سایر منابع:
سایر خبرها
تغییر چهره عجیب خواننده معروف رپ اشکتان را در می آورد! + عکس
کردم از 11 شب به خانه دوستم میتا ملکی که هنوز هم خودم را مدیون او می دانم می رفتم و با هم موسیقی کار می کردیم، من 6 سال به این شکل زندگی کرد شش سال خواب برایم معنا نداشت و فقط به هدفم می اندیشیدم
از رها و آوا کوچولو 2 خواهر گمشده خبر دارید ؟ / پدری با چشم های گریان انتظار می کشد ! + عکس و گفتگو
بابا ما در یک ساختمان چهار طبقه و درطبقه چهارم هستیم. از آن موقع، چشمم درجست و جوی دخترانم به ساختمان های چهار طبقه است. یا گاهی درخواب می بینم که بچه ها کنارم راه می روند و می گویم خسته شدید، بیایید روی پاهایم بنشینید. می دانید الان کجا هستم؟ در پلیس آگاهی. به من می گویند اگر به فرد دیگری مشکوک هستید، شماره اش را بدهید تا بررسی کنیم. نمی دانم وقتی به خانه رفتم به مادرم چه بگویم؟! باز هم دروغ ...
قتل خونین زن مطلقه توسط مرد عاشق + جزئیات
سارینا به بیمارستان امام حسین منتقل شد اما وی صبح روز بعد به خاطر شدت خونریزی جان سپرد . مرد 48 ساله به نام کیارش که با اورژانس تماس گرفته بود خودش را عامل جنایت معرفی کرد و گفت: 4 سال با سارینا رابطه عاشقانه داشتم و می خواستم با او ازدواج کنم .اما مدتی بود به رفتارهای او مشکوک شده بودم .به همین خاطر در اوج عصبانیت به خانه او در خیابان صفایی نارمک رفتم و او را با چاقو زدم. وی در ...
واکنش بزرگواری به پروندسازی ها و نقش او در رد صلاحیت های کهگیلویه بزرگ+ فیلم
. حاجی عدل را هم رد کردند بعدها ما را در بغل گرفت گفت 20 سال اشتباه رفتم و به من دروغ گفتند شما دخالت نداشتید خودشان دخالت داشتند الان هم دارن همین انگشت اتهام را می کشیدند من حرکتم فقط برای دنیا نیست حرکتم برای آخرت است بعد از مرگ و روز قیامت و زندگی ابدی آن وقت ببینیم روسیاه کیست؟!
اعتراف های تکان دهنده قاتلان داریوش مهرجویی و همسرش در دادگاه
، اما ما نمی فهمیدیم. رئیس دادگاه: چه وسایلی سرقت کردید؟ اسکندر : دنبال پول و طلا بودیم، اما دو گوشی و هفت النگوی طلا را سرقت کردیم. کریم آن ها را به من داد وگفت توداخل شهرک زندگی نمی کنی وبهتر است دست تو باشد. بعد من آن ها راچال کردم. لباسم را درجوی آبی شستم و به خانه رفتم. چند روز بعد درعمق چاه در حال حفاری بودم که ماموران دستگیرم کردند ومن همه چیز راگفتم ووسایل سرقتی وچاقو ها ...
تعرض وحشیانه راننده شیطان صفت به دختر جوان /دست و پایم از ترس قفل شده بود
درهای خانه را قفل می کنم. پنجره ها را می بندم. حتی اجازه نمی دهم پدر و مادرم پنجره را باز کنند. فقط با پدرم از خانه بیرون می روم. منزوی شده ام. دیگر به خرید هم نمی روم و اگر چیزی لازم داشته باشم دوستانم یا مادرم برایم می خرند. نمی توانم به مهمانی بروم. شرایط روحی خیلی بدی دارم، در روز 10 قرص اعصاب می خورم که حالم بهتر شود. دکتر گفته حداقل سه سال زمان می برد تا تاثیر اتفاقی که افتاده کم شود. واقعاً ...
آن روز همه را دوست داشتم
.... خدافظ. خدافظی اش توی باد گم شد. با موتور دور شدم. برایش دست تکان می دادم. سرم را برگرداندم عقب. دیدم یک قدم از حیاط پاگذاشته بیرون. سرش را خم کرده جلو. می خندد و دست تکان می دهد برایم. قند توی دلم آب شد. آن روز همه را دوست داشتم. الان که دارم این چند خط را می نویسم، شب شده. برگشته ام خانه. ریحانه خاله بازی می کند. ای وای! یادم رفت کشک بخرم. ...
قلی زادگان: یک سال در فکر شکست به سرلک و از دست دادن دوبنده بزرگسالان بودم
چرخه سال 2023 به 61 کیلوگرم آمدم چون دیگر نمی خواستم وزن کم کنم، اما وقتی در مسابقات کشوری شرکت کردم دیدم از نظر قدرت بدنی و زور نسبت به حریفانم کم دارم. بدنم زود کم می کرد، هنوز در رده سنی جوانان هم کشتی می گرفتم. من در انتخابی جوانان باخته بودم اما محسن کاوه من را به اردو دعوت کرد، کم کم داشتم در 61 کیلو جا می افتادم. در انتخابی سال گذشته تیم ملی جوانان همه تمرکزم را گذاشتم روی همین رده سنی و ...
پسر 9 ساله با این سرنخ سارق سریالی را گیر انداخت
...> چه اتفاقی در کودکی برایت رخ داد؟ هم سن و سال طعمه هایم بودم؛ حدود 10 ساله. یک روز رفته بودم داخل کوچه که با دوستانم بازی کنم. مردی جوان صدایم زد و گفت بیا چند کبوتر خاص به تو نشان بدهم. او با این بهانه مرا به خانه اش کشاند و قربانی نقشه شومش کرد. بعد از آن برای اینکه لو نرود می خواست مرا به قتل برساند که ناگهان صدای همسایه ها را شنید و از ترس رهایم کرد. از او شکایت نکردید ...
خدمتی: بهترین تیرانداز ایران در قهرمانی آسیا بودم اما دست خالی برگشتم/ فرصت کسب مدال و سهمیه از من گرفته ...
است اما فشار بالایی وجود داشت و خدا را شکر در رشته بادی یک سهمیه کسب کردیم و در المپیک در این بخش دو نماینده خواهیم داشت. وی افزود: متاسفانه در بادی با توجه به اینکه با صلاحدید فدراسیون به کره جنوبی اعزام نشدم و دلیل آن را هم نمی دانم، در اندونزی فقط در بخش خفیف در تیم اصلی بودم و در بادی با کسب بهترین امتیاز در بین تیراندازان ایران، امتیازم فقط در رنکینگ محاسبه شد. در بادی شانس بالای 90 ...
عبای آسمانی ؛ روایت زندگی روحانی گمنام
... . هراسان از خواب بیدار شدم و ساعت را نگاه کردم. نزدیک اذان صبح از جا برخواستم و آماده شدم برای نماز، بعد از نماز آماده شدم و صبر کردم تا ساعت هفت صبح شود. با عجله از خانه خارج شدم به قصد رفتن به بنیاد نفهمیدم چطور خودم رابه آنجا رساندم، هنوز خیلی ها نیامده بودند از جمله همان آقایی که مرا می شناخت کمی صبر کردم تاآمدند. مرا که دیدند با تعجب گفتند شما اینجا چه می کنید!؟ به این زودی! گفتم محمدم را ...
پسر بچه باهوش سارق را به دام انداخت
اما در زمان بازگشت؛ مردی به سمتم آمد و پرسید می دانم پارک کجاست. من هم که بلد بودم به او گفتم از این طرف باید برود، اما مرد جوان خواست او را همراهی کنم، قبول کردم. اما ناگهان در جای خلوتی مرد جوان چاقویی را زیر گلویم گذاشت و بعد هم با تهدید کارت عابر بانکم را گرفت و مجبورم کرد که رمز کارت را به او بگویم. بعد هم مرا رها کرد. سرقت های سریالی با شکایت پسر ...
انتقاد یک استقلالی از بازیکنان تیم ملی؛ در خانه دیوانه شده بودم
امتیاز بود که خیلی مهم بود و صعودمان قطعی شد. در چنین مسابقاتی همیشه تیم های بزرگ دنیا یک بازی بد دارند. امیدواریم یک بازی بد ما همین باشد. تصورم این است از بازی با امارات بر می گردیم به تنظیمات کارخانه. الان نمی دانیم امارات را ببریم بهتره یا نه. آلمانی ها سال ها در جام جهانی مسیرشان را خودش تعیین می کردند. ما اگر خودمان باشیم با تیم هایی که دیدم می توانیم قهرمان شویم. کره و ژاپن را راحت می بریم ...
پایان آرسن لوپن ایران چگونه رقم خورد؟
...، پس از آزادی از زندان در سال 57 مدت ها پی کار گشت، اما موفق نشد. در آخرین دیدارمان به من گفته بود آقای بلوری مجبورم برای گذران زندگی به قاچاق مواد مخدر روی بیاورم، چون هیچ کس به من کاری نمیدهد و ناچار برای یک باند قاچاق به پخش مواد پرداخت، اما یک سال بعد در جریان معامله ب پنج کیلوگرم تریاک به دام پلیس افتاد و دوباره به زندان قصر برگشت تا این که خلخالی او را به اعدام محکوم کرد و خبر تیرباران شدنش را در روزنامه چاپ کردیم. ...
بچه 9 ساله سارق سریالی را به دام انداخت
گرفتم از کودکان سرقت کنم تا خرج موادم را تامین کنم. فکر می کردم بچه ها، مثل من هرگز از مجرمان شکایت نمی کنند. چند وقت است که با این شگرد سرقت می کنی؟ حدود دو ماهی می شود. در خیابان پرسه می زدم و با دیدن پسربچه هایی که کارت عابربانک در دست برای خرید از خانه خارج شده بودند سراغشان می رفتم و نقشه ام را عملی می کردم. آنها را مورد آزار و اذیت هم قرار می دادی؟ ...
کتک خوردن در کلانتری از ما یک انقلابی تمام عیار ساخت
حفظ شد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و از فردای پیروزی انقلاب یک مدتی در کمیته فعالیت کردم و بعد با تأسیس سپاه، به عضویت آن درآمدم. همین طور وقایع پشت سر هم آمدند و من هم با جریان حوادث ابتدا به کردستان رفتم و بعد از شروع جنگ تحمیلی، به جبهه های جنگ رفتم و به خواست خدا تا پایان دفاع مقدس در جبهه ماندم. در واقع ورود به جریان انقلاب باعث می شد تا بچه هایی مثل من، از همان نوجوانی کمر همت برای جهاد ببندند و تا سال ها در کسوت رزمندگی ایستادگی کنند. ...
پایان تلخ ازدواج دختر 10 ساله با مرد 50 ساله + جزئیات
گذشت زمان از اکبر صاحب 2 فرزند پسر دیگر شدم اما به 20 سالگی که رسیدم دیگر تحمل آن زندگی برایم بسیار سخت شده بود چراکه من تنها 20 سال داشتم و همسرم 60 سال و او به هیچ عنوان مرا درک نمی کرد. بنابراین تصمیم به جدایی گرفتم. 3 فرزندم را به مادرشوهرم سپردم و برای همیشه از اکبر خداحافظی کردم و به خانه مادریم بازگشتم. زندگی در منزل مادرم نیز بسیار سخت بود چراکه مادرم درآمدی نداشت و در خانه های ...
آمیزه ای از صبوری ها و گلایه های یک مجروح دهه شصتی حادثه تروریستی کرمان
خبرگزاری شبستان -کرمان؛ طاهره بادامچی قرار مصاحبه برای شب هماهنگ شده است، حوالی ساعت 20 به محل قرار می رسم؛ همین قدر می دانم که 6 نفر از این خانواده در حادثه تروریستی 13 دی ماه کرمان مجروح شدند. زنِ مجروح تا آماده شود و از اتاق بیرون بیاید، حدود 20 دقیقه ای زمان می برد؛ در این فاصله، یکی از همسایه ها که دوست مشترک من و آن زن است، توضیحات کوتاهی می دهد: آن مجروحی که ساچمه از ...
قتل های هولناک یک پسر جوان
...> ایمان - م. چند ساله هستی؟ الان 31 سال دارم. به چه جرمی در زندان بودی؟ قتل. چه سالی دستگیر شدی؟ سال 90 چند روز بعد از قتل پدرم دستگیر شدم. در مشهد؟ نه، در گناباد. اهل گنابادی؟ بله، آنجا متولد شدم ولی دوران کودکی عجیبی داشتم. چطور؟ چون پدرم مردی خلافکار بود و سوابق زیادی ...
اخراجی ها منتشر شد
. مردم اسپند دود می کردند؛ نقل و نبات و شیرینی پخش می کردند؛ ما را از زیر قرآن رد می کردند؛ و ما غرق غرور و شادی از این همه محبت بودیم. مادر یک شهید، که قاب عکس فرزند شهیدش را در دست داشت، جانمازهای کوچکی را بسته بندی کرده بود و به بچه رزمنده ها می داد و خوشبختانه یکی هم نصیب من شد. حال و هوای عجیبی داشتم. در آن شلوغی و هیاهوی جمعیت فقط به یک چیز فکر می کردم راه درستی رو اومدم. خدا می داند ...
انتقاد یک استقلالی از بازیکنان تیم ملی؛ در خانه دیوانه شده بودم/ پاس سه متری را نمی توانستند بدهند
. عراق هم خوب بود. با ژاپن و کره ای که دیدم این دوره برای قهرمانی بهترین فرصت را داریم. قلعه نویی چکار باید کند؟ بازیکنان افتضاح بودند. من در خانه دیوانه شده بودم. پاس سه متری را نمی توانستند بدهند. ضمنا وقتی تیم بد بازی کند انتقادات طبیعی است. کوین یامگا الان کم بین است. خیلی ناراحت شدم. من نمی دانم صحنه برخورد چگونه بوده است. اما وقتی پرس و جو کردم شنیدم یامگا خودش سرش را پایین آورده است. حامدی فر ...
دوربین مداربسته راز خیانت های سیاه مرد جوان را برملا کرد
وقتی شوهرم در خانه تنها بود، دوربین را خاموش می کرد؛ اما این بار فراموش کرده بود دوربین را خاموش کند. او نمی دانست من می توانم از طریق گوشی موبایلم فیلم های دوربین مداربسته را ببینم. من که از دیدن فیلم شوکه شده بودم، آن زمان سکوت کردم و به ایران بازگشتم. وقتی حافظه دوربین مداربسته را بررسی کردم به راز سیاه همسرم پی بردم و متوجه شدم هر بار به سفر خارج می رفتم همسرم با افراد غریبه رابطه داشته است ...
امیدوارم افرادی که نه سر پیاز بوده اند و نه ته پیاز کشته نشوند/ موحد دست رد به سینه آمریکایی ها زد
شرکت کرده بود در پاسخ به این سوال که چگونه به این افتخارات رسیدید؟ گفت: پدر من یک معلم بیش تر نبود؛ آن وقت ها هم معلم ها خیلی کم حقوق می گرفتند. برادران من هم معلم بودند. هیچ وقت زندگی سطح عالی نداشتیم اما آدم می تواند اراده کند و دست به کارهای بزرگ و سخت بزند. من همیشه اعتقاد داشتم آدم یا نباید کاری را بکند یا این که اگر شروع کرد بهترین آن را انجام بدهد. اگر با همه وجود زحمت بکشید دیگر بعد از آن ...
لیست شنود
به اسم نفر بود. تلفن این دو نیز در لیست شنودها بود. ظاهراً او را از سال ها پیش کنار آقای محمدتقی جعفری گذاشته بودند. البته کار خاصی نمی کرد و فقط خبرچینی می کرد. من از آن به بعد دست وپایم را بیشتر جمع کردم. در مغازه را تقریباً بستم و کرکره را تا نصفه پایین کشیدم و فقط در ساعت هایی که قرار داشتم، به مغازه می آمدم و باقی ساعت ها هم این طرف و آن طرف بودم. دیگر از تلفن مغازه استفادۀ کمی می کردم، ولی برای اینکه مشکوک نشوند که ما بو برده ایم، کم و بیش زنگ می زدم. ...
چند بار پروانه ساخت فیلم گرفتم ولی موفق به ساخت نشدم
تومان به بچه ها پول دادم و فقط این مبلغ صرف کرایه ماشین شان شد. یعنی کسی از اثرم حمایت نکرد. در حالی که بعضی ها کار می کنند و بودجه های میلیاردی می گیرند. وی با بیان اینکه ما اگر یکجا ناخودآگاه جواب یک تهیه کننده را ندهیم و سلام و علیک نکنیم، بلافاصله حذف می شویم، تصریح کرد: انگار ما نظر مخالف خودمان را بر نمی تابیم. من الان 55 سالم است. حداقل 40 سال در عرصه نمایش، تئاتر و جشنواره های ...
اقدام شیطانی 2 گرگ خیابانی با دختر بوکسور / مرا پس از ربودن هدف قرار دادند
فریاد زد از همه متنفرم، از این گرگ های خیابانی که زندگی ام را بر باد داده اند نفرت دارم و دیگر نمی خواهم در این دنیای کثیف زندگی کنم. این دختر نوجوان پس از آن که به آرامش نسبی رسید درباره سرگذشت خود گفت: دختری تک فرزند هستم و به همین دلیل از آغاز دوران نوجوانی دوست داشتم متفاوت تر از دیگران زندگی کنم و دختری آزاد باشم. پدر و مادرم نیز برای آن که تنها فرزندشان آزرده خاطر نشود با همه رفتارهای ...
در جلسه دوم پرونده قتل داریوش مهرجویی و همسرش چه گذشت/ متهم ردیف دوم: رفتم که بکشم، از مهرجویی کینه داشتم
. متهم ردیف دوم: رفتم که مهرجویی را بکشم در ادامه میرویس در جایگاه قرار گرفت و گفت: من همه اتهامات را قبول دارم اما سرقت را قبول ندارم. من برای کشتن مهرجویی رفته بودم چون اختلاف داشتم. همین اختلاف هم باعث شد که این کار را بکنم. چند روز قبل از حادثه کریم گفت بیا برویم مهرجویی را بکشیم. قبول نکردم اما کریم گفت چون تو با مهرجویی اختلاف داشتی ما او را بکشیم باز هم گردن تو می افتد ...
سرگذشت ساکنان اتاق های مانده از جنگ جهانی دوم
خانواده که می شود، علت ازدواج نکردنش را ابتلا به بیماری اسپاسم عضلانی عنوان می کند: اسپاسم عضله ای دارم؛ یه جور ناراحتی مغزیه. برای همین هم حال نداشتم دیگه ازدواج کنم. خسته بودم. الان هم همینطوری ام . زمان حضورش در اینجا را اما خیلی دقیق به یاد دارد؛ سال 1398: بعد از فوت مادرم، چند سالی تنها زندگی کردم ولی بعدش خیرها منو آوردن اینجا. اینجا هم تمام کاری که توی طول روز انجام می دم اینه که ...