سایر منابع:
سایر خبرها
معجزه ای که خانم بازیگر در حرم امیرالمومنین(ع) دید
این صحنه ها و اتفاقات را با چشم خودم دیدم. ماجرای معجزه ای که شهرزاد کمال زاده در خانه حضرت علی (ع) دید تجربه متفاوتی از سفر به کربلا داشتید. یادم می آید وقتی صحبت های شما را می شنیدم می گفتید هرکجا در این مسیر پیاده روی برایم آموزنده بود. این پیاده روی چه چیز هایی به شما یاد داد؟ همه همراه بودند. همه با یک نیت ناب و خاص و واقعی در این پیاده روی حاضر شده بودند. همه با عشق ...
رهسپار به سوی حسین در میان خلق عالَم
بی معطلی حرکت کردم. پاهایم به اختیار دلم بود مثل ابر بهار می باریدم و می رفتم نام حسین بر زبانم بود و برای دیدارش مشتاق. کالسکه و واکر به مرز رسیدم غلغله بود، فوج فوج دلدادگان و عاشقان به سمت حسین در حرکت بودند، چشمانم در میانشان می گشت، خدای من این حسین کیست که مغناطیسش اینطور همه را به سمت خود می کشد، از آن نوگل های خوابیده در کالسکه تا آن پیرمرد و پیرزن هایی که با واکر و ...
راز عکس شهید آرمان بر دست زائران خارجی چه بود؟
برایم از حال و هوای موکب می گوید از قشنگ ترین لحظه هایش: برق شوق چشم مادران شهدا و خانوادا ه هایشان را به عنوان زیباترین تصویر موکب نائب الشهید باید قاب گرفت وقتی می آیند و اسم شهیدشان را می گویند و چند دقیقه بعد وقتی کارت شان را دست شان می دهیم اشک شوق می ریزند که با عزیز کربلایی شان بالاخره راهی کربلا شدند. اسم همه شهدا در سیستم ما ثبت است و این باعث می شود شرمنده هیچ کدام از خانواده شهدا نشویم ...
دو هزار دستگاه اتوبوس آماده خدمات رسانی به زائران اربعین
این دو روز، دو روز سنگینی برای حوزه حمل و نقل جاده ای بوده که بتواند ناوگان اتوبوسی لازم را در مرز ها به خصوص مرز مهران فراهم کند، دیروز تقریبا تا اواخر شب که من در قرارگاه حضور داشتم بقیه همکاران هم بودند تقریبا قریب به دو هزار دستگاه اتوبوس فراهم شده بود که بتواند کار انتقال زوار را انجام دهد، خوشبختانه در این اربعین ما کمترین معطلی شاید بگویم اصلا معطلی نبود یعنی زوار تشریف می آوردند به مرز ها ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین چه شد؟
همه تلاش و حسرت. همه آمال و آرزویم شده بود یک مدال که آن هم دودستی ازم گرفتند. آنجا بود که غرور من شکست. من از تشک کشتی در نهایت سرخوردگی خداحافظی کردم و نقطه پرش من شد آغاز سقوط. کشتی را بوسیدم و گذاشتم کنار. حالم خراب بود، خیلی خراب. آن زمان مثل امروز نبود که پدر و مادر ها حواسشان به حال و روز بچه شان باشد. من با آن همه انرژی و عشق به ورزش و سرخوردگی رها شدم. کارم شده بود پرسه زدن د ...
گاو و گوسفند فروختیم و آمدیم/ ما با هم، برادریم!
می زند... ما از جمعه در راه هستیم و تا الآن پنج شش روز در مسیر بوده ایم. اگر امسال نرویم، تا سال دیگر دل مان پرپر می زند. همه سختی ها فدای امام حسین (ع). جان مان فدای امام حسین (ع). بعد از گذشته های دور می گوید: پیشینیان ما وقتی به کربلا می رفتند، دست شان را قطع می کردند، چشم شان را درمی آوردند. راه امروز که چیزی نیست. سخت تر هم بشود، می رویم . بغضی که وجودش را گرفته، صحبت کردن را ...
عشق به امام حسین (ع) مانند نوری همه را در یک نقطه گردهم آورده است
به گزارش خبرنگار اعزامی ایرنا به مرز خسروی؛ زوار در بازگشت از مراسم اربعین از حیرت و شگفتی خود از این همه شکوه و حضور میلیونی زائران در حرم اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) و پذیرایی عراقی ها از زوار؛ به خبرنگار ایرنا گفتند که تنها عشق به حسین (ع) است که می تواند چنین حضور میلیونی را هر ساله رقم بزند. محمد در بازگشت از مراسم اربعین به تجربه شیرین و لذت بخش خود در این سفر اشاره ...
عمو فیتیله ای همراه با کاروان هنرمندان در کربلا / برای کودکان آثاری را بسازیم که با پیاده روی اربعین ...
کردم چون برای خودم هم سؤال بود اینجا چقدر همه با هم خوب اندو به همدیگر کمک می کنند. . نیلوفر شهیدی و مژگان اخلاقی و مابقی هنرمندان هم در حال پذیرایی اند. اما محمد مسلمی عمو فیتیله ای در مسیر حرکت می کند و کودکان او را می بینند. می خواهند برای او شعر بخوانند با او سلفی و عکس بگیرند. او شروع می کند با دوربین درباره پیاده روی اربعین صحبت کند. . او می گوید: همه ...
قدم های عشق و دلدادگی
م را زیاد کنم تا بتوانم بیشتر از قبل و عاشقانه تر از قبل عرض ارادت به ساحت آن امام همام داشته باشم و همچنین توفیق داشته باشم در دستگاه فرزند آن بزرگوار حضرت صاحب الامر(عج) خدمت نمایم. خلاصه کلام، سفر اربعین امسال با وجود همه راحتی ها و البته شرمندگی ها، یک تجربه ی ناب و شیرینی برای من باقی گذاشت. تجربه ای که ان شاءالله مرا به حرکت وا دارد و از خداوند هم می خواهم که به من کمک کند همواره در این مسیر باشم و لحظه ای از آن منحرف نشوم. محمد نوری انتهای پیام/ اشتراک گذاری : کپی ...
جزئیات پیاده روی جاماندگان اربعین حسینی در تهران
حرم عزاداری شان را انجام بدهند، حرم ظرفیت محدودی دارد ما خواهش می کنیم که همه دوستان تلاش نکنند بروند داخل حرم همان جا به نیت زیارت، زیارت اربعین را قرائت بکنند. خدایی نکرده حجم جمعیت داخل حرم باعث اذیت شان نشود مخصوصا آن کسانی که بچه های کوچک همراهشان هست.
روایت 3 هزار کیلومتری بازدید از 6 موکب در 5 استان مرزی
. به جای جاده اصلی، نقشه جاده ای کوهستانی را نشان می دهد که از دل کوه به سمت کرمانشاه می رود. جاده مریوان به کامیاران. تاریک بودن و بالا و پایین های جاده دلهره دارد اما شیرین هم هست چون همیشه اولین ها دلنشین اند. حدود 2 نیمه شب رسیدیم و قرار می شود فردا موکب داخل شهر و بعد هم مرز خسروی را ببینیم. صبح چهارشنبه در سومین روز سفر ابتدا به زائرسرای کرمانشاه، که اداره کل کتابخانه های عمومی، در ...
استایل شیک شیلا خداداد در دبی | شیلا خداداد در کنسرت رضا صادقی کولاک کرد
سراغ شما؟! نه!ایشان پیش من آمدند که بینی شان راعمل کنند!دکترپیش من آمدندوگفتند نظرت درباره بینی من چیه؟!(می خندد) اماخارج ازشوخی من ازچندتا ازهمکاران بازیگرم والبته یکی،دوتا ازدوستانم شنیده بودم که کار ایشان خیلی خوب است.من خیلی روی جراحی بینی حساسیت داشتم واصلا دلم نمی خواست قیافه ام عوض شود. سال ها بودکه دکتر می رفتم اما دلم راضی نمی شدکه عمل کنم.اما بالاخره با تعاریفی که از ...
گفتگویی ویژه با تعزیه گردان و مسئوول هیئت بین المللی تعزیه حضرت اباالفضل العباس (ع) جزیره خارگ ...
فتنی می نمود یک بار بدور از چشم همگان با چند نفر از دوستان خاص این لحظه را بازسازی کردیم .لیکن بدلیل گرمای بیش از حد بدشواری تمام موضوع خاتمه یافت و باعنایت خود حضرت اباالفضل (ع) بخیر گذشت. امسال جدا تصمیم به اجرای این کار گرفتم نذر کردم وموضوع را اول با خانواده خودم که تعزیه خوان هستند مطرح کردم چون همسر و دخترهایم که تعزیه خوانان این بخش از تعزیه هستند اعلام آمادگی کردند.وقتی موضوع را با ...
سیلی سیل بر تن آذربایجان
همه چیز همینقدر معمولی و قشنگ بود! آرام و ساکت بود؛ زندگی داشت روال عادی خودش را تکرار می کند، عین شب و روزهای گذشته! اما یکهو بوی طوفان پیچید در ثانیه های زمان! هوا گرفته و گرفته تر شد؛ همه جا پُر شد از ابرهای تیره، جدال عجیبی بین زمین و زمان و آسمان بود. یک آن، هراسی از ترکیب صدای غرش ابرها و قارقار کلاغ ها تداعی شد! آخر می دانید ما تُرک ها هر وقت که صدای قارقار گروهی کلاغ ها را بشنویم سریع صدقه می دهیم که خدایا هر بلایی است را از سرمان دفع کن! مادربزرگ سریع اسکناس 10 هزارتومانی را از جیب دامن شلیته ای دلبرانه رنگارنگش درآورد و دور سر نوه و بچه هایش چرخاند! نجیب ترین تحفه آسمان شروع کرد به بارش، اهالی می گفتند شفافِ شفاف بود عین اشک چشم! می گفتند این فصل ها باران می بارد و عادت داریم به آن! اما اینبار انگار فرق داشت با همه سال ها! روزی هر ساله با داد و بیداد آمده بود؛ آمده بود تا ز ...
اربعین جانبازان | با آقا بسته بودم که ما داریم می آییم + فیلم
.... با تمام این سختی ها بچه ها در مسیر زیارت قدم گذاشتند. باورنکردنی است که یک جانباز نخاعی روی پتو بخوابد ، اما این کار انجام شد. ما هیچ برنامه هتلی نداشتیم بلکه مهمان خودش بودیم . قبل از رفتن به من می گفتند برنامه ات چیست؟ می گفتم در این باره سؤال نکنید. چون خودم با آقا بسته بودم که ما داریم می آییم و مهمان خودتیم . موکبی را پیدا کردیم که جز با عنایت امام حسین نبود. این موکب مختص ...
ثروتی به نام همدردی با بیمار و خانواده بیمار | خوشرویی و تواضع کمترین نشانه های آدمیت است
...، ولی به نظرم می آید که همدلی یک پزشک می تواند چنین تأثیری را در بیمار ایجاد کند. استادان قدیمی ما می گفتند بیمار به شما پناه می آورد، پس شما پناهگاه او باشید و از دردها و رنج ها امانش بدهید. به حرف هایش با دقت گوش کنید، طوری که انگار درد او درد خود شماست. خوشبختانه هنوز بسیاری از پزشکان ما به این موارد پایبند هستند. من بعد از 40 سال خدمت در زمینه پزشکی می گویم که به معجزه لبخند و روی خوش بیشتر ...
در طریق عشق و جنون
میان تان نیست؛ بی چشمداشت اسباب آسایش زائران را مهیا می کنند و جز شرمندگی و خجالت برای ما باقی نمی ماند. بعد از کمی استراحت به سرعت خودمان را به طریق رساندیم. فرصت کم و مسیر طولانی است. پیش از اذان صبح، قدم در مشایه گذاشتیم. برای توصیف حس اولین نماز صبح مشایه، کلمه کم دارم. از معجزه های مشایه بسیار گفته اند و شنیده اید. به یکی از هزار بسنده می کنم. روز دوم بیدار شدیم و از ازدحام جمعیت متوجه شدیم غذای ...
المسافر کالمجنون
سفر آخر است و فرزندش با لبخند بار سبک می کرد از وجود خودش و مادرش. من دیدم بزرگ قبیله ای را که چون بچه ای تشکر می کرد از زوار حضرت که میهمانش بودند.ما معجزه در این طریق و در این طریق ها کم ندیده ایم. از سواد من خارج است ولی حتماً محل درک است. حالا که دیگر پیاده روی اربعین حتماً مقدمه ظهور است، ان شاءالله. اگر حج محل اجتماع مسلمانان است، حال رسیدن به وجود حاجی حج رهاکرده ما منشأ تحول ...
حدیث رنگارنگ دلدادگی
.... وهابی ها مدرسه های زیادی در مسیر ما دارند؛ یعنی هیچ کس تضمین نمی کند که اگر از اینجا سوار بشود تا مرز، به عافیت و سلامت می رسد یا نه! چند سال پیش خیلی ها کشته شدند. می خواستند بیایند برای زیارت اربعین. توی راه، نزدیک غروب از اتوبوس پیاده شان کردند و همه را کشتند. متأسفانه در این منطقه وهابیت در حال سرمایه گذاری است و کار می کند... (با این حال) مردم منطقه ما نسبت به اهل بیت (ع) خیلی شور دارند ...
پیغام حضرت علی(ع) به مدافع حرمش قبل از شهادت او
به پسرم گفتم: در عراق بمانی، می میری! پسرم عقد کرده بود و من هم به عنوان مادر به فکر این بودم که هرچه زودتر پسرم برود سر خانه و زندگی اش. یک روز محمد به قصد دیدار با اقوام به خرمشهر رفت. مستأجر بودیم و تلفن هم نداشتیم و اگر کسی کاری داشت به منزل همسایه مان زنگ می زد. یک روز دیدم همسایه مان گفت: بیا محمد زنگ زده و پشت خطه! رفتم و با محمد صحبت کردم. پسرم بعد از سلام و ...
روایت مدافع حرم از دویدن با پای برهنه به طرف حرم امام علی(ع) تا عذرخواهی در سفر اربعین امسال
پارگی کوچک هم در صورت بچه وجود نداشت اما برای رفع خطرات احتمالی مثل خونریزی مغزی و خونریزی داخلی باید 48 ساعت در آی سی یو بستری شود. چون ارتفاعی که سقوط کرده بود خیلی زیاد بود دکترها گفتند هر لحظه ممکن است مغز واکنش نشان دهد و بچه به کما برود. برای همین ثمر در آی سی یو بستری است و باید یک روز دیگر هم در آی سی یو بماند. یک روز باقی مانده با نگرانی و اضطراب گذشت و ثمر چند روز بعد میان بهت و ناباوری همه ما سالم و تندرست به خانه برگشت و من شرمنده روی مولا از آن روز به بعد در انتظار اربعینم... ...
روایت سفری از کوه های هندوکش تا صحرای نینوا
بیت(ع) محشور بگرداند. کامران، نوجوان افغانستانی، فرد دیگری که چشم هایم به را جلب می کند. جلوتر می روم و بعد از سلام و احوال پرسی خودم را معرفی میکنم. او می گوید: من همراه برادر بزرگترم و عمویم یه سفر اربعین آمده ایم و همه اقوام و آشنایان از ما التماس دعا داشتند. محمود، دیگر زائر افغانستانی از بامیان هم این سفر را این طور روایت می کند: انشالله که خداوند بلاد اسلامی و همه ...
کربلا؛ مقصدترین مسیر
بود از رفتن. دعوت، خطی روشن از جنس امید است و چشم مان به امید حسینی روشن. مقصدترین مسیر دیگر داستان این مجموعه است که معید داستان آن را نوشته است. یک چیزهایی آن قدر قابل تحسین است که آدم دلش نمی آید در آن دقیق شود تا یک وقت خدشه ای به تصوراتش وارد نشود. واقعا معجزه است که نیازهای این تعداد زائر در ایام اربعین، آن هم بدون هزینه تامین می شود. و این به مدیریت جهادی مردمی عراق برمی گردد ...
فضای پیاده روی اربعین قابلیت های داستانی زیادی دارد/ اربعین؛ نمونه کوچکی از سبک زندگی اسلامی
...، اینجا ما نمی توانیم بگوییم که نه، تو نمی توانی بنویسی. او هم می تواند بنویسد و شاید حتی بتواند ملموس بنویسد؛ بنابراین این شرط خوبی است اما شرط لازمی نیست. - داستان اربعینی چقدر می تواند به بچه هایی که همراه والدین شان به این سفر می روند کمک کند که درک بهتری از مسئله داشته باشند؟ درباره بچه هایی که در این فضا حضور دارند و مخاطبی که قرار است مخاطب اثر اربعینی شود، لازم است که ...
اعتراف به کشتن دختر 4 ساله خواهر شوهر با مشروب
. النا بیماری مادرزادی قلبی داشت و معده اش هم مدام درد می کرد . دو روز قبل از حادثه مادرش برای گرفتن شناسنامه دوباره به مشهد سفر کرد . النا معده درد داشت که مشروب دست ساز را به او خوراندم اما ساعاتی بعد تشنج کرد. او را به بیمارستان بردیم و یک شب بالای سرش بودم که مادرش آمد و بعد از 9 روز فوت شد. باور کنید اورا مثل دختر خودم دوست داشتم ، اشتباه کردم و ای کاش به او مشروب نمی خوراندم . وحید ...
اشتباهات کوچک که شوهرتان را سرد می کند
▪ زنان وابسته و دست و پا چلفتی مرد ها احساس قدرت را دوست دارند و اینکه زنی با استقلال بیش از حدش آنها را تحت سلطه در بیاورد، آزارشان می دهد. در عین حال، مردها از زنان ناتوان و وابسته هم خوش شان نمی آید. آنها دوست ندارند عین یک نگهبان مدام مراقب همسرشان باشند و اینکه زنشان رفتاری کودکانه و منفعلانه هم داشته باشد، برایشان مثل یک کابوس است. اگر هنوز هم منظور مان را نفهمیده اید ...
داستان کوتاه صدیقه پورعلی فومنی با موضوع قیام 17 شهریور | هوا داره سرد می شه
دستم رفت. ساعت شش صبح نزدیک میدان شلوغ شده بود. ماشین عمو دوباره قالش گذاشته بود. بابا گفته بود همه مکانیکی ها روز جمعه بسته است. عمو حرف توی گوشش نرفته بود و همان جا مانده بود. تیراندازی که شروع شده بود، هر دو جانشان را برداشتند و فرار کردند. تا دو روز بعد، نه عمو، نه بابا نه زن عمو، هیچ کدام حرفم را باور نکردند. هیچ کدام. باور نکردند که من از حمیدرضا خبر ندارم. سه روز بعد، دو تا از آشناها گفته ...