مچ گیری از دختر 15 ساله توسط 2 پلیس زن ! / پشیمانم دلم برای خانه مان تنگ ...
سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم مسواک هم نمی زد ! / من آلوده گناه شدم و رسوایم کرد !
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات زن 24 ساله ای به نام ثریا است که زندگی اش در آستانه فروپاشی قرار دارد. این زن جوان که با پیشنهادی احمقانه در دام مواد افیونی گرفتار شده و ارتباطی خیانت آلود را آغاز کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: در [...]
مرده شور موبایل را ببرند ! / عکس های خصوصی ام دست مرد غریبه رسوایم کرد !
سرکه می جوشید. می دانستم دست بردارم نخواهد بود. موضوع را به مادرم اطلاع دادم . پدرم و برادرم با آن آدم مزاحم صحبت کردند و سرجایش نشست. ولی شوهرم متوجه شده و اختلاف جدی پیدا کرده ایم. کارمان به کشیده است. مرکز مشاوره آمده ام. خسته شده ام. می خواهم اشتباه گذشته را جبران کنم. امیدوارم شوهرم مرا ببخشد. به این نتیجه رسیده ام بزرگترین سرمایه یک زن درکنار حفظ جوانی و زیبایی اش، احترام، حیثیت، حجاب، عفت و اعتمادی است که به او دارند و باید خودش مراقب خودش باشد. کدخبر: 971114 1402/11/22 21:21:00 لینک کپی شد ...
زهرا با شرمساری دست پدرش را بوسید ! / با بغض گفته بود عاشق جوان روستایی نشوم !
به گزارش زیرنویس، زن 24 ساله به نام زهرا که برای شکایت از همسرش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:به تازگی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسیده بود و خودم را برای آزمون سراسری آماده می کردم که پدرم تصمیم گرفت برای یک هفته [...]
بداخلاقی های دبیر ریاضی، بهانه ای برای فرار دختر نوجوان
خیابان راه برویم ولی آن شب وقتی دل به دریا زدم و از خانه بیرون آمدم ناگهان بهزاد را به همراه یک دختر و 2 پسر جوان دیگر دیدم که داخل پراید نشسته بودند! در واقع نمی دانستم بهزاد با این دامی که برایم گذاشته قصد دارد مرا به تباهی بکشاند. به خاطر اعتمادی که به او داشتم سوار خودرو شدم و به یک پارتی شبانه رفتم اما آن جا دختران دیگری مانند من بودند که فریب پسران جوان را با وعده ازدواج خورده بودند ... ...
سرشکستگی دختر 17 ساله وقتی پسر ثروتمند مثل تفاله بیرونش انداخت ! / با عشق فریبم داد کمکم کنید !
به گزارش زیرنویس، این ها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله ای است که در پی عشقی خیابانی از خانه فرار کرده و اسیر پسر هوسرانی شده بود که اکنون حاضر نیست به هیچ وجه با او ازدواج کند. این دختر جوان که با دستورات قضایی و تلاش های پلیس مشهد از نیشابور به مشهد [...]
سارا از شوهرش طلاق گرفت تا به عشق اش برسد ! / تنها ماندم و منفور شدم !
چون دوستش نداشتم علاقه او را نمی دیدم او وقتی مرا طلاق داد گفت به خاطر اینکه تو خوشبخت شوی تو را طلاق میدهم اما من خیلی مغرورانه پا روی احساسات میلاد گذاشتم اما می دانم که آه او مرا گرفت و فرزین غیبش زد و زن دیگری را برای ازدواج انتخاب کرد من گناه بزرگی را مرتکب شدم و حالا نه راه پیش دارم و نه راه پس ، خانواده ام مرا طرد کردند آنها از اینکه آبرویشان را بردم و رسوا شدم مرا به خانه راه نمی دهند من ...
دختر فراری از ترس بی عفت شدن به پلیس پناه برد ! / 20 رئز چه بر من گذشت ؟!
اشتباه و عجولانه، 20 روز قبل از خانه کردم... روز اول به یک کافه رفتم، آنجا با پسری هم سن و سال خودم آشنا شدم و گفتم من جایی ندارم بروم و از خانه فرار کردم، این پسر سعی می کرد که با پلیس تماس بگیرد و من را به خانه برگرداند اما من اجازه ندادم و از آنجا هم بیرون آمدم و چند شبانه روز آواره کوچه و خیابان بودم. روزها و شب ها را به سختی پشت سر می گذاشتم؛ در پارک و خیابان با چند نفری ...
خودکشی زن 14 ساله با بچه ای در شکم ! / بچه سقط شد و من کنیز خانه شوهرم ماندم !
ادامه می داد. در این شرایط آن ها مرا که باردار بودم به شدت تحقیر می کردند وبه چشم یک کنیز به من می نگریستند به طوری که با مصرف قرص دست به خودکشی زدم و فرزندم سقط شد، اما خودم که نجات یافته بودم از پویا طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. آن جا هم به خاطر وجود برادر معتادم روزگار بدی را سپری می کردم و زجر می کشیدم تا جایی که به دلیل افسردگی شدید در بیمارستان روان پزشکی ابن سینا بستری شدم ...
وقتی مادر آرزوی شهادت فرزند آهنگسازش را می کند
اینکه خودم را گم کنم، راحت از جلوی مأموران گذشتم. دنده عقب گرفتم، دور زدم و سریع خودم را به خانه حاج آقا صبحدل رساندم. ماشین را دم در خانه آن ها گذاشتم و گفتم: باید در برویم . آقای صبحدل برایم لباس آورد. پوشیدم. کلاهی هم گذاشتم سرم. خودش هم یک پالتو و کلاه برداشت. ماشین او را برداشتیم و در رفتیم. فکر کردیم حالا که خانه ما را شناخته اند ممکن است خانه آقای صبحدل را هم شناسایی کرده باشند. مدتی حاج آقا ...
کتاب تنها نمان ، قصه عشق و صداقت
کردم همه پاسدارها خوش اخلاق و خانواده دوست هستند. با دخترعمویم گرم صحبت بودیم که یک دفعه با ابوذر روبه رو شدم؛ پسری خوش رو، مرتب و خوش تیپ. قیافه بانمکی داشت. لباس آستین کوتاه راه راه و شلوار پارچه ای مشکی پوشیده و موهایش را بالا زده بود. یک زنبیل در دستش بود؛ گویا می خواست به باغشان برود. در نگاه اول، به نظرم جذاب و دل نشین آمد. سرم را پایین انداختم و دم در حیاطمان نشستم. خجالت می کشیدم به او نگاه ...
خانم دکتر شوهرش را بخشید و خودش در منجلاب گرفتار شد ! / رسوایی از این بدتر نمی شد !
دخترم نیز به خانواده همسرم وابسته شده بود. در این روزها هنگامی به خودم آمدم که احساس کردم همسرم به من خیانت می کند. این موضوع بسیار مرا نگران کرد چرا که من از نظر زیبایی چهره، سن و سال و خیلی موارد دیگر چیزی کم نداشتم و نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم با وجود این هیچ گاه در این باره چیزی به همسرم نگفتم تا این که روزی به طور سرزده وارد خانه شدم و زن جوانی را کنار همسرم دیدم. باورم نمی شد ...
جنایت در ایران، زورگیری در ترکیه
که برادرم وقتی در جریان این اتفاق قرار گرفت تا مرز سکته پیش رفت. تصمیم گرفتم هر طور شده مقتول را که از اقوام دورمان است پیدا کنم و از او انتقام بگیرم. قریب به 3 ماه جست و جو کردم تا اینکه متوجه شدم او در یک ساختمان نیمه کاره کارگری می کند. به سراغش رفتم و در درگیری جانش را گرفتم. وی ادامه داد: از آنجا که می دانستم پلیس به زودی دستگیرم می کند تصمیم گرفتم از ایران فرار کنم. به همین دلیل ...
آدم ربایی ای در کار نبود ! / دختر 15 ساله دروغ می گفت ! + انگیزه آرمیتا
اطراف تهران روشن شده است. با شناسایی خانه ویلایی، کارآگاهان پلیس پس از هماهنگی های قضایی با بازپرس جنایی، راهی خانه باغ شده و با ورود به آنجا با آرمیتا و پسری 15 ساله مواجه شدند. دختر نوجوان با دیدن مأموران گفت: با این پسر مدتی قبل در آشنا و با هم دوست شدیم دیروز که برای ملاقات با او از خانه بیرون رفتم او مرا به این باغ که می گفت مال پدرش است آورد اما با تهدید چاقو مرا گروگان گرفت و ...
وقتی عاشق شدم به پدر و مادرم حتی خواهرم هم رحم نکردم ! / آبروی سمیرا به باد رفت !
بیام تون و ... . هاج واج مانده بودم و نمی دانستم چه بگویم. با عجله خداحافظی کرد و رفت. از پشت سر که نگاهش کردم دلم لرزید. آن روز تا غروب هوش و حواسم پیش او بود. با خودم کلنجار می رفتم. از طرفی دلم می خواست هر چه زودتر برای ، کاری بکنم. از شما چه پنهان دختر خاله ام که ازدواج کرد خانواده ام راه می رفتند و از او می گفتند. می دانستم دغدغه دارند و از طرفی نمی خواستم جلوی خاله ام و فامیل کم ...
بیست سالگی...
؟ باغ آلبالو؟ نقش مادام رانوسکی؟ گفتم: نه! نقش آنیا، دختر مادام رانوسکی. گفت: ولی من مادام رانوسکی رو خیلی دوست دارم! گفتم: باشه، مادام رانوسکی، تو فقط بیا. خلاصه بهترین روزهای زندگی من شروع شد، صبح ها به شوق دیدنش از خواب بیدار می شدم، عطر می زدم، کلی به خودم می رسیدم، سرخوش بودم، توی پلاتو ساعت ها بهش خیره می موندم و در آخر تمرین تئاتر، گفتگو های ...
کف پاها از شکنجه گوشت اضافه می آورد/ آزار و تهدید زنان جلوی همسرانشان
ار نیستیم مسابقه خشونت میان بازجویان شکنجه مبارزان برای لو دادن انقلابیون/طوفان انقلاب طومار طاغوت را پیچید زندانی در قفس / موزه عبرت گفتم محسن برادرم است ... از در پشتی خانه فرار کردم خواستم از حال و هوای شکنجه دورش کنم، حسم کردم که خودش هم با مرور این خاطرات کمی صدایش غمگین شد، گفتم چه سالی دستگیر شدید؟ بدون مکث گفت: اواخر سال 1351 انگار ...
پرچم اباعبدالله (ع) را محکم و با اراده در هیات به اهتزار درآورید
نیافتنی و سخت شده است. اما امیدوارم در دفاع از حرم اهل بیت بالاخص عمه جان امام زمان (عج) اولیا مخدره بی بی زینب کبری (س) این مزد عبد عاص داده شود؛ و ما بعد، اول: از پدر و مادرم عذرخواهی و حلالیت می طلبم که میدانم فرزند و اولاد قابل تکیه و دست گیری نبودم و باعث آزرده خاطری ایشان در بعضی اوقات شدم. دوم: از همسر باوفا و مهربان و همراه من که تو این سال ها به واقع همیشه در تمام مشکلات زندگی و ...
تجاوز دردناک مرد شیشه ای به دختر جوان| مرد شیطان صفت چه کسی بود ؟
تا سرنوشت تلخ او فاش شود. این دختر وقتی بازجویی شد به پلیس گفت: مادرم خدمتکار خانه ای بود یک روز برای کمک همراهش رفتم وقتی او برای خرید خانه را ترک کرد من در حال نظافت اتاق پسر صاحبخانه بودم که او وارد شد شیشه کشیده بود و به من حمله کرد او چاقو داشت ترسیدم و تن به خواسته اش دادم بعد که به خانه مان رفتیم از پدر و مادرم شرم داشتم خواستم خودکشی کنم نتوانستم و از خانه فرار کردم و به خانه سیمین پناه بردم که پدرش دید و من را تحویل پلیس داد. با این ادعاها ماموران به دستور قاضی جوان متجاوز را دستگیر کردند و او خودش را بی گناه معرفی کرد. ...
الو سلام من زنت را کشتم ! + تصاویر صحنه قتل در خانه مجردی
1402 پسرک 22 سال دارد. ریزجثه است و موهایش را فرق کج شانه کرده است. لباس آبی رنگ زندان به تنش زار می زند. اشک می ریزد و تا رسیدن به در خانه آرام گام برمی دارد. نام حقیقی اش چیز دیگری است، اما همه او را به نام کیوان می شناسند. یک سالی است که از ترکیه به مشهد آمده است و در یک در محدوده خیابان مصلی کارگری می کند. چون محلی برای استراحت ندارد، مالک طباخی خانه اش را در اختیار او قرار داده است ...
از شکنجه با آپولو و بخاری برقی تا پیچاندن معده؛ در زندان های ساواک چه می گذشت؟
به گزارش ایسنا، جواد منصوری در گفت وگو با خبرنگار ایرنا درباره خاطرات خود از دوران مبارزات انقلابی با رژیم پهلوی و زندان ساواک اظهار داشت: نیروهای اطلاعات شهربانی سال 1344 برای اولین بار مرا در خانه دستگیر کردند، معمولا تا یکسالو حتی بیشتر به خانواده ها اطلاع نمی دادند ما را کجا برده اند و کسی نمی دانست ما زنده یا مرده ایم، شایعاتی مانند اینکه زندانیان سیاسی را با بالگرد در دریاچه نمک می اندازند ...
مردی که برای ترور شاه یک سال تمرین تیراندازی کرد
شود آنگاه ما ده ها شاه خواهیم داشت و با ده ها شاه باید بجنگیم پس جنگیدن با یک شاه بسیار بهتر از جنگیدن با چند شاه است. برای ترور شاه یک سال تمرین تیراندازی کردم فاسد ترین زن دربار که بود؟ من برای ترور شاه به اندازه ای آماده شده بودم که به دوستانم گفتم اگر شنبه به من بگویید شاه را ترور کنم پنجشنبه کار شاه تمام است. البته شرط من برای دوستانم این بود که من زمانی دست ...
وقتی مادر آرزوی شهادت فرزند آهنگسازش را می کند
سریع خودم را به خانه حاج آقا صبحدل رساندم. ماشین را دم در خانه آنها گذاشتم و گفتم: باید در برویم . آقای صبحدل برایم لباس آورد. پوشیدم. کلاهی هم گذاشتم سرم. خودش هم یک پالتو و کلاه برداشت. ماشین او را برداشتیم و در رفتیم. فکر کردیم حالا که خانه ما را شناخته اند ممکن است خانه آقای صبحدل را هم شناسایی کرده باشند. مدتی حاج آقا صبحدل دور و بر خانه اش آفتابی نشد؛ من هم همین طور. در روزهایی که ...
طعنه سخیفی که دل همسر شهید را شکست
...> هیچ کس تحویلش نگرفت. تا دست و پای بیشتری بزند، ادامه داد: آخه آدم اگه از زن و زندگیش محبت ببینه، بالأخره ملاحظه اونا رو هم حتماً میکنه دیگه. حرفش به دلم سنگینی کرد. نمی دانم غرض داشت یا مرض؛ یا هر دو را با هم؟ هر چه که بود، چیزی نگفتم. سرم را انداختم پایین و با ناراحتی آمدم خانه. همان موقع عبدالحسین هم مرخصی بود. حرف آن زن را بهش گفتم. فهیمد خیلی ناراحت شدم. شاید برای طبیعی ...
کوچک، زیبا است
معطر می شود، زندگی لطافت می یابد، بویِ مطبوعِ سخاوت و دوستی خوشم می دارد حتی اگر آن روز از دنده ی چپ برخاسته باشم و هوا قمر در عقرب باشد و کارد به استخوان رسیده باشد... مهمانِ خانه ای بودم، در سرزمینی دیگر، خود نیز غریب بودند، مرا، چون قوم و خویش دیدند که هم زبانشان بودم، کدبانویِ منزل که زنی بود گل و خیلی گل و نامش با خلق و خوی و روش و سرشتش یکی بود و بی خود "گلزار"ش نخوانده بودند پدر ...
عکس | یک نکته خاص از عکس الهام پاوه نژاد در سوگ مادرش
دختران در بخش فرزندان و بستگانِ اعلامیه وفات غایب است و هنوز در بخش هایی از آن زن ها در ابتدای خاکسپاری نباید حاضر باشند. مرد ها مرده را می برند خاک می کنند، آخرین مرد که فاتحه را خواند و قبرستان خالی شد جمع زن ها می رسند تا گریه و شیونِ وداع را انجام دهند...، اما در این یک سال اخیر دو تصویر یک خدشه بزرگ، دست کم به باور و حافظه بصری من وارد کرده است... اولین بار ماهور دختر احمدرضا احمدی بود که سترگ ...
انباری که کتابخانه روستا شد/ درباره خدیجه احمدی و کار بزرگش در روستای دوکوهک رامهرمز
مشتری دائم کتابخانه شهر بشوم. سال 1398 خواهرم را بر اثر بیماری قلبی از دست دادم. مرگ خواهرم موجب شد من از لحاظ روحی ضربه بسیار بزرگی بخورم. رفتن او وضعیتی را برای من ایجاد کرده بود که دوست داشتم در خانه بمانم. آن ضربه روحی که موجب منزوی شدن و ماندنم در خانه شد، سبب شد بیش از پیش با کتاب انس بگیرم یعنی در آن مقطع ارتباط با کتاب برای من به نوعی تسلی بخشیدن به خودم در برابر مرگ خواهرم بود. با ...
تجاوز به دختر جوان توسط مرد شیطانی/ او با پراید شیشه دودی طعمه هایش را شکار می کرد
آزار و اذیت قرار داد و گفت که اگر شکایت کنم، هرطوری شده پیدایم می کند و جانم را می گیرد. پس از آن نیز مرا همانجا رها کرد و متواری شد که با کمک یک خودروی عبوری خودم را به اداره پلیس رساندم تا از او شکایت کنم. با شکایت این زن تحقیقات برای شناسایی و دستگیری مرد شیطان صفت آغاز شد. اینکه شیشه های ماشین دودی بود و متهم دستگیره های درهای عقب را برداشته بود نشان می داد که وی مجرمی مخوف است که ...
بغض سعید عزت اللهی ترکید؛ شکی ندارم عذرخواهی ما را می پذیرید! | این سوز زمستون رو بهار کنیم
هرچی که دارم، بذارم تا شاید این بار، شد. چند روز بعد، وقتی اردو شروع شد، با کادر و بچه ها عهد بستیم و مطمئنم میدونید که تا آخرین لحظه بهش پایبند بودیم... . وقتی رسیدیم قطر، آماده آماده بودیم. هرچی گذشت بهتر هم شدیم. بعد از بازی ژاپن همه عشق و محبت شما رو حس کردم، با خودم گفتم مگه از این بهتر هم داریم؟ اما اون شب... اون شب وقتی صدای سوت رو شنیدم، دنیا روی سرم چرخید، بعدا فهمیدم بی ...
هکر حرفه ای دار و ندار پزشک سرشناس را بالا کشید؛ شگرد هکر برای خالی کردن حساب بانکی
سرم می پراند و در شوک فرو می رفتم. خدای من این همه برداشت از حساب های بانکی ام، کارتم که دست خودم است و مشخصات و رمز و... آن هم که در اختیار هیچ کس نیست؛ پس این برداشت ها کار چه کسی می تواند باشد. آنقدر دستپاچه شدم که نفهمیدم چیکار کنم و به چه کسی بگویم. اس ام اس های برداشت مدام هم پشست سر هم می آمدند و کاری از دست من ساخته نبود؛ آن موقع شب چه کاری می توانستم انجام دهم. تمام ...