسرش شهرام شکیبا ازدواج کند یک ازدواج ناموفق داشت که در ادامه داستان این جدایی را تعریف می کند. انتهای پیام/ ...
2920 روز در اسارت!
، موقعی که رسیدم پیش سید یه قمقمه پر پیدا کردم و همونو سر کشیدم، دیدم وضع سید از من بدتره و اون هم ادرار ریخته تو قمقمه ش! سرم گیج رفت و از حال رفتم. شبها از سوز سرما تا صبح می لرزیدیم، روز هم گرما و سوز رمل عذابمون می داد، 5 روز از عملیات والفجر مقدماتی می گذشت و امیدی به زنده موندنمون نداشتیم، وسط ذکر شهادت گفتن بود که سروصدای بعثی ها رو شنیدیم، سر که چرخوندیم با 10،12 تا نیروی بعثی روبه رو ...
این حسن است یا حسین؟
بی قراری هایشان کاری کنم، روزهای جبهه توی ذهنم مرور می شد و خجالت زده رفقایم بودم. مدتی بود که انتقالی گرفته و به ایثارگران رفته بودم، فکری به سرم زد که باید عملی اش می کردم، تصمیم گرفتم یک ستاد تفحص مفقودین شهدای گمنام راه اندازی کنم، نامه نگاری ها انجام شد، مرحله پیچیده تکمیل پرونده شهدا را شروع کردم، یکی یکی پرونده شهدا تکمیل شد. دفترچه هایی که مشخصاتی از شهدای گمنام در ...
این مرد زنش را بخاطر یک لیوان آب کشت / قاتل تهرانی اعدام می شود + عکس و جزییات
صبح تا شب کار می کنم و خسته به خانه برمیگردم اما او با بی اعتنایی آشپزخانه رفت و من خوابیدم. پشیمانی از قتل همسر وی ادامه داد: در یک لحظه احساس کردم یک نفر با چاقو بالای سرم ایستاده وقتی چشمانم را باز کردم چاقو را از او گرفتم و چند ضربه به زنم زدم من اصلاً چیزی از ماجرا به خاطر ندارم و نمیدانم چه کسی چاقو را به من داد .من از قتل همسرم پشیمان هستم. وی درباره اختلاف ...
کدام شاعران عاشورایی از امام حسین (ع) پاداش گرفته اند؟
او را نبیند، گفتم برو پشت بام دعا کن. درواقع به این بهانه خواستم از بالای سر بچه دورش کنم. در همان حال، این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچه خوب شود، منظومه ای درباره امام حسین (ع) می گویم. به فکر فرو رفتم که از کجا شروع کنم و ذره ذره رسیدم به علی اصغر (ع) و تشنگی علی اصغر (ع) . همین جا ناگهان چیزی در ذهنم جرقه زد. یادم آمد به دستور دکتر، این بچه 3، 4 روز است نه آب خورده و نه شیر. دکتر ...
پسری به دنبال مادر؛ از جزیره هرمز تا حوالی خانه خدا
شدم کاروانی ویژه خانواده شهدای چند شهید برای اعزام به مکه راه اندازی شده است. بنیاد شهید بندرعباس هیچ اطلاعی از این پرواز نداشت، خودم برای پیگیری اعزام پدر و مادرم راهی تهران شدم. وقتی گفتم از هرمز آمده ام و والدین من، پدر و مادر سه شهید هستند تعجب کردند گفتند تاییده بیاوردید، 36 سال پیش تردد بسیار سخت بود، 23 ساله بودم و با همان ساک برزنتی (به قول ما هرمزی ها پچول به سر) دوران جبهه ام ...