تصاویری دیدنی و ثبت شده از عشق پدر به فرزند| بیا ببین و حالش رو ببر!
سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف جدید و عجیب قاتل سریالی تهران
این باره به بازپرس محمدمهدی براعه گفت: سارقان پدرم را سلاخی کرده اند در حالی که می توانستند یک ضربه به او بزنند و اموالش را بدزدند اما ضربات زیادی به او زدند، برای همین ما قصاص می خواهیم. فرزند این مقتول 63ساله در ادامه گفت: پدر من قبلاً قصاب بود و آخرین بار پنجم تیرماه او را دیدم. او مدت ها بود مسافرکشی می کرد و دیگر قصابی نمی کرد. روز آخر از خانه مان در اسلامشهر بیرون رفت، در طول روز ...
داستان تلخ دختر 15 ساله از هوس بازی پدرش
....آن چه از مادرم به خاطر دارم، زنی خوش اخلاق و مهربان بود ولی نمی دانم چرا با پدرم سر ناسازگاری گذاشت و زندگی شان دچار آشفتگی و بی سروسامانی شد. هنوز در آرزوی خرید کیف مدرسه بودم که پدر و مادرم به دلیل اختلافات شدیدی که با هم داشتند، تصمیم به طلاق گرفتند. آن ها فقط به زندگی و آینده خودشان می اندیشیدند و من و برادر 2 ساله ام را فراموش کرده بودند. آن زمان پدرم در زمینه برق ساختمان ...
دانش آموزی که با دیدن جنایت صدام و ضد انقلاب نتوانست آرام باشد
رسیدگی به مادر صحبت کردم و گفتم یکی از برادرها در تبریز است و یکی در بیجار و من هم دانشجو هستم. این دفعه نرو چون مادرمان بدون پرستار می ماند. اما زکریا گفت: خواهرانم و پدر هستند. من هم برگه 45 روزه تکمیل کرده ام. زیاد طول نمی کشد. خواهش می کنم اجازه بدهید بروم. بعد از کلی حرف زدن مقرر شد این دفعه نرود و تابستان که همه کنار مادر هستیم او به جبهه برود . برادر شهید در ادامه خاطراتش نقل می کند ...
قاتل سریالی: نمی توانم گریه کنم
راه آهن تهران می آمد و شب ها به خانه برمی گشت. آن روز ساعت 5 عصر از خانه بیرون رفت و ما شام در خانه منتظرش بودیم، اما خیلی دیر کرد. ساعت 20 دقیقه بامداد نگران شدیم و با پدرم تماس گرفتیم. او گفت راه آهن هستم و می خواهم آخرین مسافر را سوار کنم و بعد از رساندن او به مقصد به خانه برمی گردم. ما آن شب خوابیدیم و صبح که بیدار شدیم، فهمیدیم پدرمان به خانه برنگشته است. دوباره با تلفن همراهش تماس گرفتیم که ...
فقط به اندازه حقوقم دزدی کردم
تر است. با مادرم زندگی می کنیم. فکر نمی کنی بهتر باشد رضایت صاحب کارت را بگیری؟ مادرم سراغش رفته اما قبول نکرده. البته مددکارم گفت صحبت می کند تا بتواند رضایت بگیرد. صاحب کارم هم گفته اگر پول را برگردانم قبول می کند. بعد از این می خواهی چه کنی؟ من پاییز به مدرسه می روم اما دیگر با کسی که حقم را بخورد کار نمی کنم. ...
گفتگوی جذاب با رتبه 9 انسانی کنکور سراسری 1402
محیطی با آرامش و مناسب برای مطالعه فراهم کردند، پدرم که با زحمت زیاد و پول حلال مارا به اینجا رساند و مادری فداکار که همیشه و هر لحظه حامی ما بود، خوشحالم که توانستم ذره ای از محبت و فداکاری پدر و مادرم را جبران کنم و نام چاراویماق عزیز رو امروز در حوزه کنکور زنده شد و همچنین ممنون از شما که این گفتگو را ترتیب دادید . ...
فریب گرگی در لباس میش را خوردم/ برای 10 میلیون تومان مرا مجبور کرد که ... شب ها خواب ندارم!
زن 32 ساله با اشاره به این که هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد و من هم به راحتی فریب گرگی در لباس میش را خوردم به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدر و مادرم وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند و روزگارمان به سختی می گذشت. من هم بعد از آن که نتوانستم تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان برسانم، به ناچار درس و مدرسه را رها کردم تا این که چند سال قبل جوانی به نام اکبر به خواستگاری ...
پدیده جدید کشتی ایران: با مدد از امام زمان قهرمان جهان شدم
بنده می سپرد، پس باید علاوه بر خدا با بنده خدا هم رابطه خوبی داشته باشی. پیش آمده خسته شوید؟ بله ، یک جاهایی که با وجود تمرین زیاد مدال نمی آوری فشار زیادی روی تو هست، جایی که حق تو را می خورند اما همیشه به خاطر پدرم و دلگرمی هایش برگشته ام، الان هم که نیست برای پدر و مردمم با سختی ها می جنگم. قصد ادامه تحصیل که داری؟ بله این مدت اردو و تمرین فشرده بوده، باور کنید ظرف 7 ماه کمتر از 20 روز را کنار خانواده بودم، برای مراسم پدر فقط توانستم یک روز باشم، اما دلم می خواهد درسم را ادامه بدهم چون یک کشتی گیر باسواد به نظرم موفق تر است. پایان پیام/ ...
دامِ شیطان
شد که عزیز نتوانسته بود دستی به سر و روی خانه بکشد. من هم که دربه در دنبال بدبختی های خودم بودم، دل و دماغی برایم نمانده بود که شانه ای به موهایم بزنم، چه برسد که خانه را آب و جارو کنم. گوشه ای نشستم و زیپ کیف را باز کردم. خِرت وپِرت هایش را بیرون ریختم. لابه لایِ آن ها یک گوشی گران قیمت و یک کیف پول زنانه بود؛ پر از چکْ پول و یک کارتِ عابر بانک! با خودم فکر کردم وقتی توی کیفش این قدر ...
وقتی قحطی شد ثروتمندان، دارایی خود را خرج فقرا کردند
.... از معبر که می گذری به میدانگاهی می رسی که امروز منظره چندان جالبی ندارد، مگر چهره پیرمردهایی که از همان کودکی کنار دست پدرانشان بوده اند و حالا نیز پشت دخل مغازه خودشان ایستاده اند و یک دنیا خاطره از روزهای گذشته به همراه دارند. ادبیات کهن در گفتارشان موج می زند شمرده شمرده حرف می زنند، بدون لهجه خاصی، به قول خودشان پدربزرگ هایشان قبل از عهد ناصرالدین شاه در این میدان تجارت می کردند. ...
کودکان تشنه محبت پدر و مادر خود هستند
آنها می تواند تاثیر بگذارد. شما به اهمیت 18 ماهگی اول زندگی یک کودک اشاره کردید؛ یعنی همان 550 روز اول زندگی کودک؛ خب نشانه های بالینی کمبود محبت کودک چیست؟ مثلا گفته می شود اگر کودکی خیلی حرف زد این کمبود محبت دارد؛ در این خصوص توضیح دهید. اتفاقا آزمایشی روی کودکی انجام دادند و می خواستند ببینند که در اتاقی که کودک با مادر وارد می شود و این مربوط به کودک زیر 3 سال و حدود 2 ...
محقق و استاد ایرانی در آلمان: دانشگاه های ایران پژمرده اند / شکاف دانشگاه با صنعت در جهان
نگه دارم. خیلی زیاد از معلمانم سوال می پرسیدم؛ آنقدر زیاد که گاهی از کلاس بیرونم می کردند. آنقدر از کلاس بیرون شده بودم و آنقدر از مدرسه فرار کرده بودم که آخر هر ترم پدر و مادرم با کیک و شیرینی برای عذرخواهی نزد ناظم و مدیر مدرسه مان می رفتند تا برای ترم دیگر ثبت نامم کنند. یک روز به پدرم گفتم: حاضرم ماشینت را بشویم و همه کارهای خانه را انجام بدهم، ولی به مدرسه نروم. قول می ...
یادداشتی بر کتاب گونه شناسی انواع بابا
تو جدول باباها، بابای بچه تو بغل من، فقط تیک ستون اول، یعنی تولید بچه را داشت. بابای من دو تیک بود. ولی من به بچه قول دادم که برایش یک بابای سه تیک باشم. تیک ستون اول که همان لحظه ای زده شد که از زمین برش داشتم. تیک دوم را تا چند دقیقه بعد از یک مغازه می خریدم. تیک سوم را هم به لطف بابا از قبل داشتم. چون که همه کارهایی که نباید می کردم سیر تا پیاز حفظ بودم. من با کارهایی که یک بابای سه تیک نباید ...
جوانان علی اکبری | عاشقان حسین از دولاب تا پیروزی
برپا می شده که روضه خوان های آن هم از افراد به نام آن زمان بوده اند. بعد از گذشت سال ها مردم تصمیم می گیرند با پول خود، حسینیه بسازند و گویا شهرداری و چند سازمان دولتی هم خواستند همکاری کنند اما مردم نظرشان این بود ملک خصوصی باشد و با پول خودشان اینجا را راه بیندازند. همان طور هم شد و25 سال پیش حسینیه جوانان شرق راه افتاد. او می گوید: راستش پدر من یکی از بانیان ساخت این حسینیه بود و ...
مادر بزرگم می گفت دست هایم مانند دست های حضرت ابوالفضل (ع) بلند است
) می گفتم من همیشه نوکری شما را کردم و سعی کردم همیشه در مکتب و راه شما باشم. 2 روز گذشت و حال پدر من بهتر شد که درمانش را دیگر ادامه دادیم. من در همان لحظه ها با پوست و خونم انرژی هایی که از ائمه گرفتم را لمس کردم و گفتم خدایا آنها افرادی بودند که گذشت کردند. بهنام محمودی درباره فداکاری هایی که ائمه و شهدا در راه اسلام و هدف شان انجام داده اند گفت: من همیشه گفتم شهدای ما، جانبازان، شهدای ...
کشتار پیروان باب توسط ناصرالدین شاه، بابیت را زیرزمینی کرد / بابی های به ظاهر شیعه، زمینه ساز اعدام شیخ ...
در سامرا و نگارش آثار علمی گوناگون از شهرت بسیار بالایی برخوردار شده بود. پس خاندان ایشان، یک خاندان علمی بود. او همراه با محدث نوری، دایی خود به عتبات رفت و در نجف نزد فقیهان بزرگ بعد از شیخ انصاری درس خواند و در میان همه آنها به میرزای شیرازی تعلق خاطر خاصی پیدا کرد. در سال 1291 هجری قمری، میرزای شیرازی سفر زیارتی به سامرا داشت که طولانی شد و او برنگشت. در میان اصحاب میرزای شیرازی، ملافتحعلی ...
کشتار پیروان باب توسط ناصرالدین شاه، بابیت را زیرزمینی کرد / بابی های به ظاهر شیعه، زمینه ساز اعدام شیخ ...
خاندان علمی بود. او همراه با محدث نوری، دایی خود به عتبات رفت و در نجف نزد فقیهان بزرگ بعد از شیخ انصاری درس خواند و در میان همه آنها به میرزای شیرازی تعلق خاطر خاصی پیدا کرد. در سال 1291 هجری قمری، میرزای شیرازی سفر زیارتی به سامرا داشت که طولانی شد و او برنگشت. در میان اصحاب میرزای شیرازی، ملافتحعلی سلطان آبادی محدث نوری و شیخ فضل الله نوری به سامرا رفتند که ببینند چرا استاد بازنگشته است و اگر می ...
روایت آیت الله خامنه ای از دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای 28 مرداد 32
ای که احساس کردند یک ذرّه حالت گوش به فرمانی اش (رضاخان) متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است – طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان می آید و لذّت می برد – او را کنار زدند و پسرش را بر سرِ کار آوردند.(16) بعد از رفتن رضاخان، به تقی زاده که آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد (1933) را امضاء کردی؟ گفت من ...
هنگام اذان صبح در آغوش مادر به شهادت رسید
برادرهایم برای پخت نان نصف شب از خواب بیدار می شدند تا خمیری که از غروب قبل آماده کرده بودند برای پخت نان، مهیا کنند. پدرم قبل از انقلاب برای یکی از پادگان های ارتش نان می پخت؛ لذا هر روز ساعت 11 صبح ماشین از پادگان می آمد و نان های آماده شده را برای تحویل می برد. در بحبوبه انقلاب، شهید مدام به پدرم گوشزد می کرد که اینکار در حق مردم اجحاف می شود و پدرم، چون همراه انقلابی ها بود، پخت نان را برای ...
دلتنگی هایی به وسعت دل اَسراء
پدری که بند پوتین هایش را محکم بسته بود اما گوشش به آواز گریه های اَسراء بود، اَسراء ناراحت بود اما دوست نداشت پدرش را با اشک بدرقه کند، خداحافظی اش در نگاه به چشمان پدر و غلطتیدن قطره اشکی بر روی گونه خلاصه شد و چه سخت است وداع با پدری که نمی داند آیا بار دیگر او را ملاقات خواهد کرد یا نه؟ پدری که هر روز دعای "اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ" را زمزمه می کرد و تمام عشقش وصال به خالق ...
پرسپولیسی ها با توطئه پایم را شکستند/ من فوتبال فرهاد مجیدی را نجات دادم
و این به سرپرست و مدیر تیم مربوط است که بدهند یا نه. برنامه های شما هیچ کدام اجرایی شد؟ برنامه های زیادی دادیم و از ما خواستند ولی اجرا نشد. به استقلال فعلی با جواد نکونام برسیم. استقلال با او موفق می شود؟ جواد نکونام ریسک کرده و وارد شده است. به خاطر هواداران و مردم سرمربی شده است. تمام مشکلات استقلال را می داند. اینکه پول ندارند، بدهکار هستند و همه اتفاق ...
سرقت وصیت نامه میلیاردی پیرمرد تاجر / نقشه عقیقه ها 3 پسر را به وسوسه انداخت! + عکس
زمینه شناسایی مردان سیاه پوش ادامه داشت، 2 هفته بعد مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از سرقت خانه ویلایی اش خبر داد و اظهار داشت: خانه ای که در آن زندگی می کنم، متعلق به پدرم است و چند سالی می شود که در اینجا ساکن هستم. دو هفته قبل خانه پدرم مورد سرقت قرار گرفت و شب گذشته که به میهمانی رفته بودیم، خانه ما هم مورد دستبرد قرار گرفت. بعد از سرقت خانه ام، پدرم برایم تعریف کرد که در سفرهایش عتیقه های زیرخاکی ...
پدرم از یاران دکتر مصدق بود
اگر از روحانیون بپرسید می شناسندش. پدر من هم در نجف متولد شده و تا 18سالگی نیز در همان شهر مانده بود، تا اینکه شورشی در بین النهرین اتفاق می افتد که تاریخچه اش در کتاب از صبا تا نیما نوشته یحیی آرین پور آمده است. از خود پدرم شنیدم که یکی از 18جوانی بوده که علیه نیروهای انگلیسی قیامی به نام نهضت اسلام برپا کرده بودند و فرماندار انگلیس در این شورش کشته شده، بعد هم از این 18جوان، 17نفر دستگیر و اعدام می شوند و تنها پدر من فرار می ...
بازخوانی گفتگویی با پرویز پرستویی: در این فضا و محیط، هیچ لذتی از بازیگری نمی برم!
.... بعد هم که از کما خارج می شود، نوع راه رفتن یا حرف زدنش با یک آدم معمولی فرق می کند. این هم یک چالش بود. اگر این تنوع دیده نمی شود، از واماندگی من در سینما نیست. همین فیلم سیزده 59، ایده ی خیلی خوب و بکری داشت، ولی از کار درنیامد. به همین دلیل بازی خوب تو هم دیده نشد. چند روز پیش در یک ویدئوکلیپ، نماهایی از این فیلم را دیدم. جایی که در کوچه و خیابان بین مردم راه می روی. دیدم چه بازی ...
برای دخترتان با این اصول پدری کنید
آرزوهایش بپرسید و بی آنکه حرف هایش را قضاوت کنید، به فرزندتان گوش دهید. پدری که خوب می شنود، نه تنها اعتماد فرزندش را جلب می کند، بلکه از مشکلات، رؤیاها و هراس هایش هم باخبر می شود و می تواند برای باز کردن گره ی زندگی اش راه بهتری پیدا کند. به موسیقی اش گوش می کند برای آنکه پدر بهتری باشید، باید به دنیای فرزندتان سرک بکشید و آن را خوب بشناسید. کتاب های محبوبش را بخوانید، به ...
نفس هایی که نذر اهل بیت(ع) شده
بچه 10 ساله بودم، به همراه همبازی هایم یک هیئت عزاداری در محله تشکیل دادیم که تا همین امروز هم پابرجاست. از پدرم شیوه هیئت داری و مداحی و از مادرم سیره اهل بیت(ع) را یاد گرفتم و سعی کردم از همه آن توصیه ها در هرچه بهتر خدمت کردن در مجالس اهل بیت(ع) استفاده کنم. مهم ترین نکته ای که از پدر و مادرم به عنوان ره توشه مداحی به همراه دارم، آشنایی با مفاهیم و نغمات قرآنی و سیره اهل بیت(ع) است. آنها همیشه می ...
دعوا بر سر آزاده آملی/ اشک هایی که شهادت محسن را خبر داد
آمده بود راهی جویبار شدیم. پدرم از قبل به فامیل گفته بود برای استقبال به قائم شهر نیایند؛ چون جاده آن زمان خوب نبود و تصادفات زیادی در آن رخ داده بود. اما خانواده مگر طاقت می آوردند و همه به طرف قائم شهر راه افتادند. نرسیده به قائم شهر در جاده ماشینی که پدر و مادرم در آن بودند، را دیدم. حق آن بود که همان جا بایستم و سیر هر دویشان را در آغوش بگیرم. مادرم مرا نشناخته بود! ...
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه ها و همه دیدگاه ها حضور داشتند/ هنرمندان و نخبگان سرمایه های تمدنی ...
شما چه عظمتی از حضور مردم می بینید؟ اصلاً امسال جمعیتی آمده بود که جای راه رفتن نبود. 20 روز دیگر اربعین است. بالاترین میزان جمعیتی که حضور پیدا می کنند در پیاده روی اربعین بیش از 3 میلیون نفر است که برای امسال ما 4 میلیون نفر را پیش بینی می کنیم. مردم ارزش هایشان را دوست دارند. ما باید سلیقه هایمان را به هم نزدیک کنیم. من نوعی باید به یک صورت رفتار کنم که اگر سلایق دیگری هم هست باید به هم نزدیک ...