گفت و گو با آخرین زن که بعد از انفجار پلاسکو آن ساختمان را ترک کرد + فیلم
سایر منابع:
سایر خبرها
پسر بچه باهوش سارق را به دام انداخت
اما در زمان بازگشت؛ مردی به سمتم آمد و پرسید می دانم پارک کجاست. من هم که بلد بودم به او گفتم از این طرف باید برود، اما مرد جوان خواست او را همراهی کنم، قبول کردم. اما ناگهان در جای خلوتی مرد جوان چاقویی را زیر گلویم گذاشت و بعد هم با تهدید کارت عابر بانکم را گرفت و مجبورم کرد که رمز کارت را به او بگویم. بعد هم مرا رها کرد. سرقت های سریالی با شکایت پسر ...
نامزدم به من خیانت کرد و می خواست مرا رها کند، او را کشتم
بودم به طور نامحسوس او را زیرنظر گرفتم. یک روز سحر به من گفت که قصد دارد برای دیدن خانواده اش به شهرستان برود. من هم باور کردم اما چند روز بعد همسایه اش وقتی من را دید، گفت: سحر در این مدت تهران بوده و شب گذشته هم یک مرد غریبه که خودروی تیبای مشکی داشته در خانه اش میهمان بوده است. حرف های مرد همسایه آن قدر عصبانی ام کرد که تا چند دقیقه نمی دانستم باید چه کار کنم. همان لحظه تصمیم به خودکشی ...
اعتراف پسر ناخلف به قتل پدر
، اما من با مشکل مالی روبه رو بودم، به همین دلیل از پدرم خواستم به ما کمک کند. ابتدا قبول نکرد، اما وقتی با اصرار من روبه رو شد قول داد به من و مادرم پول بدهد. چند باری مبلغ کمی کمک کرد، اما من برای درمان مادرم پول بیشتری نیاز داشتم و پدرم امروز و فردا می کرد. روز حادثه برای گرفتن پول به سراغ پدرم رفتم. او داخل مغازه اش نشسته بود و وقتی وارد شدم و درخواست پول کردم با من درگیر شد. او با دشنه ای ...
شاعری که قبل از مدرسه رفتن، شعر سرود
از هفت سالگی هم در خانه بودم و جایی نمی رفتم؛ خود را در اتاق حبس کردم و این روزها منجر به این شد به شکل شدیدی منزوی شوم. زیرا فرهنگ مردم منطقه ای که در آن زندگی می کردیم، اینگونه بود که این خانواده چه کار بدی کردند که این اتفاق برای کودکشان افتاده است. به گفته او مجموعه تمام شهرهایم به نام تو ، مجموعه شعری است که در قالب های غزل، قصیده رباعی، شعر نو، متن های ادبی سروده شده است. ...
هنرمندی شریف از تباری اصیل
گرفتم مهاجرت کنم به ترکیه و رفتم به دانشگاه معمار سینان نقاشی خواندم. بعد از آن برای کار به آلمان رفتم و مدام در سفر بین ایران و آلمان بودم تا اینکه تصمیم گرفتم بمانم ایران و نقاشی را جدی کار کنم. البته همیشه نقاشی و موسیقی برای من جدی بود؛ اما منظورم حرفه ای تر کار کردن بود که حاصل آن برگزاری نمایشگاه های انفرادی و گروهی زیادی در داخل و خارج از کشور به ویژه در تهران، برگزاری کلاس های متعدد نقاشی ...
درگیری مرگبار پدر و پسر به خاطر هزینه درمان مادر
...، به ما کمک مالی کند، اما از من چند روز وقت خواست. من که تصور می کردم پدرم می خواهد به ما کمک کند خوشحال به خانه رفتم، اما بعد از گذشت چند روز خبری از کمک نشد. روز حادثه به سراغ او رفتم و پیگیر پول شدم، اما او گفت پولی ندارد که با ما بدهد من هم عصبانی شدم و باهم درگیر شدیم؛ او ضربه ای با درفش به صورتم زد و من که خیلی عصبانی شده بودم، چند ضربه به او زدم. پشیمانم و اصلاً فکرش را نمی کردم که پدرم کشته شود. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. ...
قمه کش مست!
مصرف حشیش و گل بودم، به همین دلیل بالاخره مدرسه را رها کردم و به خوشگذرانی و تفریح پرداختم. حالا دیگر به منزل مجردی دوستانم می رفتم ودرآن جا نه تنها مواد مخدر مصرف می کردیم، بلکه مشروبات الکلی هم می نوشیدیم به طوری که گاهی از حالت طبیعی خارج می شدم و با دوستانم به مشاجره و درگیری می پرداختم. خلاصه چندشب قبل دریکی از همین دورهم نشینی های شبانه ،زمانی که بیش از اندازه به همراه دوستانم ...
ناگفته های قاتلان مهرجویی و همسرش از شب جنایت
...> رئیس دادگاه : محل قرار کجا بود؟ اسکندر: کنار دیوار شهرک در جاده اصلی. من آخرین نفری بودم که به آنجا رسیدم. داخل شهرک رفتیم. کریم دو چاقو آورده بود. هوا تاریک شده بود، اما نمی دانم ساعت چند بود. وقتی به خانه رسیدیم. اول کریم از بالای نرده وارد شد. بعد میرویس و بعد من و داوود وارد شدیم. کریم سمت در آشپزخانه رفت که خانم سایه اش را دید و گفت کیه؟ کریم صدایش را عوض کرد و گفت در را باز کن ...
شکارچی اموال کودکان در دام گشت ویژه پلیس پایتخت
و وقتی دیر کرد نگران شدم و برای پیدا کردنش داخل خیابان رفتم. چند دقیقه ای دنبالش گشتم تا اینکه او را گریان داخل کوچه ای پیدا کردم. وقتی از او سؤال کردم چرا گریه می کنی گفت مردی از او آدرسی پرسیده و بعد او را داخل کوچه خلوتی کشانده و با تهدید چاقو کارت عابرش را گرفته است. ناکامی در ربودن دختر خردسال در حالی که هر روز به تعداد شاکیان افزوده می شد، کارآگاهان پلیس آگاهی تیم های گشتی ...
پسر 9 ساله چطور سارق سریالی را به دام انداخت | دست دزد را گاز گرفتم و ...
.... چه اتفاقی در کودکی برایت رخ داد؟ هم سن و سال طعمه هایم بودم؛ حدود 10 ساله. یک روز رفته بودم داخل کوچه که با دوستانم بازی کنم. مردی جوان صدایم زد و گفت بیا چند کبوتر خاص به تو نشان بدهم. او با این بهانه مرا به خانه اش کشاند و قربانی نقشه شومش کرد. بعد از آن برای اینکه لو نرود می خواست مرا به قتل برساند که ناگهان صدای همسایه ها را شنید و از ترس رهایم کرد. از او ...
پسر 9 ساله با این سرنخ سارق سریالی را گیر انداخت
...> چه اتفاقی در کودکی برایت رخ داد؟ هم سن و سال طعمه هایم بودم؛ حدود 10 ساله. یک روز رفته بودم داخل کوچه که با دوستانم بازی کنم. مردی جوان صدایم زد و گفت بیا چند کبوتر خاص به تو نشان بدهم. او با این بهانه مرا به خانه اش کشاند و قربانی نقشه شومش کرد. بعد از آن برای اینکه لو نرود می خواست مرا به قتل برساند که ناگهان صدای همسایه ها را شنید و از ترس رهایم کرد. از او شکایت نکردید ...
مطمئن بودم از پلاسکو زنده برنمی گردم!
به گزارش ایسنا، سعید کمانی ، آتش نشانی است که در لحظه فروریختن ساختمان در بلندترین ارتفاع ایستاده بود، آتش را اطفا می کرد و جان چندین نفر را نجات داد. او تا آخرین لحظه یعنی حتی لحظه فروریختن پلاسکو هم دست از انجام وظیفه و فداکاری برای هموطنانش برنداشت و همچنان روی بالابر آتش نشانی برای خارج کردن مردم و همکارهایش از ساختمان، خودش را به آب و آتش می زد. او بعد از پایان عملیات، متنی در پیج شخصی اش منتشر کرد که در شبکه های اجتماعی پربازدید شد و مورد توجه ...
عبای آسمانی ؛ روایت زندگی روحانی گمنام
کنم که او را دیگر نمی بینم در تنهایی خودم هر وقت که می نشستم بی اختیار گریه می کردم، با هر صدای زنگی دنبال خبری از محمد بودم هر چند وقت یک بار به بنیاد سر می زدم دیگر آنها هم مرا می شناختند و می دانستند که من دنبال چه کسی هستم. آقایی که در اتاق طبقه اول بنیاد می نشست هر وقت می رفتم می آمد مرا به اتاق دعوت می کرد و می گفت حاج خانم خبری نشده از محمد خبری شد زنگ می زنیم. با ناراحتی در حالی که قطره ...
مرد معتاد جواب محبت های برادرش را با چاقو داد
. او برادر بزرگتر و البته ناتنی ام بود. در این سال ها همیشه هوای مرا داشت. اما نمی دانم چه شد که یک دفعه رفتارش تغییر کرد. من بیکار بودم و هر چند وقت یک بار به سراغ او می رفتم تا کمی از او پول قرض بگیرم. اما این روزهای آخر هر بار که از او درخواست پول کردم، می گفت دیگر به من پول نمی دهد. دلیلش چه بود؟ می گفت دیگر از دستت خسته شده ام، گفت دیگر پول نمی دهم چون هرچه پول می گیری خرج ...
قتل خونین زن مطلقه پایان 4 سال رابطه عاشقانه مرد تهرانی / به من خیانت کرده بود!
. 4 سال قبل با سارینا که از همسرش جدا شده بود آشنا و به او علاقمند شدم .در این مدت ما رابطه عاشقانه ای با یکدیگر داشتیم. من در این سال ها 70 میلیون تومان پس اندازم را به او داده بودم و او را مانند همسرم می دانستم .اما مدتی بود به رفتارهایش مشکوک شده بودم. آخرین بار گفته بود قصد دارد به شهرستان بروجرد برود و خانواده اش را ببیند .من حرفش را باور کردم .اما چند روز بعد مرد همسایه حرف هایی زد که از ...
دختر 10ساله: مرا به زور به اتاق خواب مرد 50 ساله بردند
زندگی و اعتیادم دست به جمع آوری ضایعات و زباله های بازیافتی می زدم و گاهی گدایی می کردم. یک روز که از شدت خماری به خود می پیچیدم، چشمم به عروسک دختر کوچکم افتاد. من توانایی خرید اسباب بازی را برای او نداشتم و با یک قنداق نوزاد، برای دخترم عروسک درست کرده بودم. از جایم بلند شدم و عروسک را ازدست دخترم چنگ زدم و بیرون رفتم، آن را در آغوش گرفتم و در خیابان گدایی می کردم. مردم وقتی در این سرمای هوا قنداق بچه را در دستم می دیدند دلشان می سوخت و به من کمک می کردند سپس با پولی که جمع می کردم مواد مخدر و قرص می خریدم ..... ...
پایان آرسن لوپن ایران چگونه رقم خورد؟
.... بعد به سرداب برگشتم و جنازه نظری را در گودالی که کنده بودم انداختم و رویش را با خاک پوشاندم بعد رویش را با آجر های قزاقی که از حیاط در آورده بودم فرش کردم و روز بعد هم از آن خانه رفتم. بلیغ از آن روز به بعد چند بار به دیدنم آمد و سرگذشتش را برایم تعریف می کرد تا من بنویسم. غم انگیز ترین بخش خاطراتش مربوط به دوران کودکی اش بود. برایم تعریف کرد که به خاطر فقر خانوادگی کت کهنه پشت و رو ...
بلاتکلیفی 9ساله شیطان در زندان
شبانه روز جسد دخترم در خانه مانده بود. او فکر شومی در سر داشت و چون به نیت شومش نرسید دخترم را قربانی کرد. من به هیچ عنوان حاضر به گذشت نیستم و برای متهم درخواست قصاص دارم. سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من با قصد قبلی به خانه آنها نرفته بودم. به محض اینکه فهمیدم دختر جوان در خانه تنهاست فکر شیطانی به سرم زد و به آنجا رفتم. اما وقتی او مقاومت کرد از ترسم او را با ضربه های چاقو کشتم ...
اوایل دولت سیزدهم با آقای رئیسی تماس گرفتم و مایل بودم کمک کنم اما دیدم هیچ فایده ای ندارد/ کارآمدی دولت ...
گرفتم و مایل بودم کمک کنم اما دیدم هیچ فایده ای ندارد. هرچه گفتم تأثیری نداشت و به آن عمل نمی شد. درباره برجام و مباحث اقتصادی و طرح های نیمه تمام کار خودشان را کردند. من امیدوار بودم در سال 1400 هر هفته بتوانند طرح ها را افتتاح کنند. وقتی دولت را واگذار کردیم، برخی طرح های بزرگ بیشتر از 90 درصد تکمیل شده بود و باید در ماه های بعد افتتاح می شد اما افتتاح نشد. 13 هزار تخت بیمارستانی در مجموع 90 درصد ...
واکنش بزرگواری به پروندسازی ها و نقش او در رد صلاحیت های کهگیلویه بزرگ+ فیلم
پیشانی مرا بوسید گفت مرا حلال کن چون ردش کردند باز گفت کار فلانی است به نتیجه رسید ما در هیچ کاری دخالت نداشتیم . همین آقای هاشمی که الان امیدواریم تایید شون کنند برادر آن روزی که من آمدم مردم خواستند کاندیدا بودم هم حاجی عدل هاشمی و هم موحد و هم دیگران بودند. مگر من اومدیم که کسی را رد کنند تازه آن روز گفتم من آمدم که با نماینده فعلی رقابت کنم آقای حاجی عدل برادر و رفیق ماست ...
علی با آمدنش چند شهید دیگر را تفحص کرد!
راستش را بخواهید وقتی علی را در آغوش گرفتم، یاد روز تولدش افتادم، از آن نوزاد چهار کیلویی، تنها چند گرم برایم مانده بود. میان کفنش دست می کشیدم تا شاید علی را حس کنم، اما خبری نبود. به اصرارم کفنش را باز کردند، علی را روی پاهایم گذاشتم. چیزی از علی نمانده بود. من همه علی را تقدیم خدا کرده بودم. بوییدمش، بوسیدمش و روی دیدگانم گذاشتم و گفتم الهی رضاً برضائک ...
هدیه خیر رودسری بزرگترین موقوفات جمعیت هلال احمر بعد از انقلاب است
است ولی هنوز به زادگاهش رفت و آمد دارد. وی، وقتی مشکلات و کمبودهای شهرش را می بیند نمی تواند بی تفاوت باشد و اینبار در اقدامی بی سابقه، یک ساختمان 2طبقه که بیش از 800 متر است را در اختیار جمعیت هلال احمر گذاشته تا تبدیل به یک مرکز درمانی و دارویی شود. رضازاده با بیان اینکه، خیلی از افراد برای خرید مغازه ها به بنده مراجعه می کردند ولی من تصمیم گرفتم ملک را نفروشم و با سند 6 ...
بالاخره مقصران فاجعه پلاسکو چه کسانی بودند؟ / روز جهنمی از زبان 3 مادر داغدیده + فیلم و گفتگو
جرا خبردار شدم اما اطرافیان عنوان می کردند ایستگاه آتش نشانی رضا ربطی به پلاسکو ندارد و مرا آرام می کردند ولی من بسیار دل نگران بودم تا اینکه بعد از چندین ساعت از طریق ایستگاه آتش نشانی متوجه اعزام رضا به پلاسکو و شهادت فرزندم شدم. شهید آتش نشان حسین سلطانی شهید حسین سلطانی 5 خرداد 1361 متولد شد و در ایستگاه 113 آتش نشانی مشغول فعالیت بود، وی بیش از 12 سال سابقه فعالیت در آ ...
کتک خوردن در کلانتری از ما یک انقلابی تمام عیار ساخت
زد و لیچار بارم می کرد. هر کسی هم از راه می رسید، یک سیلی در گوشم می زد! اما حرفی نزدم و طاقت آوردم. می دانستم اگر اعلامیه ها را به گردن بگیرم کارم تمام است. گفتم این اعلامیه ها را یک نفر توی باشگاه داخل ساکم انداخته است. به کلی منکر همه چیز شدم. واقعاً هم در باشگاه ایران امروز کمد نداشتیم و ورزشکار ها ساک و سایل شان را داخل یک اتاقی می انداختند و بعد از تمرین هر کسی وسایل خودش را برمی داشت. ...
قتل های هولناک یک پسر جوان
دوباره دستگیر شدم و این بار دادستان اجازه نداد در زندان باز باشم به همین دلیل باز هم به داخل زندان رفتم و بعد به مشهد انتقال یافتم که تا سال 1401 در زندان مشهد بودم. چگونه فرار کردی؟ یک مرخصی چند روزه در بهمن سال گذشته گرفتم ولی دیگر آنقدر خسته شده بودم که تصمیم به فرار گرفتم. بعد هم آمدم در منطقه نجف یک سوئیت اجاره کردم که کسی به من مشکوک نشود. چگونه دستگیر شدی؟ نمی دانم نیروهای انتظامی چگونه رد مرا در این منطقه زدند اما وقتی خواب بودم با سر و صداها بیدار شدم و پلیس را بالای سرم دیدم. پشیمانی؟ خیلی! ...
پشیمانی پس از قتل برادر ناتنی
جوان آنلاین: مرد معتادی که برادر ناتنی پولدارش را در درگیری به قتل رسانده بود، پس از حادثه تصمیم گرفت به زندگی اش پایان دهد، اما با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافت. ساعت 11 قبل از ظهر روز چهارشنبه بیست و هفتم دی، دختر جوانی وحشت زده با اداره پلیس تهران تماس گرفت و اعلام کرد صاحبکارش با برادر ناتنی اش داخل اتاقی که درش قفل است، درگیر شده اند و صدای دلخراشی را از داخل اتاق می شنود و کاری از دستش ...
لیست شنود
پوند تی ان تی، یک سری چاشنی و فتیلۀ انفجاری و حدود ده نارنجک در مغازه بود. یک میز بزرگ کار داشتم و آن را طوری نصب کرده بودم که کسی نمی توانست پشت میز کار ما بیاید. در آن زیر هم می شد همه چیز را جاسازی کرد. از جمله چیزهای که داشتم، چهارپنج اعلامیه به خط خود امام و شاید سی چهل نوار از امام و تعداد بسیار زیادی اعلامیه بود. آن روز را هرگز فراموش نمی کنم. آقایی که ...
این زن معروف واقعا مادر واقعی فردین است؟ + عکس
بالکن کمکم کردند آمدم پایین، یک ماشین گرفتم که به خانه مان در گیشا بروم. سر گیشا که رسیدم گفتند حکومت نظامی شده. من رفتم داخل یک کیوسک تلفن، دو تا مامور آمدند رد شوند من همیشه مدیون آنها هستم. من را دیدند فکر کردند عروسک است. چون گریم تئاتر بود. در را باز کردند گفتم من را نکشید من تئاتر بودم دو تا بچه هایم خانه هستند. من را بردند تا در خانه ام رساندند. بعد از آن دیگر ترسیدم تئاتر بروم. پرونده های ما ...