سایر منابع:
سایر خبرها
افتتاح بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان حکیم
، در بیمارستان حضرت مهدی، بعد از دو سه ماه رفتم در اورژانس این بیمارستان، دیدم خیلی مریض هست، چند ردیفه خوابیده، سوال کردم چرا این مریض ها اینجا هستند گفتند به نوبت می خواهند بروند بخش، سوال از مسئولانش پرسیدیم، گفتیم مگر 800 تا تخت ندارد؟ گفت چرا، گفتم چندتایش فعال هست؟ گفت 400 تا، یعنی این مریض ها منتظرند که آن اتاق ها خالی بشود که آنجا منتقل بشوند، پس مشکل چی هست، گفت مشکل این است که ما تخت ...
دام شیطانی آقای کارگردان برای دختران نوجوان
قرار با ذوق و شوق به خانه ویلایی کارگردان 45 ساله رفتم. خانم مربی هم آنجا بود. کارگردان مورد نظر از همان ابتدا با دیدن من حرف های عجیبی زد. از خودش تعریف کرد که ارتباطات ماورایی دارد و بعد هم مدعی شد شیاطین مرا احاطه کرده اند، اما گفت نگران نباش، چون هنوز دختری نوجوان هستی و روحت پاک است، بزودی از دست آن ها رها می شوی و به همه خواسته هایت می رسی. پس از آن خانم مربی با این بهانه که محیط ...
آخرین وداع
بخری؟ علی کوچولو در حالیکه گردنش را با ناز، شیرینی پیچ و تاب می داد انگشتان تپُل و سفیدش را در هم گِره کرد و گفت : نه ماشین نمی خوام،تفنگ می خوام ،چون دوست دارم وقتی مثل تو بزرگ شدم پلیس بشم و جلوی همه ی آدمهای بد رو بگیرم . مرد جوان گونه اش را بوسید و گفت: انشالله تا تو بزرگ بشی دیگه هیچ آدم بدی وجود نداشته باشه.ولی من قول می دم امشب زود بیام و تو می ...
اغتشاشگران به این شهید امنیت، 9 ضربه چاقو زدند+عکس
پوریا به شهادت رسید. جالب اینکه پوریا روز تولد مادرم شهید شد. بعد از شنیدن خبر شهادت پوریا، حدود ساعت 4 مادرم بدون اینکه خبری داشته باشد چه اتفاقی افتاده، به من زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت: امشب برای تولدم کیک بگیر. خانواده پوریا را هم به منزل مان بیاور؛ پوریا کربلاست اگر ما دورهم باشیم، پوریا خوشحال می شود. من آن لحظه نتوانستم حرفی بزنم و فقط گفتم: چشم مامان!... دادن خبر شهادت به مادرم خیلی سخت ...
دسیسه عجیب یک زن برای دریافت دوباره مهریه
مهریه پرداخت کنی. رفتم محضر گفتم من همسری ندارم که مهریه داشته باشد، گفت: خانم افروز...پس کی هست؟ متوجه شدم، همسر سابقم با مراجعه به محضر درخواست رونوشت سند ازدواج المثنی کرده و به سردفتر گفته است که اصل سند گم شده، بعد با سند المثنی مهریه ای را که چند سال پیش در عوض طلاق و شش دانگ آپارتمان صلح کرده بود، دوباره مطالبه کرده است. با این ادعاها بررسی ها نشان داد مهرماه سال99 ...
تشریح جزییات بیهوش شدن آرمیتا از زبان شاهدان عینی
که مسافر بدحال داریم، سریعا خودت را برسان و من هم بلافاصله خودم را به محل سکو رساندم. وی ادامه می دهد: وقتی رسیدم یک جوان دختر را دیدم که روی سکو افتاده است؛ چند نفر خانم هم کنار او در حال تماس با اورژانس بودند ولی خودم هم بر اساس دستورالعمل های مترو سریع با اورژانس فوریت های پزشکی تماس گرفتم. مسوول ایستگاه مترو میدان شهدا تشریح کرد: تکنسین اورژانس برای احیای مسافر تا قبل از ...
پابه پای پیران امیدبخش در مسیر فرزانگی/ از عشق استاد به وطن تا امید به آینده دانشجو
ی مود، از داستان سفر قهرمانی خود در مسیر فرزانگی برای استادان جوان گفت. او چندماه پیش از انقلاب اسلامی برای ادامه تحصیل در رشته سم شناسی بالینی به دانشگاه ادینبورگ انگلستان رفته بود. تیرماه 1360 بود که مدرک دکتری تخصصی خود را با درجه ممتاز دریافت کرد. چندماه بعد او به عنوان استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه ادینبورگ استخدام شد و در دپارتمان درمان شناسی و مرکز درمان مسمومین بیمارستان سلطنتی ادینبورگ ...
عملیات بدر در کدام مناطق انجام شد؟
رویداد24 علیرضا نجفی: همه شما می دانید که از سه ماه پیش به این طرف مطالبی برایتان طرح کردیم و چه در جلسات فرماندهان و چه در جلسات لشکر ها گفتیم که رمز عملیات آینده ذکر، صبر و توکل است. در اغلب لشکر هایی هم که رفتم و برای آن ها صحبت کردم، نه صحبت از مانور شد، نه از راهبرد و نه از امکانات سخنی به میان آمد؛ فقط صحبت این سه کلمه شد: صبر، ذکر و توکل. از سخنان محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در آستانه عملیات بدر عملیات بدر چه سالی بود؟ عملیات بدر یکی از گسترده ت ...
محله ام را به پیشنهاد کاری خوب در ژاپن ترجیح دادم | 2 قهرمان جهان و 2 قهرمان آسیا از شاگردانم بوده اند
: من از کودکی عاشق ورزش های رزمی بودم. یادم می آید وقتی فیلم های رزمی را از تلویزیون می دیدم خودم را جای قهرمان فیلم می گذاشتم و سعی می کردم حرکات آنها را تقلید کنم. آن زمان ورزش تکواندو هنوز در جامعه ما شناخته نشده بود و مردم بیشتر با رشته کاراته آشنا بودند. من هم با نیت ثبت نام در رشته کاراته به باشگاه رفته بودم که آنجا روی تابلو نام رشته تکواندو را دیدم؛ از مسئولش که پرسیدم گفت تکواندو شبیه کاراته ...
ماجرای بیهوش شدن دختر 16 ساله در مترو؛ از اصرار ضدانقلاب تا انکار خانواده
پزشک بوده اقدامات اولیه درمان را آغاز و همزمان هم از اورژانس درخواست کمک می کنند اورژانس در صحنه حاضر و پس از اقدامات اولیه این دختر 16 ساله را به بیمارستان منتقل می کنند. امیدواریم هر چه زودتر حال این خانم جوان خوب و به آغوش خانواده بازگردد. رسانه های بیگانه: در گیری لفظی باعث وقوع حادثه شده/مدیر عامل مترو: فیلم ها موجود و درگیری رخ نداده است بعد از انتشار این خبر برخی از ...
حاشیه سفر هیات ایرانی به آمریکا؛ از لابی های گروسی در هتل تا اینترنت لاک پشتی نیویورک
ها را به گروسی نزدم؛ فقط گفتم "من خبرنگارم اعزامی از ایران هستم، وقت گفت وگوی کوتاه دارید" گفت "باید یه جلسه ای بروم و عذرخواهی کرد!" در حالی که بعدا فهمیدم هنگام خروج از هتل میلینیوم پاسخ کارمند اینترنشنال را داده و اظهاراتی ضدایرانی مطرح کرده بود. من هم فقط لبخند سرد و خشکی که بر لب داشتم را تحویلش دادم و از آنجا گذشتم. ملاقات باقری و گروسی در خیابان 43 منتهن؟ به ...
تفاوت اندیشه تقریب در ادبیات امام(ره) با فضلای قبل از خود
...، یعنی دنبال این هستند. حتی من یادم است که در یک جلسه ای تنها بودم، آقای تسخیری آن جلسه نیامده بود، در کویت بودیم بعد آن ها یک تصمیم فقهی گرفتند و من دیدم که این برخلاف نظر شیعه است، گفتم که رأی شیعه این نیست. آن ها گفتند نه ما بررسی کرده ایم همین است، گفتم این نیست، من می دانم این نیست. کمی جر و بحث کردیم بعد گفتند نه دیگر شما دارید می گویید نیست، همین است. دیگر فتوا ندادند، گفتند بماند سال بعد ...
روایت عبدالحسن نجفی از روزهای جنگ در کردستان ؛ما منتظر جنازه ات بودیم!
جذاب زندگی شما از کی و کجا آغاز شده؟ زندگی ما که همه اش معمولی بوده؛ سر زمین گندم و جو و نخود. فقط دوره مجروحیتم توی سربازی اتفاق های خاصی دارد. مربوط به زمان جنگ می شود؟ بله. جنگ شروع شده بود و من هم باید می رفتم خدمت سربازی. خودم دوست داشتم بروم سپاه، ولی پدرم اصرار داشت بروم ارتش. رفتم و تقسیم شدم به لشکر 64 ارومیه. خود لشکر توی ارومیه بود، گردان ها و گروهان هایش ...
عملیات خیبر چگونه و در چه مناطقی انجام شد؟
رویداد24 علیرضا نجفی: ایمان و توکل و باور هایی از این دست یک طرف، تدبیر و تدبر و اندیشه و اصول هم یک طرف... در عملیات خیبر هیچ تاکتیک و اصول عملیاتی نداشتیم تا بتوانیم مقاومت کنیم... برادر رحیم صفوی پشت بی سیم آمد و دستور داد که حتی با احتمال شهید شدن پانصد ششصد نفر، امشب راه را بازکنید و کار خودتان را انجام دهید. گفتم ما از این که شهید بدهیم باکی نداریم... نیرو ها نمی آیند. یعنی وضعیت طوری است ...
آیین بزرگداشت زنده یاد پرویز مشکاتیان در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد
حضور پیدا کردم. وقتی پشت تریبون رفتم، احساس کردم که این جمع منتظر یک اتفاق است. در آنجا یکی از بزرگترین ریسک های عمرم را کردم. به آرامی به تریبون نزدیک شدم آقای نوربخش که مقابل من نشسته بود، گویی چیزی را احساس کرد و اشاراتی به من کرد اما من به روی خودم نیاوردم و گفتم: حضار محترم تصاویر گویاتر از چیزی نیست که من بخواهم حرفی به زبان بیاورم. شما دیدید این نادره موسیقی ایران با چه عشقی از بزرگمرد موسیقی ...
ساخت ایران چگونه سر از خانه ما درآورد؟
نیست نام و عنوانی از یک شرکت یا کارخانه ای خاص ببریم و نام محصولی را تبلیغ کنیم. سودی هم در کار نیست. اینجا فقط تحسین بی نام و نشان از کالایی است که بی هیچ ادای اضافه ما را به این باور رسانده: ...که ساخت ایران، بهترین است فقط یک شعار نیست. ملموس است، شدنی و توانستنی مثل ماجرایی که در ادامه می خوانیم. این همه لطافت از کجا آمده؟ هنوز باورم نمی شود، لباسی که برداشته ام تا بپوشم و ...
سرنخ مقتول به کارآگاه
، بیشتر ناراحت شدم و با خودم گفتم به هر طریق و روشی باشد او را به دست می آورم. شب حادثه سراغش رفتم و خواستم با او صحبت کنم، رکسانا هم خیلی معمولی در را به رویم باز کرد. حرف هایم را زدم اما او آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت نمی خواهد با من ازدواج کند. عصبانی شدم و زمانی که بلند شد، روسری اش را دور گردنش پیچاندم و رکسانا که نیمه جان شده بود را رها کردم. متوجه نشدم که در جریان این درگیری دکمه پیراهنم را کنده است. بعد از رفتن من ظاهرا رکسانا با نیمه جانی که داشت اسمم را روی چادر نوشته و آن را روی خودش کشیده بود تا اسم من دیده شود. ...
در محضر آیت الله حق شناس که سراسر حق شناسی بود | داداش جون! گرفتاری مردم گرفتاری ماست
اندازه مچ دست من بود و کمر بنده را گرفت و در یک جایی بر زمین گذاشت. صاحب دست گفت: اینجا نجف است. گفتم: من نمی توانم با هوای اینجا بسازم. پاهایم می سوزد. بعد بنده را گذاشت روی زمین قم. مرحوم حق شناس می گفتند: هر وقت به قم می رفتم وارد مدرسه دارالشفا در کنار مدرسه فیضیه می شدم و با همان آجری که در عالم رؤیا مرا روی آن قرار داده بودند تجدید عهد می کردم. یکی از خاطراتی که ایشان از زمان سکونت خود ...
رؤیای صادق
فاش نیوز - در عالم خواب دریایی عظیم مشاهده کردم. داخل آب دری قرار داشت. به سمت در رفتم، چند رزمنده آنجا بودند. از آنها در مورد آقا رضا پرسیدم؛ گفتند: مادر جان، بنشینید و همین جا برایش فاتحه بخوانید. وقتی بیدار شدم، دلواپسی عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت. هر طور که بود به تنهایی عازم سبزوار شدم. وقتی که به منزل آقای پروانه رسیدم، همه سیاه پوشیده بودند! خوابم را برایشان تعریف کردم و گفتم ...
وقتی خبر شهادت این فرمانده از رادیو عراق اعلام شد
. من در رامهرمز بیمار شدم و اورکت هم در انبار اهواز پر بود. گفتم یکی از این اورکت ها را به من بدهید، بلکه سرما خوردگیم بهتر شود. شهید ناجیان گفت "این ها فقط متعلق به کسانی است که دارند در خط مقدم می جنگند. من باید بروم و به آقای جزایری بگویم، اگر ایشان اجازه داد، اورکت را به تو می دهیم". حالا را با آن موقع مقایسه کنید. بالاخره یکی از بچه ها اورکتش را به من داد تا خودم را گرم کنم. یکی از ...
وقتی فانتوم ها تیرهای غیب ایران در خلیج فارس بودند
زمانی که خود جنگ شروع شد شما در نبرد با تانک ها حضور داشتید؟ 20 روز قبل از جنگ مرخصی داشتم و به مسافرت رفتم. آن موقع موبایل نبود. در شیراز بودم. نشانی ام را پیدا کردند و آمدند درِ خانه گفتند آب دستت هست بگذار زمین و بیا همدان! به زن و بچه گفتم شما بمانید من بروم. اصلاً در فکر جنگ نبودیم. * باید هفدهم و هجدهم شهریور بوده باشد! به احتمال زیاد بله. من زن و بچه و ماشین ...
بسیجی ام، از مال دنیا هیچ چیز ندارم!
توانست با کمک هر دو عصا توی خانه راه برود. هرچند هنوز عصای دستش دست های من و شانه هایم بود... . من رفتم، حلام کن! یک هفته از زندگی مشترک مان می گذشت. یک روز صبح علی آقا بعد از نماز صبح گفت: زهرا خانم، من امروز باید برم. ساکم کجاست؟ با تعجب پرسیدم: کجا؟ خندید و گفت: خب من جز جبهه کجا دارم برم! با دلخوری گفتم: نمی شه یه کم دیرتر بری؟ - نه... دشمن نامردی کرده. ساکش را بستم. حوله و ...
آرزوی این دختربچه هیچوقت برآورده نمی شود
بودیم من داشتم می رفتم کلاس بازیگری. ناهارمان را خوردیم. بابا خداحافظی کرد و رفت سر کار. من هم کم کم باید حاضر می شدم و می رفتم کلاس. من شب ها که می ترسم یا مثلا یاد بابام را می کنم الکی فکر می کنم بابام پیشم خوابیده است بعد از کلاس برگشتم خانه خوابم برد. اصلاً دیگر موفق شده بودم به کارهایم برسم. بازیگریم را خوب انجام داده بودم. اگر بابا بود بعدا برایش تعریف می کردم. بابام هم ...
من را به دزدی هم متهم کردند اما مهاجرت نمی کنم | گفتند این بازیکن خودکشی می کند اما تحت تاثیر قرار نگرفتم
پزشک به تیم ملی بانوان کمک کردم. از اینجا به بعد نشستی در ریاض برگزار شد که تاکید شده بود یک خانم بفرستند. در ریاض کمیته پزشکی فیفا به من پیشنهاد داد برای آنها کار کنم. با اینکه تجربه نداشتم ولی سه ماه بعد در جام جهانی زیر 17 سال بانوان در باکو دعوت شدم. این روند ادامه داشت تا اینکه کفاشیان مرا به شیخ سلمان معرفی کرد و پیشنهاد داد عضو کمیته پزشکی کنفدراسیون فوتبال آسیا شوم. فعالیت های پزشکی من با ...
بررسی فعالیت های همسران روسای جمهوری در ایران؛ پرده نشینان پاستور
داشته است. او سال 93 در مصاحبه با مجله مدیریت ارتباطات گفته بود: من سال اول خودم تنها رفتم و آقای هاشمی نبود. تقریباً من روابط ایران و عربستان را درست کردم. اولین دفعه ای که من رفتم مکه، خانم ملک عبدالله میهمانی داد و یک عده را دعوت کرد و جلسه گذاشت. آنها از من خواستند که میهمانی را بپذیرم و من هم پذیرفتم. وقتی پذیرفتم روابط برقرار شد. او در همین سال ها دیدارهای دیگری هم با برخی از مقامات ارشد سایر ...
معدن طزره نمونه موفق پیگیری رسانه ای و دانشجویی / شنیده نشدن صدای کارگران ریشه در سرمایه داری دارد +فیلم
خواهیم مقصران اصلی مجازات شوند، من می دانم چه کسانی در این قضیه دست داشته اند، ما داریم آتش می گیریم می بینیم مقصر اصلی ایمنی دارد جلو ما راه می رود و به ما می خندد، حداقل جای کار این ها عوض شود ما این ها را نبینیم تا داغ دلمان تازه شود؛ مثلا آقای فریدی به من گفت از شما می خواهم از کارگران بخواهید اعتصاب را بشکنند و به داخل کار بروند، من گفتم کارگر درد دارد بروید و درد او را گوش کنید. این ...
اعتماد مردم از تلویزیون سلب شده/حاکمیت از سر اجبار به یک زبان رسیده؛ زبان همینی که هست
من خیلی از این ها را- نه خودشان را و نه سازمان شان را- نمی شناسم. گفتم اشکالی ندارد و شما کار خودت را انجام بده و مجوز را در اختیارشان قرار بده. روزی که این اتفاق افتاد؛ یعنی چند لحظه قبل از اینکه جشن شروع شود و یک دفعه در های سالن باز شد و این گروه ریختند دیدیم که جماعت عظیمی از این عکاسان ریختند وسط سالن و شروع کردند به جای صحنه از این تماشاگران عکس گرفتن. آنجا من متوجه شدم که برنامه ...
تصفیه حساب های بزرگ
. مثلاً پدر و پسر بودند یا زن و شوهر یا مادر و دختر و... . این افراد مشکلی نداشتند اما من می گفتم در سازمان برنامه نباید نسوج فامیلی باشند و بهتر است این افراد با توجه به تخصصی که دارند به سازمان ها و دستگاه های مربوطه فرستاده شوند. مثلاً اگر در یک زوج زن و شوهر، خانم در حوزه کشاورزی تخصص دارد به وزارت کشاورزی برود و شوهرش در سازمان بماند. قرار من این بود که این 600 نفر هم به دستگاه های تخصصی بروند ...
سیاست های زشت و بیشرمانه آمریکا لبنان را تهدید می کند
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صدا و سیما ؛ به نقل از شبکه تلویزیونی المیادین، سید حسن نصر الله در مراسمی که حزب الله لبنان به مناسبت ولادت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام برگزار کرد، گفت: هیچ موضوع جدیدی در پرونده ریاست جمهوری لبنان وجود ندارد که به شما اعلام شود و ما باید تلاش هایی را که در این زمینه انجام می شود، پیگیری کنیم. Video Player is lo ...