خاطره جالب یک خبرنگار نوجوان از علی دایی
سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های سوزناک دقیقی بعد از کسر شش امتیاز!
به گزارش "ورزش سه"، شمس آذر قزوین امروز با حکم کمیته انضباطی یک بار دیگر با کسر امتیاز مواجه شد تا با منفی پنج امتیاز در قعر جدول قرار بگیرد. سعید دقیقی ، سرمربی شمس آذر، که امروز برای تماشای بازی هوادار و مس رفسنجان در استادیوم حاضر شده بود، در حاشیه این مسابقه در خصوص تساوی روز گذشته برابر استقلال خوزستان اظهار داشت: بعد از اتفاقاتی که برای تیم ما پیش آمده بود و وارد بحران شده بودیم، سعی کردیم ...
نعمتی: عشقم شماره چهار پرسپولیس است / گلم تایید همه کارشناسان داوری ایران را دارد
من تمام حس و زندگی ام را روی پرسپولیس گذاشته ام. روزهای سختی بود و خوشحالم که اکنون به جمع تیم برگشته ام. جا دارد از اعتماد کادرفنی و خصوصا آقای گل محمدی که در تمام این روزها در کنارم بودند و به من اعتماد کردند نیز تشکر کنم و خوشحالم که پاسخ اعتماد آنها را دادم. هنوز کار زیادی داریم و ابتدای فصل است و قطعا اتفاقات بهتری نیز پیش رو خواهد بود. درباره گل تو اما بحث زیاد است و از سوی تیم ...
کاغذپران دوستدار همه کسانی است که فارسی می خوانند و فارسی می نویسند
. انتشار هفته نامه هم در قدرت و امکان ما نیست، از این جهت که چاپ و نشر هفته نامه نیازمند زیرساخت های محکم مثل نیروی اجرایی و نویسندگان تمام وقت و دسترسی سریع به چاپخانه و شبکه پخش قدرتمند و چابک است. ماهنامه رایج ترین و آشناترین شکل انتشار مجله برای مخاطبان ماست و توانایی های کنونی ما هم همین اندازه است. - آیا گروه تولید این ماهنامه چشم انداز بلندمدتی برای آن دارند یا دست و پا شکسته هر شماره ...
اشباع کدام است، مگر می شود سیتی جام نخواهد!
گروه ورزشی: رودری برای هواداران منچسترسیتی ستاره ویژه ای است. او فصل گذشته تک گل تیمش در فینال لیگ قهرمانان اروپا را به ثمر رساند تا سیتی بعد از سال ها انتظار سرانجام جام قهرمانی چمپیونزلیگ را بالای سر ببرد. این هافبک دفاعی اسپانیایی اما از تعداد بسیار زیادی بازی های سیتی و خودش در فصل گذشته انتقاد کرده و می گوید نمی تواند همیشه در آن تعداد بازی به میدان برود. رودری در این مصاحبه با ...
عذرخواهی هافبک پیکان: ضربانم بالا بود!
مسابقات کوچک ترین رفتاری نداشته باشیم و حرفی نزنیم اما در این دیدار، هیجان و استرس بسیار بالا رفت و ما هم در آخرین دقایق بازی گل خوردیم تا برد را با مساوی عوض کنیم. طبیعتا همه ناراحت بودیم و این موضوع، فشار روانی زیادی بر روی من ایجاد کرد. باقری افزود: با این حال قصد توجیه ندارم و امیدوارم مورد بخشش قرار بگیرم. بابت هر اتفاقی که رخ داده، عذرخواهی می کنم. وقتی قوانین جدید انضباطی ر ...
نوربالا| آنقدر داد بزنید تا جان تان بالا بیاید!
های خاکی ام بودم به پشت سرم نگاه کردم و تازه متوجه شدم چه افتضاحی به بار آورده ام. نه تنها زمین را شخم زده بودم، بلکه تمام سیم های تلفن های صحرایی را هم از زیر زمین بیرون کشیده و قطع کرده بودم! یک لحظه به خودم آمدم دیدم بچه ها با داد و هوار به سمتم می آیند. مشخص بود می خواهند حالم را بگیرند! شروع به دویدن کردم و بچه ها هم به دنبالم. چون نمی توانستم خیلی با پاهای مصنوعی بدوم، زود خسته شدم و ایستادم. آن ها به من رسیدند ودوره ام کردند که چرا این کار را کردی؟ مجبور شدم از راه شوخی وارد شوم و گفتم: کی بود؟ چی بود؟ من نبودم! پایان پیام/ ...
اشتباه خطرناک راننده بلدوز در جبهه که به خنده ختم شد
. همان طور که پیش می رفتم با صدای بلند به او گفتم: شمام تشریف ببرین ته صف! وقتی به آخر خاکریز رسیدم، از بلدوزر پیاده شدم. همان طور که مشغول تکاندن لباس های خاکی ام بودم به پشت سرم نگاه کردم و تازه متوجه شدم چه افتضاحی به بار آورده ام. نه تنها زمین را شخم زده بودم، بلکه تمام سیم های تلفن های صحرایی را هم از زیر زمین بیرون کشیده و قطع کرده بودم! یک لحظه به خودم آمدم دیدم بچه ها ...
واکنش عجیب درویش به جذب حمدالله
جایی می رسیم که انگار اختیاری از خودمان نداریم. چه شکلی ممکن است من میزبان اختیار تبلیغاتم را ندارم؟ من با مسئولان سازمان لیگ صحبت کردم و تبلیغی را دادم که بزنند اما تبلیغات دیگری بود که ربطی هم به ما نداشت. وقتی ما در خانه اختیار تبلیغ نداریم، می ترسیم بگویند پیراهنی که ما می گوییم را بپوش، نه پیراهن خودتان. مدیرعامل سرخپوشان در مورد شایعه جذب حمدالله گفت: آقای گل محمدی گفتند در مصاحبه ...
اوزونیدیس: به بازیکنانم گفتم مغرور نشوند
خوبی است. *آن ها در شروع بازی بهتر از ما بودند. در ابتدای بازی کمی عصبی بودیم و با استرس بازی می کردیم. در زمین خودمان توپ های زیادی را از دست دادیم. همین باعث شد فرصت هایی پیدا کنند. خوش شانس بودیم که با حرکت خوب کوشکی توانستیم پنالتی بگیریم و به گل برسیم. *در این برد اخباری واقعا عالی کار کرد. ما را نجات داد. مخصوصا در آن موقعیت که توپ به تیرک خورد و اخباری ضربه مهاجم حریف را ...
آقایان فکر می کنند همه چیز زوری است؛ نه رسانه را می شناسند و نه فرهنگ را
مثلا در کشورهایی مثل الجزایر (در اوایل انقلاب) سفیر شوم، من هیتر در زیرزمین خانه ام ساختم و هیترفروشی کردم. بعد سوسیس و کالباس فروختم. بعد چوب فروشی کردم؛ ولی خودم را نفروختم. برای اینکه فکر می کردم زندگی ام باید بگذرد؛ بالاخره زن دارم، بچه دارم و زندگی دارم. حاضر به مهاجرت نبودم با اینکه خیلی برایم راحت بود؛ چون من مقیم بودم و اقامت داشتم و اجازه کار داشتم و راحت می توانستم برگردم و حالا به دلایلی ...
این زن پس از 107 بار ترک اعتیاد و حکم اعدام ستاره سینما شد!
می رفتم. انقدر درسم خوب بود که اگه یه روز مدرسه نمی رفتم فراش و ناظم می اومدن در خونه و سراغم و می گرفتن. تیپ اون موقع من و هیچ کس نداشت. همیشه چند تا کتاب زیر بغلم می زدم و توی خیابون طوری راه می رفتم که همه فکر کنن آدم مهمی هستم؛ اما نمی ذاشتم کسی بفهمه الکل مصرف می کنم. عاشق کتاب بودم. رمان های فرانسواز ساگان و تخیلی های ژول ورن رو چند بار خونده بودم. تا اینکه 12سالم شد و ...
بخاطر ملک سلیمان دو سال و نیم در سینما بایکوت شدم/ تولیدات تلویزیون کاهش پیدا کرده است
از آن ناظرپخش به من گفت: متوقفش نکن، خانواده من از این انرژی ای که تو به تلویزیون می دهی، حال خوب دریافت میکنند. ولی من گفتم : دیگر نمی گویم وقتی از من دلیلش را پرسید، گفتم برای: برای آن بیننده احترام قائلم و خطوط ذهنی و فکری اش را ازبین نخواهم برد. قرار نیست که ساعت 3 صبح به او استرس و نگرانی تزریق کنم، من آمده ام که حال خوب بسازم. من در اجرای برنامه کاغذ کاهی دلیل این که چرا ...
شام غریبان
جایش سرد باشد و... آن روز هوا تازه تاریک شده بود. مثل همیشه سکوت توی خانه بود. تازه کارم تمام شده بود. صدای طبل و سنج و دسته عزاداری از بیرون می آمد. خانم پرسید: اون بیرون چه خبره؟ گفتم: خانم جان، شام غریبان روز عاشوراست. خانم لحظه ای سکوت کرد و گفت: عاشورا؟ گفتم: بله. گفت: عطیه هرچه شمع داریم بیار. شمع ها را که آوردم گفت: من رو ببر بیرون می خوام دسته رو ببینم. ویلچر خانم را هل دادم و رفتیم بیرون ...
نزدیکان محسن حججی از لحظه اسارت تا عروج او در ششمین سالگرد شهادتش می گویند؛ در جست وجوی شهادت نامه در ...
گریه نکن شهید میشم ها! سوریه که بود هر روز قرآن می خواندم و برایش صدقه می دادم. به عکسش نگاه می کردم و می گفتم: یا حضرت زینب(س) روسفیدش کن، ولی دلم نمیخواد شهید بشه . وقتی اسیر شد، دلم رضا داد به شهادتش. رفته بودم بیرون، نرسیده بودم ناهار درست کنم. زنگ زدم بابای محسن ناهار بگیرد. گوشی را که برداشت، دیدم انگار دارد می خندد. پرسیدم: چی شده؟ دیدم دارد گریه می کند! جان به لب شدم تا ...
گردانی: به تیم خمز امید زیادی دارم/ رفتنم اجباری بود، هرگز خیانت نکردم
زیادی به وجود آورد و موجب ناراحتی تی تی ها از این بازیکن بومی شد. چپ پای تبریزی حتی به خیانت متهم شد و در طول این سال ها با نامهربانی ها روزگار گذرانده است. خبرنگار ورزشی آناج در آستانه مصاف تراکتور با سپاهان به سراغ این بازیکن بومی که در سال های پایانی فوتبالش قرار دارد، رفته و مصاحبه ای با او انجام داده است. به تیم خمز امید زیادی دارم حبیب گردانی در این مصاحبه شرایط تراکتور را ...
بیرون آمدن عموجلال از زیر سایه آقا رشید !
، سریع آقای صحت کات داد و گفتند عزیزم اینجا شخصیت که شما بازی می کنید عموجلال است. من می دانم که پتانسیلی قوی داری و می توانی نقش های دیگری هم بازی کنی و به همین دلیل اینجا نقش عموجلال را به شما دادم که شبیه نقش رشید نیست. عموجلال شخصیتی است که عاشق موسیقی و بچه هایش است و کلی زجر کشیده تا به این جا رسیده. خلاصه هر جا که از نقش عموجلال بیرون می آمدم و رشید می شدم سریع کات می دادند و می گفتند عزیزم ...
قصه اسارت محمد جهان گیری و شهادت محمد علی! /یکی از ما دور نفر
شده بودیم! پشت ما ام الرصاص بود و جلوی ما ام البابی بود. چند ساعتی از مبارزهٔ ما با عراقی ها گذشت. حالا از طرف جزیرهٔ ام الرصاص هم به سمت ما تیراندازی می شود و از چهار طرف در آماج گلوله ها قرار داریم. بچه های جزیر هٔ ام الرصاص هم وقتی ما را می دیدند فکر می کردند عراقی هستیم و به سمت ما شلیک می کردند. من به بچه ها گفتم که چند تا نارنجک و یک خشاب کلاش دارم. قرار شد من بروم سمت عراقی ها و معطلشان کنم ...
قهرمانی به عشق یک عروسک/گفتم: خدایا من می دانم کجم؛ خودت صافم کن!
. درمانگر مفاصل، استخوان، آرتروز و...! حتی در مسابقات هم که بچه های تیم ملی برایشان مشکل پیش می آمده، رحیم کمکشان می کرده تا خوب شوند، تا جاییکه به قول خودشان آنها به دست های رحیم ایمان آورده بودند. این نابینای قهرمان از نحوه اجرایش در مسابقات با تک خنده ای تعریف کرد: در باشگاه پیش آمده بود کاتای رو صاف شروع و کج تمام کنم ولی هیچوقت پیش نیامده بود که کج شروع کنم و صاف تمام کنم. روز مسابقه کج ...
تماشاگران فوتسال تلافی دو سال کرونا را در آوردند
ایران ندارند. انصافا هم واقعا دونده و جنگنده ظاهر شدند. یک روز زودتر هم آمده بودند تا با شرایط وفق پیدا کنند. به بچه ها گفته بودم که بازی سختی در پیش داریم. آن طور که باید نتوانستیم در نیمه اول انتظارات را برآورده کنیم. برنامه های ما خوب پیش نرفت و غافلگیر شدیم. وی افزود: ما حریف را دست کم نگرفته بودیم. فقط توپ های ما گل نشد. هر چه توپ بردیم یا گلر حریف گرفت یا با بی دقتی از دست دادیم. از ...
قصه روزی که نکیسا و داداش زاده را با دستبند بردند!
داشته است. بهزاد داداش زاده، یکی از بازیکنانی است که سابقه بازی در دو باشگاه استقلال و پرسپولیس را دارد و معتقد است اگر جای بیرانوند بود هرگز سمت مذاکره با استقلال نمی رفت. داداش زاده این هفته در کافه خبر ایپنا حضور داشت و درباره مسائل روز فوتبال و خاطرات گذشته خود صحبت کرد. او هنوز با وجود گذشتن سال ها بابت محرومیت شش ماه پس از دربی سال 1373 از داریوش مصطفوی دل پری دارد. صحبت ...
هیچ آفتی مثل بی تفاوتی نیست
روی سر بچه؟ شما با این کار دارید عقیده خودتون رو به بچه تون تحمیل می کنید! ... نگاهی به مو های دخترش انداختم، حرفش را قطع کردم و گفتم: خانم سرمدی! من خودم هم یک حجاب معمولی با مانتو و شال دارم، اما برام مهم و باارزشه که دخترم حالا که به سن تکلیف رسیده، با حجاب مأنوس باشه. همه تلاشم رو هم کردم و می کنم که حجاب براش دوست داشتنی باشه. امروز من و پدرش وظیفه داریم خوب و بد رو نشونش بدیم ...
گلایه عجیب برادر کشتی گیر ایرانی: او تمرین نمی کند، فقط درگیر گیم است!
قهرمان پیشین کشتی فرنگی جهان گفت برادر جوانش قدر خودش را نمی داند و در حالی که سر تا پا فن است تمام فکر و ذکرش را روی گیم گذاشته است. به گزارش وقت صبح ، سعید عبدولی در گفت وگو با تسنیم درباره سومی برادرش امیرحسین در مسابقات کشتی فرنگی نوجوانان جهان اظهار داشت: کشتی های او را دیدم، خیلی خوب بود. می توانست فینالیست هم شود ولی در مبارزه نیمه نهایی حریف ترک به او کله زد ...
قصه مادری که پسرش را به علی اکبر امام حسین (ع) بخشید
...، لاشه گوسفندهای قربانی شده، رسید به مسجد. باید گوشتشان خرد می شد. دست جنباندیم. چند ساعت بود که بی وقفه کار می کردیم. گاهی چشم هایم سیاهی می رفت. ولی محل نمی دادم. بلاخره رنگ و رویم، حالم را لو داد. کمی ضعف داشتم و رنگم سفید شده بود. اصرار کردند برگردم خانه و استراحت کنم. شاید اگر وقت دیگری بود، حرف شأن را گوش می کردم؛ ولی آن روز فرق می کرد. همان جا با صدای بلند گفتم: آقا جان، یا اباعبدالله! اگه ...
چطور با خواندن یک تحقیق جدید روان شناختی به جشن تولد دیگران گند بزنیم؟
...: شاید این کمکمان کند . یکی از آن بچه ها مشتاقانه پرسید: چه کمکی؟ گفتم: نمی دانم . فراموش کرده بودم که یکی از بخش های مهم بازی در اتاق فرار برقراری ارتباط است، و صحبت کردن با کسانی که همه یکدیگر را می شناسند اما تو آن ها را نمی شناسی سخت است، مخصوصاً وقتی این طور به نظر برسد که داری جشن تولدشان را خراب می کنی. راستش، تا پایان بازی هیچ کس واقعاً با من حرف نزد ...
اسیر که شدیم اکبر صیادبورانی گفت لعنت بر آن سق سیاهت!
. آب و گاز و برق را بسته بودم و نمی خواستم بمانم. چون از نظر روحی روانی نمی توانستم در آن خانه باشم. زن و بچه ام هم که به تهران رفته بودند. برای خانه و آشپزخانه هم در و پنجره ای نمانده بود. بوی سوختگی سیم ها و اتصالات هم در خانه پیچیده بود. به همین دلیل غروب آن روز قرار گذاشتم بروم شب را خانه آقای صیاد بورانی بخوابم که فردایش با هم برویم ماموریت. بعضی ها به من گفته اند وصیت نامه نوشتی ...
شهیدی که شهادتش را خبر داد
.... به نگهبان آنجا گفتم با فرمانده کار دارم. گفت از اینجا برو. بر دیوار ساختمان ارتش تکیه دادم و شب را تا صبح در آنجا سپری کردم، هوا بسیار سرد بود و من گرسنه بودم، به من گفتند اگر صد متر پایین تر بروی یک مغازه ساندویچ فروشی وجود دارد. یک ساندویچ کتلت خریدم. عقربه های ساعت بر روی ساعت 4 بامداد قرار گرفت، از دور دیدم یک ماشین به سمت من می آید، انگار به من الهام شد که برو جلو آن ها به تو ...
لقبِ خبرنگاری را همیشه به دوشمان خواهیم کشید
به گزارش خبرگزاری بسیج از البرز، پریناز کیانی خبرنگار خبرگزاری بسیج، در یادداشتی آورده است: من؟ اخبار؟ مصاحبه؟ خبرنگاری؟ سؤالی که روزهای نخست در سرم جولان می داد و هیچ پاسخی برایش پیدا نمی کردم این بود که من از کجا این حرفه را شروع کردم و چه شد که آن را ادامه دادم؟! من اصلا به خبر و مباحث پیرامون آن علاقه ای نداشتم، همه چیز از روزهای نیمه ی دومِ دی ماه شروع شد، از کلاس های ...
روایتی از "خبرنگار شهید" خراسان شمالی/ "میثم خبرنگار" را بیشتر بشناسیم
...، یکی از برادران بسیجی برای سخنرانی به مدرسه تشریف آورده اند؛ و می خواهیم به بیانات ایشان گوش دهیم. نشستیم و دقایقی بعد محمدرضا رادیدم که شروع به سخنرانی کرد. ظهر که به منزل برگشتم، به او گفتم: واقعاً خوب حرف زدی؛ ولی چرا زودتر به من خبر ندادی که قصد سخنرانی در مدرسه ی ما را داری؟ پاسخ داد: از کجا معلوم تا آن موقع زنده می ماندم! گفتم: کو تا مردن ! خندید و گفت: همیشه مرگ را به یاد ...
اتفاق جالب برای مربی سازنده مازندرانی با 3 مدال آسیایی در 3 رده سنی/ علی خدایی: به دبیر بدهکارم
– اخبار ورزشی – علی خدایی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم درباره قهرمانی شاگردش اهورا خاطری در مسابقات نوجوانان جهان اظهار داشت: اهورا که خیلی خوب کشتی گرفت و قهرمان جهان شد، اما غیر از او چهار روز دیگر هم علی رضایی دیگر شاگردم همراه با تیم ملی جوانان عازم مسابقات جهانی می شود. او چندی پیش قهرمان آسیا شد. از قهرمانی اهورا همه لذت بردیم، چه خانواده ها که در ساری از این طلا ...