عکس| تختی کاراته کا بود؛ عکسش با لباس کاراته روی دیوار اتاقم بود/ خبر فوتش ...
سایر منابع:
سایر خبرها
داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می زدم گفت بیا پایین!/ زاگالو دوستم داشت و بازیکنش را مجبور کرد پیراهنش ...
بود؟ بله! کاراته هم کار کرده بود. یک عکس زیبا با موهای شانه کرده. خیلی آن عکسش را دوست داشتم. چطور از خبر فوتش مطلع شدید؟ آن زمان خانه مان در اختیاریه بود. یک روز که داشتیم ماشین مان را هول می دادیم تا روشن شود ناگهان از جلوی کیوسک روزنامه فروشی رد شدم و عکس او را در روزنامه کیهان دیدم و وقتی تیتر روزنامه را خواندم و فهمیدم تختی از دنیا رفته همان جا نشستم روی زمین و دیگر هول ...
دست بسته او را با خود بردند و شهید کردند
روزی علی اکبر به شهر رفت و تا شب برنگشت. خیلی نگران بودم. داشتم دیوانه می شدم. خبر آوردند نیروهای کومله و دموکرات در جاده کمین زده و جلوی همه مسافرها را گرفته اند. در ایوان نشستم و رو به خدا زمزمه کردم: خدایا، پسرم را از تو می خواهم. خدایا، دلم را نشکن. حاجی هم با نگرانی به ستون چوبی ایوان تکیه داده بود و به جاده نگاه می کرد. می دانستم او هم خیلی نگران است. نیمه های شب، مردم روستا خبر آوردند علی ...
داستان ترسناک شب های تهران از زبان مامان زری و5 زن آواره در پاتوق ها
.... بچه تنگی نفس شد که خانواده ام را خبر کردند. بچه حالا پسری 13-12 ساله است که زری او را همان روز تحویل داد و آمد تهران: 1 سالی می شود که از خانه ام بیرون آمده ام. او می گوید، در پاتوق ها به زنان تجاوز می شود. حامله می شوند و ناچار، بچه های شان را می فروشند: خودم یک بار به بهزیستی زنگ زدم، وقتی صدای بچه ای را از داخل سطل زباله شنیدم. بچه را گذاشته بودند داخل نایلون مشکی. جفت هم داشت. آن سال ...
مصایب یک کار شریف / از حمام در رودخانه تا هنروری که لباس دزدید!
محتوا به فضای ذهنی بنده منجر شد آن را بسازم و البته کار سختی محسوب می شود. از آن جا که فضای معماگونه کار را دوست داشتم، در جریان متن کار بودم، مواردی نظیر تعلیق و معما در این کار وجود داشت و از طرفی متن این اثر با اعتقاداتم همخوانی داشت و همیشه دوست داشتم یک کار در این حوزه انجام دهم، کارگردانی شریف را برعهده گرفتم *آیا بهتر نبود منشا مرگ آگاهی شریف در فیلم روشن می شد؟ نه ...
پا به رکاب در مسیر نهال کاری + فیلم
فرزندان مان از همان دوران کودکی تا دانشگاه، طریقه درخت کاشتن و مراقبت از طبیعت را یاد بگیرند و با طبیعت مهربان باشند. وی ابزار کرد: زمین ما مقدس است و باید قدر آن را بدانیم، وقتی به کوه، طبیعت و جنگل می رویم و می بینیم که پُر از آت و آشغال است، دل مان به درد می آید. ای کاش به فرزندان مان یاد بدهیم که این جا وطن ماست، این جا خانه ماست و این ثروت ها و نعمت های خداوندی جزو سرمایه ملی ما هستند که ...
یادی از بهرام صادقی
هجدهم دی ماه زادروز بهرام صادقی است؛ نویسنده ای که نامش با دو اثر مشهورش ملکوت و سنگر و قمقمه های خالی به جا مانده است.بهرام صادقی در دی ماه 1315 در شهر نجف آباد اصفهان متولد شد که دو روایت درباره روز تولد او وجود دارد؛ 15 دی روایت خانوادگی و 18 دی به روایت شناسنامه . او دوران دبستان را در زادگاهش به اتمام رساند و برای دوران متوسطه راهی اصفهان شد و بعد هم برای تحصیل در رشته پزشکی راهی تهران ...
من از پرتگاه مرگ برگشته ام
عاشق کوهنوردی بودم و از همان سال ها هر فرصتی به دست می آوردم، به کوه می رفتم. در ایران قله ای نمانده که نرفته باشم. قله های دماوند، توچال، علم کوه، البرز مرکزی، سی چال، سیالان، خشچال قزوین، کوه های زردکوه، سنبران و در خارج از ایران نیز قله آرارات و کازبک گرجستان را فتح کرده ام. از برنامه صعود به سبلان بگویید. روز پنجشنبه 14دی ماه برای صعود به قله 4هزارو 811متری سبلان به اردبیل رسیدیم ...
زنانی که ساواک هم نتوانست بی حجابشان کند
دستگیر شد. او در مدرسه رفاه مشغول به تحصیل بود که به علت برخی فعالیت های سیاسی دستگیر شد و تحت شکنجه های ساواک قرار گرفت. حداد عادل در زندان به همراه مرضیه و راضیه دباغ بوده است. او در خاطراتش درباره حجابش در زندان گفت: چند روز بعد از دستگیری ام، نگهبان به سلول من آمد و گفت: ملاقاتی داری، ولی به شرطی می برمت که این را از روی سرت برداری. منظور نگهبان لباس زندانی بود که به علت بزرگی، برای ...
پرویز پرستویی: صدا و سیما حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
...، اما به هرحال گفتم که در خدمت تان هستم. قرار که گذاشتیم و همه چیز تمام شد، خواستم آن آدم را به من نشان دهد و ایشان آن آدم را به من وصل کرد. او یک جانباز هست. البته چند نفر هستند؛ که یکی شان همین عباس علمدار است که کمتر از یک سال است فوت کرده و کتاب کوچه نقاش ها درباره اینهاست. آقای حاتمی کیا حاج عباس را به من معرفی کرد و من به دفترشان رفتم و از همان جا هم زنگ زد به خانه اش و گفت حاج ...
شهادت لباس تک سایز پسرانه نیست!
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: چه کسی فکرش را می کرد بعد از تصویر سردار سیدرضی قاب عکس دختری 20 ساله بنشیند میان حجله معراج الشهدا! همان عکسی که اولین بار همه ما را با فائزه آشنا کرد. عکسش را در یادمان شهدای کردستان گرفته بود همین پارسال. وقتی با چادر و چفیه سبز رنگش کنار آن تابلوی با ولایت تا شهادت ایستاد و چشم دوخت به دور دست ها هیچ یک از دوستانش فکر نمی کردند یک روز این قاب دست به دست بچرخد و زیرش ...
گفتگوی خواندنی با پرویز پرستویی/ ناگفته های خاص از آژانس شیشه ای، مارمولک و بید مجنون
همه چیز تمام شد، خواستم آن آدم را به من نشان دهد و ایشان آن آدم را به من وصل کرد. او یک جانباز هست. البته چند نفر هستند. که یکی شان همین عباس علمدار است که کمتر از یک سال است فوت کرده و کتاب کوچه نقاش ها درباره اینهاست. آقای حاتمی کیا حاج عباس را به من معرفی کرد و من به دفترشان رفتم و از همان جا هم زنگ زد به خانه اش و گفت حاج خانم شام درست کن، من چند تا میهمان دارم و ما به خانه ایشان رفتیم. من ...
امیر کبیر،نخبه ای مصلح که فراتر از زمان خود زندگی میکرد
زمان رسم بود که جوانان قمه می بستند سروسامان دادن به خزانه کشور و قطع حقوق بسیاری از درباریان و وابستگان آنها تأسیس اداره آگاهی؛ وی برای این که از روابط کارگزاران و مأموران دولت با مردم مطلع باشد اداره ای مخصوص و سرّی تشکیل داد و مأموران این اداره با لباس چوپان، گدا، فروشنده دوره گرد، راهزن و ... همه جا نفوذ داشتند و هر جا کار خلافی از کسی سر می زد، بی درنگ امیر را با خبر می کردند ...
خدا کند کسی شبیه نیما نباشد!
بگذرد و بیشتر برای مردم به عنوان بازیگر جا بیفتم. الان مشغول چه کاری هستید؟ یک تئاتر به نام محیط زیست را به کارگردانی رسول کاهانی در تماشاخانه ملک بازی می کنم، همزمان سر ضبط یک فیلم سینمایی و یک سریال برای شبکه نمایش خانگی هستم که بهتر است الان توضیح بیشتری درباره آنها ندهم. دوست دارید نقش جدی بازی کنید یا کمدی؟ هر دو. اصلا دوست ندارم در یک ژانر شناخته شوم. با وجود اینکه ...
حقوق سیرک چقدر است؟ / گفتگو با قهرمان سیرک روسیه!
روسیه اجرا داشتم. مجری میکروفن بی سیم داشت و لباس بابانوئل پوشیده بود. بعد از اینکه برنامه من را اعلام کرد رفت دستشویی ولی فراموش کرد میکروفنش را خاموش کند. تمام مدتی که من داشتم نمایش اجرا می کردم و مردم تشویقم می کردند، صدای مجری برنامه هم از دستشویی در سیرک پخش می شد. یکی از بچه های سیرک می گوید این صحنه را در یک فیلم کمدی دیده است ولی سیمون قسم می خورد که اول برای او اتفاق افتاده است و بعد ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
یا نشد؟ دغدغه این را دارم که قبول بشود و از بین نرود. حذف نشود، نابود نشود. چون خیلی وقت ها چراغی را روشن می کنی، ولی بعد خودت آن را خاموش می کنی. حوادث، بدعاقبت شدن، بی دین شدن که من از آنها خبر ندارم. خدا ما را حفظ کند. از اینکه راه تدریس قرآن را پیش گرفتم، ذره ای پشیمان نیستم. الان هم اگر به گذشته برگردم، همان کار را می کنم که چهل سال پیش شروع کردم. شما به عنوان یک روحانی، پیش از انقلاب ...
بزرگ ترین محموله جاده ای کشور به وزن 420 تن
45 کیلومتر آمدیم و بعد هوا تاریک شد و تعطیل کردیم. یک روز 10 لاستیک ماشین ها ترکید خیلی جاها وقتی صحبت از حمل بار فوق سنگین گزارش مان می آید از دستمزد 60 میلیارد تومانی می گویند. از آقای کریمی درباره این موضوع پرسیدم و او با گفتن این که همه از دستمزد حرف می زنند اما چالش های مسیر را ندیدند، پاسخ می دهد: من دیگر عادت کردم. اول این که ما نیروی شرکتی هستیم و کاری به دستمزد گفته ...
قرار سیاه دختر 22 ساله با پسرخاله اش مازیار ! / می خواهم خودم را نجات دهم !
محل قرار رفتم؛ اما هنوز دقایقی بیشتر از حضورم در آن جا نمی گذشت که 2 موتورسوار جوان به سوی ما آمدند و مازیار از داخل جیبش مواد مخدر بسته بندی شده را بیرون کشید و به آن ها داد. حیرت زده و مبهوت نگاهش می کردم که گفت: از تو خواستم به این جا بیایی تا ماموران به من مشکوک نشوند! حالا هم از او متنفرم و فقط می خواهم با به فکر آینده ام باشم؛ اما ای کاش... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است ...
3 روایت از قهرمانان ناشناس حادثه تروریستی کرمان
. قرار بود از ساعت 7 صبح تا 10 شب شیفت بدهیم. چون جمعیت زیاد بود گفتند ممکن است اتفاقی برای مردم بیفتد و برای امدادرسانی آماده باشید. حدود ساعت 12:30 بود که مسئول مان خبر داد که شما 2 خواهر باید به گلزار بروید و مکرمه حسینی و خواهرش ملیکا باید جای ما بیایند. ما رفتیم به جایی که گفته بودند و کارمان را در آنجا ادامه دادیم تا اینکه ساعت حدود 3 بود که صدای وحشتناکی شنیدیم. همان زمان تلاش کردیم ...
ابهام در راز قتل زنی از خانواده خواننده معروف پاپ
سپردن وثیقه از زندان آزاد شوم. با مادرزن سابقم اختلاف حساب داشتم؛ به همین خاطر آن روز با ماشین دنبالش رفتم و با هم درباره اختلاف حساب مان صحبت کردیم اما او را در خیابان شریعتی از ماشین پیاده کردم و دیگر از رویا هیچ خبری نداشتم. تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم مادر همسر سابقم کشته شده است. چون گمان می کردم پلیس به من مظنون می شود از ترسم سه ماه فراری بودم. از ترس شب ها در پارک می خوابیدم؛ اما ...
ارتفاع برف در این شهر به 2 متر رسید/ دمای هوای همدان منفی 30 درجه شد!
روز قبل یعنی در هشتم دی ماه همان سال شهر همدان وضعیت وخیمی را تجربه کرد و شاهد کاهش شدید دمای هوا بود که به منفی 30 درجه رسید و شهر را به حالت نیمه تعطیل درآورد. روزنامه اطلاعات درباره این اتفاق نوشته است: گزارش ها حکایت از نوسان دمای هوا بین 12 تا 30 درجه زیر صفر دارد، مردم از شدت سرما به خانه های خود پناه بردند، آب در لوله ها یخ زده و مردم نتوانستند امروز دست و صورت خود را شست و شو دهند. سطح خیابان های همدان در اثر یخبندان شدید به صورت آینه درآمده است. برودت هوا به 80 درصد از اتومبیل داران همدان اجازه نداد موتور وسیله نقلیه خود را روشن کنند. ...
درباره ترور ترکیبی؛ جنگ جای دیگری است (یادداشت روز)
امیر مؤمنان (ع)، سنگ را باید به همان جا که از آن پرتاب شده، بازگرداند؛ چرا که شرارت را جز شرّ باز نمی دارد. گروه های مزدور تروریست باید به کیفر جنایت خود برسند. میوه و ساقه درخت ترور را باید زد، اما نباید لحظه ای، از کندن ریشه آن غافل ماند؛ چنان که شهید سلیمانی 25 بهمن 1396 در همایش دهمین سالگرد شهادت هم رزمش عنوان کرد. حاج قاسم در توصیف شخصیت عماد مغنیه گفت: عماد، قبل از تاسیس حزب الله، در ...
قبل از آمدن سرِ خاک من، سرِ خاک شهدای گمنام بروید
خواهرم هلن و برادرم حسین منصفی و برادرم احمد منصفی و خواهرم ژیلا عمویی و پری علایی تبار و زهرا خانم، همه حلالم کنید. در طول زندگی تان تقوی را پیشه کنید، همه شما را دوست می داشتم و دوست تان خواهم داشت و پدر بزرگم آقای فرهودی و آنجی برایم دعا کنید. در مسیر انقلاب اسلامی باشید و رزمندگان را دعا کنید. عمویم حاج آقا ممدوحی و عموی همسرم آقای غلامحسین منصفی همه حلالم کنید و برایم دعا کنید. شهادت سعادتی بزرگ است و خداوند نصیب کسانی می کند که دوست شان دارد. انتهای خبر/ ج ...
یک شب زندگی در خانه زنان بی سرپناه
هایش از همه نوتر است، مو سفیده کرده. مدام، کت بافت روی لباسش را درمی آورد و می پوشد یا نه، روی صندلی آهنی یا روی رادیاتور آهنی می اندازد و برمی دارد. یک بند اما حرف می زند: چهار دهنه مغازه داشتم، سه تا خانه. یکی از خانه ها سه طبقه بود. می دانی چقدر طلا و جواهر آویزانم بود؟ می دانی؟ هر روز مهمان داشتم، میز می چیدم از این سر خانه تا آن سر. سالن مان بزرگ بود،دریا... لحظه ای مکث می کند و بعد اما ...
300 بانوی مشهدی شاهنامه خوان شدند
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد، هفتمین دور از جشنواره شاهنامه خوانی بانوان مشهد ظهر جمعه در حالی برگزار شد که سالن سه سویه ی تئاتر شهرکتاب مشهد لبریز از بانوانی با لباس های رنگارنگ محلی و سنتی از سرتاسر سرزمین عزیزمان بود. لباس هایی که هرکدام آغشته به ویژگی های قومی، فرهنگی، تاریخی و مذهبی خاص خودشان بودند تا دریچه ای برای لمس فرهنگ و تمدن مان باشند. هرکدام از آن لباس ها که با منجق دوزی، گلابتون ...
بازخوانی زندگی مهدی نصیری سردبیر جنجالی
خط امام عدول کردید؛ یعنی اگر قرار است خط امامی باشید، باید موضع رادیکال بگیرید. در مسائل فرهنگی به خاطر فرهنگ طلبگی و آخوندی مرز و معیار داشتم، اما متحجرانه برخورد نمی کردم. منظورتان از متحجرانه دقیقا چیست؟ همان طور که گفتم دومین مقاله من در روزنامه کیهان درباره آفت جامعه اسلامی، خشونت اجتماعی و عطوفت اقتصادی بود؛ یعنی گفتم چرا در خصوص مسائل فرهنگی و اجتماعی خشن برخورد می کنید ...
توزیع اعلامیه به سراسر کشور
...، بلکه بیست نفر آن را می خواندند و یک مرتبه می دیدی در یک شهرستان یک اعلامیه از پنجاه جا پخش شده است. واقعاً یک کار خداگونه بود. به خاطر همین، اعلامیۀ امام اگر امروز می آمد، تا دوسه روز دیگر در دورترین نقطۀ ایران توزیع شده بود. بهترین سیستم توزیع بود و هیچ شک و شبهه ای را ایجاد نمی کرد. آن روزها بسته ها را از گاراژهای بوذرجمهری برای شهرستان ها می فرستادیم. ما حتی یک بار هم این کار را ...