سایر منابع:
سایر خبرها
بغض حافظ ناظری در جشن تولدش +تصاویر
کشورهای دیگر دوبار که اثر و اجرای بدی از خواننده مورد علاقه ات ببینی دیگر به کنسرتش نمی روی ولی اینجا به لطف مردم این طور نیست. با همه این ها من فکر میکنم هنرمندان ما تنبل اند و دنبال تحقیق، مطالعه، نوآوری و ... نیستند. در حالی که پیام هنر مهم است و نباید به آن تنها به چشم پول نگاه کرد. اینگونه وقتی شما حرف جدیدی برای گفتن در کنسرتت نداری نباید بیایی و این یکی از مسائلی است که زیاد به چشم می خورد ...
برنامه 9 بندی مرکل برای حل بحران پناهجویان در آلمان
به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری شینهوا، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در پی حملات اخیر تروریستی در این کشور تعطیلات خود را نیمه کاره گذاشت و به سر کار برگشت. در سه مورد از چهار حمله اخیر حضور پناهجویان به چشم می خورد که دو مورد از آن ها با گروه تروریستی داعش ارتباط داشته اند. مرکل پس از بازگشت از تعطیلات در کنفرانس خبری خود در برلین در این باره گفت: ما با یک آزمون بسیار بزرگ رو به رو ...
مراد و هیولا؛ یکی تروریست و دیگری قهرمان ملی!
فرادید نوشت: او در آزمایشگاه دانشگاه ایستاده بود و داشت پیچ جرثقیل ساخته شده از قطعات پلاستیکی را سفت می کرد که به ناگهان یکی از دانشجویان موبایلش را به او داد. نگاه کن! یک خبر فوری در حال پخش بود: انفجار در فرودگاه زاوِنتم بروکسل. صبح روز 22 مارس بود. آسمان خاکستری بود و دمای هوا نیز 7 درجه سانتی گراد بود. فرودگاه در فاصله چند کیلومتری کالج تجارت و تکنولوژی هوت اکول واقع شده، یعنی ...
اشعار آیینی ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
عطر کلام وحی زلعل لبش چکید فضل و مقام و منزلتی بی شماره داشت در مکتب فضیلت و جاوید دانشش او بوبصیر و مؤمن طاق و زراره داشت کس پی نبرده است براین نور لایزال دریای فضل او مگر آخر کناره داشت هرگز خزان ندید گلستان علم او زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت سوگند بر ترنم قرآن که هل اتی بر جود و بر ...
نازهای 30 ساله یک دختر، امشب خریدار دارد/ پدر شهید در آغوش دختر
من ماندم و جای خالی تو .... در تولد فرزندم منتظربودم و آرزویی که در دل داشتم که کاش بودی و اذان و اقامه نگار نوه ات را می گفتی و اسمش را در گوشش زمزمه میکردی اما عزیزم بازم نبودی...... سال ها عاشقانه منتظر بودم تا تو مرا در آغوش بکشی اما عزیزم من امروز پیکر تورا در آغوش کشیدم و تازه معنی آرامش در آغوش پدر را پیدا کردم و به آرزوی خود رسیدم و دیگر چشم انتظار نیستم چون از این به ...
از نبردهای چریکی در افغانستان تا رقص عاشقی بر قله های ماؤوت
...> محرم که می آمد حسین به همراه دیگر جوانان محل، کارش راه اندازی دسته های زنجیر زنی و برپایی مراسم عزاداری سید الشهدا (ع) بود، خودش هم مداحی می کرد و مجلس را گرم نگه می داشت. * خطر از بیخ گوشش گذشت آرام و قرار نداشت و همیشه در تکاپو بود، یک شب رفته بود بالای سقف شیروانی مسجد تا پرچم را نصب کند که سیم برق روی شیروانی لخت بود، دست حسین به سیم خورد و همان بالا خشکش زد. ...
الهام چرخنده: سفیر حجابم
هفته نامه تماشاگران امروز - فاطمه رجبی: یک تکه ابر در آسمان نیست. انگار آفتاب هم کارش را خوب بلد است. صورت های خیس از عرق زن هایی که در صف سربند ایستاده اند هم همین را نشان می دهد. اصرار می کنند که خانم چرخنده یا به قول خودشان الهام خانم خودش سربندشان را ببندد. او هم نه فقط سربندها را محکم می کند که هر بار مواردی را هم در آغوش می کشد و لبخند کشداری تحویل می دهد حتی به من که نه چادر سرم است و نه ...
اشعار شهادت امام صادق (ع)
نفست پر که به این شکل امروز رسیده است به ما عطر امامت تو معدن علمی و عجب نیست بگویم علامه ی دهرند غلامان غلامت کهنه نشده رنگ سخن های تو هرگز شخصی نرسیده ست به فحوای کلامت از فایده عمق کلام تو همین بس صد شیخ مفید است سر درس هشامت شمشیر تو آن روز قلم بود ازین رو آمیخته با جوهر علم اصل قیامت قربان غلامت که اگر رفت به ...
فیش حقوقی صیاد
گفتم که حالا باز برو ردیه بیاور علیه جمله آوینی! همین جا بگویم که من خود از آن دسته ام که دیوانه وار معتقدم روزنامه نگار حتی اگر بمیرد هم نباید روزنامه را تعطیل کند اما خود به خدایی من اگر جای سردبیر روزنامه بودم، دیگر وطن امروز را درنمی آوردم! گمانم ما همان کودکان گل فروش سر چهارراهیم! روزنامه های زنجیره ای که یک روز سردار همدانی را می زنند، یک روز سردار سلیمانی را، و هنوز از تهمت بزرگ تقلب عذری ...
پدرم تنها 10روز پس از شروع جنگ به جبهه رفت
میکرد و میگفت می خواهند تشکر کنند و لوح تقدیر بدهند. از لحظه ای که حرکت کردیم دلشوره ی عجیبی داشتم و لحظه ای که رسیدیم آقای موحدی به من گفتند: دخترم اگر به تو بگویم الان بابا می آید چه می گویی؟ فقط توانستم با گریه احساسم را بیان کنم. ناراحتی من قابل بیان نبود، اما در عین حال خوشحال بودم که بالاخره پدر برمیگردد. وقتی به تهران رفته بودیم آرام آرام با خودم زمزمه می کردم پدر جان اگرچه با ...
اس ام اس های زیبای کردی با ترجمه
؟ ازکجامیایی آخرمن دروازه دلم را انداخته بودم * اس ام اس های زیبای کردی * قه زات له گیانم پلاومال قه یخا که ره ی به رمشکه بریش ناودوخوا قه زات له گیانم هیلکه ی خؤمانی زه ردینه ی دلمی جاپیی نازانی ترجمه:فدات بشم پلو خونه کدخدا کره تازه برنج آشی فدات بشم تخم مرغ محلی وجودمنی امابهش آگاه نیستی * اس ام اس های زیبای ...
عزت الهی: هم من بدشانس بودم هم سردار آزمون
قدرتمندی پیش رو داریم. عزت اللهی درباره اینکه چه زمانی فهمید در ترکیب اصلی روستوف حضور دارد ،افزود: در تمرینات هفتگی بردی اف از من در ترکیب استفاده می کرد اما مطمئن نبودم که فیکس هستم. با خودم می گفتم شاید لحظه آخر بردی اف تصمیم خود را عوض کند و بازیکن دیگری را در ترکیب قرار بدهد. صد در صد مشخص نبود که بازی کنم. یک ساعت قبل از بازی فهمیدم که در ترکیب اصلی هستم. ضمن اینکه برخلاف اعلام برخی ...
بسته خبری سفیر چهارشنبه 06 مردادماه 1395
که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، درباره انتخاب قائم مقام رهبری در مجلس خبرگان اول می گوید:در آن زمان که خبرگان در اجلاس فوق العاده در رابطه با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی در حال مذاکره بودند، آقای محمدی گیلانی در بیخ گوش من گفت: "من در جماران بودم، در بیت امام گفته می شد که امام با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی موافق نیست." من نیز همین را آهسته به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم ...
دخترنوجوان در دام شیطانی مرد میانسال
.... بابک برای قرار ملاقات حضوری بی تابی می کرد. اما من می ترسیدم سر قرار بروم. همکلاسی ام به من جرأت احمقانه ای داد. شهره دستش را از زیر چانه برداشت، خودش را روی صندلی جابه جا کرد و افزود: یک روز به خانه همکلاسی ام زنگ زدم. محبوبه از ماجرای من و بابک باخبر بود. به او گفتم بابک اصرار دارد همدیگر را ببینیم. محبوبه می گفت از این بهتر نمی شود، تو چه شانسی داری دختر. او با چرت و پرت هایش ...
داستان/ جوجه تیغی
ام را ثابت میکردم، اگر می توانستم که خیلی بعید بود، بعداً از دیگران هم سؤال می کردند که از خراب شدن فلان وسیله اطلاعی داری؟. با همه آن شرایط نامساعد، با رتبه 43 در دانشگاه تهران قبول شدم و شروع به تحصیل کردم. اما محبت مصطفی وسایر کودکان درون گوشت و پوستم ریشه دوانیده بود. بسیاری از شبها به یاد لالایی هایی بودم که برایشان می خواندم تا بخوابند و به یاد قصه هایی می افتادم که برایشان تعریف می ...
تکفیر تکفیریان خشونت تکفیری، در خدمت استعمار نوین
چارچوب قرار می گیرند. مفهوم خاص از مفاهیمی است که بیشترین بدفهمی درباره ی آن صورت گرفته و به انواع بهره گیری های غلط تن داده است. با این وجود تنها مفهوم خاص در معرض این دگرگونی معنایی قرار نگرفته است، بلکه مفهوم جهانی نیز با همان ظلم مواجه شده است. در گذشته به بررسی انسان شناختی مفهوم خاص عربی و اسلامی پرداخته بودم و این امر نتیجه ی دشواری خود مفهوم جهانی است که هر مفهومی معنای خاصّ خود را می طلبد ...
منع فریدون از حضور در جلسات هیئت دولت/ گلایه عارف از بی هویتی امیدی ها/ رشد دو برابری بدهی دولت به بانک ...
دفن اخلاق! یکسری از آقایان و بانوان اصلاح طلب گلایه و انتقاد کردند که چرا این قدر عریان به موضوع پرداختید و ما را متهم به تندروی کردند. آنان حتی توصیه نمودند که بروید از فلان روزنامه اصلاح طلب یاد بگیرید که ماجرای انتخابات هیئت رئیسه را کاملاً خنثی و محافظه کارانه مورد پوشش قرار داده و به گونه ای گزارش نوشته بودند که انگار همه چیز گل و بلبل است. در همین زمینه تاجرنیا به آفتاب یزد گفته ...
داستان جالب اسارت یک عراقی به روایت یک رزمنده
به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری ایسنا، محمدعلی فلکی از رزمندگان و فرماندهان لشکر10 سیدالشهدا(ع) در خاطره ای از عملیات کربلای5 به روایت تسلیم شدن یک افسر عراقی اشاره می کند. ماجرای اسارت این افسر عراقی را مرور می کنیم. در عملیات کربلای5 مسئول تطبیق آتش ادوات و توپخانه بودم و بر حسب تدبیر و روش فرماندهی سردار علی فضلی فرمانده وقت لشکر10 سیدالشهدا(ع) معمولاً می بایست در جایی باشم ...
ولخرجی یک مدافع حرم برای ازدواجش!
مریم اختری ؛ محلات پایین شهر تهران، کوچه پس کوچه های میدان قیام، خانه تازه عروس و دامادی است که انگار برای همه جزئیاتش فکر شده که ظریف و با سلیقه باشد. ساده است ولی قشنگ! ظاهراً همه چیز هم خوب و آرام است، اما نه؛ انگار یک چیز کم دارد. با اینکه همه چیز فراهم است اما مَرد پرجنب و جوش و شیرین خانه نیست! اینجا محمد را کم دارد... همان که وقتی نیست تمام خوشی های دنیا را از چشم های سادات می اندازد. ...
گزارش فرصت امروز از مرکز خریدی در صادقیه / خرید از پاساژ تهرانی!
شده است. به گفته مدیریت مجموعه و کسب و کارها از همه جای تهران مشتری برای خرید دارند و مربوط به قشر خاصی نمی شود. قیمت اجناس عرضه شده مناسب است و در روزهای آخر هفته جمعیت زیادی برای خرید به اینجا می آیند، چون علاوه بر ارائه کالا و خدمات، جشنواره و قرعه کشی های هفتگی برگزار می شود و به مشتری های برنده، جوایزی اهدا می شود. با این همه تنوع جنس و تنوع مغازه به چشم می خورد. برخی از فروشگاه ها ...
کتاب معمای عشق 2 با سرگذشت مهدی بسته شد/ همسرم، انتخاب پدر شهیدم بود
اردیبهشت ماه 95 به سوریه رفت و 20 خردادماه 95 همزمان با سوم رمضان به شهادت رسید. خانم مداح، دختر سردار شهید باقر مداح از شهدای دفاع مقدس بود که از سه سالگی سایه پر محبت پدر را بالای سرش نداشت و امروز در بیست و هفتمین سالگرد شهادت پدر، بر سر پیکر مطهر همسر مدافع حرمش حاضر شد تا دست تقدیر دو نشان افتخار از پدر و همسر شهید را نصیبش کند. می دانستم خاطرات بسیاری در ذهن همسر شهید مرور ...
ای کاش می فهمیدی اعضا و جوارح تو له و علیه تو شهادت می دهند
: حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ در روز قیامت چشم انسان علیه انسان شهادت می دهد. می گوید تو به نامحرم نگاه کردی. تو نگاه های خیانت آمیز کردی و تمام نگاه های خیانت آمیز را می گوید. گوش تمام خیانت ها را می گوید. اینکه تو بودی غیبت شنیدی. تو بودی نمّامی و سخن چینی کردی و گفت و شنود داشتی. تو بودی که تهمت زدی و تهمت ...
2 عزیزم را در 3 ماه از دست دادم
بود جسدش بعد از آزادسازی خرمشهر پیدا شد و بعد از چند سال به دستمان رسید. در این مدت فکر می کردم اسیر است و چشم انتظار برگشتنش بودم. در حالی که فکر می کردید همسرتان اسیر است، چطور با خبر شهادتش روبه رو شدید؟ یک روز صبح یکی از همکارانش گفت که جمهیری برگشت. انتظار برگشت خودش را داشتم به همین دلیل خیلی ذوق کردم. گفتم که بالاخره همسرم برگشت. در حالی که من خوشحال بودم، اشک در چشمان ...
گوش کنید به حرف خدا
خدا آه ما را دید و شنید! و رسوا کرد، کسانی را که باید رسوا می کرد! کار این رسوایی آنقدر بالا گرفته که جسته و گریخته شنیده ایم می گویند؛ خوب شد در فلان جا یک خبرهایی شد، مردم چند روز موضوع فیش ها را فراموش می کنند ! مردم اما جماعت کاسب را فراموش نمی کنند! این موضوع موضوع روز است! و کودتا هم فقط آن نیست که چند تانک و چند نفربر و چند نفر را اجاره کنی، بریزی در خیابان! اینی هم که تو خود را تافته ...
مجید اخراجی ها حالا در سوریه!
خواست ازدواج کند، حداقل سربازی رفته باشد. وقتی دید دفترچه سربازی را گرفته ام. گفت برای خودت گرفته ای! من نمی روم. با یک مصیبتی اطلاعاتش را از زبانش بیرون کشیدیم و فرستادیم؛ اما مجید واقعاً خوش شانس بود. از شانس خوبش سربازی افتاد کهریزک که یکی از آشناهایمان هم آنجا مسئول بود. مدرسه کم بود هرروز پادگان هم می رفتم. مجید که نبود کلاً بی قرار می شدم. من حتی برای تولد مجید کیک تولد پادگان بردم. انگار نه ...
خاطره های ماندگار علامه طباطبایی از لسان دخترشان
آقاسیدمحمدحسین تا بچه ات خوب شود. خودش تعریف کرده بود که وقتی پول را دادم و به خانه برگشتم، دیدم بچه ام شفا گرفته. *وقتی مرحوم علامه تصمیم گرفتند به قم بروند مادرتان بابت اینکه باید زندگی راحت و مرفه شان در تبریز را رها کنند و به قم بروند اعتراض نکردند؟ خیر، 10، 12 ساله بودم که به مادر گفتم اگر الان چشم هایت را ببندی و ببینی در تبریز هستی و خانه و زندگی و همه چیز داری خوشحال می ...
اینجا رنگ ها بر مدار هستی می چرخند - در انتظار تاسیس موزه محجوبی
انسان در کارهایش دیده می شود، بسیار اهمیت دارد. می گوید: سال 2000 بود که به آمریکا رفتم. خانه یکی از اقوام رفته بودم که خانمش انگلیسی بود. او حتی سر میز شام هم از پای کامپیوتر بلند نمی شد و حتی یک جورهایی رفتارش توهین آمیز بود و من همان موقع گفتم این خانم طرف مصاحبت من نیست. اما بعد دیدم این خانم به شدت به اینترنت معتاد شده است. یک چیز دیگر هم به خودم گفتم. اینکه من هرگز خودم را آلوده ...
دیگر چیزی نمی شنوم
شرکت نگاه می کنم تا هرچه زودتر به خانه برگردم. همین هفته پیش بود که با دوستی در این مورد حرف می زدم. گفتم: تو از کارت راضی هستی؟ نفس عمیقی کشید. چیزی شبیه آه کشیدن. گفت: معلومه که نه. کی از کارش راضیه؟ گفتم: حتما هست، ولی کم نگاهم کرد و گفت: نصف آدمای این شهر سال هاست که قراره یه روزی از کارشون استعفا بدن و خندید. از صبح حال خوشی نداشتم. سرم درد می کرد و چشم هایم سیاهی می رفت. مطمئن بودم که چیزی از ...
مهمان قافله عشق به دیارش بازگشت
گوش به زنگ چشم به دری که منتظر رسیدن خبری از تک ستاره آسمان گمنامی اشان هستند ، مادرانی که در دل شب ها بر بالین نوزادشان پلک روی هم نگذاشتند تا روزی رخت دامادی را بر تن فرزندشان نظاره کنند. چند روزی می شود که بوی عطر بهشت را نسیمی ملایم از سمت روستای قلعه سفید به مشام مردمان استانمان می رساند، نسیمی که همراه خود خبری آورده است ودرشهر دلی را به لرزه در بیاورد. اگر گوشمان ...
ماجرای تبریک سیدحسن نصرالله به فاطمیون/ اهتزاز پرچم یا علی(ع) توسط نیروهای سیدحکیم بر تپه استراتژیک ...
پرسید و آمار و ارقام را تمام و کمال به ایشان می گفتیم. آن زمان دیگر بیشتر ماموریت من در حلب بود و کمتر سید حکیم را می دیدم. مهرماه سال 94 بود که یک عملیاتی به سید حکیم محول شد که دوباره به حما برود. به من گفته شد برای آمار شهدا، مجروحین و ایثارگران در آن منطقه حضور پیدا کنم. آنجا سید حکیم را دیدم. واقعاً انگار دوباره به دوست و برادر و فرمانده ام رسیده بودم.. از توانایی ها و اشراف نظامی ...