سایر منابع:
سایر خبرها
آنومالیسا، انیمیشنی از داستان های غریب روزگار
روزهایی که دوران سختی را از سر می گذراندم و در تلاش برای ساخت چیزی- هر چیزی- بودم، گیرم انداختند و رضایتم را گرفتند که اگر هر کار دیگری هم بود، رضایت می دادم، چون واقعا نیاز به کارکردن داشتم. به هرحال گفتم اگر بتوانند پول ساختش را جور کنند، من راضی هستم. آنها هم از طریق کمپین سایت کیک استارتر پول لازم برای شروع کار را مهیا کردند و من و دوک جانسون همزمان کار روی آن را آغاز کردیم... دوک، تو ...
"ابد و یک روز" بهترین فیلم شد
پرونده عباس کیارستمی شد من هم بر آن صحه می گذارم و تاکید دارم. وی افزود: روز گذشته متنی از سوی جامعه روزنامه نگاران درباره یک نشریه هتاک به هنرمندان منتشر شد. فکر می کنم باید قدر این حرکات را بدانیم من از آنها سپاسگزارم و به بانیان آن نشریه هتاک می گویم این بی اخلاقی ها چاره ای برای شما به جز ترک کردن صحنه باقی نمی گذارد. اهدای جایزه بخش فیلم کوتاه در بخش بهترین فیلم ...
درخواست آزادی از زندان در عید غدیر خم
من چاقو در دستم بود که ناگهان ناخواسته به گردن مقتول خورد. من واقعا قصد کشتن او را نداشتم. خیلی ترسیدم و وقتی دیدم خونریزی گردن او شدید است و کار از کار گذشته، ترسیدم و فرار کردم. یک سال زندگی مخفیانه داشتم، اما از این وضع خسته شدم و برای دیدن خانواده ام به تهران برگشتم که بازداشت شدم. او در ادامه صحبت هایش گفت: قبول دارم به همسر مقتول علاقه مند شده بودم اما ما هیچ وقت با هم ارتباط نداشتیم ...
نبض جامعه در دست انسان شناسان
هم مدتی در دانشگاه تهران درس دادم که بیشتر برایم آموزش تدریس بود. فارسی بلد نبودم و در رشته های علوم اجتماعی زبان تنها کلمه نیست بلکه یک مفهوم کلان فرهنگی است. من باید آموزش می دیدم و هیچ کس نبود آموزش بدهد و بشود درباره این مسائل با او حرف زد. مجبور بودم نه تنها متن را بگویم، بلکه آموزش های جنبی ببینم که چگونه می شود کار آموزش انجام شود. از سال 1371 تدریس در دانشگاه شهید بهشتی را شروع ...
قائمی: المپیک دیدم را به زندگی عوض کرد
آقای خوش خبر می گفت این حاشیه ها بی تاثیر به باخت تیم ملی در بازی اول مقابل آرژانتین نبود. شما می گویید شنیده ام،اما ما که انجا بودیم چیزی ندیدیم که بخواهیم درباره اش صحبت کنیم. هر اتفاقی هم افتاد ،طبیعی بود. مساله خاصی نبود. اینکه والیبال تا این حد حاشیه دار شود را نمی دانم. به نظرت چرا این قدر حاشیه روی سر والیبال سایه انداخته؟ من نمی دانم .چرا که خودم از حاشیه ها دوری می کنم ...
مردی پس ازطلاق همسر چهارم دخترش را کشت !
نزدیک ظهر فردا خبری از او نبود. نگران شدم و به اتاقش رفتم اما او بیهوش بود. زیر بالش اش هم یک یادداشت گذاشته بود که در آن نوشته بود از من متنفر است و به خاطر مخالفت هایم با قرص خودکشی کرده است. وقتی نامه را خواندم آنقدر خشمگین شدم که با دستان خودم خفه اش کردم. بعد از قتل هم با پلیس تماس گرفته و تسلیم شدم. حالا هم اصلاً از کارم پشیمان نیستم. فرصت زیادی به نسترن دادم که اصلاح شود اما او همچنان به رفتارش ادامه داد. او قدر محبت و توجه من را نمی دانست و بی آبرویی می کرد. من هم این لکه ننگ را از زندگی ام پاک کردم. میزان ...
سرنوشت لحاف دوزی که شباهتش به هویدا، او را چهار زنه کرد!
همین چپق را بهانه کرد. تنها شکل ظاهری حاج ابراهیم لحاف دوز نبود که او را مرید هویدا کرده بود. مهم ترین رخداد زندگی اش دیدار با هویدا در گردهمایی کارگران اصناف بود. او ردیف اول نشسته و زل زده بود به هویدا که با کت و شلوار و کراواتی سرمه ای بالای سن سخنرانی می کرد. از اینکه هویدا آن قدر شبیه اش بود، ترسیده بود و می خواست سالن را ترک کند. اما همه درها بسته بودند و جلوی هریک محافظی تمام قد ...
برگزیدگان دهمین جشن انجمن منتقدان سینمایی
منتقدان برگزار می شود. خانم اکبری در ابتدای مراسم متنی خواند و خواستار پیگیری پرونده عباس کیارستمی شد من هم بر آن صحه می گذارم و تاکید دارم. وی افزود: روز گذشته متنی از سوی جامعه روزنامه نگاران درباره یک نشریه هتاک به هنرمندان منتشر شد. فکر می کنم باید قدر این حرکات را بدانیم من از آنها سپاسگزارم و به بانیان آن نشریه هتاک می گویم این بی اخلاقی ها چاره ای برای شما به جز ترک ...
کشت آلوئه ورا از آفریقا تا مُهر/ حمایت های خدا را به حمایت نهادها ترجیح دادم
... کوکبی: به دلیل مشکلات مالی و اقتصادی خانواده خیلی اتفاقی با این کار آشنا شدم، پس از تحقیقاتی که در مورد این کار داشتم با توکل بر خدا این کار را 9 سال گذشته با 500 هزار تومان شروع کردم، هنگامی که کار را شروع کردم نه مشاوری داشتم و نه کسی اطلاعات دقیقی از این موضوع داشت و اطلاعات خود را از سایت ها به دست آوردم و با توکل به خدا کار را شروع کردم. تسنیم: در سال های اولیه چقدر ضرر کرده ...
خاطرات مدرسه کپری
کیلومتر پیاده روی می کردند. کلاسی که داشتم کلاسی از جنس چوب بود که در لهجه محلی به آن 'کپر' می گفتند، کولر نداشت و در زمستان نیز تنها با یک بخاری هیزمی گرم می شد، من؛ مدیر، معاون و معلم تنها مدرسه کپری روستا بودم و پایه های مختلف را به تنهایی درس می دادم. گاه دلم برای شهرم تنگ می شد اما با دیدن مظلومیت و نیز شوق و اشتیاق کودکان این منطقه هرگز قصد برگشت نداشتم و می خواستم هر طور شده راه ...
درباره هی یو و حمله آمریکا به عراق
را نمی شناختم. اصلا اسم او به گوشم نخورده بود، این اتهامات را هم به ما می زدند. در آن زمان شایع شده بود یک سری از اسرای ما بدون هویت در پادگان های عراق نگهداری می شوند. اصلا تا یک مدت بعد از سقوط صدام همه منتظر بودند در این پادگان ها باز شود و این ها آزاد شوند... بله، شایعات خیلی زیاد بود. من یادم است فیلمی درباره شهید تندگویان عزیز ساخته بودم که سال 69 پیکر ایشان به ایران ...
ابوالفضل جلیلی؛ مردی که تمام فیلم هایش توقیف شد!
اصولگراها همیشه در قدرت هستند و برنده. این خط قرمزها از کجا مشخص می شود؟ سلیقه ای است و به نسبت حال و روز جامعه تغییر می کند. مواقعی فلان فیلم ساز بد است، مواقعی خوب است. زمانی فلان مسئله را می شود مطرح کرد و در زمانی دیگر نباید آن را مطرح کرد. این خط قرمزها اصلا قانون مند نیست. آنهایی که با ممیز به هار شکلش مشکل داشتند، یا از ایران رفتند یا بی کار دارند می چرخند. یک دسته هم هستند که ...
با یک اشتباه کارهای کثیفم برای شوهرم رو شد / در چشم برهم زدنی طلاقم داد
. وی افزود:من دختری آرام و سر به راهی بودم همسرم در دوران عقد اصرار داشت یک گوشی تلفن همراه هوشمند بخرم او حرفش را به کرسی نشاند و خودش مرا وارد فضای مجازی کرد و متاسفانه در همین فضا با پسری آشنا شدم که شعرهای عاشقانه ای برایم می فرستاد مدتی نگذشته بود که با او قرار گذاشتم و همان بار نخست فریب ظاهر شیک او را خورده و با رفتن به خانه اش با این مرد که بهروز نام دارد رابطه برقرار کردم. ...
ای کاش آن روز به پارک نمی رفتم / شرمنده پدرو مادرم شدم
درگیر یک عشق خیابانی شوم. مهرزاد آن قدر با حرف های عاشقانه اش مرا تحت تأثیر قرار داده بود که احساس می کردم تنها در کنار او خوشبخت می شوم. اگرچه او جوانی بیکار و بی پول بود اما پدرش وضعیت مالی مناسبی داشت. وقتی موضوع خواستگاری مهرزاد را مطرح کردم، پدرم بعد از تحقیق کوتاهی درباره او، به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: او سابقه اعتیاد دارد و به درد زندگی با تو نمی خورد. اما ...
بیوگرافی و عکس های سجاد افشاریان کمدین خندوانه و همسرش
این شکل پول درآوردن روی کارم تاثیر بگذارد. دغدغه ام تئاتر بود چون هنر بی واسطه ای است. کشف و شهود این مدیوم را دوست دارم. اگر در این زمینه کار موفقی دارم به این خاطر است که قبل از نوشتن متن به سوالات بسیاری برای خودم پاسخ می دهم؛ اینکه مثلا چرا می خواهم آن را اجرا کنم یا در چه سالی می خواهم آن را روی صحنه ببرم و اصلا نیاز اجرای آن چیست. این باعث می شود اول از هر چیزی نگاهی جامعه شناختی ...
مردی دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت
از نسترن خواستم رفتارش را تغییر دهد، اما او قبول نکرد و به کارهایش ادامه داد. میزان نوشت: حسن درباره داستان زندگی اش می گوید: در خانواده ای در اوج فقر متولد شدم. هرچه بود چیزی جز فقر نبود. از وقتی چشم باز کردم و دنیا را شناختم مجبور بودم برای یک لقمه نان فقط کار کنم. نه محبت مادری و نه نگاه پدری، هیچ کدام متوجه من نبود. از جمع کردن ضایعات شروع کردم تا به دست فروشی کنار خیابان رسیدم. 15 ...
جلوه هایی از همراهی ولایت، نبوت و امامت
لسان عیسی فی المهد؛ أنا المذکور فی سالف الزمان و الخارج فی آخر الزمان ؛ (14) من کسی هستم که خداوند خلایق را به اطاعت از من فراخوانده است؛ من با رسول خدا در زمین و آسمان بوده ام؛ من آن گاه مسیح بودم که روحی آفریده نشده بود؛ من همراه و مصاحب عصرهای پیشین هستم؛ من موسی را از دریا عبور دادم؛ من گوینده ی سخن بر زبان عیسی در گهواره بودم، من در زمان های پیشین یاد می شدم و در آخر زمان به دنیا آمدم. ...
برترین های سینما معرفی شدند/ انتقاد حاتمی کیا از یک نشریه
دهمین جشن بزرگ انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران عصر یکشنبه 28 شهریور ماه در مرکز آفرینش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران برگزار شد.
ماجرای پیشنهاد رضاشاه به مدرس در دوره تبعید
شیوه پدرشان، قبل از اینکه به سن تکلیف برسیم، هر روز صبح ما را از خواب بیدار می کردند و با نهایت محبت و ملاطفت به ما وضو گرفتن و نماز خواندن را یاد می دادند. بعد هم چند آیه قرآن برایمان تلاوت می کردند و می گفتند اگر با قرآن مأنوس شوید، زندگی تان سرشار از برکت خواهد شد. بد نیست به این نکته اشاره کنم که من و خواهرم در همان خانه ای که مرحوم مدرس سکونت داشتند به دنیا آمدیم. مرحوم پدرم در سال 1321 مجبور ...
شهادت مرتضی او را برایم جاودانه کرد
.... از زمانی که من همسر ایشان شدم در امور نظامی و آموزش اسلحه و کارهای فرهنگی بود. حسینیه قمی در مشهد پاتوق همیشگی مرتضی شده بود و از دوران کودکی به آنجا رفت و آمد داشت. من مخالفتی با فعالیت های فرهنگی و بسیج ایشان نداشتم. خوب یاد دارم یک شب تا صبح من هم در کنارش نشستم و کارهای خطاطی و بسته های فرهنگی اش را انجام دادم. خود من با فضای بسیج و این طور مسائل آشنا بودم. حوزه درس خوانده بودم و در ...
بیگاری کشیدن از دختر نوجوان پس از فریب تلگرامی
تومان مرا تحویل پدرم دهد. او مرا فریب داد و من هم از ترس پدرم از خانه ارسطو فرار کردم و به ویلای پرویز رفتم. وی ادامه داد: در این مدت پرویز و دوستش از من بیگاری کشیدند. آنها شب ها به من تعرض می کردند و روزها مرا برای پرستاری به خانه زنان و مردان سالمند می بردند و گاهی هم برای نظافت به خانه افراد پولدار می بردند و پولش را هم خودشان می گرفتند. چند هفته ای من برای آنها بیگاری کردم، اما از ترس پدرم جرئت فرار از ویلا را نداشتم تا اینکه فهمیدم آنها هم قرار است با گرفتن 200 میلیون تومان مرا تحویل پدرم بدهند که از ترس بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بودم. تحقیقات از متهمان ادامه دارد. ...
نامه دختری که به استادیوم آزادی رفته بود
زدم و یک کَتی راه می رفتم. قدم های مردانه. گریمم خیلی سنگین بود. یک گواش روی خودم خالی کرده بودم. چهارساعت زیر آن گرما در حال سوختن بودم اما راهی دیگر نداشتم و نمی توانستم دست بزنم. هر چه نزدیک تر به استادیوم می شدم، قلبم تندتر می زد. نشستم نزدیک ورودی و فیلم گرفتم از خودم. هم برای اینستاگرام و هم برای این که به دوستانم نشان دهم واقعا به استادیوم رفته ام. حالم قابل توصیف نبود. با همه ...
آردا توران: تریم نباید در مورد بازیکنانی که به تیم ملی دعوت نشدند بحث شرف را پیش می کشید
می شد رابطه فاتح تریم و کاپیتان آردا توران که به سال ها قبل برمی گشت و حالت پدر و پسری داشت، بعد از این اتفاقات کاملا تیره و تار شده است. وقتی نوبت به بازی های مقدماتی جام جهانی 2018 روسیه رسید، فاتح تریم چندین بازیکن اصلی و اسم و رسم دار ترکیه را به اردوی تیم دعوت نکرد که در صدر این لیست سیاه، نام آردا توران به چشم می خورد. وی در صحبت هایی در کنفرانس مطبوعاتی خود به انتقاد از بازیکنانی ...
برنامه "سیامند رحمان" برای مسابقات جهانی
قبل از مسابقه می دانستم که همه مسابقه من را می بینند، قولی که در لندن داده بودم عملی نشد و متأسفانه داوران وزنه 300 کیلوگرم را در آنجا خطا گرفتند و نتوانستم این وزنه را بالای سر ببرم. در آنجا بود که قول دادم در المپیک ریو جبران کنم و به لطف خدا توانستم با 10 کیلو بیشتر جبران کنم و دل همه هموطنان را شاد کنم. از دیدن خوشحالی هموطنانم خوشحال شدم. زمانی که وزنه 310 کیلوگرم را برای حرکت چهارم ...
تکلیف جهیزیه ام چه می شود؟
از بقیه کلاس را ترک می کردم. من از رابطه با آدم ها می ترسیدم، همه ترسم از این بود مبادا یک نفر با من حرف بزند و متوجه شود من در زندگی ام حتی یک دوست هم نداشتم. تا روزی که با فاطمه آشنا شدم. مثل همیشه، ساعت های بین کلاسم را در نمازخانه نشسته بودم که فاطمه هم برای نماز آمد. چهره آرام و صمیمی اش جذبم کرد. گفت همیشه من را زیر نظر داشته است، اینکه با هیچ کس صحبت نمی کنم یا همیشه دیرتر از بقیه وارد ...
ماجرای دیدار آیت الله خزعلی از کتابخانه کنگره امریکا /علاقه به نظام در روح وجان او جاری بود
سه سال قبل از انقلاب اتفاق افتاد،از نزدیک با ایشان آشنا شدم. *یعنی تقریبا سال 1354شمسی؟ بله، به قم آمدیم و وارد منزلشان شدیم و اتفاقاً هم مرحوم آیت الله ربانی شیرازی هم در آنجا بودند. در آن سال ها ساواک اختناق عجیبی ایجاد و رفت و آمدها تحت کنترل بود، هر کسی که سابقه زندان رفتن داشت زیر نظر قرار داشت. دقایقی درمنزل ایشان بودیم و بعد به اتفاق آقای ربانی شیرازی بیرون آمدیم. کنار ...
من زلاتان ابراهیموویچ هستم
خارج شدن، دستگیرمان کرد. هنوز هم بزرگ ترین شرمندگی زندگی ام یادآوری آن روز است اما جایی که من بزرگ شده بودم، این چیزها طبیعی بود. منطقه ای که ما در آن زندگی می کردیم، پر از مهاجران سومالیایی، ترک، لهستانی و یوگسلاو بود. هر اتفاق کوچکی توی این جور محله ها دعوا راه می انداخت و ما هم ترسی از درگیر شدن نداشتیم. یک بار از پشت بام مهد کودک به پایین پرت شدم و چشمانم داشت سیاهی می رفت. از ترس تا ...
آیت الله خزعلی می گفتند: جز یک خادم وطلبه،کسی نیستم
گذاشتند و سجده شکر به جا آوردند که خدایا! این شهید را از ما بپذیر! *چقدر روحیه شان قوی بوده است... بله الحمدلله. بعد هم به سردخانه رفتند و جنازه شناسایی شد. همه ما تلاش کردیم از گریه و بی قراری در مقابل دیگران به شدت خودداری کنیم و یادم هست وقتی بی طاقت می شدم، به دستشویی می رفتم و دور از چشم دیگران گریه می کردم که کسی متوجه نشود! یک متن هم برای هفتم و چهلم او تهیه کرده بودم که ...
مصاحبه با پسری که پدرش را زنده زنده به آتش کشید
. حتی در مراسم ختم پدرم هم شرکت داشتم. پشیمانی؟ خیلی. اشتباهی مرتکب شده ام که راه بازگشتی ندارد. به خدا پدرم را دوست داشتم. درست بود که با هم اختلاف داشتیم، اما چه کسی راضی به مرگ پدرش است که من راضی به قتل او باشم! گفتی ماشین و کارگاه داری، این وسایل را پدرت برایت خریده بود؟ من از نوجوانی شروع به کار کرده بودم. سال دوم دبیرستانم که تمام شد وارد بازار شدم و ...
تو می توانی خبرنگار شوی
جواد حیدریان . دبیر سیاسی سال 1374 برای اولین بار نامم در ستون نامه های رسیده بخش ادبی روزنامه سلام منتشر شد. نوجوان بودم، آن زمان پدرم اولین مخاطب سلام در خانه ما بود و بعد من مخاطب آن شدم. یکی از نزدیکانم هم در سال های بعد از 76 که محمد خاتمی رئیس جمهوری شده بود، به واسطه شغلش که جنبه های حفاظتی شدیدی داشت، روزنامه سلام نمی خواند، اطلاعات می خواند، اما همیشه اتفاقی که لای روزنامه ...