سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مدافع حرم که تشنه لب به یاران سیدالشهداء (ع) پیوست +تصاویر
شهادت می زد. و همه تلاش خود را انجام می داد که آنها را برای شهادتش آنها را آماده کند. دو روز مانده بود به ماه رمضان سال گذشته روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم : حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم می خرم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید من برای شما و بچه هایم ...
شهید مدافع حرمی که با دعوت حضرت زینب رفت
در دفاع مقدس رزمنده بود. همیشه وقتی فیلم های دفاع مقدس را از تلویزیون نشان می داد گریه می کرد و می گفت ما جا ماندیم، می گفت هر وقت دری باز شود من اولین نفر می روم. می گفتم خدا را شکر دیگر ایران جنگ نمی شود که تو اولین نفر باشی، از دنیا بی خبر که سوریه و عراق جنگ است. 11 ماه این در و آن در زد تا توانست برود. شنبه اول ماه رمضان خانه یکی از بستگان مهمانی دعوت بودیم وقتی آمد دیدم چشمانش قرمز است، فقط ...
دست نوشته قرآنی آقا برای دانشجوی منتقد/چرا نماینده رهبری پیشانی فتنه را می بوسد؟
از جلوی شان رد می شوم و می روم داخل، دلم برای شان می سوزد. چند دقیقه بعد خودم حالتی پیدا کرده ام که دل بقیه باید برایم بسوزد. ساعت 5 را هم رد کرده و من هنوز بین این در و آن در می روم و می آیم تا ببینم اسمم در کدام لیست است، اما نیست که نیست. آخر سر هم با هماهنگی های تلفنی، یکی از مسئولان دستم را می گیرد و می برد داخل. یک ربع به شش وارد حسینیه می شوم. حسینیه را با پاراوان نصف کرده اند. آن ...
وداع اینستاگرامی فعالان قرآنی با ماه رمضان
.... حدیث بندگی، در آخرین پست اینستاگرامی نوشته است: فصل رمضان جز به خدا کار ندارم/ غیر رطب اشک به افطار ندارم/ افسوس که ایام خدا رفت ز دستم/ زین غصه به جز چشم گهربار ندارم/ گفتم رخ دلدار در این ماه ببینم/ چشمی که شود لایق دیدار ندارم/ از بغض شکسته دل خونم چه بگویم/در بی کسی ام غیر تو غمخوار ندارم/ من خسته شدم از خود و این نفس پرستی/ یا رب مددی، جز دل بیمار ندارم/ هر وقت که مشغول ...
سالمند ساکن آسایشگاه سالمندان:موهایم را دامادی بزن/دو جوان نیکوکار موهای سالمندان را رایگان کوتاه می کنند
آنهایی که سایه پدر و مادر بالا سرشان است و چه آنهایی که پدر و مادرشان به رحمت خدا رفته، بدانند که در این سرای محبت هم تعدادی چشم انتظار ، منتظر دیدن گل روی بازدید کنندگان است. با ورود هر تازه وارد به این خانه گل امید در قلبشان غنچه می زند.وقتی کارشان تمام می شود، دسته های گل میخکی را که همراه آورده اند، شاخه شاخه به مادرها و پدرها هدیه می دهند. لبخند از صورتشان برداشته نمی شود. صورتشان با خنده ...
چشم انتظاری هایی که 34 ساله شد+عکس
و باز مادر با بطری آبی که در دست دارد، مزار را غبارروبی می کند، دستی به تصویر نقش بسته ابراهیم بر روی سنگ مزار می کشد و دوباره خاطرات گذشته برایش تجسم می شود. زمانی که ابراهیم حدود 15 سال سن داشت و به دلیل بیماری و از کارافتادگی پدر به منظور کمک به خانواده، تابستان را برای کارگری به تهران می رود و بعد از سه ماه با شروع سال تحصیلی 59 60 در اول دبیرستان امیرکبیر ثبت نام می کند، پس از ...
8 دانشجو در دیدار با رهبری چه گفتند؟
مانند اصناف دیگر کشور، جایگاه تصمیم گیری، اجرا و نظارت نظام سلامت کشور را برعهده می گیرد. به گفته وی، در حال حاضر محصول تنها طرح بزرگ سلامت بعد از انقلاب، تحمیل هزینه های گزاف بر کشور برای افزایش غیرمنطقی دریافتی طبقه پزشکان بود که اختلافات درون دولتی حکایت از بحران مالی دولت در پرداخت اعتبارات گام سوم طرح دارد؛ طرحی که باید گفت عملا به ضد خود تبدیل شد. ابراهیمی ادامه داد ...
لیست امید با چه پول هایی بسته شد؟/ رابطه وزارت خارجه و نیروهای نظامی
حقوق ها به قبل از این دولت بازمی گردد و از سویی پرداخت این حقوق ها قانونی بوده و اینگونه نبوده که مدیرکل بانک رفاه، یا رئیس صندوق توسعه ملی به صورت پنهانی وغیرقانونی این حقوق ها را دریافت کرده باشند. حال سوال از اصولگرایان این است که نظام اقتصادی و اداری در ایران به چه شکل است که در چهارچوب قانون اینگونه پرداخت هایی صورت گرفته است. نکته بعدی اینکه حال که فیش های حقوقی یکی بعد از دیگری ...
شهره آغداشلو درباره خاطرات کودکی با کیارستمی گفت؛ همه چیز از دبیرستان جم قُلهک شروع شد
هر بلایی سر آقای امی بیاورم! قبول شده بودم و داشتم در سایه درختان دانشگاه در پیاده رو قدم می زدم تا وارد ساختمان دانشکده هنرهای زیبا شوم که از دور آقای امی را دیدم که در حال آمدن به سمت من بود. مثل همیشه کیفی پروپیمان هم در دستش بود و سلانه سلانه در پیاده رو قدم می زد. به سرعت به سراغش رفتم تا عهدم را ایفا کنم و او را بزنم! تا مرا دید نگاهی به من کرد و گفت گوساله تو اینجا چه کار می کنی؟ یک مرتبه ...
بابای آسمانی نیایش
کرده اند یک سال قبل از اینکه بخواهد عزم رفتن به میدان جنگ در سوریه را کند، از اشتیاقش برای دفاع به فرزانه گفته بود. همسرش تا 2ماه قبل از اعزام رضا گمان نمی کرد که این حرف ها جدی باشد. برای دوره های آموزشی با پسرخاله اش به مشهد می رفت. یک شب در خانه بودند که بعد از شام به فرزانه گفت، حرف مهمی با او دارد. گفته بود همان قضیه ای که قبلا درباره اش برایت گفتم شرایطش الان مهیا شده و می خواهم بروم ...
متن کامل سخنان مهم رهبری در دیدار رمضانی با جمعی دانشجو
...؛ [این] نیاز ما است. قرآن در دو جا اشاره میکند به انحطاط ملّتهایی که اوّل ایمان آوردند، بعد در نسل بعد دچار انحطاط شدند. یک جا در سوره ی مریم است که میفرماید: فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا؛(8) یعنی اوّلی ها مبارزه کردند و ایمان آوردند، منتها بعد -معنای خَلْف با سکون لام، با خَلَف با فتحه ی لام، ضدّ هم است؛ خَلْف یعنی ...
دل نوشته ای از بانوان جمعیت هلال احمر استان اصفهان در غم از دست دادن عزیز گرانمایه همکار گرامی مرحومه ...
رمضان از مقابل دیدگانت رخت بر بسته و حجابها برداشته میشود . صدایی تو را میخواند : گوش کن جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را چشم تو زینت تاریکی نیست پلکها را بتکان ، کفش به پا کن و بیا و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد در این لحظه بهتر و زیباتر از هر زمان ، همه چیز چون ماه کامل در شب چهارده در آسمان بر دیدگانت صاف و روشن است و شفاف بی هیچ کدورت ...
اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
...> *********************** همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز دهه آخر ماه اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفره ی او دست نخورده ...
کوچه ای از جنس خاطرات ناب همراه با سیدجوادآقا خامنه ای + عکس
پارسا و گوشه گیر. زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شب هایی اتفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می کرد و ... آن شام هم نان و کشمش بود. رهبر انقلاب منزل خانوادگی خود را اینگونه توصیف می کنند: منزل پدری من که در آن متولد شده ام تا چهار پنج سالگی من، یک خانه 60، 70 متری در محّله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفه ای! هنگامی که ...
چرا پدر رهبر انقلاب وارد دنیای سیاست نشدند؟
میرزا باقر قاضی طباطبایی، از تبریز به مشهد آمدم و برای دیدن آقا، سری به ایشان زدیم. آقا در 40 سال پیش همانجایی نشسته که پدرم نشسته بود؛ و این اتاق و این خانه کمترین تغییری نکرده است. مقام معظم رهبری در توصیف خانه پدری می گویند: پدرم روحانی معروفی بود، امّا خیلی پارسا و گوشه گیر... زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شب هایی اتفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام ...
محمودآباد شهری با نخبه های جوان اما همچنان بدون برنامه است
شدن سربازان به او خبر دهم که فرار کنیم. گاهی ماهی ها را همان جا می انداختیم و فرار می کردیم. روزی من روی ارتفاع 3 متری بودم که سربازها به من نزدیک شدند. برای فرار از دست آنها از همانجا خودم را داخل رودخانه انداختم. روزی پسر عموی ما به نام سید عیسی که در آن زمان در اصفهان مشغول خدمت سربازی بود به خانه ما آمد. برایش ماهی سفید کباب کردیم. انقدر از خوردنش لذت برد که پرسید این ماهی را از کجا گرفتید؟ ما ...
نظر سردار سلیمانی درباره شهدای مدافع حرم
باشی کمی به فکر خودت باش و پول هایت را پس انداز کن، می گفت: مادر جان از مال دنیا همین برایم می ماند و مابقی به هدر رفته است. از حضور در جنگ 33 روزه لبنان تا نبرد در حلب سوریه هنگام جنگ 33 روزه به لبنان رفت و چند نوبت به سوریه اعزام شد، پیش از آخرین اعزام به سراغ من آمد و گفت: مادر اگر امروز در دوران امام حسین (ع) قرار داشتیم واکنش تو از جهاد من در راه امام حسین چه بود؟ گفتم ...
توافق با FATF چه خطراتی برای مردم دارد؟/ درس های جنگ احزاب برای شرایط امروز
مدعیان ایمان. هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا . از تهدیدها، سست عنصری ها معلوم شد. آنها که سلامت شخصیت نداشتند و بنیان شخصیت را محکم نکرده بودند با ادبیات مختلف جا زدند و زبان درازی کردند. گروهی گفتند خدا و رسول او جز وعده دروغ و فریب به ما ندادند و دیگران قیافه دلسوزها را گرفتند که ای مردم یثرب (مدینه) این جنگ، جای شما نیست، برگردید و شماری گفتند خانه های ما بی سرپناه است، اجازه ...
"کلاه صورتی" به "نهال" دختر شهید مدافع حرم رسید
شب ها خوابش را ببینند. زخم شده است روی دل هایشان تا بهانه اش را بگیرند و مردان شبیهش را دوست داشته باشند. تا محمد یاسین دوساله که هفت ماهه است پدر را ندیده، با دیدن اولین مرد ریش دار هم سن و سال پدر از جا بپرد و باذوق بابا صدایش کند. به گزارش مجله مهر، بابا مهدی چند ماه پیش بی قید به تمام آدم هایی که برای داشتن سه فرزند ناز دانه اش به او خرده می گرفتند، تنها نام یکی از فرزندانش را در ...
در دانشگاه علم و صنعت هم کلاسی متوسلیان بودم/ احمد سر رئیس گارد را شکست
سال بعد از انقلاب، وقتی امام جمعه شهر اعلام کرد داشتن تلویزیون اشکالی ندارد، تازه این جعبه جادویی وارد خانه مان شد. *50 نفر 50 شهر سال 51 کنکور اختصاصی دانش آموزان هنرستان ها برگزار شد. کنکور هنرستانی ها متفاوت بود. یک زمانی فرخ رو پارسا می خواست هنرستانی ها را پر و بال بدهد و هنرستان را خیلی قوی کرد. پیا م های متعددی هم داد که ما می خواهیم مهندسان خوبی بیاوریم. این الگو آن ...
احسنت های دانشجویان برای نقد به فیش های نجومی
نامم آدم/ وگرنه من همان خاکم که بودم/ تو بودی که آفریدی تار و پودم . یکی از بچه های تشکل های دانشجویی در کنارم نشسته است، با خنده می گوید: این شعر الان شده جزو هویت زینلیان، فکر کنم در خانه هم بخواهد با خانواده صحبت کند اول این شعر را می خواند. می خندم و می گویم: چطور؟ می گوید: همه جلسات و هر جا بخواهد صحبت کند این شعر مقدمه است. نقد هایش بیش از همه به فتنه و جریان فتنه در دانشگاه است ...
اخبار ویژه و یادداشت روزنامه ها 13 تیرماه
از سایه جنگ، همراه با تأمین آزادی کار و حرکت و امنیت (نسبی) آنها بوده، گزینه ای است هزینه ساز و قابل پرهیز. چنانچه مردم بریتانیا برای جدایی از اتحادیه اروپا امروز و تنها 48 ساعت بعد از رأی نخست، رأی می دادند بر پایه گمانه زنی های افکار و همچنین مشاهده عمق ترس های عمومی و پشیمانی محسوس از نتایج رأی پیشین، گزینه طلاق از اتحادیه به راحتی شکست می خورد. سگ های زنجیری اسرائیل علیه ...
پسرم را حبس کردم تا به جنگ نرود
که بالاخره جنگ است. کشته دارد، اسیر دارد، مفقودالاثر دارد. *می خواهم بدنم را در سوریه دفن کنند چون تو داد و بیداد می کنی گاهی وقت رفتنش خیلی بی تابی می کردم، سعی می کرد با صحبت یکجوری گولم بزند. می گفت مادر اگر شهید شدم می خواهم بدنم را در سوریه دفن کنند و به ایران نیاورند چون تو داد و بیداد می کنی. آخرین دفعه ای که زنگ زد من گریه می کردم. گفت: مادر چرا اینقدر گریه می کنی؟ گفتم: تو ...