زنم خیانت کرد او را کشتم / کاش به جای قتل او را طلاق می دادم + گفتگو
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل خونین مرد جوان با ضربه چاقوی زنش / گوشی موبایلم را می خواست که به جان هم افتادیم + عکس
منتقل و همسرش تحت بازجویی قرار گرفت. بدخلق زن جوان در بازجویی ها به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت: 4 سال پیش با محمود ازدواج کردیم. اما از همان روزهای اول زندگی مان با هم اختلاف داشتیم. تا اینکه خانواده های مان توصیه کردند بچه دار شویم تا اختلاف های مان کمرنگ شود. دوسال بعد صاحب فرزند شدیم. اما همسرم هر روز بداخلاق تر از قبل می شد و ما همیشه باهم درگیر بودیم. او سر هر موضوعی مرا به ...
قاتل اعدامی در زندان خواستار اعدام زن خیانتکارش شد / رابطه پنهانی زن یک زندانی با مرد بنگاه دار
خورم زن جوان را دیدم که به خانه مرد غریبه رفت و صبح روز بعد از آنجا خارج شد .دو شاهد دیگر نیز حرف های وی را تایید کردند . انکار رابطه سیاه سپس زن 30 ساله روبه روی قضات ایستاد و اتهامش را نپذیرفت. وی گفت: قبول دارم عکس و فیلم هایی که در رستوران و کافی شاپ از من گرفته شده متعلق به خودم است .اما من به خانه مرد بنگاهی رفته بودم تا درباره مسائل کاری با او صحبت کنم. من ...
نذری که جان 2 اعدامی را نجات داد
شد و در نهایت مرد جوان مدتی بعد در کلبه ای جنگلی دستگیر شد. هومن در تحقیقات گفت: داخل خانه بودم که صدای گریه پسرم ارشیا را از کوچه شنیدم. نفهمیدم خودم را چطور به خیابان رساندم و پسرم را دیدم که در حال گریه است و پسر همسایه که هم سن وسال او بود، در چند قدمی پسرم ایستاده است. او ادامه داد: با دیدن بچه ام در آن وضعیت ناراحت شدم اما وقتی فهمیدم پدر آن پسر بچه وارد دعوای کودکانه شده و ...
اشتباه کردم؛ گل استقلال به فولاد درست نبود | خودم هم اعتقادی به این تصمیم نداشتم
نامناسب شنیده بودم، سوءبرداشت کرده بودم چون اصلا منظور بچه های تیم از درست بودن کرنر درباره صحنه گل حریف نبود و آنها درباره کرنر آخر بازی صحبت کرده بودند. مربی فولاد با اشاره به قضاوت موعود بنیادی فر داور دیدار با استقلال تاکید کرد: جدا از صحنه منجر به گل استقلال که همه دیدند کرنری در کار نبوده و به اشتباه گرفته شده، فکر می کنم آقای بنیادی فر با تیم حریف از ما مهربان تر بود. او کارت هایی را خیلی زود به بازیکنان ما داد که آنها را عصبی و البته محتاط تر کرد. در برخی صحنه ها هم واقعا سوت های خوبی را ندیدیم و همانطور که گفتم می توانست رفتار بهتری با تیم ما داشته باشد. ...
نوه کینه جو به جرم قتل مادربزرگ محاکمه می شود
.... این پسر با اعتراف به قتل مادربزرگش گفت او را به خاطر کینه قدیمی کشت. متهم گفت: پدرم اعتیاد داشت و زمانی که من بچه بودم فوت کرد. مادربزرگم همیشه مادرم را در مرگ پدرم مقصر می دانست و می گفت مادرت زن خوبی نبود که پدرت مرد. او همیشه بدگویی می کرد. چند سال قبل مادرم هم فوت کرد. مادربزرگم همچنان به کارهایش و حرف هایش ادامه می داد و من هم ارتباطم را با او قطع کردم و مدت طولانی به دیدنش ...
رهایی زن قاتل از طناب اعدام/ دادگاه پذیرفت که زن جوان شوهرش را بخاطر دفاع از جان خود کشت!
: صبح خواب بودم که با صدای فریاد و لگدهای همسرم بیدار شدم. می گفت بلند شو صبحانه آماده کن، بعد هم سر خرید پوشک و شیرخشک بچه دعوا کردیم و ناگهان به من گفت گوشی تلفنت را بده می خواهم ببینم داخلش چه داری، اما من مخالفت کردم و او هم مرا روی زمین انداخت و با دستانش گلویم را فشار داد. یک لحظه احساس کردم همه جا تیره و تار شده و نمی توانم نفس بکشم. در حالی که زیر فشار دستانش در حال جان دادن بودم و دستم را روی ...
بهلول، قاتل شیما آزاد شد | پرونده جنجالی قتل دختر گمشده به ایستگاه پایانی رسید
آوردم اعتیاد داشتم. یک روز به خاطر اعتیاد دستگیر شدم و من و بچه ام را به دادگاه بردند. وقتی می خواستند حکم بدهند من خواهش کردم که اجازه بدهند با برادرم تماس بگیرم تا بیاید بچه ام را ببرد. آن زمان موبایل نداشتیم. برادرم به دادگاه آمد و من دختر 10روزه ام را به او دادم. من حدود 20روز زندان بودم و بعد آزاد شدم و برادرم گفت که دخترم را به یک خانواده سپرده است. شنیدم که آدم های خوبی هستند و بهتر می ...
3 خواهر خواهان قصاص برادرزاده خود شدند
مادربزرگم باز هم صحبت را به مادرم کشاند و گلایه کرد. به او گفتم که مادرم دستش از دنیا کوتاه است و دیگر پشت سرش حرف نزن اما وقتی همچنان در حال صحبت بود عصبانی شدم و از کوره در رفتم و شالی که روی سرش بود را دور گردنش پیچیدم اما وقتی به خودم آمدم مادربزرگم دیگر نفس نمی کشید. خیلی سریع از کاری که کرده بودم پشیمان شدم. همان موقع برای اینکه پلیس را گمراه کنم تلفن همراه و دستگاه اکسیژن ساز ...
بهلول قاتل شیمای 16 ساله آزاد شد: عفو قضایی بعد از 4 سال حبس
قبل از هم جدا شدیم. من دو بار ازدواج کردم حاصل ازدواج اولم پنج فرزند بود. بعد از جدایی از همسر اولم با همسر دومم ازدواج کردم و شیما که ما او را مریم صدا می کردیم به دنیا آمد. در آن زمان من معتاد بودم و بازداشت شدم و وقتی می خواستند مرا به زندان ببرند اجازه گرفتم که با برادرم تماس بگیرم تا بچه را با خود ببرد. شیما 10 روزه بود که برادرم آمد و بچه را با خودش برد. چند روز بعد آزاد شدم و وقتی سراغ بچه ...
گذشت یک مادر از قاتل پسرش بعد از 14 سال با یک نذر
بچه خودم است. خواهرم چند سال قبل بر اثر بیماری جانش را از دست داد. بعد از مرگ خواهرم، کامران بیشتر وقت ها با ما بود. وقتی پسرم آریا به قتل رسید، کامران خیلی بی تابی می کرد. وی ادامه داد: پسرم بیگناه به قتل رسید و من از قاتلش به شدت کینه داشتم. از اینکه بی دلیل جان پسرم را که هیچ تقصیری در ماجرا نداشت گرفته بود. فقط با قصاص او آرام می گرفتم اما روزی که برای اجرا رفتم، نتوانستم حکم را اجرا ...
خیانت یک زن وقتی شوهرش در زندان بود ! / وقتی مرد زندانی به زنش شک میکنند!
دادگاه انقلاب محاکمه شدم، اما بعد وقتی مشخص شد درگیری ما به خاطر اختلاف شخصی بوده است از این اتهام تبرئه شدم و دوباره به اتهام قتل در دادگاه کیفری پای میز محاکمه رفتم و با درخواست قصاص از سوی اولیای دم این بار به قصاص محکوم شدم. متهم که حالا در جایگاه شاکی ایستاده بود، گفت: همسرم مونا را دوست داشتم و دوست دارم. ما یک دختر داریم و در تمام این سال ها همسرم به تنهایی از دخترم مراقبت کرده ...
ماجرای به زندان افتادن ابتهاج/ شعر خودم را در جایی که زندان بودم پخش می کردند
باغچه ام تنگ شده بود (بغض می کند) همه اش فکر م که حالا دیگه شمعدانی ها باز شدن؛ کدومشون اول باز شده است، سفیده باز می کردم که شده، قرمزه باز شده؟ ! چهره سایه عجیب شده؛ غم و شادی و کیف و درد با هم آمیخته شده. می دونم خجالت آوره ولی انقدر که دلتنگ اون ها شده بودم برای زن و به بچه ام نبودم هفته اول خوب یادمه ذهن من مشغول شمعدانی ها شده بود... ارغوان گلش تا آخر فروردین تموم میشه گل ارغوان یک ...
می گفت هر کسی را دوست دارید دعا کنید شهید شود
اهواز بودیم و یک ماه اصفهان. دائم در رفت و آمد بین شهر ها بودیم. گاهی هم خبر شهادت همرزمانش می رسید. ما با چند نفر از خانواده ها ارتباط نزدیکی داشتیم، یکی از آن ها شهیداحمد کاظمی بود. آن زمان ما در تهران زندگی می کردیم. همسرم خودشان را به محل حادثه رساندند و بعد با من تماس گرفتند و گفتند حتماً منزل شهید کاظمی بروید. شهید مهتدی هم همینطور. به خانه شان رفتم و برای همدردی کنارشان بودم. ...
ادامه دهنده راه شهدا باشید
مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. متن وصیت نامه شهید داود قاسمی میزوجی: همسرم، عزیزم! می دانم در این مدتی که با هم بودیم، از من خوبی ندیدی و من برای تو همسر خوبی نبودم و شما را خیلی خیلی اذیت کردم؛ ولی امیدوارم به خاطر خدا مرا حلال کنی. من از شما خیلی خیلی راضی بودم؛ چون در سختی ها با من یار و یاور بودی. خدای بزرگ هم از شما راضی باشد؛ انشاءالله. همسرم! از تو می ...
4 اثر کودک و نوجوان پیشنهاد مجری برنامه کودک تلویزیون برای خرید از نمایشگاه
نوجوان است یا مخاطب بزرگسال هم می تواند برای خود و کودک درونش کتاب بخواند؟ بیان کرد: حالا که در سال های بزرگسالی هستم خیلی وقت ها خیلی از کتاب های کودک و نوجوان را از نمایشگاه کتاب مخصوصاً برای خودم می خرم؛ به جز داستان متنی کتاب که برایم جذاب است، تصاویر و تصویرگری ای نیز که در کتاب های کودک و نوجوان وجود دارد برای من خیلی جذاب است. به عقیده من این کتاب ها برای خیلی از بزرگسالان هم مخصوصاً آن هایی ...
شکایت مرد اعدامی از همسرش به اتهام خیانت / من در زدان بودم و او به خانه کاسب محل تردد می کرد
.... چند روز بعد هم خبر بدتری داد و گفت که فریبا به خانه مجردی پسر بنگاهی رفته و یک شبانه روز در خانه اش بوده است. مرد جوان ادامه داد: با این اطلاعاتی که از همسرم دادند دنیا روی سرم خراب شد، از همه بدتر اینکه نگران سرنوشت و آینده دختر کوچکم هستم حالا دیگر نمی خواهم او سرپرستی دخترم را داشته باشد. با اینکه هنوز هم فریبا را دوست دارم و اعتراف می کنم که در این سال ها همسر خوبی برایم بود و ...
همسر شهید حاجی رحیمی: از لباس محمدهادی فهمیدم چطور شهید شده
با اینکه ده ساله بودم خانواده ام در تظاهرات ها شرکت می کردند. خانم اگر بچه دختر باشد برایت گاو می کشم ! سال 66 آقا محسن فرزند اولمان متولد شد. محمدهادی از خوشحالی همه اداره را شیرینی داده بود. دخترم هم 5 سال بعد متولد شد. آن سال ها مثل الان سونوگرافی نبود که جنسیت مشخص شود. حاجی گفت: خانم اگر بچه دختر باشد برایت گاو می کشم! واقعا هم خیلی فاطمه را دوست داشت. اسم بچه ها را هم ...
تجاوز جنسی! | این زن هوسباز با مردی خلوت کرده بود داشت که ..! + عکس
سال قبل به همسرم مشکوک شده بودم و بعد از مدتی در تلفن همراه همسرم به شماره و پیامک هایی برخوردم که با اسم یک زن ذخیره شده بود، اما وقتی با آن شماره تماس گرفتم، یک مرد پاسخم را داد. در ادامه با شکایت من و محکومیت مریم به شلاق پرونده بسته شد و او قول داد که دیگر خطا نکند. وی ادامه داد: روز حادثه سرزده به خانه برگشتم و صدای پچ پچ دو نفر راشنیدم. بعد هم همسرم در را باز کرد و نگرانی را در ...
تلاقی خشم و غرور در کوچه مرگ/ محاکمه علنی نوجوان 17 ساله
...> اصلاح می کنم رفتم خانه داخل خانه بودم که یکی از دوستان مرحوم بامن تماس گرفت و گفت معین فوت کرده است.من هم ترسیدم و ماجرا را به پدرم گفتم. آیا شما سوار شدن و راه افتادن مرحوم را دیدید؟ بلی وقتی در ابوطالب 62 پیچید را دیدم اما بعد دوستش گفت با پراید برخورد کرده و افتاده است. در پرونده گفتید من به خاطر ترس از اعدام به پدرم دروغ گفتم؟ بلی پس شم ...
اعتراف تکان دهنده قاتل: "همسرم را کشتم چون..."
اتاق رفتم و در اتاق را از داخل قفل کردم. سر همین مسأله باهمسرم درگیر شدم و او را با ضربات متعدد چاقو زدم. بعد بچه ام را که در اتاق دیگر بود برداشتم و بیرون رفتیم. در خیابان با خواهرم مواجه شدم و بچه را به او دادم و بدنبال احسان رفتم. اما احسان در محل کارش نبود و به من گفتند حوالی میدان شوش است، به آنجا رفتم و او را هم با چاقو زدم. پشیمانم ای کاش همسرم را طلاق داده بودم ولی این اتفاق نیفتاده بود. ...
اعتراف تکان دهنده یک زن: 8 سال خیانت و انگیزه ای که شما را میخکوب می کند!
در مدت کوتاهی اوضاع زندگی ام کمی بهتر شد، اما مصرف روزانه خودم بالاتر رفته بود و بیشتر سود ناشی از خرده فروشی را دود می کردم تا این که به فروش مواد مخدر صنعتی روی آوردم. هنوز در رویاهای خودم غرق بودم که حدود هشت سال قبل و در یک روز سرد زمستانی ماموران نیروی انتظامی وارد منزلم شدند و همه مواد مخدری را که به تازگی خریده بودم کشف و ضبط کردند و من به تحمل حدود 20 سال زندان محکوم شدم. آن روز ...
تقاضای جالب مسئولان از مادر 5 قلوهای جنجالی
! قره سفلو با اشاره به واکنش خانواده خود به این بارداری خاص گفت: خانواده ام خیلی خوشحال بودند، اما در عین حال درباره سختی های بزرگ کردن پنج فرزند هم صحبت می کردند و نگرانی هایی داشتند. من در 18 سالگی ازدواج کرده بودم و در سن 19 سالگی اولین فرزندم به دنیا آمده بود. بعد از به دنیا آمدن پنج قلوها، تا مدتی مادرم و مادرشوهرم برای نگهداری آن ها کمک حال من بودند. حالا که بچه ها از 8 ماهگی عبور ...
برای دخترم، برای تمام دختران
به گزارش اصفهان زیبا ؛ اسمش را نمی دانم؛ اسم بابای روح الروح را می گویم. بابای همان دخترک فلسطینی که جسد بچه بی جانش را در آغوش کشیده بود و هی تکان، تکانش می داد و می گفت: روح الروح! نمی خواهم شب عیدی کامتان را تلخ کنم، من یک دختر دارم. یک دختربچه شش ساله، روز تولدش را خیلی خوب یادم هست که رفته بودم برای یک معاینه ساده پزشکی. خانم دکتر همه کارهایی را که در طول این نه ماه انجام ...
مرد آشپز قربانی حسادت همکارش شد
نزدیکی ها رستوران داشت با دیدن مرد زخمی بلافاصله گفت: این مرد یکی از آشپزهای رستوران من است اما نمی دانم چه بلایی سرش آمده است. مرد زخمی به بیمارستان منتقل شد، اما لحظاتی بعد به علت شدت جراحات وارده فوت کرد. گزارش مرگ مرد جوان به بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد. بلافاصله مأموران راهی محل شده و در تحقیقات اولیه صاحب رستوران گفت: فرید مدتی است که به همراه مرد جوان ...
رابطه پدر دختری شهید رستگار برای محدثه بابا
این ده دوازده روز اگر شب هر چند بار که برای شیر دادن محدثه بیدار می شدم، او هم با من بیدار می شد و می نشست. به کاظم می گفتم: شما برای چه می نشینی؟ تو این همه کسری خواب داری، حالا که تهران هستی بخواب. می گفت: مگر نمی گویی بچه برای ما دوتاست. می خواهم تنهایی حوصله ات سر نرود. تا تو نخوابی خوابم نمی بره. بیست و پنجم اسفند 63 به ما خبر شهادت کاظم را دادند و اول عید هم پیکر شهید ناصر شیری (باجناق شهید رستگار که با هم در عملیات بدر به شهادت رسیدند) به دستمان رسید. اما پیکر حاج کاظم 13 سال طول کشید تا به خانه برسد. ...
طلاق به خاطر رفتار توهین آمیز شوهر
غزاله که در شعبه دادگاه خانواده مقابل قاضی نشسته بود، وقتی از او خواسته شد درباره علت درخواست طلاقش توضیح دهد، در حالی که کیفش را روی میز می گذاشت از جای خود بلند شد و گفت: آقای قاضی من و همسرم فامیل دور هستیم و زیاد هم معاشرت نداشتیم. ازدواجمان کاملاً سنتی بود به همین خاطر فکر می کردیم نیازی به صحبت های خصوصی تر نیست، در حالی که در واقع هیچ شناختی از او نداشتم و فقط بر اساس ظاهرش ...
پای درس ایثار | وقتی در میان مشکلات، معلمی تنها قسمت شیرین زندگی در گلپایگان می شود
.... بچه ها از بیماری معلمشان خبر نداشتند. وقتی خانم هاشمی را با ماسک و صدایی گرفته و لرزان سر کلاس می دیدند، فکر می کردند معلمشان سرماخورده است. خانم هاشمی گفت: یک روز خودم همه ماجرا را برایشان تعریف کردم. بعد از آن، هر کاری می کردند تا محبتشان را به من نشان دهند و چون در کلاس دست تنها شده بودم خیلی هوایم را داشتند پرسیدم: در روزهای اول بیشترین چیزی که به آن فکر می کردید ...
این زن از ترس بی آبرویی به کلانتری رفت ! / شوهرم مرا وادار به بی عفتی می کند
دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش ...