سایر منابع:
سایر خبرها
حمید گودرزی برای اولین بار درباره جدایی از همسرش ماندانا دانشور گفت
قبول کردم اما بعد متوجه شدم مصاحبه کار من نیست و حس خوبی از آن نگرفتم. این مسئله را با بهروز افخمی درمیان گذاشتم و با هفت خداحافظی کردم و برخلاف حاشیه سازی ها هیچ مشکل درون گروهی نبود. با این که شما فقط در 4 قسمت از این برنامه حضور داشتید اما ما فهمیدیم حمید گودرزی گفت وگوکردن را هم خوب بلد است. عده ای مثل شما لطف داشتند و این اتفاق را خوب ارزیابی کردند اما برخی هم موضع گرفتند و ...
علیرام نورایی: به کوری چشم دشمنان جایزه ام را به شهدای مدافع حرم تقدیم کردم
والدینم چه اسم زیبایی برایم انتخاب کرده اند. در بچگی شر و شیطان بودید؟ نه، بچه درسخوان، حساس و آرامی بودم. پس احتمالا اول مهر را با رغبت به کلاس اول رفتید. نه، اتفاقا با وحشت رفتم! (می خندد) مادرم مرا تا مدرسه برد. آن موقع به خاطر شغل پدرم که در نیروی دریایی خدمت می کرد، در بندرعباس زندگی می کردیم. به هرحال هوای چشم های من در روز اول مدرسه کاملا بارانی ...
طلاق سرنوشت مردی که به همسرش شک کرد/ پیامک دادند دخترت فرزند تو نیست
هرگونه آشنایی با خانواده شاکی شد و گفت: مدتی قبل تلفن همراهم و بیست هزار تومان پولم را دزدیدند و چون گوشی ام ارزان قیمت بود بی خیال ماجرا شدم و شکایتی نکردم. اصلاً شماره سیستم کارتم را فراموش کرده ام و خط دیگری دارم. به تازگی هم نامزد کرده ام و دنبال دردسر و ماجرا نیستم. نفی رابطه پدر فرزندی با وجود انکار این متهم، وی به همراه دخترک 5 ساله برای انجام آزمایش ژنتیک به پزشکی ...
آبروی مجلس در گرو مداح خوشخوان و مسلط است/ هیچ وقت برای خودنمایی نخوانده ام
اسماعیل طلا حرم امام رضا علیه السلام می خواندم. فوت و فن خوانندگی را پدرم به من آموزش داد. البته از دیگران نیز الگوبرداری کردم و سبکی برای خود ساختم. من هم سه شغل پدرم را دنبال کردم. هیئتی تأسیس کردم و صبح های پنجشنبه مداحان را به زورخانه ای در یافت آباد می بردم. اذان ظهر، زیارت عاشورا می خواندیم و ناهار آبگوشت می خوردیم. گاهی مرشد نمی آمد. خودم لخت می شدم و ضرب می گرفتم و بچه ها ورزش می کردند. گاهی هم فامیل در خانه جمع هستند و از من می خواهند که کله پاچه بپزم. من به چنین پدری افتخار می کنم که این فنون را می دانست و به من نیز آموخت. انتهای پیام/ ...
مهدی پاکدل: سراغ اجرا نمی روم، بسیار خجالتی ام
؛ از دو بامداد تا 11 صبح. ما اینجا خیلی طراحان گریم درجه یک داریم ولی برخی از آنها را فقط روز اول فیلمبرداری می بینیم. برای تست گریم می آیند و بعد دیگر دیده نمی شوند. این یعنی کار برایشان مهم نیست. بعد توقع دارند نامی پرآوازه مثل آقای اسکندری پیدا کنند. ایشان هنوز که هنوز است، هر روز خودش سر صحنه می آید و نظارت دارد بر کاری که جلوی دوربین می رود. آنجا من این را فهمیدم که آدم های بزرگ بیخود بزرگ نشده اند. تا کارت خوب نباشد، امکان ندارد اصلا در آن سطح بتوانی کار کنی و انتخاب شوی. روزهایی بود که من با خودم می گفتم کاش همه بچه های سینمای ایران بودند و این شکوه را می دیدند. ...
برادر رئیس جمهور از کانال 3 هزار نفری شکایت می کند
. من الان دقیقاً حضور ذهن ندارم، ولی می توانم بگویم حداقل شاید ارتباطات عمومی اکثر وزارتخانه ها، دستگاه ها و نهادها با رسانه ها کم و بیش خوب است و البته این یک روال جاری است، یعنی در دولت های قبلی هم همین طوری بوده است. تمرکز ما بیشتر روی شخص رئیس جمهور است. عرض می کنم. منتها دولت غیر از این جزئیاتی که دارد که یک روال جاری و روتینی دارند و به صورت سنتی با رسانه ها تعاملاتی ...
بازیگر طنز دورهمی: یک شبه بازیگر نشده ام
منتظر یک اتفاق خوب بمانم تا این که مثلا مدام به تهیه کننده ها زنگ بزنم یا برای گرفتن نقش به دفاتر مختلف بروم.. سعی می کنم در هنگام بازی به دیالوگ ها و نوع بازی ام پیله کنم تا بتوانم کارم را به بهترین شکل انجام بدهم. بیزارم از این که بخواهم خودم را به دیگران تحمیل کنم. چقدر به شانس اعتقاد دارید؟ معتقدم اگر قرار باشد نقش خوبی به من پیشنهاد شود باید در نوبت بمانم و همیشه از خدا ...
وضع روحانی از هر کاندیدایی بهتر است؛ رای او تضمین شده / واقعا حیف شد که حسن آقا در خبرگان حضور ندارد/ ...
و خیلی نمی تواند اداره کند. بچه هایش خیلی تند هستند که کار دست پسرانش است و آنها کار می کنند. پس حکام عربستان عوض شدند. ضمنا من هم در اینجا مسوولیتی ندارم که بروم. آن موقع خودم مسوول بودم و می توانستم کار بکنم. الان باید به من بگویند که برو. در دوره احمدی نژاد یک بار که من برای زیارت می رفتم، شورای عالی امنیت به من گفت که برو و مساله را حل کن. من با یک جلسه سه، چهار ساعت مساله را حل ...
گران ترین تصادف های ایران
درگیر پرونده می شوند. پدر پسر مازوراتی سوار می گوید: اگر یک تار مو از پسرم کم می شد، هرگز رضایت نمی دادم. چون هر چقدر پول بخواهم دارم! حالا خانواده امیر باید چیزی بیش از یک میلیارد و دویست میلیون تومان خسارت پرداخت کنند. مادر امیر می گوید: باید یک آپارتمان چهار طبقه را بفروشم تا بتوانم خسارت های ناشی از تصادف را بدهم. در این تصادف ماشین امیر هم از بین رفته و باید به فکر خرید یک ماشین دیگری باشم. ...
وقتی کودتای ترکیه، جشن قاچاقچی ها شد
روستایی ها که در سفر به چشم ثریا همراه مان بود، می مانیم. خانه اش معماری جالبی دارد؛ ترکیبی از سنگ های تیره و روشن آتشفشانی. کرد است ولی آذری را خیلی خوب حرف می زند. بچه هایش هم همینطور. چهار پسر دارد و دو دختر. چوپانی می کند. به دلیل برخی مسائل اسمی از او و روستایش نمی برم. بعد از صرف شامی که به آن ساوج قورماسی می گویند سر حرف را باز می کنم و از قاچاقچی های انسان می پرسم. می داند خبرنگارم. به ...
آخرین لحظه ی زندگی
راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند. بعد فرمودند رویم را بپوشان. من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. بدون هیچ دغدغه و اضطرابی تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آنکه هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند جریان چیست. من هم گفتم پدر فوت شده. صدای فریاد اهل خانه بلند شد و تازه در آن لحظه بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده و از مرگ ...
روایت زندگی نوجوان ترین شهید کشور + تصاویر
همراه خودش به مزرعه برد. تا در جمع آوری محصول به سوخته زار کمک کند، سوخته زار گفت: (( با این وضع نمی توانی به من کمک کنی ، اول بچه را بخوابان...)) شهربانو بعد از خواب کردن بچه او را در زیر درخت چنار وسط مزرعه گذاشت و خودش آمد مشغول درو کردن شد. هنوز یک ساعت نگذشته بود که شهربانو احساس نگرانی کرد و رفت تا به علی سر ی بزند تا شاید بیدار نشده باشد،با صدای جیغ شهربانو ،سوخته زار با دست پاچه گی خودش ...
اهالی سیستان و بلوچستان او را بهتر می شناسند/روایت مردی که پرچم نورعلی را بالا نگه داشت
مانده بود؟ همان را دادی دست داوود و گفتی آن تانک را بزن؟ با شنیدن صحبت های آنها به یاد مطلبی افتادم که در ماهنامه ارتش خوانده بودم. من که کنجکاو شده بودم، خاطره شان را به دقت گوش دادم و متوجه شدم خاطره ای که در ماهنامه خواندم درباره برادر خودم بوده و باور نکرده بودم. گاهی اوقات بعضی اتفاقات طوری است که آدم نمی تواند باور کند. می خواهم به قدرت خدا اشاره کنم. خداوند قدرتش را اینطور به بنده اش نشان می ...
شبنم قلی خانی: یکتا مرا به گریه انداخت
، باورپذیرتر درآید. از طرفی در این مدت تجربه های زندگی نیز یک بازیگر را پخته تر می کند که در نقش هایش پیاده کند. مادر شدن شما نیز در شکل گیری این اتفاق موثر بوده است؟ - اتفاقا چند روز پیش به خواهرم گفتم شاید اگر الان طعم مادر شدن را نچشیده بودم نمی توانستم به این راحتی با یکتا و شخصیت او ارتباط برقرار کنم و دغدغه هایش را درک کنم. الان که یکسال و سه ماه است مادر شدم، می توانم روح ...
منصوریان: ترجیح می دهم کارم به قوه قضاییه کشیده شود تا کمیته انضباطی
که همه موقعیت ها تبدیل به گل شود.باید بیشتر تمرین کنیم و بیشتر زمان بگذاریم. سرمربی استقلال درباره فحاشی تماشاگران فولاد در بازی با استقلال گفت: ما که امیدی به کمیته انضباطی نداریم.آنها فقط شنبه ها هستند.من خودم آقای حسن زاده را دوست دارم اما ترجیح می دهم کار ما به کمیته انضباطی کشیده نشود.ترجیح می دهم اگر مشکلی با کسی داشته باشم کارم به قوه قضائیه کشیده شود تا به کمیته انضباطی. مسئولان ...
فراز و فرودهای خندوانه به روایت رامبد جوان
شدن بیش از حد آن بخش باعث شد فشارهایی از بیرون به ما وارد شود و ما وادار شدیم به مدیران بگوییم ما همان هایی هستیم که فصل یک و دو را ساخته ایم و از جایی دیگر نیامده ایم. بنابراین چرا باید ما ناگهان به موجودات خنگ و بی استعدادی تبدیل می شدیم که انگار بلد نیستند برنامه ای را تولید کنند؟! البته در پایان همه چیز دست به دست هم داد و مشکل ما حل شد. یکی از این اتفاقات تغییر مدیران سازمان بود. وقتی که ...
نوستالژی مادرانه یک بانوی گلستانی /16 سال محبت مادری با اعمال شاقه، بیخ گوش کمیته امداد و بهزیستی گلستان ...
آزمایشات را انجام دهم و وقتی به دنیا آمد بعد از هفت ماه مشخص شد که او هم ناقص است. کنایه های زیادی شنیدم بعد از مشخص شدن معلولیت فرزند دومم خیلی ها به من و همسرم گفتند که فرزندانتان را به پرورشگاه بدهید ولی من به همسرم گفتم تا زمانی که من زنده هستم بچه هایم را خودم نگه داری می کنم و وقتی مُردم بچه ها را به بهزیستی بدهید چون هیچ کسی مثل یک مادر نمی تواند به فرزندش رسیدگی کند ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (326)
بطور ناگهانی میزنم رو دوربین جلوی گوشی 37. یه بارم با بابام رفته بودم سرکارش بعد اومد منو به همکاراش معرفی کنه، برگشت گفت اینم سامان پسر من منم شروع کردم رقصیدن :| 38. پلنگ عزیز شما دیگه لازم نیست اسکلت بکشی رو صورتت برا هالووین همون مژه مصنوعی ده سانتیت رو بزنی همه میگرخن. 39. رفیقم رفته دانشگاه کیش، میگم چطوریه؟میگه حاجی اینجا با یه سری ماشین هایی بچه ها میان ...
هاشمی رای روحانی را تضمین کرد!
. تفکرات خود را همان زمان ها با مطالعه گرفتم و هنوز هم تفکرات جوانی را دارم و هنوز هم تفکرات مذهبی و سیاسی من همان گونه است. فقط با تطور زمان، انسان چیزهایی را باید عوض کند. *من خیلی چیزها را می دانم، بالاخره من در شرایطی بودم که باید افراد را می شناختم. البته از پیش از انقلاب و بعد از انقلاب می شناسم و رفتار و مسائل شان را می دانم. مسائل کشور را خیلی خوب می دانم و همه اینها را بلد هستم ...
محاکمه مجدد مردی که دیوانعالی کشور حکم تبرئه اش را نقض کرد/متهم:به خاطرتعرض به دخترم،خونش حلال بود
فقط قصاص می خواهم. سپس متهم درباره جزییات حادثه گفت: ساعت 2:30 نصف شب، تازه از اراک برگشته بودم. رفتم طبقه دوم خانه مان. نخستین کسی که پیشم آمد دختر 7 ساله ام بود. او روی زانوهایم نشست و گفت اگر یک چیزی بگویم ناراحت نمی شوی؟ خواستم ماجرا را تعریف کند که گفت وقتی چند روز پیش به کوچه رفته بود، دوست برادرم او را به مغازه اش کشاند و مورد تعرض قرار داد. همسرم را صدا کردم. گفت دخترمان را پیش ...
زندگی مشترکم پیش از آغاز به پایان رسید
به تو ندهد. بر پایه همین تجربه دست و پا شکسته حوصله کردم تا وقتی که او به منظور هواخوری از بند خارج شد، آرام آرام پشت سرش حرکت کردم. به سمت فروشگاه رفت من هم فرصت را غنیمت شمردم و نزدیکش شدم در حال پرداخت مبلغ چند بیسکوئیت بود که جلوش رفتم و آرام در گوشش گفتم اجازه میدی من حساب کنم؟ که با صدای بلندی پاسخ داد مثلا چرا؟ گفتم شاید تونسته باشم کاری کنم . با پوزخندی گفت خدا شفات بده . بهانه ...
مهدی پاکدل: سراغ اجرا نمی روم، بسیار خجالتی ام (2)
و موقعیت فعلی ام را مدیون آن هستم. دروغ که نمی توانم بگویم و مردم به واسطه سریال هایی که بازی کرده ام، به من محبت داشتند دارند. ولی وقتی آن شکل عوض می شود، ترجیح می دهم در کاری حضور داشته باشم که در شأن کاری و حرفه ای من باشد. خندوانه تجربه ای ناب بود تجربه حضور در خندوانه و بازتاب هایش برای شما چطور بود؟ چون من دوستی قدیمی با آقای جوان دارم ،دقیقا سال پی قبل از ...
برادرم زمانی که واقعیت را فهمید در غیاب پدرو مادرم به اتاق خوابم آمد / بدون اعتنا به التماس هایم دامنم ...
می کرد. ساغر ادامه داد: برای خواب به اتاقم رفتم و چون خسته بودم سریع خوابم برد هنوز زیاد نگذشته بود که صدای نفس های کسی را در نزدیکی خودم احساس کردم تا چشم باز کردم فریبرز را دیدم نگاهش فرق داشت ترسیدم و پرسیدم اینجا چه می کنی که خندید و گفت حالا که خواهر و برادر نیستیم بهتره با هم دوست دختر و دوست پسر باشیم گفتم خفه شو برو بیرون که ناگهان به من حمله کرد و آن شب بدون اعتنا به التماس ...
هدیه شهیدبالازاده درحین عملیات
...> حدود 200 متر از آنها فاصله گرفته بودم که با صحنه عجیب دیگری مواجه شدم. دو نفر عراقی درست جلوی راه من در یک سنگر نیم متر عرض و یک و نیم متر طول جای گرفته اند. پشتشان به دیواره سنگر بود و کلاه آهنی هم بر سر داشتند. نه راه پیش داشتم و نه راه برگشت. نفس عمیقی کشیدم تا بتوانم تمرکز داشته باشم. هر طور که شده باید از میان این عراقی ها عبور می کردم. اگر به آن ها شلیک می کردم نیروهای پشت سرم متوجه حضورم ...
گوینده اخبار یک سیما:همه تصمیمات مهم را با ضامن آهو گرفته ام/دوست دارم خادم حرم امام رضا(ع) باشم
نزدیک کنم و مشمول دعای شهیدان باشم، برای دنیا و آخرتم کافیست. آیا تا بحال از غذای حضرت نیز استفاده کرده اید؟ در ماه مبارک رمضان خیلی به دنبال این بودم که به مشهد بروم و به شوخی به همه می گفتم من فقط به خاطر افطاری ها دلم می خواهد بروم. آخر تصاویر سفره های بزرگ در صحن جامع را که می دیدم، قند در دلم آب می شد، خودم را تصور می کردم که در صحن کنار سفره حضرت نشسته ام، چه حالی بود ...
اطاعت؛ راهی برای دوری از وسوسه ها
کردم و ... اگر این مطالب را بیان کند، نشان می دهد که همان هوی و هوس و نفس است. مرز بین این که انسان بفهمد نیّتی که کرده، از الهامات الهی بوده، یا هوی و هوس و وسوسه شیطان بوده، این جاست. این مطلب، شاخص بسیار زیبایی است. لذا تشخیص این مرز در این است که در درون خودم ببینم، من که می گفتم: می خواهم درس بخوانم تا بیشتر بفهمم و بندگی کنم و بعد هم بتوانم به دیگران خدمت کنم ، حالا که موقعیّت خدمت ...
پدری که بقال محل را به خاطر آزار دخترش کشت
ایران آنلاین / متهم به قتل پیش از این به پرداخت دیه و حبس محکوم شده بود چرا که مقتول مهدورالدم شناخته شده بود اما این حکم از سوی دادرسان دیوانعالی تأیید نشد و یکبار دیگر متهم به قتل صبح دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری محاکمه شد و در آخرین دفاعش گفت: زمانی که متوجه رفتار شیطانی دوستم شدم آنقدر عصبانی و ناراحت بودم که مجبور به کشتنش شدم، من او را کشتم تا بچه دیگری گرفتار فساد اخلاقی این مرد نشود. ...
اولویت ؛ تکریم و افزایش حقوق فرهنگیان
دانش آموزی نشان می دهد که آموزش و پرورش ما در بخش پرورش بسیار کاستی داشته است. شما فکر می کنید بتوانید در این فرصت اندک روی این موضوع به طور جدی فعالیت کنید؟ واقعیت این است که موفقیت در این موضوع یک نگاه جمعی می خواهد. اگر وزیر آموزش و پرورش شوم شاید بتوانم با یک دستوری بخواهم از حجم برخی کتاب ها کم کنند اما آیا می توانم ذهن آدم ها را به این سمت هدایت کنم. متأسفانه با ذهن های آموزش محور ...
شانس در خانه ام را نزده است/ یک شبه بازیگر نشده ام
آرزوها و خواسته هایتان؟ اگر آدم پیله و سمجی بودم، شاید در بازیگری خیلی زودتر به جایگاهی می رسیدم که الان هستم. اما واقعیت این است که سمج نیستم و عزت نفس خودم را حفظ می کنم. بیشتر تلاش کرده ام توانمندی های خود را افزایش دهم و منتظر یک اتفاق خوب بمانم تا این که مثلا مدام به تهیه کننده ها زنگ بزنم یا برای گرفتن نقش به دفاتر مختلف بروم.. سعی می کنم در هنگام بازی به دیالوگ ها و نوع بازی ام ...
136 روز در انتظار پیکرپدر/ اسدالله ابراهیمی شهید مدافع حرم جاوید الاثر است
، معصومه و مادر و پدر و خواهر و برادران شهید هنوز منتظرند تا پیکر اسدالله از سوریه برگردد و مزاری داشته باشد. همسر شهید ابراهیمی مانند دیگر همسران شهدای مدافع حرم جای خالی همسرانشان را در لحظه لحظه زندگی شان حس می کنند، به ویژه زمانی که بچه های کوچک شهید بهانه پدر را می گیرند و مادران جوان مجبورند در کنار مسئولیت زیادی که به دوششان افتاده، آنها را آرام کنند و جای خالی پدرشان را پر. همسر ...