سایر منابع:
سایر خبرها
فرازی از وصیتنامه شهید جلیل جودکی آقامیرزایی
خوب بزرگ کنی و آنها را به درس وادار کنی و راه خودم را به آنها نشان دهی که بدانند پدرشان مردانه در میدان جنگ به خاطر اسلام و به خاطر دین و قرآن شهید شده و بعد از شهادتم فرزندی را که به دنیا خواهد آمد اگر پسر بود نامش را مهدی و اگر دختر بود نامش را زینب بگذارید. همسرم من رفتم ولی بچه هایم را تنها نگذارید و از تو می خواهم که مثل آن روزهایی که خودم در کنار شما بودم در کنار یتیمانم زندگی کنید ...
هر کسی جای من در پرسپولیس بود فوتبالش تمام می شد/ من نتوانستم با فشارها بجنگم
را رها کرد. برادرم به من کمک می کرد حتی الان هم قبل و بعد از هر مسابقه باهم صحبت می کنیم. به عنوان یک مربی و برادر همیشه کنارم بوده و انرژی می دهد. شیری گفت: من دفاع راست بودم اما برادرم چپ پاست. تا 15 سالگی در یک مدرسه فوتبال بودیم. من فوتبالم را از مدرسه فوتبال آقای پرویز ابوطالب شروع کردم. بچه جنوب شهر تهران هستم و به این افتخار می کنم. از پدر مادرم تشکر می کنم. بازی هایم را دنبال می ...
زندگی تلخ نوجوان متهم به حمل مواد مخدر؛ از مدرسه تا زندان
.... من هم قبول کردم. با خودم گفتم پول خوبی می دهد چون محل، چند کوچه پایین تر بود. *چطوری دستگیر شدی؟ وقتی جلوی خانه ای که قرار بود بسته را ببرم رسیدم، دیدم ماموران آنجا هستند. یکی از ماموران گفت چه کار داری، گفتم بسته آورده ام. کتاب را باز کرد و مواد را دید و من را بازداشت کرد. *چرا کسی را که مواد را به تو داده لو ندادی؟ همان موقع اسمش را گفتم اما فرار ...
روایتی درباره مریم ؛ زنی که فرار کرد تا همسرش را نجات بدهد
نوشته بودم، از اینکه چقدر سختی کشیده بودیم تا به هم برسیم، اینکه چقدر توی مشکلات پایش مانده بودم، چطور پیش خانواده ام طرفش را گرفته بودم و ... . خیلی حالم بد بود. با همان حالِ بد همه چند سال زندگی مان را توی چند صفحه مرور کردم. کلی هم گلایه کردم ازش. آخرش نوشتم: من دیگه صبرم تموم شده و می دونم که تو نمی خوای درست بشی! چمدان را از لباس و اسباب بازی پر کردم. بی سروصدا شروع کردم به گشتن دنبال ...
پیکر حاج حمید در مسجدی تشییع شد که خودش ساخته بود
جنگ بود و دغدغه تمام بچه های انقلاب مبارزه با دشمن بود. من خیلی عاشق انقلاب و شخصیت امام خمینی (ره) بودم و تأکید شهید هم این بود که با توجه به شغلش خطراتی ایشان را تهدید می کند؛ لذا می خواستند بدانند که آیا من می توانم با این شرایط کنار بیایم یا نه؟ من می دانستم که با یک پاسدار ازدواج کرده ام و این موضوع برای من خیلی مقدس بود. به این مسئله بسیار افتخار می کردم. آن روز ها استان خوزستان درگیر جنگ ...
شوک عصبی که بخاطر خیانت شوهرم به من وارد شد باعث شد که دیگر نتوانم راه بروم ! / شوهرم با پرستار بچه ام ...
مشخص شود قبل از اینکه حامد به سربازی برود ما باهم نامزد کردیم من هم چند ماه بعد بود که در کنکور شرکت کردم و در رشته مورد علاقه ام که پرستاری بود قبول شدم حامد مدام از سربازی مرخصی میگرفت و به دیدنم می آمد و هر روز علاقه ما بهم بیشتر می شد. این دو سال تمام شد حامد باید کار پیدا می کرد تا بتوانیم مراسم عروسی بگیریم هر طوری که بود او با کمک برادرش یک مغازه لوازم تحریر باز کرد و ما زندکی خود ...
سرقت خودرو با خروس فراری !
میم گرفتم وقتی آزاد شوم با این شیوه سرقت کنم. پس سابقه داری؟ بله، چند باری به اتهام های سرقت و جرم های دیگر دستگیر شده و به زندان رفته ام. اولین باری که بازداشت شدم 19 ساله بودم. چرا در این سن خلافکار شدی؟ من زندگی نا آرامی داشتم. خردسال بودم که مادرم فوت کرد و پدرم با زن دیگری ازدواج کرد. نامادری ام رابطه خوبی با من نداشت و مرا کتک می زد و پدرم از من دفاعی نمی کرد ...
شجاعت دو برادر زبانزد رزمندگان بود
البیان خواند. با اینکه کلاس پنجم بودم، اما استعداد بالایی داشتم. از لحاظ اعتقادی و فعالیت های اجتماعی از بچه های هم سن و سال خودم بالاتر بودم. خانواده من بی هیچ توقعی مراسم ساده و بی تجملی را برگزار کردند، صحبتی از مهریه بالا و شرایط سخت برای داماد نبود. هفت ماه بعد هم آمدند و گفتند، می خواهیم عروس مان را با خودمان ببریم. من و حاج آقا سال 1332 زندگی مشترک مان را از یک خانه استیجاری در تهران شروع ...
رونمایی از ترکیب خلاقیت و جسارت در مد و فشن ایرانی
خودش رو خوب بشناسد می تواند با ریشه های طرف مقابل ارتباط برقرار کند، برای همین هم است که ما اغلب بدون اینکه بدانیم چرا، اما به یک طرح و مدل خاص علاقمند می شویم. به عنوان مثال من پارچه هایی دارم که هشت سال قبل خریدم، برخی شان را چهار سال قبل و برخی دیگر را همین دو ماه پیش اما هنوز هم بخوبی می توانم آنها را کنار یکدیگر قرار بدهم چون ریشه من و سلیقه درونی من محور انتخاب آنها بوده و بنابراین همیشه می ...
پیامک های شیطانی رنگ خون به خود گرفت/ قتل مرد مزاحم توسط شوهر زن متاهل+جزییات
: نزد پدرزنم و پلیس رفتی چه کردی؟ من هم که از این رفتارها عصبانی شده بودم با چاقوی ضامن دار سوار خودرو پدرم شدم و به منزل آنها رفتم. وقتی ضامن دار را به قفسه سینه اش زدم، نمی دانم چاقو را کجا انداختم. بعد هم که به پاسگاه رفتم و... طولی نکشید که با تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه جرم در دادسرا این پرونده به یکی از شعبه های دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت. در ...
انتقاد صریح باهنر از آسفالت کردن دولت قبلی
. شاید مساله مهسا که پیش آمد، یک زایمان زودرس برای اینها پیش آمد و شاید برنامه شان برای چند ماه بعدتر بود که جامع و کامل بشود. این داستان که پیش آمد، حمله کردند. این تحلیل آنها ناشی از چه زمینه هایی در داخل کشور بود؟ باید ببینیم اینها چه نتیجه گیری ای کردند و نتیجه کارشان چه شد. بالاخره بعضی از این خواب های آشفته اینها باید تعبیر می شد اما نشد. در داخل کشور هم زمینه هایی وجود داشت ...
زندگینامه + عکس های قدیمی و دیدنی ناصر ملک مطیعی
.... چطور بازیگر شدم بعد از فارغ التحصیلی دوست داشتم وارد عرصه سینما شوم زمینه ورزشی و سلامت بدنی هم که داشتم، فیزیک بدنی ام را برای سینما آماده کرد. اولین فیلمم را در سال 1327 بازی کردم. پدر سینمادار، پسر بازیگر مادر من خیلی آدم با نظمی بود. هیچ کدام از نامه های مرا بدون جواب نگذاشت. به من سر می زد که ببیند فیلم های من در چه مرحله ای است. مثلا می آمد فیلم را برای من نقد می ...
حمله بی سابقه مقانلو به منتقدانش: کرمی، بسحاق و نفجم با چه رزومه مربیگری در مورد من حرف می زنند؟/خودتان ...
مفسر و عقل کُل می شود. قرار نیست هر کسی قهرمان شد بیاید و مربی شود. هادی پور باید قدردان باشد سرمربی سابق تیم ملی افزود: بازیکنی مثل آرمین هادی پور را سال 2013 به تیم ملی آوردم و حذف شد. سه سال او را نگه داشتم و کلی سطح بازی اش را ارتقا دادم، اما باز بدهکار شدم. آدم جایگاهش را با التماس نمی گیرد و با اقتدار و جنگیدن در وسط زمین به دست می آورد. همان بچه ای که گوشه سالن نشسته بود ...
شوهرم از خانه بیرونم کرده تا بچه ام را سقط کنم
روزنامه خراسان: زن جوان دربیان این که دریک تردید عاطفی سختی قرار گرفته ام، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری فراجای مشهد گفت: پدرم کارگر ساده ای است که به زحمت هزینه ها و مخارج زندگی ما را تامین می کرد. من هم که در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم در حالی با جوانی معتاد ازدواج کردم که فقط 17سال داشتم. بعد از گذشت 5سال از زندگی مشترک، صاحب یک فرزند شدم اما هیچ گاه نتوانستم با ...
من و دوست دخترم برای تفریح چند شب ویلا رفتیم/ الان پدرش میگه باید عقدش کنی و...+جزییات
اتاق خلوت، وقتم را با بازی های رایانه ای و یا دیدن فیلم های مبتذل خارجی و تصاویر مستهجن سپری می کردم. این تصاویر حس کنجکاوی عجیبی را در من به وجود آورده بود و مدام افکار شیطانی در ذهنم خطور می کرد تا این که حدود 2 ماه قبل با دختری که مدعی بود از خانه فرار کرده است، در اطراف ویلای پدرم آشنا شدم و با هم به ویلا رفتیم. چون می دانستم تا پایان هفته پدرم به ویلا نمی آید به آن دختر اجازه دادم چند روز در ...
هواپیما هدف پدافند دشمن قرار گرفت، سقوط کرد و پدرم به شهادت رسید +عکس
پدر گفت: پدرم در آخرین تماس ها به مادرم گفته بود اگر نیامدم دخترم را دست تو می سپارم دخترم را آزاده، مستقل و معتقد بار بیاور، مطمئن هستم جوری که من می خواهم او را تربیت می کنی. این وصیت پدرم را مادر همیشه به من می گوید. برایش بسیار مهم بوده که من قوی باشم. وی افزود: من 2 سال و نیمه بودم که پدرم به شهادت رسید خاطره زیادی از او در ذهنم نیست، ما بندرعباس نزدیک محل کار پدرم زندگی می کردیم او ...
وطن کجاست؟ 231 کیلومتر آن سوتر
خودش را ولید موسی معرفی می کند و از حضورش در لبنان می پرسم، می گوید: من فلسطینی هستم اما در لبنان به دنیا آمدم، پدرم هم متولد لبنان است. اجدادم از فلسطین کوچ داده شدند. با حسرت این حرف ها را می زند و سریع می گوید: ما هر روز فلسطین را می بینیم، می خواهم زنده بمانم و آزادی آن را ببینم. ما از 1967در اردوگاه ها زندگی می کنیم. الان فلسطین را نزدیک تر می بینیم، درست است که از آن دوریم اما نزدیک هستیم و امیدمان بزرگ است؛ البته نه امید به دولت های عربی که بچه هایمان را می کشند و به ما ضربه می زنند. ...
نگاهی به زندگی شهید دانیال رضازاده، شهید مدافع امنیت، به روایت مادرش
به گزارش شهرآرانیوز دانیال برای مادرش مترادف با همه چیز بود؛ همه داشته اش از دنیا، همه آرزوهایش و همه دل خوشی اش برای ازسرگذراندن روز های سخت. هرچه باشد، فرزند یکی یک دانه اش بود و دست تنها بزرگ کردن او به بهای عمر و جوانی اش تمام شد. چند ماهی می شد که دل خوش از ازدواج فرزند، رؤیا های مادرانه می بافت برای ماه ها و سال هایی که هرگز نیامد. نه اینکه دلواپس مأموریت های داوطلبانه دانیال ...
محمدعلی فتحیان؛ مرد دوران جنگ
...> سخن را کوتاه می کنیم تا شرح حال زندگی و خاطرات حاج محمدعلی فتحیان را از زبان خودشان بدانیم. شرح زندگی محمدعلی فتحیان اینجانب محمدعلی فتحیان، متولد سال 1319 هستم و در شهر همدان به دنیا آمدم. بعد از دوران کودکی وارد دبستان باباطاهر شدم و تا سال ششم ابتدایی توفیق سوادآموزی پیدا کردم. پدرم حرفه اش بنّایی بود ولی دست اَجَل امان نداد و در سال 1336 من و خواهر و مادرم را تنها گذاشت ...
خاطرات هاشمی | از دیدارهای نوروزی تا بالاگرفتن اختلاف های جناحی
انصاف نیوز: خاطرات روزنوشت آیت الله اکبر هاشمی در فروردین سال 1379 را در ادامه می خوانید: دوشنبه 1 فروردین 1379 | 13 ذیحجه 1420 20 مارس 2000 ساعت شش صبح، منظره شکوهمند طلوع خورشید در شرق جزیره کیش و همزمان غروب ماهِ رو به تمام را در مغرب جزیره می دیدم که زیبایی منظره را مضاعف کرده بود؛ مجموع این دو منظره، آن هم در افق دریا، با هوای صاف، از نوادر حوادث است. تمام روز در ...