سایر خبرها
کوروش شاه شاهان نیست
فرخزاد سال 45 از دنیا رفت درحالی اولین پیوند کلیه در سال 47 بود و در ثانی تا قبل از سال70 فروش کلیه یا نبوده یا اگه بوده انگشت شماربوده است، با این وجود چطور ممکن هست کسی از د استان ی بگوید که تقریبا 20 بعد از مرگش قرار است اتفاق بیفتد. با توجه به این نکته ثابت می شود که بیشتر روایت ها که از کوروش بیان شده فقط برای هدف خاصی مطرح شده است. اما کوروش پرست ها هرگز به من و تو نخواهند گفت، سخن ...
طنز؛ روزنامه نگارها جمع می شوند یا کم می شوند؟
. یه جایی بودم کل کل بین روزنامه نگارا بود. هرکی می اومد لاف می زد که من قوی ترم. اولی اومد گفت: من 30 سال ممنوع القلم بودم. رو دست من روزنامه نگار نمیاد. دومی اومد گفت: این که چیزی نیست من 20 سال حبس کشیدم. سومی اومد و گفت: من از سه سالگی حبس بودم. 6بار تبعید شدم. دو سه بار هم برام اعدام بریدن که تو سردخونه زنده شدم. یهو همه افتادن و بوسه برخاک پایش زدن و گفتن: بحق که شاخ ترین ما تویی. بعد یکی شون ...
عباس دانشجوی واقعی پیرو خط امام بود/ قرار کردیم که با هم شهید بشویم
موهای نسبتا بور دارند. حالا من که در چهره افراد دقیق نمی شدم اما رنگ پیراهن در ذهنم بود. چون این رنگ پیراهن طوری هم نبود که خیلی استفاده شود. طبق وعده به آنجا رفتم. از دور که داشتم به مکان ملاقات نزدیک می شدم یک نفر را دیدم که با موهای مجعد و بور و پیراهن لیمویی ایستاده است. به او نزدیک شدم و گفتم: آقای ورامینی؟ ایشان هم گفتند: خانم جهانگیری؟ این بار هر دو زودتر از موعد مقرر رسیده بودیم ...
تسخیر سفارت آمریکا منطبق بر قواعد بین المللی است/ احمدی نژاد موافق تسخیر سفارت نبود/ کسانی که می گویند ...
آمریکا می رفتند. من هم به آمریکا رفتم تا درس بخوانم و برای خودم شخصیتی علمی بشوم و نوکر دولت ایران زمان شاه نشوم. ابتدا رفتم در دانشگاه دیویس که دانشگاه خوبی هم بود در کالیفرنیا شروع به درس خواندن کردم. آنجا بود که به خاطر تهیه گوشت و غذای حلال، گیر شهید قندی افتادم که خدا رحمتش کند. بعد هم با آقای زالی آشنا شدم که مدتی وزیر کشاورزی و مدتی هم نماینده مجلس بود. این ها هم آنجا درس می خواندند ...
به دینامیک های فرهنگی شرکت ها احترام بگذارید
رویکرد بازار به سوی تکنولوژی in-memory ، ابزارهای موبایل و رایانش ابری در حال متحول کردن صنعت ما است . البته ما در مورد همه چیز توافق نداشتیم، اما قانونی گذاشتیم که بهترین ایده اجرایی شود، فارغ از اینکه چه کسی آن را مطرح کرده باشد. جیم شریک فوق العاده ای بود و الان دوست خیلی خوبی برای من است . شرکتی برای سال های متمادی جیم در سال 2014 بازنشسته شد و من تنها مدیرعامل شرکت شدم ...
تهران تا کربلا با پای پیاده
بارش را جمع کرد و صبح تاسوعا از خانه راه افتاد و به سمت حرم حرکت کرد. با این زائر پیاده حسینی درحالی که بیش از 800 کیلومتر از راه را طی کرده بود همراه شدیم تا از حال و هوای خوب این روزهایش باخبر شویم. برای این سفر 18 کیلو وزن کم کردم کمال شیرافکن متولد 1358 در شمیرانات تهران است و سال هاست در صنف آهن فروشی و آهنگری مشغول است. چند سالی دلش هوای حرم داشت؛ اما می خواست اولین سفرش ...
منوچهر والی زاده، گوینده و بازیگر سینما و تلویزیون در گفتگو با روزان : صداهای ماندگارِ دوبلاژ ایران ...
. این سینما فقط پنج شنبه و جمعه ها باز می شد و چون در انتهای پاساژ بود، برای تبلیغ، بلندگویی را دم پاساژ در خیابان می گذاشتند و صدای فیلمی که در حال پخش بود را به آن وصل می کردند. به این شکل مردمی که از خیابان عبور می کردند متوجه وجود سینما و برنامه هایش می شدند. من هم با این دو برادر به آنجا می رفتم و یک بار که من برای شان ادای گوینده ها را در می آوردم، صاحب سینما صدایم را شنید و تعریف کرد و خواست ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
گرفتم و می افتادم دنبال دزدها. می خندد و می گوید: کل دزدهای محل از دستم عاصی شده بودند. یک بار به خاطر این توهم، دزدی که شیشه ماشین یکی از همسایه ها را پایین آورده بود، فراری دادم. مصرف مواد خسته ام کرده بود و بارها برای ترک اقدام کردم و کمپ رفتم اما نشد. در مدتی که امین درگیر اعتیاد بود، با دختری آشنا شد که عشق به او هنوز در نگاه و حرف هایش پیداست. وقتی از آن دختر حرف می زند، صدایش به وضوح ...
جانم برود مهم نیست، فقط ناموسم را حفظ کن
سربازها به دستشویی رفتم و برگشتم. ده دقیقه ای نگذشته بود که برادر قبادی را هم آوردند. صندلی نشان دادند تا بنشینم. برادر قبادی را روی زمین نشاندند. سربازی در آنجا بود که به نظر می آمد معاون فرمانده باشد. نگاه خاصی داشت. از سر لطف سیگاری به طرف برادر قبادی پرت کرد. برادر قبادی سیگار را برداشت. کار او خیلی ناراحتم کرد. به او گفتم: سیگار را نکش. ما الآن فقط با رفتار و عملمان می توانیم اسلام و انقلاب رو ...
اینجا آرزوها به فردا گره می خورد/وقتی نوعدوستی بهانه ای برای کمک می شود
وی کمک کرد دوره بیماری را پشت سر بگذارد و سلامت خود را دوباره به دست آورد، بگوید. گام اول؛ می خواهم زندگی کنم به خاطر دارم بعد از انجام عمل جراحی خانواده ام من را نزد متخصص آنکولوژی بردند. وی ابتدا توضیحاتی درباره بیماری سرطان به من داد، این موضوع باعث شد تا سئوال کنم که آیا من به سرطان مبتلا شده ام؟ البته منتظر بودم که پاسخ پزشک منفی باشد. ولی در کمال تعجب وی گفت که دچار این ...
جزئیات مرگ دختر 7 ساله کرجی از زبان مادر/ اطلاعات مهمی که اکنون دست وکیل است
مسئولین بیمارستان و علوم پزشکی حتی از دادن یک دلداری بسیار ساده نیز تا این ساعت امتناع کردند و زمانی که خبر درگذشت دلبندم را در همان بیمارستان دریافت کردیم و من از حال رفتم هیچگونه دلداری و مراقبتی انجام نشد و حتی برادرم که از پرستاران طلب کمک و آرامبخش می کرد که بتواند ضجه ها و حال بسیار خراب مرا کنترل کند تا پول آمپول آرامبخش را نگرفتند اقدامی ننموده و می خواهم بگویم این اتفاق برای همه ممکن است ...
فساد سیاسی یا اقتصادی؛ دفع کدام یک اولویت دارد؟ (2)
ماهنامه نسیم بیداری - سعید حجاریان: زمانی محسن صفایی فراهانی گفت آنچه در دوره احمدی نژاد رخ داد، غارت سازمان یافته بود و این بهترین توصیف درباره دولت نهم و دهم بود. دلیل آن همه فساد چه بود؟ در مورد موضوع فساد در دوره دولت نهم و دهم که هر از چندی موارد بهت آور و تکان دهنده ای از آن درز می کند و رسانه ها هم به فراخور شرایطی که با آن مواجه اند به آن می پردازند و افکار عمومی نیز در این ارتباط به شدت ...
پسر نوجوان را به خانه دایی ام بردم تا علی او را اذیت و آزار کند / من پشت در خانه نگهبانی می دادم
و آزار کند / من پشت در خانه نگهبانی می دادم با دیدن رفتارهای سوسن در کنار نامزدم حس بدی داشتم / باقر گفت با این فکرهای احمقانه به خواهرم تهمت می زنم! کار زشت دختر تهرانی با دو پسرجوان در خودرو / من رفتارهای داشتم که آن دو به من نزدیک شدند زن جوان را برای نگهداری از پسر بچه هایم استخدام کردم / چند روز قبل متوجه واقعیت بسیار کثیفی شدم راننده پراید مشکی به ...
با دیدن رفتارهای سوسن در کنار نامزدم حس بدی داشتم / باقر گفت با این فکرهای احمقانه به خواهرم تهمت می زنم!
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، در دوران دبیرستان وقتی سخن از ازدواج به میان می آمد من با قاطعیت به دوستانم می گفتم با کسی ازدواج خواهم کرد که مورد تایید پدر و مادرم باشد. اما نمی دانم چرا وقتی درگیر عشق خیابانی شدم همه چیز را فراموش کردم تا این که زندگی ام در همان شب عروسی از هم پاشید و... دختر 19 ساله در میان های های گریه هایش و در حالی که عنوان می کرد با وجود آن که دیگر زندگی ام ...
هیچکاک ، مردی که زیاد می دانست! (2)
.... چه شانسی آوردم. همان موقع هم می دانستم دارم چه کار می کنم ولی با خودم می گفتم شاید هم سرش را بالا نیاورد. پیتر باگدانوویچ : آیا تعقیب والکر توسط گرینجر بیشتر به خاطر احساس گناهی که در قبال قتل همسرش داشت نبود؟ آلفرد هیچکاک : قطعا همینطور است. احساس میکرد که خودش همسرش را به قتل رسانده است. پیتر باگدانوویچ : I Confess آلفرد هیچکاک : این فیلم دو مشکل ...
سر زده به اتاق پسرم رفتم و آنچه دیدم قابل باور نبود / شوهر بی غیرتم در چشمانم زل زد و گفت مگه خارجی ها ...
باشی تا بدونی چی می گم، حتی رابطه بازیش با زن های مختلف رو هم تحمل کردم، خیلی عذاب آوره شوهرت رابطه اش با دیگران را به رخت بکشه اونوقت تو خون دل بخوری، این فضای مجازی هم شده بلای جان خانواده ها، همه اینها یه طرف پول بهم نمی ده میگه خودت خرجتو دربیار، زندگیم شده آشوب وقتی جیغ وداد می کنه بچه هام وحشت زده می شن، میگه اگه از حقوقت وبچه ها بگذری حاضرم طلاقت بدهم والا باید بسازی، ساختن که نه، دارم می ...
خانم ها به ورزشگاه بیایند، ورزشگاه ها آرام می گیرند
پرسپولیس بوده، سه بار به استادیوم رفته؛ بازی پرسپولیس و فولاد در جام حذفی دو سال قبل، بازی تراکتورسازی و فولاد که هفت فروردین ماه سال 1393 برگزار شد و بازی پرسپولیس و استقلال خوزستان را در استادیوم اهواز دیده. او یک بار هم حضور در ورزشگاه آزادی را تجربه کرده؛ در مراسم تشییع هادی نوروزی: در بازی تراکتورسازی فقط به خاطر علی کریمی به ورزشگاه رفتم. برای اینکه به مراسم هادی برسم، دوازده سیزده ساعت در راه ...
من یک غذای اضافی دارم! +عکس
میفرستادم تا غذای اضافه بگیرد و بخورد. تا اینکه یک روز به من غذا نرسید و من رفتم و گفتم محمد غذای اضافی کو؟! من غذا ندارم که بدون درنگ غذای خودش را به من داد. من قبول نکردم و گفتم غذا هست؛ اما از ایشان اصرار و از من انکار تا اینکه عباس یکی از رزمندگان شمالی که بعدا مجروح شدند، گفت سید جان غذای اضافی در کار نیست این محمد ما غذای خودش رو نمیخوره و اونو میداد به بچه ها. وقتی این ها را شنیدم بی اختیار ایشون رو در آغوش گرفتم و بوسیدم و اظهار شرمندگی که چرا نفهمیدم. شادی روح شهدای لشکر25 کربلا صلوات. شهید محمد بلباسی ...
بخش های خواندنی کتاب آن مرد با باران می آید
بیشتر در هم می رود و خط میان پیشانی اش عمیق تر می شود. جلو می آید و سدّ راهم می شود. - آهای بزغاله! تو نمی دونی این غلط زیادی رو کدوم پدر سوخته ای کرده؟ نگاهم در امتداد دستش، می دود روی دیوار آجری خانه اش. دهانم از تعجب باز می ماند. روی دیوار با اسپری قرمز شعار نوشته اند. اولِ جمله اش را نمی شود خواند، چون سربازی با یک سطل رنگ سفید، تند و تند در حال پاک کردن شعار است. اما از ادامه دست ...
منصور پورحیدری درگذشت
پورحیدری خیلی تعصب داشتم. از شنیدن این خبر بسیار متاسف و متاثر شدم. باید ضایعه درگذشت پورحیدری را به جامعه فوتبال و ورزش ایران تسلیت بگویم. با پورحیدری همبازی بودم حشمت مهاجرانی به چند دهه قبل بر می گردد، او می گوید: من در تاج با منصور همبازی بودم و در واقع بازیکنانی مثل پورحیدری و جباری تازه رو آماده بودند.من دو سال در تاج بازی کردم و بازیکنانی مثل شاهرخی، حبیبی، مرحوم رنجبر و ...
تصاویر / رزمایشی در روز شهادت حسین فهمیده
خودم جانباز است. دفعه قبل که آمدم هوا گرم بود، ما خیلی اذیت شدیم اما یه خورده که فکر کردم الان همانطور که من دلم می خواد زیر کولر باشم و صورتمو بشورم تو دهه 60 نوجونایی همسن من بودند که هشت سال در گرما و سرما این شرایط سخت رو تحمل کردند و بر هیچ کسی منت نذاشتند. یکی از آقا پسرهای نوجوان هم گفت: حس عجیبی دارم. دلم می خواهد مرگ من هم شهادت گونه باشد. امیرحسین با لهجه یزدی گفت ...
وقتی گفتند همسرت تیر خورده، گویی تیری به قلب من خورد
مسئولین بیایند عیادت شوهرم. گفتند مگر تو نمی دانستی شوهرت کجا کار می کند گفتم چرا می دانم عملیات بودند، پرستار گفت: شوهرت تیرخورده وقتی گفت تیر خورده انگار تیری خورد تو قلب من، عملش کردیم، واسه 6ماه نمی توانند راه بروند، خیلی حالم بد شد من را بردند تو اتاق پرستاری آب قند بهم دادند حالم که بهتر شدم برگشتم پیش شوهرم. کم کم همه فهمیدن رفت و آمد اول مثل آدمهایی که شوک بهشان وارد می شود باور ...
یک شب شوهرم با دوستانش به خانه آمد/ اوکاری از من خواست که بسیارشوکه شدم
پسر بیکار به درد زندگی نمی خورد. نان خور پدرش است. از همه اینها گذشته مردانگی و غیرت هم ندارد! اما من با شنیدن این حرف ها فکر می کردم مادرم اشتباه می کند و نمی داند که جمشید بارها به خاطر من در کوچه و خیابان با پسرهای زیادی دعوا و زد و خورد کرده است. آن موقع فکر می کردم غیرت و مردانگی همین است که آدم به خاطر دفاع از یک دختر با دیگران دعوا کند. حال آن که غافل بودم از بازی عجیب ...
به خانه بهروز رفتم و با او ارتباط برقرار کردم / بعد ازآن روز دیگر علاقه ای به دیدن همسرم نداشتم
... وی افزود: من دختری آرام و سر به راهی بودم همسرم در دوران عقد اصرار داشت یک گوشی تلفن همراه هوشمند بخرم او حرفش را به کرسی نشاند و خودش مرا وارد فضای مجازی کرد و متاسفانه در همین فضا با پسری آشنا شدم که شعرهای عاشقانه ای برایم می فرستاد مدتی نگذشته بود که با او قرار گذاشتم و همان بار نخست فریب ظاهر شیک او را خورده و با رفتن به خانه اش با این مرد که بهروز نام دارد رابطه برقرار کردم. ...
پدر استقلالی ها درگذشت
رفتم خونه و تا چند روز بعد،از این تیتر روزنامه آوای ساوه عصبانی بودم.هییی..چه زود گذشتن اون سالها.با گذشت اون هم سال من هنوز هودارا متعصب پرسپولیسم ولی واقعا منصور خان رو دوست داشتم و دارم.برای شادی روحش لطفا صلوات بفرستید. نقل قول +37 #32 آبی 2016-11-04 11:40 تشکر از همه ی پرسپولیسی های با معرفت نقل قول +61 #31 پرسپولیس 2016-11-04 11:36 خدا رحمتش کنه ...
منصور پورحیدری درگذشت
از پیشمون رفت. مرسی برای همه زحماتی که برای استقلال کشیدین. استقلال هرچی داره از شما داره. روحتون شاد. زرینچه: پورحیدری خودش را وقف استقلال کرده بود جواد زرینچه اظهار داشت: صبح امروز خبر را شنیدم باور نکردم. انتظار داشتم منصورخان مبارزه اش را ادامه دهد و از بیمارستان بیرون بیاید و کنار تیم قرار بگیرد اما این بار قسمت این بود که از پیش ما برود. چند روز قیل به دیدارش رفتم از ...
قاتل عفو شده دومین زن را مثله کرد!
داد که خیلی هول کرده است. او آن شیء مشکوک را داخل صندوق عقب خودرواش گذاشت و به ساختمان برگشت. من که به شدت مشکوک شده بودم، بلافاصله به سراغش رفتم اما ناگهان لکه های خون را در راه پله ها دیدم. همان لحظه سعید درحالی که یک کیسه پلاستیکی مشکی در دست داشت، ازخانه اش بیرون آمد و با دیدن من شوکه شد. با یک نگاه به کیسه پلاستیکی ناگهان با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم. پای قطع شده یک زن داخل آن بود. همان لحظه ...
بر فوبی اینگونه غلبه کنید
.... به من گفتند در منطقه کم عمق کنار دیوار شنا کنم. من خیلی راحت این کار را کردم. بعد از نیم ساعت مربی را صدا کردم و پرسیدم: حالا باید چه کار بکنم؟ مربی با بی حوصلگی گفت: همون کاری رو که گفتم بکن. من تا آخر وقت همان کار را کردم. روز بعد هم مثل روز اول گذشت. فکر می کردم مربی فراموشم کرده است. اما چند دقیقه مانده به آخر وقت صدایم زد و گفت که بروم لب استخر بایستم و ...
با موتور زنم را که داخل خودرو با مرد غریبه بود تا پارک چیتگر تعقیب کردم و ... + عکس
ایستاد گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم و وقتی پسر دوساله مان به خاطر بیماری فوت شد اختلاف های ما بیشتر شد. مدتی بعد مادرم هم فوت کرد و پدرم بیمار بود. به همین خاطر بیشتر وقتها به خانه پدرم می رفتم و فقط شبها به خانه بر می گشتم. در دوسال آخر من مدام درگیر کار و تهیه پول و وام برای هزینه های درمانی فرزندم و پدرم بودم و به همسرم توجهی نمی کردم. آخرین بار ظهر به خانه آمدم و بعد از خوردن نهار بیرون ...
امیدوارم بار دیگر تحت عنوان شفاف سازی آبروی افراد ریخته نشود
بتوان بر اساس آن تحلیل جمع بندی شده ای از مجموعه کارها داشت. از این رو در گذشته آن انضباط مالی که توقع می رفت وجود نداشت چرا که سیستم های نقدی و غیر نقدی مشخص نبود و در حسابرسی ها همه یا غیر قابل اظهار نظر و یا مردود بود. همچنین در ثبت و ضبط املاک اعم از مستعلات و زمین نظم درستی نبود. دکتر قالیباف ادامه داد: نمونه آن بی نظمی در گذشته این است که وقتی پل صدر را می ساختیم، یکی از املاک آنجا در ...