قرار سیاه دختر 22 ساله با پسرخاله اش مازیار ! / می خواهم خودم را نجات دهم !
سایر خبرها
اولین اعترافات عامل جنایت در پارک نهج البلاغه | همسر مقتول از وحشتناک ترین لحظات زندگی اش می گوید + فیلم
همشهری آنلاین ؛ الهه فراهانی : زن جوان در گوشه حیاط پلیس آگاهی تهران ایستاده است؛ یک دست مشکی پوشیده و عینک آفتابی به صورت دارد. با بغض حرف می زند و می گوید این روزها با مصرف قرص های آرام بخش روی پاهایش ایستاده و زندگی می کند. قرار بود به زودی لباس سفید به تن کند و مراسم عروسیش را جشن بگیرد اما امروز رخت عزا به تن دارد. سرنوشت این زن از شامگاه سوم دی ماه، شبی که به همراه نامزدش برای پیاده روی به ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
.... بین صدای سرودخوانی ناگهان همه بلند شدند و گفتند آقا آمد! همه به طرف جلو رفتند و دورم خالی شد. از جا که بلند شدم و پردۀ آبی انداخته را دیدم متوجه شدم فقط یک شایعه بوده! ایستادم به تماشای جمعیتی که جلو می رفتند. خانم انتظامات دوباره شبیه معلم ها نگاهم کرد. نگاهش را که پاسخ دادم، سریع گفت: برو جلو دیگه! مگه نمی خواستی بری؟ این پا و آن پا شدم: آخه می ترسم برم جای خوب پیدا نکنم و آقا رو ...
هفت خوان چاپ و تکثیر اعلامیه های انقلاب
خود امام بود و حتی کپی هم نبود. کپی اش جای دیگری رفته بود و اصلش این جا آمده بود. من پیش ایشان رفتم. شیوۀ مبارزه این طور بود که وقتی می رفتیم، با افراد گرم می گرفتیم و سلام و احوالپرسی می کردیم. رفتم و در زدم و ایشان خودش دم در آمد. نامه را به دست شان دادم و گفتم حسین آقا این نامه را داده و گفته یک ساعت دیگر بیایم بگیرم. در این جا من تقریباً نقش یک رابط را بازی کردم. یک ساعت بعد دوباره رفتم دم ...
روایتی از کارتن خوابی و اعتیاد زنان؛ یک گروه تن فروش اند، گروهی رحم اجاره می دهند
دستگیر شد و با ارتباطی که داشت، آزاد شد. زری، 3 پسر و یک دختر دارد. وقتی همسرش را گرفتند، باردار بود: وقتی شوهرم را گرفتند، آواره شدم. تازه فهمیده بودم باردارم. با پسر بزرگم رفتم برای زایمان. بچه که به دنیا آمد، او را بغل کردم و مستقیم رفتم پاتوق. خمار بودم. جنس می خواستم. خانه وامانده ساقی تحت نظر بود و همان جا ما را گرفتند و بردند کلانتری. بچه تنگی نفس شد که خانواده ام را خبر کردند. بچه حالا پسری ...
بانوی کارآفرینی که مچ مشکلات را خواباند
فراهم کنم ولی همیشه روزگار و اتفاقاتی که برای انسان رقم می خورد مطابق میل ما انسان ها نیست. حضور در بازار، در کنار مادرم بود، 19 سالم بود که مستقلا مغازه ای راه اندازی کردم و بعد از ازدواج هم مغازه را گسترش دادم، زمانی که مادر بودن را تجربه کردم مادرم را از دست دادم سال 91 بود اما مدتی نگذشت و غم تلخ از دست دادن مادرم حس می شد که همسرم بیمار شد، شرایطم طوری شد که نمی توانستم به کار بیر ...
مرد بی رحم زنش را جلوی چشمان دخترانش زنده زنده سوزاند / دختران قصاص پدرشان را خواستند + جزییات
حوادث رکنا: مرد بی رحم که همسرش را مقابل چشمان دختر 12 ساله اش به آتش کشیده و مرگ تلخ وی را رقم زده بود با حکم قضایی به قصاص محکوم شد. به گزارش رکنا، 24 دی ماه سال 1401 به ماموران کلانتری 148 انقلاب خبر رسید زن 45 ساله به نام مریم که بر اثر سوختگی مشکوک در بیمارستان بستری بود جان سپرده است. ماموران پیگیر ماجرا شدند و دریافتند مریم 10 روز قبل در حالی که به شدت دچار سوختگی بود از سوی همسرش به ...
شاکری: کاش به جای پرسپولیس به استقلال می رفتم!
فصل خود در گفت وگو با خبرنگار ما گفت: من نیمکت نشین هم نبودم بلکه پشت دروازه بودم و برای خودم تفریحی تمرین می کردم! من برای بازی کردن ناامید شده بودم فقط میرفتم که در تمرین حضور داشته باشم. من 15 سال است در لیگ بازی میکنم و این اولین سال از چنین اتفاقی برای من افتاد. اول فصل من پیشنهادات خوبی داشتم و روزی که بنا به خواست محمود فکری رفتم قرارداد ببندم همه چیز را به آقای فکری توضیح دادم ولی مربیگری ...
تیری آنری: سال ها به همه در مورد خودم دروغ گفتم!
را در سکوت برگشتیم. از او پرسیدم خوشحالی؟ گفت لابد باید جواب بدم آره؟! تو یک گل و یک پاس گل را از دست دادی! به خانه پیش مادرم رسیدیم، من همین طور [سر پایین] راه می رفتم و او پرسید: "باز هم باختی؟" بعد از اینکه دولت کانادا محدودیت های قرنطینه را برداشت، زمانی را با فرزندان و همسرم گذراندم و تصمیم گرفتم که نمی توانم بیش از این به جدایی از آنها ادامه دهم و از سرمربیگری ام ال اس مونترال استعفا دادم. آن زمان از پرستار بچه ها تا خودشان و همسرم به حالم گریه می کردند. تنها کسانی که تیری واقعی و نه آنری مشهور را دوست دارند. ...
توطئه خانواده تاجر ثروتمند برای رسیدن به اموال پدرشان / دختر 15 ساله توسط مادرش اجیر شده بود
اموالش را همسر دومش تصاحب کند. من هم به دستور مادرم که میگفت همه این کارها را به خاطر آینده ما انجام می دهد، وارد این ماجرا شدم. پدر و مادرت از یکدیگر جدا شده اند؟ بله آنها حدود یک سال قبل از هم جدا شدند. چون خیلی با یکدیگر اختلاف داشتند و من از زمانی که یادم است مدام با هم جر و بحثشان می شد. پدرت بعد از جدایی از مادرت مجددا ازدواج کرد؟ بله، چند ماه قبل با زنی آشنا شد و با ...
وقتی امام فرمود: خدایا من را با حاج عیسی محشور کن.
. در این میان برخی اعضای جریانات مخالف و معاند گاهی به قصد آزار و توهین زنگ می زدند ولی من همین که گوشی را بر می داشتم و متوجه می شدم، قطع می کردم و صحبتی نمی کردم. بنده شب و روز در جماران و در بیت امام بودم. تنها شب های جمعه به خانه خودم در خیابان خراسان می رفتم و صبح شنبه باز می گشتم. حاج احمد آقا ماهانه سه هزار تومان به من می داد. جالب اینجا بود که به پاسدارها و غیر ...
ناگفته های آشا محرابی از خیانت پدر بازیگرش
برنامه های زندگی ام را در آن زمان در وضعیت قراردادی که با اسماعیل محرابی تنظیم داشتم؛ نوجوان بودم که از ما جدا شد و می خواستم زندگی تازه ای را تجربه کنم. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم وقتی که در تئاتری برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمی دانستم که بازیگر شده ای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری می رفتم خیلی ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
حدی جذاب کرده بود که مورد استقبال قرار گرفت. تخته سیاه و گچ، پای ثابت کلاس های شماست. این روش را از فرد خاصی یاد گرفته بودید یا ابداع خودتان بود؟ شنیده بودم شیخی که نامش آقای ربانی است در حسینیه تولیت با شیوه ای جدید به طلبه ها قرآن یاد می دهد. البته بعد ها آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) آنجا را خریدند و اکنون مدرسه آقای گلپایگانی است. برای اینکه از نزدیک روش تدریس ایشان را ببینم به ...
قول شفاعت داد و چند دقیقه بعد شهید شد
بینی اش برایش مهم نبود، گفت: مادر! از میان مرد ها برو. من که اصلاً متوجه نشده بودم بین عزاداران ایستاده ام، دستمالی را به او دادم و رفتم. رسول نوحه خوانی و عزاداری را دوست داشت. نوحه ها را در دفتری می نوشت و آن ها را می خواند. بعد ها دفترش در جبهه پیدا شد. نوجوانی بیش نبود که به بسیج می رفت. وابستگی اش طوری بود که بعضی شب ها همانجا می خوابید. او در کار کشاورزی به خانواده اش کمک می کرد تا کمک ...
تغییرات خیره کننده چهره صهبا شرافتی بازیگر نقش روناک در سریال نون خ (+عکس)
بازی می کند. صهبا شرافتی در مورد علاقه اش به بازیگری می گوید: زمان پخش سریال قهوه تلخ بچه بودم، فکر می کنم حدود ده سال داشتم که به بازیگری علاقه مند شدم. در مدرسه تئاتر کار می کردم و مورد تشویق قرار می گرفتم. در خانه فیلم می گذاشتم و تلاش می کردم جای شخصیت ها بازی کنم تا وقتی مقابل دوربین می روم راحت و باورپذیر باشم. همچنین سر پروژه های مختلف می رفتم، تست می دادم و می گفتند تو ...
داماد به اتهام قتل مادرزن سابقش محاکمه می شود
سرقت رنگ باخت. بنابراین کارآگاهان پلیس احتمال قتل به دلیل انتقام جویی را دنبال کردند. همزمان با شناسایی هویت زن 61 ساله خانواده وی مدعی شدند او با داماد سابقش اختلاف داشته است. پسر مقتول به مأموران پلیس گفت: خواهرم چند سال قبل با مردی ازدواج کرد که در کارهای خلاف بود به همین علت از هم جدا شدند اما با مادرم اختلاف مالی داشت. مدتی قبل فهمیدیم او به دلیل حمل مواد مخدر ...
دختر مقتول با دیدن فیلم قاتل پدرش را بخشید
بلافاصله مأموران پلیس راهی محل شده و مرد مشکوک را بازداشت کردند. مرد جوان گرچه منکر جنایت بود اما زمانی که با فیلم درگیری اش توسط دوربین ها ضبط شده بود، مواجه شد به قتل اعتراف کرد و گفت: می خواستم با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم و باهم برای زندگی به آلمان برویم. اما با کارگری نمی شد پول سفر را فراهم کرد. به همین دلیل تصمیم گرفتم دست به سرقت بزنم. شب حادثه در حال عبور از خیابان بودم که مقتول را دیدم ...
صدور حکم 3 بار قصاص برای داماد
راضی به این ازدواج نمی شد، ولی چون وضع مالی پسر خوب بود مادرم با این ازدواج موافقت نمود و پدرم را نیز راضی به این ازدواج کرد؛ بالاخره دو سال قبل بود که آن ها باهم ازدواج کردند و رفتند سر خانه و زندگی خودشان. دامادمان از هر لحاظ هوای خواهرم را داشت؛ حتی ماه عسل رفتند ترکیه و نیز انواع و اقسام سرویس طلا را برای خواهرم خرید؛ خلاصه زندگی یشان بسیار خوب بود. تا اینکه صبح روز حادثه که جمعه ...
روایت شهادت 68 دانش آموز بروجردی در کلاس توسط بعثی ها
شهروندان بروجردی که در حادثه 20 دی ماه 1365 پدر و 2 برادرش به شهادت رسیدند، می گوید: در آن زمان من کودکی سه ساله بودم و چیزی را به یاد ندارم ولی مادرم اتفاقات آن روز را برایم بارها تعریف کرده است. ساعت 12 ظهر پدرم احمد به همراه محمود و مسعود برادرانم راهی مدرسه می شوند، مادرم می گفت: بعد از لحظاتی با صدای مهیب انفجار سراسیمه به بیرون خانه دویدم، هرکسی چیزی می گفت: به طرف مدرسه دویدم گرد و غبار ...
فخر الزمان در سریال بانوی عمارت کیست؟
آقای حمید نژاد آمدم، سپس تست های مختلفی برای بازیگری از من گرفته شد و بیرون آمدم. مریم مومن بازیگر نقش فخرالزمان در سریال بانوی عمارت دوباره این حس را داشتم که این هم مثل تست های قبلی خروجی نخواهد داشت در مترو بودم که با من تماس گرفته شد که برای قرار داد به دفترشان بروم، حتی نمی دانستم قرار است چه نقشی را ایفا کنم. پس از آن بود که با خوشحالی و حتی گریه به خانه رفتم، مادرم نگران بود ...
ابهام در راز قتل زنی از خانواده خواننده معروف پاپ
... وقتی ماموران سراغ هومن رفتند، متوجه شدند او فرار کرده است. ردیابی ها برای دستگیری هومن ادامه داشت تا اینکه او خودش را تسلیم ماموران کرد. هومن در بازجویی ها گفت: سال 90 به خاطر حمل یک کیلو شیشه بازداشت و به اعدام محکوم شدم. شیشه متعلق به دوستم بود و من فقط آن را حمل می کردم. درخواست عفو دادم که با آن موافقت و حکم اعدام تبدیل به 25 سال زندان شد. هنگام شیوع بیماری کرونا توانستم با ...
بخشش قاتل پدر با تماشای فیلم من مادر هستم
آورده بودند مظنون به قتل 30 ساله را بازداشت کردند. او به سرقت منجر به قتل اعتراف کرد و گفت: من قصد ازدواج با دختر مورد علاقه ام را داشتم و بعد می خواستم به ترکیه و آلمان بروم، اما پول نداشتم. آن شب در خیابان پرسه می زدم که دیدم مردی پول هایش را در کیفش گذاشت. برای همین تصمیم گرفتم برای سرقت کیف تعقیبش کنم. در فرصتی که فکر می کردم مناسب است سراغش رفتم و در جدال با او هلش دادم که سرش به جدول خورد ...
کشف جسد مرد تنها در انباری خانه اش
زندگی می کرد و طبقات دیگرش هم خالی بود. چند سال قبل او ازدواج کرد و همراه همسر و دخترخوانده اش زندگی می کرد تا اینکه همسرش فوت کرد و دخترخوانده اش هم رفت و او تنها شد. چند روز قبل با برادرم تماس گرفتم، اما جواب نداد. احتمال دادم برای ترک اعتیادش به کمپ رفته باشد تا اینکه امروز به خانه اش آمدم و بوی بدی به مشامم رسید. وقتی رد بو را گرفتم به انباری رسیدم، اما در انباری از بیرون قفل بود. کنجکاو شدم و ...
دیگر جرعه ای آب خنک ننوشید + فیلم
گفت اینبار فقط 15 روز می روم و زود برمیگردم بار آخر نیز قرار بود به خرمشهر برود. در پاسگاه زید قرار بود اعزام شود. تا 15 سال انتظار کشیدم و تصور می کردم اسیر شده است. به همه اسرا عکسش را نشان دادم؛ اما هیچکس او را ندیده بود. به همه جا سر زدم هلال احمر، صلیب سرخ و هرجا که ممکن بود خبری به من بدهند رفتم؛ اما جوابی نگرفتم تا اینکه بعد از 15 سال به خداوند گفتم تا به حال به تو ...
مادر خواننده پاپ ایرانی گم شده و به قتل رسید / خاله قاتل خواب مقتول را دید + جزییات
ناشناس مطابقت داشت. به این ترتیب آنها به پزشکی قانونی رفتند و جسد سوخته مادرشان را شناسایی کردند. جسد متعلق به یک زن 61 ساله به نام مریم بود. پسر مریم به ماموران پلیس گفت: خواهرم چند سال قبل با مرد خلافکاری ازدواج کرد کرد اما خیلی زود از او جدا شد .ولی مادرم و مرد خلافکار به نام پرویز با هم اختلاف مالی داشتند .پرویز از چندسال قبل به خاطر حمل مواد به زندان افتاد اما آخرین بار در مرخصی از زندان با ...
سواستفاده از گالری دیگران
، با خودم گفتم مگر چه عکس هایی داریم که بخواهد پخشش کند. به همین خاطر شماره اش را بلاک کردم. تا چند وقت خبری از او نداشتم. چند روز بعد دوباره با یک شماره جدید شروع به پیام دادن کرد. معذرت خواهی کرد و گفت حالش خوب نبوده که آن پیامک ها را برایم فرستاده است. روز بعد هم با دسته گل آمد محل کارم. من حدود 20 میلیون به او داده بودم. حتی بخشی از پول را هم به حسابم ریخت تا نشان دهد که واقعا پشیمان است. من هم ...
بوسه هایی که حسرت همیشگی خاله کبری شد
.... من بودم و یک اتاق و یک تابوت که رویش پرچم ایران کشیده بودند. آیت الله آمده بود، بعد از چهارده سال چشم انتظاری آمده بود. صدایش توی گوشم می پیچید. اگر دستم تیر خورده بود به یاد سقا ببوس. تابوت یک شهید امان از دل زینب پرچم را کنار زدم، چند تکه استخوان و قدری خاک، سفارش کرده بود جایی که تیر خورده را ببوسم اما تکه استخوان ها معلوم نمی کرد چه بر پسرم گذشته، پسر رعنایم شده بود چند تکه استخوان سرم را روی خاک و استخوان داخل تابوت گذاشتم و گفتم: امان از دل زینب. ...
گفت وگو با مردی که 257 بار یک روزه به دماوند صعود کرده است /آسفالت به آسفالت!
روستای خودمان تا روستای سیاهگل را طی می کردیم. هر روز چیزی حدود 10کیلومتر را پیاده طی می کردیم چون نمی توانستیم سرویس تهیه کنیم و البته آن زمان ماشین هم در روستا خیلی کم بود. هر روز باید ساعت 5 صبح از خواب بیدار می شدیم تا بتوانیم پس از دو ساعت پیاده روی، ساعت 7 صبح در مدرسه روستای سیاهگل باشیم. برای کودکی در آن سن و سال طی کردن این مسیر سخت بود، به خصوص که مسیر هموار و یکدست هم نبود و باید از تپه هم ...
گفت هنگام خاکسپاری ام زیارت عاشورا بخوانید
خانواده به اینجا آمدند. شهید متولد 1361 بود. ما سه برادر بودیم و سه خواهر داریم. متولد 1344 و برادر بزرگ تر خانواده هستم. پدرم کشاورز بود. کودکی های شهید چطور گذشت؟ سال 65 وقتی افشین چهار ساله بود، پدرم به رحمت خدا رفت. مادرم به سختی کار می کرد. مادرم با مشقت بچه ها را بزرگ کرد. هنگام فوت پدرم خانواده هنوز در سیستان و بلوچستان زندگی می کردند. من گرگان ساکن بودم. پدرم وصیت کرد مادر و ...
آدم کشی برای سخن چینی!
خراسان نیز پاسخ داد: تا چه مقطعی تحصیل کردی؟ بعد از دیپلم در رشته گرایش صنایع چوب به دانشگاه غیرانتفاعی رفتم اما دو ترم بیشتر نخواندم و انصراف دادم. چرا؟چون همزمان کار هم می کردم و ادامه تحصیل برایم سخت شده بود. با همسرت چگونه آشنا شدی؟آن زمان در یکی از فروشگاه های زنجیره ای کار می کردم که دختری را با مادرش دیدم آن ها مشتری بودند و این گونه عاشق شدم! معتادی؟ نه حتی ...
خداداد: از این تیم ملی جدا شدم چون لذت نبردم
جایگاه مشخصی ندارد. تمام هم و غم من این بود که به تیم ملی کمک کنم. واقعاً خوشحال بودم از اینکه در تیم ملی هستم. واقعاً بعد از سه ماه به این نتیجه رسیدم شرایط برای کار کردن خیلی شرایطی که لذت ببریم نبود. برای همین استعفا دادم. برای این مدت حضور هم قراردادی بسته نشد و دریافتی از فدراسیون نداشتم. سخت ترین بازی ما تا فینال همان بازی با کره جنوبی است. خوشبختانه اتفاقی که افتاده، گروه بندی خیلی به نفع ماست. با قرعه کشی که انجام شده همه چیز برای رفتن به فینال مهیا شده است. ما اگر کره جنوبی را در یک هشتم نهایی بریم برای حضور در بازی فینال در مرحله نیمه نهایی بازی سختی نخواهیم داشت. ...