تجلیل رهبری از بانوی ورزشکار چادری
سایر منابع:
سایر خبرها
ماه عسلم سیاه شد وقتی سرزده شوهر کثیفم رو در اتاق بغلی هتل با...!
یک زن داستانی را تعریف کرد که زندگی اش از آغاز ماه عسلش تلخ و سیاه شده و دیگر ادامه زندگی برای او سخت شده است. به گزارش وقت صبح به نقل از خبرآنلاین، وارد دفتر که شدم صدای الله اکبر اذان مغرب شنیده می شد. با بلندشدن صدای فریاد خانم جوانی که در اتاق مراجعین نشسته بود، سلامم را قورت دادم. “کاظم به همین الله اکبر قسم حلالت نمی کنم. تو آبرو و حیثت خانواده ام رو که بردی به کنار ...
مدیرعامل استقلال: اگر امتیازهای سپاهان و پرسپولیس برگردد یعنی قانون را شُل کرده اند
کرد با من و جواد تماس گرفت. او هم با من و هم با جواد از قبل رفاقت دارد. آنها بچه محل بودند. نکونام هم به او خیلی احترام می گذارد. علی دبیر از مفاخر و اسطوره های ورزش کشور است. به گردن همه ما حق دارد. با منش پهلوانی اش از ما خواست که این مسائل را حل کنیم. خیلی هم سریع اتفاق افتاد و صحبت های خوبی انجام شد. بعد از آن هم در جلسه با پیشکسوتان مساله کامل حل شد. *برخی رسانه ها روز بعد گفتند این ...
مدافعان امنیت| همسر شهید امیراحمدی: به سلمان گفتم عمراً تو شهید بشوی!
می شناختند، گریه می کردند. او حتی بچه ها را با یک حرف یا کاری جذب می کرد. برادرزاده ام 5 6 ساله بود. یک بار با چادر مشکی نماز می خواند. آقا سلمان به خاطر نماز خواندنش به او جایزه داد. بعد از مدتی به بازار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) که رفتیم، سلمان گفت: برای برادرزاده ات چادر نماز رنگی بگیر. اتفاقاً بعد از شهادت همسرم هر وقت به منزل برادرم می رویم، برادرزاده ام چادر را نشان می دهد و می گوید ...
تنهایی و در طول 9 سال این فیلم را ساختم/گفتند امکان ندارد بتوانی!
زمانی 3 ماهه و 6 ماهه این لوکیشن ها را آماده می کردم. مجبور شدم ماکت برخی خانه ها را بسازم. حتی تأمین لباس کاراکترها با خودم بود! تنهایی داخل سوله می رفتم، کارهایی را انجام می دادم و بعد از 7 ماه از سوله بیرون می آمدم تا یک صحنه آماده شود. بازیگرم 6 ساله بود که شروع کردیم، 12 سالگی اش کار تمام شد! وی ادامه داد: واقعاً کسی را نداشتم به من کمک کند و 9 سال برای ساخت این فیلم ...
تجاوز مرد شیطان صفت به زن همسایه/ او چاقو را زیرگلوی کودک دوساله زن گذاشت تا به نیت شیطانی اش برسد+جزییات
حالم بد است. این زن اوایل سال جاری با پلیس تماس گرفت و گفت: زنگ در خانه به صدا درآمد. مردی پشت آیفون بود که صورتش مشخص نبود. او گفت: برای نوشتن قبض برق آمده است. من در را باز کردم، یک دفعه به داخل خانه حمله کرد. سعی کردم در را ببندم. زورم نرسید، به او گفتم هرچه می خواهی بردار و برو. اول، چون صورتش پوشیده بود، او را نشناختم، اما بعد فهمیدم مردی است که در همسایگی ما زندگی می کند. ...
اغتشاشگران به این شهید امنیت، 9 ضربه چاقو زدند
. بخصوص اگر متوجه می شدند، فردی بسیجی است، امانش نمی دادند. در چنین روزی شهید پوریا احمدی در محله پیروزی تهران با 9 ضربه چاقو به شدت مجروح شد و بعد از دو هفته در بیمارستان به شهادت رسید. برادر شهید در این باره می گوید: پوریا با دوستانش به هیأت رفته بودند. یکی از دوستان بسیجی اش می گوید در خیابان پیروزی، چادر از سر خانمی کشیده اند، برادرم به همراه دوستانش به آنجا می روند. دوباره به دوستانش بی ...
وقتی کلاه سبزهای نیروی دریایی ارتش دفاع از خرمشهر را به بازنشستگی و انتقال به تهران ترجیح دادند
هم جانشین فرمانده منطقه دوم دریایی بوشهر. بازنشسته شده بودم و می توانستم با خیال راحت به تهران بروم و از دوران بازنشستگی ام در تهران یا حتی خارج از ایران لذت ببرم. در ابتدای جنگ فرمانده منطقه دوم دریایی بوشهر ناخدا رزمجو بود. آن روز حدود ساعت 2 بعدازظهر از ستاد تکاوران پیاده به طرف دفتر فرمانده منطقه می رفتم. در پارک موتوری یک دفعه صدای هواپیما را در آسمان شنیدم و بعد دو هواپیمای میگ ...
ناگفته هایی از مادر شهید احمدرضا احدی؛ رتبه یک کنکور پزشکی+فیلم
گفتند چرا جلوی احمدرضا را نمی گیری که به جبهه نرود، گفتم دست من نیست خودش دوست دارد برود، 10 روز بعد از عید بود می خواست به جبهه برود من هم دنبالش رفتم و که او را برگردانم، دیدم داخل مینی بوس روی چهارپایه نشسته، گفتم من هم می خواهم به جبهه بیایم و برای رزمندگان کار انجام دهم، چهره اش خیلی مضطرب و ناراحت شد، پیاده شد و گفت من می خواهم پیاده بروم همدان، من هم دنبالش راه افتادم، تا آخرای ملایر آمدیم ...
تغییر شغل عجیب این خانم معلم، شدیدا جلب توجه کرد
شوم و شب بخواهم در آنجا بمانم با پلیس تماس می گیرم. نمونه آن، چند بار پیش آمد و خیلی هم استقبال کردند. با آنها تماس گرفتم و گفتم؛ خانم تنها هستم، امشب کجا اتراق کنم که امنیت داشته باشم. آدرس دادند و گفتند؛ گشت ما به طور شبانه روز در محل حضور دارند و می توانید در همین جا اقامت داشته باشید. اگر محل توقف، بین راه باشد باید خدمات رفاهی و پمپ بنزین ها را انتخاب کنید که احساس امنیت کنید. اگر هم وارد ...
آن ها که می گفتند کاش پسرت می مرد، با شیرینی آمدند!
محله است و دوست دارم دین خودم را به آن ها ادا کنم. گفتند کاش پسرت مرده بود در 6ماهگی مریض شد. وقتی به خودمان آمدیم که دکتر و دارو جواب نداد و فهمیدیم دیر شده و پسرم دیگر نمی تواند روی پاهایش بایستد. به بیمارستان های مختلف می رفتم و می گفتم هرچقدر پول بخواهید می دهم تا سلامتی علی برگردد، اما کسی نمی توانست کاری کند. سن کمی داشت و فکر می کردم ممکن است بشود برایش کاری کرد. از ...
این مرد ایرانی، متخصص فراری دادن عزرائیل است
هوای جاده چالوس، زنده ترم کرده بود. تا آن روز در چهار سال قبل که به دلیلی، گوسفندی قربانی کردیم. وقتی نگاهم به سر بریده اش افتاد و چشمان آهویی اش که باز مانده بود، غمگین شدم. حس بدی تمام وجودم را فرا گرفت. ترسیدم. و انتظار اتفاقی بد در وجودم ریشه دواند و تا آن صبحِ بلا، باقی ماند. بارِ میوه ی درخت های گلابی ده متری ام زیاد شده بود. شبیه جوانی و مثل همیشه از یکی شان بالا رفتم تا میوه ...
نخبه ای که دوست دارد "پزشک ِکارآفرین ِشاعر" باشد
و مسلط به سوالات داوران پاسخ دادم که نه تنها آنها که خودم هم به وجد آمدم ! تماس بعدی از تهران بمب زندگی او شد، اعلام کسب رتبه اول و مدال طلای جشنواره خوارزمی کشور در رشته ادبیات... می گوید مادرم در روضه بود و من از خوشحالی نتوانستم صبر کنم و به سرعت پیش او رفتم و این خبر خوش را به او دادم؛ این خبر خوش روضه را تبدیل به جشن مولودی کرد! حالا همان هایی که باعث گریه های شبانه ...
عامل قتل رئیس بانک اعتراف کرد
: مهندس کامپیوتر هستم و چند سال قبل در ترکیه درس خواندم و وکیل شدم. من یک نابغه هستم اما شوهرم اجازه نداد که به درسم ادامه دهم. از پدری روس و مادری ایرانی به دنیا آمده ام و در حال حاضر ساکن ازمیر ترکیه هستم. بعد از جدایی از همسر اولم با مردی دیگر آشنا شدم و ازدواج کردم و دو پسر 7 و 12 ساله دارم که الان نگرانشان هستم چرا که بعد از دستگیری من در بهزیستی هستند. من هیچ مشکل مالی ...
قرار 36 ساله مه لقا خانم
را ببینم. دلم تنگ شده. از خواب بیدار شدم دیدم خبری نیست. صبح فردای آن شب یکی از همشهری هایمان به در خانه آمد و گفت که برای تعویض دفترچه (کوپن) باید به مسجد بیایی. گفتم می دانم علی شهید شده اما او خودش را به بی خبری زد. بیرون رفتم و از پچ پچ مردم مطمئن شدم علی به شهادت رسیده است. آمدم خانه به همسرم که نانوا بود زنگ زدم و او آمد گفت که از صبح دست و دلم به کار نمی رفت. به مسجد رفت و خبر شهادت را به او ...
مدافعان امنیت| پدر شهید بامدی: در تاریخ عروسی پسرم برای چهلم شهادتش مراسم گرفتیم
نشستیم و در ادامه چند ورق از این خاطرات تقدیم می شود. از کارهایی که برای مردم انجام می داد، صحبت نمی کرد. شاید 70 درصد کارهای او را بعد از شهادتش از زبان دیگران شنیدیم. بقیه را هم اتفاقی متوجه می شدیم. برای مثال روزی خواستم سوار ماشینم شوم که متوجه شدم بسته ای حاوی مقداری برنج، روغن و... در ماشین است. از رضا که درباره آن ها پرسیدم، اول گفت: اینا برای یکی از دوستامه. باباش گذاشته تو ماشین ...
می گفت؛ بهترین روزم روز نابودی صهیونیست هاست
ماهه ای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست. وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود. به آقا مسلم گفتم من هم چین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود. گفتند اجازه بده بپرسم ببینم برای کسی نیست؟ خب ایشان عربی به راحتی می توانستند صحبت کنند. با خادم های آنجا صحبت کردند و خادم ها گفتند که نه این هدیه حضرت رقیه(س) بوده برای شما و برای خودتان بردارید. این ...
نخستین و آخرین گروه زنان چترباز ایرانی
استقبال و تشویقم کرد که این کار را با هدف خدمت به کشور انجام دهم. در نهایت بعد از مدتی پیگیری، سال 1341 رسمی به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمدم. پرواز با یک آگهی خانم هم محله ای ارتشی ورودش به نیروی هوایی را به منزله باز شدن دریچه ای جدید در زندگی اش توصیف می کند و می گوید: یک سال بعد از اینکه در نیروی هوایی استخدام شدم آموزشگاه غیرنظامی چتربازی باشگاه هواپیمایی کشوری آگهی منتشر ...
پناهنده ای از قُندُزِ افغانستان
فهمیدم که از عزیزان افغان است. کم سن و سال میزد. از در زدنم پشیمان شده بودم. در ذهنم خیلی سریع سبک زندگی جمعی افغان ها را گذراندم. با خودم گفتم اگر مادر این ها رفته باشد نهضت، نور علی نور می شود! ️ همزمان با خانومی که آمده بود دم در سلام و خوش و بشی کردم. نیم نگاهی هم به سکوی جلوی خانه انداختم، خانم دیگری نیز نشسته بود. خانه در نگاه اول پر جمعیت به نظر می رسید. از خانمی که بچه اش را ...
باورم نمی شد شوهرم در خانه دوربین گذاشته و هر لحظه من را در....!
... آن جا با وحیده که مربی ترمه دوزی بود آشنا شدم و ارتباط صمیمانه ای بین ما شکل گرفت . خلاصه این دیدارهای پنهانی حدود 2 هفته ادامه یافت و در این مدت من و اسماعیل چندین بار با هم بیرون رفتیم تا با اخلاق و رفتار یکدیگر بیشتر آشنا شویم. مادرم نیز نظر خاصی نداشت و معتقد بود که باید شوهر آینده ام را خودم انتخاب کنم. بعد از این ارتباط های تلفنی و دیدارهای خیابانی ...
صمیمانه با نخستین جراح زن در ایران
دختر جوانی آمد سمت میز منشی و شروع به صحبت کرد و گفت: اسم خانم دکتر را در اینترنت جستجو کردم بعد کمی از بیماری اش توضیح داد، منشی هم در تأیید حرف های مراجعه کننده، گفت: خانم دکتر اولین جراح زن در ایران هستند. خبرگزاری فارس، رشت؛ ام سلمه فرد : جنس دردها باهم فرق دارند، گاهی مثل دندان درد آنقدر اعصاب و روان را درگیر می کند که دلت می خواهد نه صدایی بشنوی و نه کسی را ببینی. فقط به درمانگاه ...
سرداری که بنیانگذار دفاع وطنی در سوریه بود
داشتند که بروند سوریه، بنده یک مکثی کردم و گفتم: برای چه بروم؟ به چه عنوانی بروم؟ فرمود: ارتش و نظام سوریه درخواست کمک کرده اند به عنوان فرمانده بروی و کمک کنی! سردار قاسم سلیمانی هم گفته که شما برای این کارم مناسب هستید. از آنجایی که خودم هم انگیزه بالایی برای حضور در سوریه و دفاع از حرم های عمه سادات و حضرت رقیه (س) داشتم، بلافاصله جواب مثبت دادم. اصلاً نگفتم فکر می کنم بعد جواب می دهم ...
فاضلی: برنامه درسی ایران فقر قصه گویی دارد/ تاکید بر فقر سوژگی در دانشگاه های علوم انسانی
برخی از کسانی که قبول شده بودند، قبول نشده اند. بروید روزنامه جدید را ببینید. و رفتم دیدم که قبول نشده ام. در دانشگاه تربیت معلم. و باید بروم دانشگاه شهید بهشتی. تا روانشناسی بخوانم. خوشحال نشدم. فقط تحصیل نبود. کار آینده از دست رفته بود. من با این اتفاق دیگر نمی توانستم معلم بشوم. وی ادامه داد: به هر حال مسیر زندگی من به روانشناسی آن هم دانشگاه ملی سابق کشیده شد. بماند که فقر و ناداری چه ...
همسرکشی در مدرسه غیرانتفاعی | سرایدار معتاد: صدایی عجیب دستور جنایت داد
شدم از دست او فرار کنم. رفتم در انباری محل کارم پنهان شدم و شیشه کشیدم. باز صداها را شنیدم که دستور می داد جایت را عوض کن تا دستگیر نشوی اما من قبل از فرار گیر افتادم. الان هم صداها را می شنونم که به من می گویند کار اشتباهی نکردی، پشیمان نباش، اما من خیلی پشیمانم و دلم می خواهد هر چه زودتر قصاص شوم. منبع: همشهری انلاین بیشتر بخوانید قتل در تهران به خاطر یک سنگ عتیقه + عکس جشن عروسی را به خون کشید/ قتل خونین در پاگشایی عروس خانم راز قتل فجیع کودک 3 ساله قتل 8 زن و دختر فقط در دو هفته / قاتل یگانه منم ! +جزییات یک پرونده ...
وقتی آقای دکتر پیشنهاد کرد برای این بانوی عشایر مطب بزند!
صنایع دستی تا تجربه رستون داری محلی اگر تصور کرده اید تعطیلی کارگاه پررونق بافت فرش و گلیم، پایان کار فریده ملک پور در زمینه صنایع دستی بوده، هنوز این بانوی بلندهمت عشایر را خوب نشناخته اید. فریده خانم نفسی تازه می کند و از ادامه مسیرش اینطور می گوید: از ادامه کار کارگاه قالیبافی که ناامید شدم، در مراکز وابسته به میراث فرهنگی، به عنوان مربی صنایع دستی در زمینه تابلوفرش و رو دوزی های سنتی ...
کودکان و نوجوانان فیلم هایی متناسب با رده سنی خودشان می خواهند
به گزارش اصفهان زیبا ؛ داور کودک جشنواره بین المللی فیلم کودکان و نوجوانان بیان کرد: این فیلم برای کودکان ونوجوانان ساخته نشده بود و جایگاه آن در جشنواره ای به جز جشنواره بین المللی فیلم کودک و نوجوان بود. شنبه 15 مهرماه شروع اکران جشنواره فیلم کودک و نوجوان بهانه ای شد که به سینما چهارباغ بروم. زمان ورود به سینما متوجه شدم که فیلم سینمایی هوک تمام شده است و داوران پسر کودک از سالن ...
کشتی منش پهلوانی دارد و قابل مقایسه با فوتبال نیست
مس انتقال داده شدم و مامور شدم. 3 سال به عنوان قائم مقام ایشان در باشگاه بودم. آن زمان تیم لیگ یک بود و خوشبختانه همان سال اول هم تیم به لیگ برتر رفت. در آن زمان مربی ما آقای دست نشان بود. بعد از آن آقای نیک نفس مدیرعامل شدند باتوجه به اینکه با آقای ایرانمنش آمده بودم خواستم بروم که آقای نیک نفس خواستن که در باشگاه بمانم و ادامه دادم. با مربیان زیادی کار کردم. در مجموعه اما محیط فوتبال را محیط خوبی ن ...
کاوه کاظمی و تاریخ نگاری با دوربین عکاسی؛ مورخ دوربین به دست
های ایرلند شمالی جولان می دادند. این تصاویر تهِ ذهنم مانده بود و بنابراین بعد از اینکه در پاریس مستقر شدم، اولین کار جدی که شروع کردم، سفر به ایرلند بود. در مقدمۀ کتاب هم نوشتم چیز چندانی از ایرلند نمی دانستم و فقط با فوتبالیست معروف، جورج بِست آشنایی مختصری داشتم و گاهی در کافه ای در لندن همدیگر را می دیدیم. به او گفتم می خواهم به بلفاست بروم، چند تا آدرس به من بده. نمی دانستم که او پروتستان است ...
محمدی: استقلال نتیجه می گرفت، سرنوشت فوتبالی من عوض می شد/ از انتخاب ذوب آهن راضی ام
ضرر کردم و این باعث شد تا دو سه سال به لیگ دسته اول بروم و در نهایت با هوادار به لیگ برتر برگشتم. مهاجم تیم فوتبال ذوب آهن همچنین در مورد جدایی اش از هوادار اظهار داشت: سه سال عضو هوادار بودم. سال های ورزشی خوبی در این تیم داشتم و به آن وابسته بودم. خیلی ها می گفتند شاید بعد از تغییر تیم، سال خوبی را تجربه نکنم، اما من عاشق چالش فوتبالی هستم و دوست دارم این چالش ها را بیشتر تجربه کنم. در ...
اقدام شیطانی مدیرعامل با منشی خانم 27 ساله در غرب تهران
مناسب بودم که در سایت دیوار با آگهی استخدام در یک شرکت خصوصی روبه رو شدم. من به شرکت خصوصی ای در غرب تهران رفتم و با مدیر آنجا که مرد میانسالی به نام رامین بود قرار ملاقات گذاشتم. در اولین ملاقات او حرف های نامربوط زد. به همین خاطر می خواستم شرکت را ترک کنم؛ اما یکباره او در اتاقش را قفل کرد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. او از صحنه های سیاه فیلم گرفت و تهدیدم کرد اگر در این باره به کسی ...