سایر منابع:
سایر خبرها
بهنام با دروغ من را به خلوتگاه شیطانی اش برد
خونین و نیمه جان بودم در خیابان می کشاند. کم کم جمعیت زیادی به خیابان آمدند و او به ناچار مرا رها کرد و متواری شد. با شکایت دختر جوان، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت پدر و پسر را صادر کرد. اما زمانی که کارآگاهان پلیس راهی خانه او شدند، مشخص شد که هر دو متواری شده اند و بررسی ها برای دستگیری آنها ادامه دارد. ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین چه شد؟
.... همان اول بسم الله طلب حلالیت می کند. دست فرمان مصاحبه را با این جملات دستش می گیرد و مستقیم و بدون واسطه با مردم حرف می زند؛ از این فرصت استفاده می کنم. اگر از آنها که من را می شناسند شخصی خواننده این گزارش هست که من حقی از او ضایع کردم، به مالش ضرر رساندم یا به جانش، تو را به اباعبدالله قسم از من بگذرد. من و همسرم حاضریم زندگی مان را بدهیم تا حقی بر گردنمان نباشد. من به خیلی ها بد کردم ...
شهید عزادار نمی خواهد، رهرو می خواهد
مرا به سه چیز آراسته کن : 1- ایمان 2- تقوی 3- یقین خدا جان مطمئناً این سه مورد در راه رسیدن به جوار پر شکوهت مرا یاری می دهند تا به کمک غیبی تو به آنها دست یافته و انسان باشم و انسان بودن خود را بفهمم تا در دنیای پست و تاریک بتوانم قدمی مطمئن در راه رسیدن به هدف و به پیمان خویش بردارم خدا جان جوان هستم . هر لحظه گناه کردم و باز به خود آمدم و از تو شرمنده شده ام. برادران همه چیزت امام است ...
ماجرای معجزه ای که شهرزاد کمال زاده در خانه حضرت علی(ع) دید
برود به یادِ او بیفتیم. همه چیز را به امام حسین (ع) واگذار کردم این هجمه هایی که به شما وارد شده و ناراحتی هایی که دارید را چطور با امام حسین (ع) در میان می گذارید؟ من به خود امام حسین (ع) واگذار کردم و فقط خودم را سپردم دست خودش؛ چون خودش شفا دهنده است. قلبت که با امام حسین باشد تو را به راه غلطی هدایت نمی کند. در همین حال و احوال پرچم داخل ضریح امام حسین ...
گزارش رئیس سازمان بین المللی صلح در آمریکا از راهپیمایی اربعین
را ببینم. تجربه من در اربعین چشمانم را به احتمالات زیادی برای دستیابی به صلح جهانی باز کرد. هرگز در عمرم با چنین مهمان نوازی، عشق و سخاوتی روبرو نشده بودم. یک گردهمایی چندفرهنگی علوی با بیان اینکه سفر اربعین یکی از مناسک اختصاصی شیعه است می نویسد: با این حال من شاهد بودم که شرکت کنندگان نه تنها شیعیان، بلکه سنی ها، اباضی ها، مسیحیان ، یهودیان، هندوها، ایزدی ها و ...
ماجرای بیماری خانم مجری و حسرتی که از غیبت در مراسم حسینی داشت
تمام این سال ها علی رغم عشق و محبتی که در دلم از امام حسین(ع) بوده و هست ولی شخصیت حضرت زینب(س) برایم خیلی عجیب و دوست داشتنی است. ائمه همیشه محکم مرا در بغل شان نگه داشته اند حسینی یادآور شد: امسال عجیب ترین محرم زندگی ام را گذراندم. فقط توانستم سه شب به روضه بروم. از روز سوم که بیمار شدم یکی دو روز به روضه نرفتم، گفتم سرماخوردگی است و ممکن است بقیه هم مبتلا شوند و خودم هم ...
طریق عشق/ آن را که خبر شد خبری باز نیامد
... "پیرمرد : هفت روز پیش حسین ابن علی در جایی ایستاده بود که اینک تو ایستاده ای. این سنگیست که او بر آن پا نهاد. این جایی است که زینب نماز کرد ... این دلویست که عباس علمدار دو دست خود را در آن شست. عبدالله: آیا از این سفر چیزی نگفت؟ پبرمرد: شنیدم که فریاد کرد. عبدالله: چیزی گفت؟ پیر مرد [به نقل از حسین]: " ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها زیر پای او ...
عبدالجبار کاکایی؛ عاشقانه زیستن و بی صدا گریستن
خاطر دل شکسته ام بمون به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا شکسته ام ولی برو، بریده ام ولی بیا چه گیج حرف می زنم، چه ساده درد می کشم اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم تو با منی و بی ...
روز اولی که به جبهه رفتم
گفتم بله! راستش را بخواهید می ترسم. گفت: تو، نه جثه و نه قیافه اش را داری که بجنگی، بیا برایمان خشاب پر کن! انبوه گلوله کلاشینکف نزدیکان ریخته بود، نشستم و برای آنها خشاب پر کردم، کمی دل و جرئت یافته بودم. پرسیدم: حالا چی کار کنم؟ یکی گفت: این نارنجک ها را بینداز پشت خاکریز با تعجب گفتم: مگر کسی پشت خاکریز است؟ او که حال و روز مرا دید، گفت: کارت نباشد، تو فقط ضامن ...
سرگذشت واقعی دختر شیرازی که پدر، مادر ، خواهر و برادرش را زنده زنده سوزاند
خودم هستم و پدرم به شیشه اعتیاد دارد. او همیشه خشمگین و عصبانی بود و با من، مادر، خواهر و برادرهایم همیشه دعوا می کرد و ما را کتک می زد. حدود یک سال پیش با پسری که در کوچه پایین تر از ما زندگی می کرد آشنا شدم. او خیلی به من ابراز علاقه می کرد و من هم او را دوست داشتم. پس از مدتی گفت من به تو علاقمند هستم و می خواهم با تو ازدواج کنم. من هم موضوع را به مادرم گفتم و او به پدرم ...
لالایی مادر برای شهید رسول بهمن وند
دنبالم خواهد آمد. ای ابرها که در بالای آسمان درگردش هستید،ای بادها که می وزید به طرف کربلا بوزید که سلام مرا به سالار شهیدان حسین بن علی و نوجوانش علی اکبر برسانید. و اما ای برادر می خواهم به تو بگویم من برادری غیر از تو ندارم پدر و مادر را خدمتگزاری کن. مبادا روح آنها و قلب آنها اندازه پر مگس ناراحت باشد، من ناراحت می شوم. برادر یوسف جان! دست بابایم و دست مادرم را ببوس. ...
پاهای تاول زده سرخ تر است یا روی خجالت زده؟
خبرگزاری فارس-رشت، فاطمه احمدی ؛ ساعت هاست که دارم راه میروم و ساعت هاست که محو می شوم در این مسیر و دوباره می ایستم و یاعلی(ع) به سمتِ حسین(ع) ... ساعت هاست که عشق می کنم و اشک می ریزیم. گاهی مات و مبهوت این اعجاز می شوم و گاهی شک می کنم که: مگر می شود این همه عشق و شور یکجا برای کسی که سالهاست نیست و حتی یک نفر از این قومی که خود را، زندگی شان را، مال و جان و زن و فرزندشان را خرج این راه می ...
خادمان آچار به دست در مرز مهران
زیارتگاه ها محل دفن دو تن از افراد مورد احترام شیعیان است امام حسین (ع)، نوه پیامبر اسلام و برادرش، حضرت عباس (ع)است. حالا عشق به امام حسین با هر لباسی و در هر صنفی کوچک و بزرگ نمی شناسد. در پارکینگ بزرگ ورودی اربعین در شهر مهران موکبی عاشق تر از سال های قبل در حال خدمات رسانی به زائران ابا عبدالله الحسین بود نزدیک تر که شدم یکی از زائران تا مرا دید گفت: خانم خبرنگار جایی را سراغ ...
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین // از شهر شام آمده ام با سرت حسین
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین از شهر شام آمده ام با سرت حسین از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن آید هنوز زمزمه مادرت حسین یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا دست مرا گرفت علی اکبرت حسین آغوش باز کن که سکینه رسیده است او را بگیر بار دگر دربرت حسین حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین ...
قدم های عشق و دلدادگی
احساس شرمندگی زیادی برایم بهمراه داشت این بود که نتوانستم به نسبت سفرهای قبلی مسیر زیادی را پیاده روی کنم. البته درست است که امسال آب و هوای بسیار گرمی داشتیم و همچنین همراه زن و بچه به سفر رفته بودم، اما با این حال وقتی با آدم هایی مواجه می شدم که در همین هوای گرم عاشقانه پیاده روی می کردند و عده ای دیگر نیز عاشقانه در همین هوای گرم مشغول پذیرایی از این زائران بودند، پیش خودم شرمنده می شدم. مخ ...
مشهدالرضا (ع)؛ کربلایی دیگر در اربعین حسینی | آغاز مراسم راهپیمایی جاماندگان اربعین حسینی از میدان 15 ...
عاشق و دلداده و دلتنگ که باشی، در بین پنجره فولاد و گنبد طلای امام رضا (ع) خود را وسط بین الحرمین و زائران پیاده حسینی هم خواهی یافت اصلاعاشق که باشی دوری معنایی ندارد. عشق را پایانی نیست.. به تو از دور سلام کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کد ویدیو دانلود فیلم اصلی ...
نمی خواستم به همسرم دروغ بگم اما ناچار بودم/ الان که لو رفتم، شوهرم راضی به گذشت نیست!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... بیشتر بخوانید: وارد منزل شدم صدای زنم را شنیدم که ... تنوع طلبی جنسی |عشق های مثلثی چیست؟ روش های پیشگیری از رابطه مثلثی یا سه نفره را بدانید آزار جنسی یک زن در ماشین | اجرای حکم اعدام همسرم عاشق ...
تداعی یک حس ناب با نذر خون در اربعین حسینی
و من با دو استکان چای صلواتی به همراه دو حبه قند، به سمتش بازمی گردم. بلند می شود که همراه جمعیت برود. اما نگاه پرسشگر مرا تاب نمی آورد و می گوید: جزییاتش مهم نیست. اصل ماجرا همان است که خودت قبلا شنیده ای. شنیده بودم اما می خواهم خودش بازگو کند. می خواهم وقتی از این ایثار حرف می زند، در بیکران چشمانش غرق شوم. نذر خون، مشق عشق - چند سال از این نذر می ...
لبیک دانشگاهیان به ندای هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی
سالی است که به کربلا می روم و این حس برای من قابل وصف شدنی نیست، هنوز هم باور ندارم که من هم بین میلیون ها افرادی که به عشق امام حسین(ع) می آیند، این روزها را می بینم، الحمدالله توفیق داشتم امروز اینجا باشم. * دست خالی از کربلا برنگرد وی افزود: مادرم چون مریض احوال بود نتوانست به اربعین حسینی بیاید، قبل از اینکه مرا راهی کند گفت، دست خالی ازکربلا برنگرد؛ اولین دعایت برای مهدی ...
می سوزم تا راه حق را روشن کنم
روشن کنم خدایا! من شمعم می سوزد تا راه را روشن کنم فقط از تو می خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند و خدایا به میدان مبارزه آمده ام با دشمنانی قوی که دولت های بزرگ پشتیبان بودند پنجه درافکندم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم، اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت و ایمان و عشق به میدان آمدم و از جان خودگذشتم از قید و بند های مادی آزاد ...
چند سالی پنهانکاری کردم اما آخرش شوهرم مچم را گرفت! نمیدانم چکار کنم!
گفت وگوهای مخفیانه با تلفن مشکوک شد و تصور کرد با جوان غریبه ای ارتباط دارم و به همین دلیل دوباره تصمیم به جدایی از من گرفت. در این شرایط ، در حالی مجبور به قطع ارتباط با پسرم شدم که او اشک ریزان به من التماس می کرد فقط می خواهد مرا ملاقات کند تا بداند مادر واقعی اش کیست! با این حال شماره تلفن پسرم را بلاک کردم و گفتم هیچ احساسی به تو ندارم و نمی خواهم آینده ام تباه شود و ... ...
پیام تسلیت اربعین حسینی 1402 + متن، عکس و دلنوشته چهلمین روز شهادت امام حسین (ع)
است اربعین حسینی بر ساحت مقدس آقا اباصالح المهدی (ع) و شیعیانشان تسلیت باد. شاهی به جهان مثل تو آوازه ندارد مثل حَرَمت هیچ کجا، سازه ندارد ارباب منی جان منی، شاه شهیدان مجنون توام، عشق من اندازه ندارد اربعین حسینی، یادآور مظلومیت امام حسین (ع) بر شیعیان راه ایشان تسلیت باد. به یاد کربلا دل ها غمگین است دلا خون ...
فانوس های روشن
کیسه ای در دست دارد. به اطراف سر می گرداند که مرا پیدا کند. بلند شدم و دویدم سمتش. گفت: برو بابات و چند نفر دیگر رو صدا بزن بیان کمک. فضای باز و نسبتا صافی نزدیک چادر ها به سرعت جارو شد و کلوخ و سنگ ریزه هایش جمع شد. پدربزرگ کیسه اش توی دستش بود و چپقش روی لب. از همان کنار نظارت می کرد به کار بقیه. بعد که چوب های ستون نصب شد از توی کیسه چند پرچم و کتیبه با احتیاط در آورد و شروع کردیم ...
یک مرد چه قدر می تواند بی غیرت باشد که چنین حرفی بزند!/ شوهرم پیشنهادی داد که شرمم میاد بازگو کنم و...
... زن جوان در ادامه گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت ...
عروس فراری ترنس از کار درآمد/شب عروسی چه شد!
به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت : از همان دوران کودکی با دیگر همسن و سالانم متفاوت بودم. من دختر بودم اما روحیات مردانه و پسرانه داشتم و بیشتر اوقات که به مغازه اسباب بازی فروشی می رفتیم، من به جای عروسک های زیبا ، ماشین پلیس ، شمشیر و تفنگ را انتخاب می کردم. خیلی وقت ها پدرم ماشین پلیس و تفنگ را از دستم می گرفت و می گفت: دخترم ماشین پلیس اسباب بازی پسرهاست، تو دختر هستی، اسباب بازی دیگری را ...
دانستنی های اربعین (13)؛ ماجرای زید مجنون و شخم زدن قبر امام حسین (علیه السلام)
شب لیالی بیض(یعنی شب 13، 14 و 15 ماه) بود. من به غلامان خود گفتم: آنان را تیر باران کنید. وقتی شروع به تیر باران کردند آن تیرها به سوی خود ما باز می گشتند. هیچ تیری بر نمی گشت، مگر این که به تیراندازِ خود اصابت می کرد و او را می کُشت. من از این منظره دچار وحشت و ترس شدم، تب و لرز عجیبی عارضم شد و به سرعت از نزد قبر حسین کوچ کردم. خودم را آماده نمودم که متوکل مرا خواهد کشت؛ زیرا تمام آن ...