سایر منابع:
سایر خبرها
آن از زندگی اولم که شوهرم شبها مرا تنها می گذاشت و به خانه یک زن مطلقه می رفت؛ این هم از زندگی دومم که ...
او گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن ها به قدری از اخلاق و کمالات جاهد سخن گفتند که من هم ندیده عاشق او شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. خیلی زود مراسم خواستگاری انجام شد و من و جاهد درحالی زندگی مشترکمان [...]
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 16ساله بودم که به طور سنتی پای سفره عقد نشستم و با کرامت ازدواج کردم. او تک پسر خانواده اش بود و 5 خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند. دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست وجوی محبت ...
وقتی به خانه برگشتم شوهر هوسبازم با دخترها...
. او تک پسر خانواده اش بود و 5 خواهر بزرگ تر از خودش داشت که همه آن ها ازدواج کرده بودند. دراین شرایط تصور می کردم خانواده کرامت مرا خیلی دوست خواهند داشت چرا که تنها عروس خانواده آن ها بودم! ولی متاسفانه شوهرم فقط در جست وجوی محبت دیگران بود و خودش به هیچ کس محبت نمی کرد. در واقع جوانی لوس و بی مسئولیت بارآمده بود و تنها اوقاتش را بارفیق بازی می گذراند! ...
شوهرم عاشق زن مطلقه بود اما با من ازدواج کرد ! / الان باید فقط شکنجه شوم !
به گزارش زیرنویس، زن 45 ساله که برای شکایت از پسرخوانده اش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که20 سال برای پسرخوانده ام زحمت کشیدم تا به سن جوانی رسید اما اکنون مرا کتک می زند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم [...]
سرنوشت شوم دانشجوی مهندسی معماری در خانه مجردی
جشن گرفتند و از همان روز مرا آقای مهندس صدا می زدند. خالصه طولی نکشید که از خوانسار راهی یزد شدم و در دانشگاه ثبت نام کردم. پدرم نیز یک منزل مجردی برایم اجاره کرد تا مشکالت خوابگاه دانشجویی را نداشته باشم و در رفاه و آسایش ادامه تحصیل بدهم. من هم که از شهرستان به یک محیط بزرگ تر آمده بودم انگار دنیا برایم تغییر کرد. هنوز در آخرین روزهای پایان ترم اول دانشگاه بودم که با رامین آشنا ...
شوهرم می گفت صلاحیت تو پخت نان و شستن ظروف است!
خصوص شفاء و عایشه تقریباً ماه فوریه همین امسال (2017) بود که یک روز عباس آمد و گفت می خواهم شفاء را به ازدواج یکی از هم رزمانم به نام احمد در بیاورم با او صحبت کرده ام و پسر بسیار خوبی است. از اهالی همین زاب هستند و خانه شان تنها کمی از منزل ما فاصله دارد. من بنای مخالفت گذاشتم و گفتم که هنوز برای ازدواج دخترها زود است. اینها که سنی ندارند. جواب داد که چه راضی باشی و چه نباشی، هیچ فرقی ...
امام جماعتی که با زندان و تبعید الفتی دیرینه داشت
، نزد دایی من آمده و گفته بود: من پشت فرمان نشسته بودم و حاج آقا کنار دست من نشسته بودند که ماشینی دستور داد: بزن کنار و بعد هم گفت: به دنبال من بیا! آن فرد می گفت: ما را به یکی از خیابان های فرعی بردند و گفتند: ایشان پایین بیاید و شما برو! در همان جا ایشان را دستگیر کرده بودند و دوست دایی من آمده بود که خبر آن را بدهد. آن روز ما در منزل خاله مان میهمان بودیم که دایی ام آمدند و این را گفتند. این ...
حمله عجیب مار و شاهین به یک زن ! / همزمان دورش کردند !
گزیده شده باشم، اما من دو سال قبل گزش مار را روی بازوی دیگرم تجربه کرده بودم و می دانستم که چقدر دردناک است. بازویم سیاه و بنفش شده بود و یک ماه تحت تاثیر قرار گرفتم. به من آنتی بیوتیک دادند و من را به خانه فرستادند و به من گفتند مراقب تحولات غیرمنتظره باشم. درد با از بین رفتن داروها بدتر شد و من آن شب نخوابیدم. در هفته های بعد، کابوس ها مرا بیدار نگه داشتند. من آن حادثه را در رویاهایم مرور می کنم. چند ماه بعد، بریدگی ها هنوز در حال بهبود هستند و من هنوز نمی دانم که آیا زخم ها دائمی خواهند بود یا خیر ؟ کدخبر: 939167 1402/07/30 21:28:35 لینک کپی شد ...
رونمایی بهرام افشاری از ماشین میلیاردی 100 سالش | آقا با این ماشین خفنش چه ویراژی ام میده
99 در برنامه دورهمی مهران مدیری حضور پیدا کرد. این بازیگر در پاسخ به سوال مهران مدیری مبنی بر اینکه چرا ازدواج نکرده گفت که من به بلوغ ازدواج نرسیده ام به این خاطر که من از کودکی پدرو مادرم طلاق گرفتند و من سالها با پدرم زندگی کردم و زن در زندگی ما نبود که این شرایط زناشویی را درک کنم. او درباره عاشق شدنش گفت من زمانی که هنرستان میرفتم یک مدرسه دخترانه هم پایین مدرسه ما بود و به یک دختری ...
تجاوز مرد جوان به 3 زن که با هم دوست بودند!
. پسر جوان ابتدا با من خیلی مؤدب برخورد کرد، اما بعد من و دوستم را به زور به یک ویلا برد و آنجا از من خواست که با او ارتباط برقرار کنم. من قبول نکردم و او بچه کوچکم را از پنجره آویزان کرد و گفت اگر قبول نکنی من این بچه را به زمین می اندازم و من از ترس پذیرفتم. با توجه به شکایت این زن، دوستش که مدعی بود به خاطر او مورد تجاوز قرار گرفته است، بازجویی شد. او گفت: یک روز در سوپرمارکت ...
اعتماد از دست رفته!
ام دارد را منتشرخواهد کرد. جواب ندادم وگوشی را قطع کردم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. می دانستم دست بردارم نخواهد بود. موضوع را به مادرم اطلاع دادم . پدرم و برادرم با آن آدم مزاحم صحبت کردند و سرجایش نشست. ولی شوهرم متوجه شده و اختلاف جدی پیدا کرده ایم. کارمان به طلاق کشیده است. مرکز مشاوره آمده ام. خسته شده ام. می خواهم اشتباه گذشته را جبران کنم. امیدوارم شوهرم مرا ببخشد. به این نتیجه رسیده ام بزرگترین سرمایه یک زن درکنار حفظ جوانی و زیبایی اش، احترام، حیثیت، حجاب، عفت و اعتمادی است که به او دارند و باید خودش مراقب خودش باشد. پایان پیام/ ...
زنان محجبه مرزبانان شرف و انسانیت هستند
از نحوه آشنایی با همسرش در گفت و گو با خبرنگار زنان ایران گفت: آن زمان همسرم در تهران زندگی می کرد و من خانه خواهرم بودم و خواهر شوهرم در آن موقع مستاجر خواهرم بود و همسرم برای دیدن خواهرش آمده بود مرا آنجا می بیند و به به خانواده اش می گوید من از این دختر خوشم آمده است و قسمت شد و یک عروسی ساده گرفتیم و به تهران رفتیم. وی با بیان اینکه همسرم در تمام عملیات های جنگ حضور داشت، ابراز کرد ...
طلاق به خاطر خرافاتی بودن همسر
و گفت: الان توضیح می دهم حاج آقا. من و سمانه همسایه بودیم، از مادرم خواستم به خواستگاری او بروند. یکی، دو ماه بعد هم ازدواج کردیم، اما بعد از ازدواج، یک روز چند ورق کاغذ کوچک، گوشه ای از خانه پیدا کردم که حروف نامشخصی رویش نوشته بود. کمی تعجب کردم اما زیاد پیگیر ماجرا نشدم. چند شب بعد وقتی سرم را روی بالش می گذاشتم تا بخوابم احساس کردم چیزی داخل بالشم است، خیلی آرام و پنهانی داخل بالش ...
ممنوعیت برگزاری تجمع حمایت از فلسطین در فرانسه؛ هراس و ناامیدی فلسطینیان فرانسه
عادی ما پول می دهیم تا برای او آب مخصوص بخریم. دو روز پیش، نزدیکی خانه ما (محله تل الحوا در شهر غزه) بمباران شد. من در آن زمان با پدر و مادرم تلفنی صحبت می کردم. پدرم فریاد زد: ما را بمباران می کنند، ما را بمباران می کنند! و ارتباط ناگهانی قطع شد. در آن لحظه، انگار دنیا از حرکت ایستاد. مثل بچه ای گمشده بودم، مثل بچه ای که مادرش را از دست می دهد و نمی داند کجا برود. خانه از داخل آسیب جدی دیده است و ...
فال قهوه روزانه | فال قهوه یک شنبه 30 مهر 1402
این اشتیاق با گسترش روزانه مصرف قهوه در جهان روز به روز در حال بیشتر شدن است. در فال قهوه شما دیده شد: چاقو : طلاق و جدائی - بهم خوردن رابطه عشقی یا زناشوئی - قطع ارتباط - درگیری و دعوا - دعوای غیر منطقی – خشونت مسواک : مال خود را در راه خویشان و بستگان، بخشش و احسان می کنید. سنجاب : جمع کردن مایحتاج برای روز مبادا – زرنگی خانه : ایجاد یک ...
خیانت همسرم را به چشم دیدم/او را بخشیدم اما خودم که اسیر خیانت شدم شوهرم گذشت نمی کند و...
آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب مهربانی داشت و به من ابراز محبت می کرد آن زمان به دلیل علاقه ای که به تحصیل داشتم با همسرم شرط گذاشتم که فقط در صورتی حاضرم با او ازدواج کنم که اجازه ادامه تحصیل و کار در بیرون از منزل را به من بدهد! خلاصه با موافقت باقر زندگی ما ...
نرخ دو پهلوی سرویس مدارس
، اما به چه قیمتی؟! دو تا فرزندم مدرسه ای هستند و همسرم کارگر. درست است از خانه تا مدرسه مسیری نیست، اما برای دانش آموز ابتدایی همین هم سخت است، خرج و مخارج بالاست. ماهی یک میلیون سرویس مدرسه هم برایم زیاد بود بخواهم آن را بپردازم با این حساب بقیه مخارج برای رفتن به مدرسه چه می شود؟ خانم ز خودش فرزندش را آورده می گوید: خودم در منزل بیکار بودم و ماشین هم داریم. چه کاری ...
با اینکه دخترم ولی کسی حواسش به من نیست
نویسنده : رضا زیبایی | روان شناس بالینی سوال: من یک دختر مستقل و 35 ساله هستم. کارمندم با مدرک کارشناسی ارشد. خواهر و برادری کوچک تر دارم که ازدواج کردند. پدر و مادرم فقط نگران برادر و خواهرم هستند و به آن ها کمک می کنند. انگار آخرین اولویت خانواده ام، من هستم. هیچ فردی حواسش به من نیست و درد دل هایم را گوش نمی دهد. چه کنم؟ پاسخ: مخاطب گرامی، گفته اید دختری مستقل و کارمند با ...
ماجرای زنی که شوهرش از او کلاهبرداری کرد، مغازه اش آتش گرفت، ورشکسته شد اما...
...> اگرچه برایم سخت بود بچه های کوچکم را تنها بگذارم، اما به اجبار آن ها را نزد همسایه گذاشته و راهی شهرها می شدم. مدتی هم در هفته بازار شهرهای مختلف دستفروشی می کردم تا اینکه راهی الیگودرز شدم. در الیگودرز مغرورتر از آن بودم که سر بار خانواده ام شوم، ماشینی که داشتم را فروختم نصفش را سرمایه لباس فروشی و نیم دیگرش را خرج رهن خانه کردم. طلبکاران آدرس خانه ام را پیدا کرده و هر روز به ...
عکس های زیباترین خانه ها در ایران که متعلق به هنرمندان مشهور است!
به چارچوب ساختمان مثل همراهی برای یک عمر نگاه می کردند و گوشه و کنارش. بالا و پایین ها و جز ء به جزئش پناه تنهایی ها، دل مشغولی ها، علائق و دلتنگی های ساکنانش بود. خانه انگار چتری بود که سایه می انداخت روی خاطرات آدم هایش؛ دفتر خاطراتی که بدون خواست آدم ها، صحنه ها را در بافت شان حفظ می کنند. این روز ها که دیگر روزگار این خانه ها گذشته، نگاهی بیندازیم به شش خانه ی اهالی ...
حسم بعد از طلاق پدر و مادرم را فیلم کردم/ مدیون عباس کیارستمی ام
کریستینا سانچز کارگردان فیلم کوتاه داستانی عزیزم از کشور کلمبیا که در بخش بین الملل چهلمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران حضور دارد، درباره این اثر به خبرنگار مهر گفت: وقتی من هفت ساله بودم والدینم طلاق گرفتند، پدرم پس از مدت کوتاهی با زنی که عاشقش شده بود دوباره ازدواج کرد و همه چیز ناگهان تغییر کرد، چون تبدیل به معمایی شد که حل کردنش برایم غیرممکن بود. اگر با همسر پدرم دوست می شدم به مادرم ...
دیوانه ای که تصاویر همسرش را منتشر کرد
یافتن پاسخ سوالاتم شروع کردم به خواندن نامه: پنج سالی است که ازدواج کرده ام،موقعیت شغلی و محل کار شوهرم طوری است که فقط یک هفته در ماه میتونه منزل باشه و سه هفته در جزیره هست، اوایل زندگی تحمل این شرایط برام سخت بود اما با دنیا آمدن بچه ها،دوری از شوهرم قابل تحمل شد و راضی به رضای خدا بودم.تا اینکه چند وقت پیش به شوهرم ماموریتی دادند که باعث شد همون یک هفته در ماه هم پیش ما نباشه،اولش با ...
تیپ کوزتی ژاله صامتی همه رو شوکه کرد | خانم با این مدل لباسش حسابی سوژه شد
.... ما اینطور نیستیم که محبت مان را در کلام بروز دهیم. اما نیاز برعکس ماست و محبت کلامی دارد و خیلی به من می چسبد. (می خندد) من کلا خیلی اهل چلاندن بچه ها نیستم و زیاد بغل شان نمی کنم؛ به همین خاطر هم همه بچه ها ارتباط خیلی خوبی با من دارند چون از اینکه مرتب کسی بغل شان کند و ماچ شان کند خوش شان نمی آید. در مورد بچه های خودم هم این طور بودم. اتفاقا خواهرهایم می گفتند چطور می توانی بچ ...
شوهر بی غیرتم خواست آناهیتا را بفروشد...
با تجمع مردم دخترم را از چنگ شوهرم رها کردم و به کلانتری آمدم. درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: 5 سال قبل هنگامی که 21 سال بیشتر نداشتم احساس کردم رفت وآمدهای خانواده خاله ام به منزل ما بیشتر شده است. و مدام با مادرم در گوشی صحبت می کردند تا این که بالاخره خاله ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد. او گفت: همایون چند روز دیگر به ایران می ...
شب های جمعه، تکیه شهدا یادت نره !
به گزارش اصفهان زیبا ؛ در رو که باز کردم سراغ تو رو گرفت. چرا این هفته نیومده سر خاک من؟ مامان کجاس؟ گفتم: یه ماچ بده تا بگم! صورتش را جلو آورد. نمی دانم صورتش را بوسیدم یا نه؛ اما همین که گفتم تکیه شهدا دیگر حسین را جلوی رویم ندیدم. این ها را اگر بابایش زنده بود برایمان تعریف می کرد؛ اما من از یک روز قبلش می گفتم. عروسی دخترمان بود. شوهرم چند وقت بود می گفت: چرا اینقدر سر خاک حسین ...
روایت زندگی تلخ "سویل" دختر نوجوان تبریزی / اورژانس اجتماعی کوتاهی کرد!
شب ها سرشان را روی بالش گذاشته و خوابشان می برد، اما این خانواده ای که من می شناسم از اینکه یک نان خور از سفره شان کم شده خوشحال خواهند شد. نزدیک آن خانم شدم تا بتوانم اطلاعات بیشتری بگیرم که یکی دیگر از آقایان گفت: می دانی ماجرا چیست دخترم؟ پدر و مادر سویل پسردوست هستند و تمام سختی های زندگی را سر سویل خالی می کردند. پدر مادر این دختر بی گناه از ابتدای زندگی اختلاف داشتند و کتک هر سری ...
علی اکبریان: فوتبالیست زندانی! | دیگر کسی به زن و بچه من کمک نکند
می زد، می گفت به ما پول بده و بعد که به دوستانم می گفتم آنها تاکید می کردند همین یک ساعت قبل فلان میلیون کمک کردیم. یعنی زنت از شما جدا شده است؟ بله و آنقدر هم از من پیش دخترم بد گفتند که او از من می ترسد. در این 4 روز که از زندان آزاد شدم فقط دوبار او را دیدم. نمی دانم زن من شوهر کرده یا نکرده اما دلیل ندارد جواد زرینچه اجاره خانه او را بدهد. در گذشته برادر من هم سوای 5 ...
هیاهوی خاص در زندگی یک نابینای رفسنجانی
هم به جهت اشتغال و ارتباط با جامعه، مشکلات و موانع سر راه نابینایان را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده و به بیان صریح آنها پرداخته است. من راضیه اسدی نابینای مطلق هستم و مدرک کارشناسی ارشد مشاوره و راهنمایی را دارم متاهل هستم و شوهرم کارشناس روانشناسی یکی از مردان شهرستان بردسیر از توابع استان کرمان است که در بخش بهزیستی رفسنجان فعالیت دارد. ما دارای یک فرزند 7ساله ه ...
راه گم کرده دیروز و خیّر امروز | قصه عجیب تحول روحی یک خلافکار سابقه دار
...: قبول نکردند. می گویند دخترشان را به کسی که سوء سابقه دارد نمی دهند. حق دارند مادرجان. هر پدر و مادری خوشبختی و سعادت فرزندش را می خواهد. امین با اوقات تلخی می گوید: اما من عوض شده ام. دیگر نمی خواهم راه گذشته را در پیش بگیرم. می خواهم ازدواج کنم. تشکیل خانواده بدهم و یک زندگی سالم داشته باشم. سرش را زیر می اندازد و آهسته می گوید: او هم من را می خواهد. چند روز بعد صدای هلهله و شادی ...