سایر خبرها
تپش های نامنظم زندگی
دکترم خیر بدهد که وقتی شرایطم را فهمید بابت عمل ها پولی نگرفت، وگرنه اگر بنا بود خودم هزینه ها را جور کنم مطمئن باشید تا الان چندبار مرده بودم . از وقتی بی بی فاطمه، مادر اکرم، به سرطان صورتی مبتلا شده و تحت جراحی و شیمی درمانی قرار گرفته آنقدر ضعیف شده است که دیگر نمی تواند در خانه های مردم کارگری کند و یکی دیگر از درآمدهای این خانواده عملا حذف شده است. از پیرزن جز مشتی استخوان باقی ...
شهیدی که با شهادتش 150 نفر خواستار جایگزینی وی شدند
به سوریه بیان می کند: مصطفی چندین بار پیش من آمده بود و از من اجازه اعزام به سوریه برای دفاع از حرم را گرفته بود ولی من همیشه مخالف بودم ولی در لحظات آخر نمی دانم که چطور شد راضی شدم گویی تشنه شهادت بود و یادآور ضرب المثل قدیمی بود که “جوان ایرانی از کشته شدن در میدان جنگ باکی نداشت”. همسر شهید هم به این نکته اذعان دارد که حدود یکسال وی مرتب از رفتن سخن می گفت اما خانواده مخالف بودند ...
داستان خواندنی عشق در بیمارستان
...... چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش. مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: این قدر پرچانگی نکن. اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده ...
پاسخ های احسان شریعتی به انتقادها درباره شریعتی
در کتاب فاطمه فاطمه است؛ برداشت من این نیست که نگاه ایشان سنتی است. فاطمه فاطمه است یعنی فاطمه نه مادر و خواهر و نه فرزند و همسر است، بلکه یک زن مستقل است و خود فاطمه است. یعنی زن را به عنوان یک کنشگر اجتماعی مستقل مورد تأمل قرار دهد تا بفهمیم که چه نقشی داشته؛ فاطمه ای که این همه تحولات در تاریخ و جنبش ها و سلسله ها از آن سخن می گویند و تشیع می گوید -ما فاطمی هستیم- چه کسی بوده است ...
ماجرای ازدواج شیلا خداداد با همسر دکترش+عکس
؟ شیلاخداداد:خداراشکر که رابطه خیلی خوبی داریم.هم من آنهارا خیلی دوست دارم و هم آنها من را. از طرف دیگر هردو خانواده هم رابطه خیلی خوبی باهم دارند.فرزین خانواده خیلی خوبی دارد و من واقعا در کنار آنها احساس راحتی می کنم. *پس این حرف هایی که درباره مادرشوهر و مادرزن می گویند،شایعه است؟ شیلا خداداد:درباره ما که یک افسانه است!اصلا نه خواهرشوهرم و نه مادرشوهرم و نه حرف ...
شیفته دامادمان شدم واز خواستم خواهرم را طلاق بدهد - خواهرم خودکشی کرد
...> صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم خیلی کلافه بودم ، انگار تازه متوجه اشتباهم شده بودم به خودم گفتم وقتی خواهرم به خانه آمد از او معذرت خواهی می کنم ، که یکدفعه زنگ تلفن خانه رشته افکارم را پاره کرد و به سمت تلفن دویدم . یکی پشت تلفن داد می زد خودتون رو سریع برسونید کارگاه، خواهرتون در یکی از اتاق های کارگاه با خوردن قرص خودکشی کرده است. پدرم که توی این دنیا نبود با مادرم ...
اولین روحانی شهید اصفهان در جنگ تحمیلی را بشناسیم
امام چه اطلاعی داری؟ پس از اظهار بی اطلاعی وی منزل را ترک کردند. نقل خاطره ای از خاله شهید محمد علی هرندی ازدواج کرده بودم و منزل همسرم از منزل پدر و مادرم خیلی فاصله داشت. من به خاطر این دوری از پدر و مادر و اقوام، بسیار دلتنگ بودم. ولی این شهید بزرگوار بود که مرتب با دوچرخه این مسیر را می آمد و به من سر می زد و دلتنگی و ناراحتی من را کاهش می داد. خاطره ای از ...
دوباره زنده شدن جسم و قلب
خانواده ام روی زمین گشتم، اما پیدایشان نمی کردم . آدمها را می دیدم که در رفت و آمد هستند، اما پدر و مادر و خواهر و برادرم را نمی دیدم ، تا اینکه ناگهان صدای فریادهای مادرم از چند متر آن سو تر به گوشم رسید. از نقطه ای که جمعیت زیادی دور هم ایستاده بودند. به حالتی شبیه پرواز روی هوا خود را بالای سر آن جمعیت رساندم و ناگهان با دیدن مادرم که ضجه میزد و به صورتش چنگ می کشید و پدرم که نشسته بود و ...
خداوندگنجشک ها را دوست دارد
...> شهادت و نبود سرپرست خانوار کافی است تا مادر خانواده حرفش هایش یادش برود و نتواند لحظه ای که خبر شهادت مرتضی را آوردند را یاد آوری کند و تاب نمی آورد و بی قرارتر شود. فاطمه سادات موسوی می گوید: پنجره یکی از اتاق ها به دفتر مرتضی در پادگان باز می شود و راحت می توانستیم در ساعاتی که خانه نبود همدیگررا ببینیم گاهی اگر چیزی در خانه جا می گذاشت یا نیاز به وسیله ای داشت می توانستیم ازپنجره پرت ...
یک کارون چشم انتظاری
گاز قایق نادر و گفتم: - اینم پیمان من با تو تا برگردی. ما از خرمشهر عقب نشستیم. هیچ خبری از نادر نبود تا هجده ماه بعد که سوم خرداد شد و خرمشهر را باز پس گرفتیم. هیچ کس از نادر خبر نداشت. خرمشهر در حال پاکسازی بود اما من که تمام آن هجده ماه را در هتل کاروانسرای آبادان و در کنار برادرهای رزمنده مشغول کار بودم، با آزادی خرمشهر بسرعت خودم را به آنجا رساندم و رفتم به همان نقطه ای که نادر را ...
حکمی که قرار بود به نام بقایی بخورد به نام بختیار خورد!
! سؤال کردم: حضرت آیت الله نظر خود شما چیست؟ ایشان با لهجه شیرین یزدیشان گفتند: از خودم هیچ نظری ندارم! هر حرفی که امام بزند، به همان عمل می کنم. منتها چون به دکتر بقایی ارادت دارم، پیغام ایشان را برای امام می برم. در اطراف این قضیه برمی گردیم به اینکه آیا کسان دیگری هم این حرف را به امام زده بودند یا نه؟ آقای صدوقی قطعاً این پیغام را به آقای خمینی داده بودند، برای اینکه حتی یادداشت هم کرد که یادش ...
خودم را مدیون "مریم مقدس" می دانم / مادرم اولین کسی است پست های اینستاگرامم را می بیند
گفته ام خودم را مدیون نقش مریم مقدس می دانم چه به لحاظ حرفه ای و چه زندگی شخصی. احساس می کنید به نوعی حضرت مریم (ع) از شما حمایت می کند؟ بله، دقیقا همین طور است. همیشه این نیروی حمایتگر را کنار خودم احساس می کنم. یک کارگردان چند سال قبل به من گفت خارج از ایران روی بازیگرانی که تاکنون نقش حضرت مریم(س) را بازی کرده اند، تحقیق کرده و متوجه شده اند که برخی از ویژگی ها و اتفاقات ...
رانده از عراق وامانده در ایران
برنمی دارم. پدرم مانند همه مردهای دیگر در خرمشهر در گمرک کار می کرد. با شروع جنگ همه مردانی که در گمرک و بندر کار می کردند، بیکار شده بودند و فقر سایه سنگین خالی از وجدانش را بر همه خانواده ها گسترانید. کارگران در بنادر دیگر مثل بندرعباس و امام و بوشهر و انزلی مشغول شدند و خانواده را در اردوگاه تنها گذاشتند، مدتی از کار کردن پدر در بندرعباس نگذشته بود که خرداد 65 پدر برای همیشه ما را ترک کرد ...
خاطرات خواندنی 5 زن غسال در بهشت زهرا
است و سر دیگرش به راهروی داخل سالن. روی دیوار طولی سالن پر از پنجره است؛ پنجره هایی که تا همین یک سال پیش وقت شستن میت ها باز می شد تا خانواده و عزاداران و نزدیکان متوفی بتوانند شست وشوی او را تماشا کنند. فاطمه روپوش کوتاه و گشاد سبزرنگش را تنش کرده و ماسک سفیدرنگش را به دست گرفته. چسب های بینی عمل کرده اش را تازه برداشته. وقت خندیدن گونه های برجسته استخوانی اش سرخ می شود. از همه بیشتر حرف می زند ...
احسان به انتقادها درباره دکتر علی شریعتی پاسخ داد
دیگر مدرن. این تفاوت ها ناشی از چیست؟ تفاوت ها را باید با هم جمع کرد و نگریست. مثلا در کتاب پدر، مادر ما متهمیم به جامعه سنتی اشکال می گیرد که تقصیر نسل گذشته است و اگر همه چیز را عوض نکنیم، چیزی باقی نمی ماند. اینجا خطاب به جامعه سنتی سنت زده است و گاه برعکس با مخاطب شبه مدرن عصر شاهنشاهی صحبت می کند و اینجا تشبه به مدرنیته را نقد و دعوت به ریشه ها و هویت می کند. مثلا در کتاب فاطمه فاطمه ...
بیکاری برای هنرمند مرگ تدریجی است
محمد شیری در تلویزیون سریال های متعددی داشته که از آن جمله می توان به دردسرهای والدین اشاره کرد که این شب ها از شبکه آی فیلم پخش می شود و همچنین مجموعه هایی چون جاده چالوس که سال 93 به نمایش درآمد و نیز سریالی به نام چارسو به کارگردانی امین امانی که در نوبت پخش است. به بهانه بازپخش سریال دردسرهای والدین گفت وگویی با او داشته ایم که در ادامه می خوانید. آقای شیری حضور شما در تلویزیون اوج و فرود داشته است. به نظر می رسد این روزها در نقطه اوج نیستید. بله متاسفانه مدتی است سریالی بازی نکرده ام و مردم همه جا از من می پرسند چرا نیستم؟ آنها به من لطف دارند، اما گاهی طوری برخورد می کنند که احساس می کنم در حال محاکمه هستند؛ مثلا می گویند شاید شیری فرار کرده یا در زندان است یا معتاد شده. بارها از من پرسیده اند تو که برای آخرین کارت جایزه گرفته ای، چرا دیگر در تلویزیون نیستی؟ اما واقعیت این است که بعد از سال های زیادی که عمرم را در بازیگری گذاشته ام کسی سراغی از من نمی گیرد. البته شما سال 93 در سریال جاده چالوس بازی کردید و سال گذشته هم در سریال چارسو . در سریال چارسو یک نقش کوتاه داشتم که فقط سه چهار روز سر کار بودم و بعد از آن دیگر کاری به من پیشنهاد نشد. من بخیل نیستم؛ همه باید کار کنند، اما می بینیم یکی در همه کارها هست و کسانی مثل من نیستند! جالب اینجاست که من عضو هیات مدیره انجمن بازیگران سینما و تلویزیون هستم. همکاران به ما شکایت می آورند و من نمی دانم که خودم شکایت به کجا ببرم. زمانی در تئاتر فعال بودید؟ من عضو گروه پیوند به کارگردانی خانم منیژه محامدی هستم. البته غیر از آن با آقای هادی مرزبان و آقای سیاوش طهمورث هم کار می کردم، اما هفت یا هشت سال است که رنگ صحنه را ندیده ام. متاسفانه تئاتر هم به مشکل کمبود بودجه خورده است. تعدادی از بازیگران ما در تئاتر خیلی خوب هستند، اما در تلویزیون یا سینما بخوبی تئاتر ظاهر نمی شوند و شما از آن دسته هستید. چرا در تلویزیون نتوانستید بخوبی تئاتر باشید؟ در مدیوم تصویر چیزی که اهمیت دارد آن بازیگر است؛ برخی آن بازیگری را دارند و برخی دیگر نه! این مساله به ظاهر هم ارتباطی ندارد. ممکن است در یک جمع با کسی روبه رو شوید که ظاهر خوبی داشته باشد، اما وقتی شروع به حرف زدن می کند، جذبش نشوید و در همین جمع کسی باشد که جذابیت ظاهری هم نداشته باشد، اما براحتی نظر همه را به خودش جلب کند. این دیگر به شانس برمی گردد. بازیگران زیادی مثل من هستند و برخی از آنها بسیار هم باسواد و باشخصیت ، ولی در سینما یا تلویزیون موفق نبوده اند. در مورد خودم این را می توانم بگویم که حق مرا خورده اند. حرفه من امنیت ندارد. در سینما به من میدان نمی دهند و هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم. البته گاهی هم از ماست که بر ماست. برخی از دوستان و همکاران سمپاشی می کنند؛ یادم هست با گروهی کار می کردم که کارگردان به من گفت من در کار قبلی می خواستم با تو همکاری کنم اما گفتند شیری بی نظم است، دعوا می کند و کار کردن با او ساده نیست. چطور شد وارد دنیای بازیگری شدید؟ من از بچگی هنر را دوست داشتم. با بچه های محل ساز جور می کردیم و برای خودمان و دوستان می نواختیم. قبل از مدرسه هم در جمع های خانوادگی و برای فامیل نقش بازی می کردم. زمانی که دانش آموز بودم در مدرسه با خواندن یک انشا وارد دنیای بازیگری شدم. نمی دانم معلم، چه چیزی در من دید که خوشش آمد و از بچه ها خواست تشویقم کنند و برایم دست بزنند. از آن زمان من مجری برنامه های مدرسه شدم. با کمک برخی دوستانم ازجمله بهروز رضوی که بچه محل بودیم، گروه تئاتر ایجاد کردیم. از سال 1349 دیگر واقعا بازیگر شدم. دوره های آموزشی را در کلاس های احمد کاشانی و اسکویی گذراندم، اما با همه اینها بازیگری باید در ذات آدم باشد. من حتی به خاطر بازیگری دوره موسیقی دیدم و یادم هست آقای صادق هاتفی در نمایش سوگ سیاوش که به مناسبت هزاره فردوسی اجرا شد، نقشی را براساس همین توانایی من نوشته بود. سال 1368 از طرف وزارت ارشاد به همراه زنده یاد هادی اسلامی، ایرج راد، مرجانه گلچین و تعدادی دیگر از بچه های اداره تئاتر این نمایش را در سه کشور اجرا کردیم. من در این نمایش نقش سهراب را داشتم که سازش را شکسته بودند. همکاری شما با تلویزیون و برنامه آقای اقتصادی چطور شروع شد؟ از سال 1360 تا 62 آقای خسرو شجاع زاده در شبکه دو برنامه سینما تئاتر را تولید می کرد که به بررسی سینما و تئاتر جهان اختصاص داشت. پایان این برنامه یک آیتم نمایشی داشت که از من دعوت شد در آن بازی کنم. بازیگران زیادی آنجا با ما همراه بودند؛ فرامز صدیقی، تانیا جوهری، فرشید ابراهیمیان، جلیل فرجاد، کاظم بلوچی و خیلی های دیگر. بعد از آن برنامه آقای اقتصادی ساخته شد. خانم ن ...
ماجرای آنانی که از برزخ بازگشتند
از آن آتش ( که در آن لحظه احساس می کردم آتش جهنم است ) ترسیده بودم که اصلاً مردنم را از یاد برده بودم! در این لحظه فقط همان مرد را دیدم که دستهایش پر از خون بود و ناگهان فریاد زد کشتمش... بدبخت شدم... کشتمش..." و سپس نبض مرا – که انگار دو نفر شده بودم – یک بار دیگر معاینه کرد و دوباره فریاد زد: "این مرده..." و بعد از جا بر خاست و با سرعت به طرف جایی که ماشین خود را پارک کرده بود دوید... ...
فرشته ای که در عالم مرگ شفاعت کرد
همین لحظه صدای دخترانه ظریفی را که چند لحظه قبل می گفت:" به خانواده اش خبر دهید و... " شنیدم که می گفت:" چهار دقیقه تمام مُرده بود ... اما یک لحظه دلم به حالش سوخت و گفتم: یا خدا ... به حق آبروی جدم فاطمه(س) کمکش کن که چند لحظه بعد یک مرتبه نفسش بالا آمد... " چشم که چرخاندم تا ببینم آن کسی که با توسل به جدش مرا از دنیا برگردانده کیست که... ناگهان زدم زیر گریه ... پرستار جوانی که این حرفها را میزد، همان فرشته ای بود که در عالم مرگ به آنها گفته بود: " توبه کرده و خدا می بخشدش ... ...
مرثیه چمران برای دکتر شریعتی
را نمی دانستم. تو دریچه ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی ها و زیبایی های آن را به من نشان دادی. ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ بنت جبیل رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم تل مسعود در میان جنگندگان امل گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان ها می برد ...
صحبت های رضا رشیدپور درباره فعالیت سیاسی اش
به گزارش بلاغ ، کلاه برداری موضوع پنج شنبه شب دورهمی بود و مهران مدیری استندآپ کمدی را با این موضوع اجرا کرد و بعد از آن نمایش با حضور چند بازیگر جدید از جمله رامین ناصرنصیر، سروش جمشیدی، امیر جنانی و لیلا ایرانی اجرا شد. اما دورهمی مهران مدیری امشب میزبان رضا رشیدپور مجری تلویزیون بود. رشید پور ابتدا از حضورش در برنامه ابراز خوشحالی کرد و گفت: چقدر در مقام مهمان سلام و احوال پرسی با ...
گفت وگوی بی پرده رامبد جوان/از توییت جنجالی تا بدل های مرتضی پاشایی
همه با هم عشق و محبت تقسیم کنید. اصلاً از این حرف ها آنجا نمی زنیم. تجربه ی بسیار لذت بخشی بود، من ایستاده بودم و می دیدم خانواده هایی که ممکن است بیرون از اینجا وقتی تماشایشان می کنید، هیچ ربطی به هم نداشته باشند، حتی ممکن است، احساس کنید بعضی هایشان دشمن و برابر همدیگر هستند، اما آنقدر زیبا در کنار هم نشسته بودند که بی نظیر بود. ماجرای گاز اشک آور در استودیو چه بود؟ روزی چهارصد ...
نظر شما در مورد کاهش سود سپرده ها چیست؟
این تصمیم دفاع نکنند . به گزارش بولتن نیوز ، در بیش از چهار دهه ای که عمر از خدا گرفتم تنها دوبار موفق شدم پس انداز بانکی داشته باشم که متاسفانه هر دوبار هم اتفاق بدی برایم افتاد. من از سیزده سالگی کار کرده ام و همیشه پولی که درمی آوردم خرج روزانه ام می شد تا اینکه حدود سال های هشتاد و دو و سه توانستم برای اولین بار نزدیک به هجده میلیون تومان پس انداز بانکی داشته باشم. در آن زمان ...
آتش بس در خان طومان معنا نداشت/ آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین ...
زود ازدواج کند و نوه دار شود. همیشه می گفت: خیلی دوست دارم نوه هایم را ببینم ولی می دانم که نیستم تا آنها را ببینم. اگر یک روزی شهید شدم نوه هایم را سر مزارم بیاورید و به آنها بگویید بابابزرگ خیلی دوست داشت شما را ببیند. وقتی شنید دخترم باردار است خیلی خوشحال شد. آقا رحیم این اواخر خیلی بی قرار بود: همین اواخر به من گفت: خانم! من خواب حضرت آقا را دیدم، من شرمنده پدر و مادر شهدا هستم ...
در میهمانی های خصوصی دربار پهلوی چه می گذشت؟
انداخته شوند و این اواخر که هویدا هم در مهمانی های خصوصی دعوت می شد گاهی در حضور خودش ادایش را در می آوردند. کسان دیگری هم از درباری ها و نزدیکان گاهی میهمانی می دادند. ملکه مادر علاوه بر مهمانی هفتگی اش سالی یکبار هم به مناسبت 28 مرداد مهمانی بسیار مفصلی می داد که معمولاً همه ی افراد خانواده سلطنتی و بیشتر رجال سرشناس در آن شرکت می کردند. و این میهمانی سنتی و سالانه یکی از مجلل ترین ...
به اسم نجات ما کلاه برداری هم کردند/ افشای راز شخصی محیط بان دنا
کافی است. خالدی تأکید می کند: من یک دختر دارم که همه امید زندگی ام به همین دخترم است که 16 ساله است و درس می خواند. همسرم مریض بود و پدر و مادرم پیر و خواهر و برادرانی هم دارم که خرج زندگی شان را من می دهم. اما نه با پول محیط زیست. با کار کشاورزی دیم و چند تا دام. او با تأکید بر اینکه حقوق سازمان بسیار کم است، تصریح می کند: زمانی که من سر کار رفتم حقوقم 180 هزار تومان بود ...
حضرت خدیجه(س) هنگام ازدواج با رسول خدا(ص) چند سال داشتند؟
.... ب. اما به عقیده برخی دیگر از مورّخان، حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص)، ازدواج دیگری نداشت. آنان می گویند آنچه این نظر را تأکید می نماید این است که در برخی کتاب ها تصریح شده است، رقیه و زینب دختران هاله خواهر خدیجه بوده اند.[3] برای اطلاع بیشتر در باره این موضوع، به کتاب های تاریخی که در این زمینه نوشته شده است مراجعه کنید.[4] ج. همان طور که در پرسش آمده، از دیدگاه ...
پرسش و پاسخ های قرآنی
با نخریدن وسایل مورد نیازش احساس ناکامی میکند. خب قطعا مادر آن لحظه با مصلحت اندیشی برای فرزندش ، میداند که چه چیزی باید بخرد و چه چیزی نخرد. اما این مصلحت اندیشی و برخورد حکیمانه مادر چیزی از ناراحتی آن کودک کم نمی کند ولی همین بچه آیا وقتی بزرگ شد باز هم احساس شکست و ناکامی می کند؟باز هم می گوید که مادر باید هرچیز بیخود ویا باخود را برایم می خرید؟ما هم مصداق این بچه هستیم. وقتی که به ...
اصغر فرهادی:خانواده یک حریم خصوصی است
"فروشنده” اصغر فرهادی که موسسه فیلم دوحه وابسته به شیخه میاثه آل ثانی دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی قطر از تولید آن حمایت کرده است بعد از دریافت پروانه نمایش داخلی آماده اکران می شود. فرهادی در این فیلم با به کارگیری ساختاری "نمایش در فیلم” با یک تدوین موازی در کنار اجرای نمایش "مرگ فروشنده” روایت زندگی دست اندرکاران اصلی این نمایش را به تماشا می گذارد. "فروشنده ...
روزه دختر هشت ساله افغانستانی برای سلامتی امام(ره)
خانواده پدرم که تحت سرپرستی من بودند فراهم نمایم هرچند خودم در این مدت از ادامه تحصیل محروم شدم...تا اینکه به لطف بی پایان خداوند در سال 1365زیارت حرمین شریفین(مکه ومدینه)نصیبم گردید.این توفیق اللهی دو سال بعد از شهادت استاد شهید پدر بزرگوارم حاصل شد و بالاخره به لطف خداوند و نیز با تشویق و ترغیب مادر مهربان و سایر بستگانم و از همه مهم تر نامه ای از پدرم که بعد از شهادتش به دستم رسید به این مضمون که از ...
گفتگو با بهرام رادان به بهانه فیلم بارکد ؛ دیده شدن فیلم هایم اولویت دارد، نه دریافت جایزه
خریده ای! من از کودکی عاشق خواندن بودم، عاشق ادبیات و شعر بودم و هر وقت مرا برای آوردن چیزی به انباری می فرستادند، ساعت ها مشغول خواندن روزنامه هایی می شدم که کف کمدهای قدیمی انبار بود و زمان را فراموش می کردم. این گرایش همان زمانی هم که وارد سینما شدم همراه من بود. یادم است زمان دانشجویی ما (سال 78)، دوران نیمه طلایی مطبوعات بود و ما با یک بغل روزنامه به سر کلاس می رفتیم و آن ها را با ...