سایر منابع:
سایر خبرها
پسر نوجوان وسوسه صدای زن متاهل شده بود / اقدام زشت در بیابان در قرار شوم
همان بیابان رها کرد. به گزار ش رکنا، در این مرحله ماموران پی بردند که مرد جوان اهل تهران است و با هماهنگی بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تیمی از ماموران برای دستگیری مرد جوان وارد عمل شدند. این مرد که شهریار نام دارد پس از دستگیری پیش روی بازپرس آرش سیفی در شعبه چهارم دادسرای ناحیه 27 تهران قرار گرفت و گفت: از چندی پیش متوجه مزاحمت های تلفنی برای همسرم شدم و این در حالی ...
مسافر عشق در سفر بی بازگشت به آرزویش رسید
شهید سال قبل، شب قدر، در سوریه بود. در دلنوشته هایش هست که آنجا خواب امام حسین (علیه السلام) را می بیند که به او می گوید: تو در شب قدر سال آینده، دیگر نیستی و پیش ما می آیی. برای همین خود علی انتظار شهادتش را داشت. علی خیلی فعال بود. او برای انجام مأموریت زیاد به سوریه می رفت و بعد از مدت کوتاهی بازمی گشت. ما از کارها و برنامه های او متوجه شده بودیم که او یک روز شهید می شود. شهید علی امرایی روز اول تیر در چهارم ماه مبارک رمضان شهید می شود. شهید غفاری و شهید امینی را به همراه خود می برد اول به زیارت و بعد می روند برای جنگ. یک ساعت دیگر هر سه نفر با هم شهید می شوند. ...
کار کثیف پسر افغان با "شهلا" در خانه مجردیش + عکس
در برابر مدارک و شواهد پلیسی قرار گرفت لب به اعتراف گشود. غلام گفت: چندی پیش از طریق یکی از دوستانم با شهلا آشنا شدم و چون جایی برای نگهداری مواد نداشتم تصمیم گرفتم مواد را داخل خانه شهلا نگهداری کنم و از فروش مواد به او سهمی پرداخت می کردم. وی افزود: شب جنایت با همسرم درگیر شده بودم و جایی برای ماندن نداشتم به همین خاطر تنها جایی که سراغ داشتم خانه شهلا بود که به خانه اش ...
ماجرای جمع کردن بدن تکه تکه شهید دستغیب
وگو نشستند. *چگونگی آشنائی شما با شهید آیت الله دستغیب به چه نحو بود؟ من تقریباً از کودکی با ایشان آشنا بودم و مادرم این راه را به من نشان داد، یعنی سخت وابسته به آیت الله دستغیب بودم و مادرم مرا با خودشان به مسجد جمعه می بردند. من هم با چهره و هم با صحبت های ایشان بزرگ شدم. از طرفی مادر بزرگ من هم بسیار به ایشان وابسته بودند و از لحاظ خانوادگی آمد و شد داشتند. بعدها که شب ...
دختری که قربانی نقشه های شوم پسر شد و جان باخت
به طور وحشیانه ای مورد آزار و اذیت قرار داد. دختر جوان با ناراحتی ادامه داد: من و او هیچ رابطه دوستی و آشنایی نداشتیم و فقط به عنوان هنرور، به تهران سفر کردم. بعد از آن پاشا مرا با تهدید سوار خودرواش کرد و می دانستم سرنوشتی شوم در انتظارم است. با این حال لحظه خروج از آپارتمانش، مخفیانه از نمای بیرون ساختمان عکس گرفتم. تا اینکه در خیابان وقتی سرعت خودرو کم شد، از فرصت استفاده کردم و از ...
اینجا دختران را ساعتی می فروشند
...، خوب ببیند. شاید این تاریکی حکمتی دارد. آن هم برای شهری مانند تهران که فساد اینچنین عریان و آشکار آن هم در یکی از محله های قدیمی اش نباید بیش از حد آشکار شود. از خودم بی خود و دلنگران بودم که ناگهان متوجه قسمتی از کوچه شدم. انگار همه رفتارهای آدم ها از ابتدای کوچه دلنگرانی عجیبی به آدم می خواهند بدهند که اگر بروی داخل، چیزهایی را می بینی که نباید ببینی! چند سال پیش مانند همین ...
قتل هولناک داماد بدرفتار با تبر/برادر زن اقرار کرد
، اما وقتی بلاهایی را که مازیار سرش آورده بود، به یادش آوردم، آرام شد؛ ناهید هم همان شب همه ماجرا را فهمید.مانده بودیم چطور جنازه را از خانه بیرون ببریم؛ دو روزی گذشت بوی تعفن خانه را گرفته بود به ناهید و مریم گفتم بچه ها را بیرون ببرند، با تبر دوباره سراغ جنازه رفتم و بدنش را تکه تکه کردم که داخل چند کیسه زباله جا کنم، اما باز ترسیدم جنازه را بیرون ببرم مبادا همسایه ها متوجه شوند.دو روز دیگر هم ...
درد و رنج همنشین 16 ساله دختر جوان دلفانی
نسخه های آن طی سال ها فقط در حد یک نسخه باقی ماند و دستور غذایی پزشکانی که هیچ وقت به خاطر نداشتن درآمد به آن عمل نشد و مجبور شدم هرچه مادر با دست تنگش فراهم می کند استفاده کنم. آری زهرای جوان این روزها درمان دردش را عمل می داند و منتظر دستان گرم خیرانی است تا با کمک های انسان دوستانه خود بتواند بار دیگر بدون درد و رنج نفس بکشد. ...
سخنران مراسم ختم بازیگران هستم!
سینما گرفته تا سخنرانی در مراسم های هنرمندان بپرسیم و بشنویم. زمان شاه زندان رفتم حجت الاسلام یاری متولد سال 1335 در تهران است. سال ها در سازمان تبلیغات اسلامی و سازمان عقیدتی ساسی ارتش کار کرده و حالا بازنشسته است. ماجرای طلبه شدنش به قبل از انقلاب برمی گردد. به زمانی که روحانی شدن به این سادگی ها نبوده است. در سال 1351 طلبه شدم و به حوزه علمیه ای که نزدیک خانه مان بود، ورود پیدا کردم ...
جدایی از شوهر عاشق سرقت
و خانواده ام به دلیل اعتیادم مرا ترک کرده و با ما رفت و آمد نداشتند. همسرم برای این که اعتیادم را ترک کنم، خیلی تلاش کرد. حتی مرا در کمپ بستری کرد، اما انگار نمی توانستم دزدی و اعتیاد را کنار بگذارم. اعتیادم باعث شد بیکار شوم. همسرم در تولیدی کار می کرد تا هزینه زندگی مان را تامین کند. من به زور پول مواد را از او می گرفتم. برای خرید موادمخدر، دخل زنی و کیف قاپی می کردم. روز حادثه هم پول مواد ...
امام جماعتی که راننده تاکسی است
کارهای فرهنگی با فضای کاری جدید شما در تاکسی و عبور و مرور مرتب در خیابان های شهر تفاوت های زیادی داشت. چطور با این تفاوت ها کنار آمدید و ماندگار شدید؟ ببینیدقبل از این اتفاق، من اصلا تجربه رانندگی در یک وسیله نقلیه عمومی را نداشتم، اما وقتی در این فضا قرار گرفتم، دیدم چقدر هم جالب است، هم خیلی جذاب. دیدم همکارهایم چه آدم های باصفا و صمیمی ای هستند، چقدر محترم و با محبت هستند و همه اینها باعث ...
رشد مورچه وار را دوست دارم
کرده و پرچم ایران و شیراز را بالا برده بود. وی در مورد چگونگی ورودش به عرصه موسیقی گفت: از دوران کودکی علاقه مند بودم و ارگ هم می زدم، یک تک آهنگ را خیلی خوب می نواختم و همیشه هم کلی ذوقم را می کردند. علی رغم اینکه بعد از دوره ابتدایی، در آزمون ورودی مدرسه تیزهوشان قبول شدم، با توجه به راه اندازی مدرسه موسیقی، با حمایت مادرم و بعد از گذراندن امتحانات سخت ورودی، وارد مدرسه موسیقی شیراز شدم ...
ناگفته های 5 زن از آزار و اذیت راننده پژو در آبادان
آذر ماه اسیر اقدام شیطانی مرد قوی هیکل شده است. دختر جوان به ماموران گفت: منتظر تاکسی بودم که پژو 405 سفید رنگی جلوی پایم توقف کرد و اما چون احتمال می دادم مرد جوان مسافرکش است سوار بر خودرویش شدم اما هنوز لحظاتی نگذشته بود که درهای خودرو قفل شد و راننده جوان مسیرش را به بیرون شهر تغییر داد. وی افزود: شروع به جیغ و فریاد کردم که مرد قوی هیکل چاقوی بزرگی را روی گردنم گذاشت و ...
دختر دزد شیشه ای : پدرم را نمی خواهم!
...، تصمیم گرفتم کیفش را بدزدم تا مواد بخرم اماخیلی زود دستگیرشدم. حالا هم مثل همیشه شرمنده همسروفرزندم هستم. ! همزمان با اعتراف مرد جوان به سرقت، همسرش که درجلسه بازپرسی حضورداشت خواستار جدایی از شوهرش و گرفتن حق حضانت دختر 13 ساله شان شد. او با اشاره به زندگی پرفرازونشیب 18 ساله شان گفت: 14 سالم بود که به قول خودم عاشق شدم و با هزار امید وآرزو ازدواج کردم. اوایل زندگی خوبی داشتیم ...
ستاره فوتبال ما یک داور است؛ علیرضا فغانی
بازی متوجه اصل موضوع شدم و دفعه بعدی که داور بازی تیمش بودم، همان اول بازی جلوی کاپیتان تیمش موضوع را گفتم و تاکید کردم اگر کار دفعه قبل را تکرار کنی، یک ضرب اخراجت می کنم. این هشدار تاثیر هم داشت؟ - چه جورم؛ چنان با لحن و قیافه جدی گفتم که در جریان بازی طرف را می زدند و راستی راستی هم می زدند اما می ترسید خودش را روی زمین بیندازد و نگران بود من اخراجش کنم! برعکس ...
دموکراسی مستقیم کاسترو
در آن ساحل سوت وکور هم رنج می کشد و مردی است که در هر موقعیتی جزئیات و کلیات را در هم می آمیزد. هاوانا، بهار 1960: آن شهری که در سال 1949 دیده بودم و تا آن اندازه مرا به وجد آورده بود، کاملا با تصوراتم تفاوت داشت و این بار به طور کلی آن را درک نمی کردم. من در جست وجوی انقلاب در خیابان های پایتخت بودم. ما یعنی من و سیمون دوبووار ساعت ها به همه جای شهر سر می زدیم اما من متوجه شدم که هیچ ...
قصه تلخ و شیرین غربت برای یک زوج زابلی
شهرستان زابل در تهران تقاضای کمک کردم تا شرایطی را فراهم کنند و خانواده ام در این مدت سرپناهی داشته باشند. قول مساعدت دادند و خوشحال بودم که من و همسرم دیگر قرار نیست غصه محل زندگی در این سه ماه را بخوریم، اما این خوشحالی عمری نداشت. درست از صبح همان روزی که قرار بود ابراهیم مرخص شود و او را به خانه ای که نماینده شهر زابل قول داده بود، ببریم، تلفنش از دسترس خارج شد و دست ما به جایی نرسید. دنیا روی سرم ...
صورت شین آبادی ها برایم تداعی شد
: اهالی روستا وقتی از موضوع باخبر شدند برای کمک و قدردانی از من آمدند و آنجا بود که تازه متوجه سوختگی دست و صورت خودم شدم. در آن لحظات احساس کردم که دختر و پسرخودم در کلاس نشسته اند و باید آنها را نجات می دادم. با وجود سوختگی اجازه ندادم کلاس تعطیل شود و فردای آن روز دوباره کلاس را دایر کردم./روزنامه ایران ...
به شوق فرهنگ ایرانی؛ از تعزیه تا زبان فارسی
برای شهرداری بود و هنوز آن صحنه به ذهنم می آید که ماشین پر از گل آوردند و بسیاری مقامات شرکت کردند که به هر روی در بیدارشدن ذهن تأثیر می گذارد. بعداً در سال های آخر دبیرستان به فعالیت های غیرمجاز کشیده شدم و عضو جبهه ملی ایران شدم و هنگامی که رفراندوم انقلاب سفید شاه و ملت برگزار شد، برای نخستین بار در بازار تجریش با بچه های دوره دبیرستان راه افتادیم و شعار دادیم که همان زمان ما را گرفتند و بردند ...
خاطرات اسارت / در زندان ابوغریب
انفرادی بودم بایکی از نگهبانان عراقی درگیر شدم. در یکی از روزها وقتی به دستشویی رفتم به علت کمبود آب و اینکه هر دو دستم از 4نقطه شکسته بود و یکی از دست هایم داخل گچ بود کمی دیرتر از معمول همه روزه از دستشویی خارج شدم. یکی از نگهبانان به نام احمد که 20سال سن داشت پشت میز بند نشسته بود وقتی مرا دید شروع به ناسزا گفتن کرد. من هم نتوانستم خودداری کنم و همان دشنام را با غضب و فریاد نثارش کردم. او که انتظار ...
دیدار با امام خامنه ای تنها آرزوی فرزند شهید مدافع حرم زینبیون
) دفاع کنه به سوریه رفت و شهید شد. بابام وقتی خواست بره به من گفت: دخترم اگه من شهید شدم گریه نکن. اگر خوش حال باشی منم خوش حالم اگرتو گریه کنی منم ناراحت می شوم. فاطمه کوثر با لحن کوکانه خود ادامه می دهد: دلم برای بابام خیلی تنگ شده. وقتی دلم براش تنگ میشه بهش می گم بابایی دعا می کنم امام زمان(عج) ظهور کنه تا همه دشمن ها رو از بین ببره. سردار ساجدی نیا: وظیفه داریم به عنوان مدافعان ...
پدر،عشق و دختر
عنوان جانشین خود در آموزشگاه و موزه معرفی کرد؟ همه ما خواهر و برادرها علاقه خاصی به پدر داشتیم اما وابستگی من فراتر از رابطه معمولی یک دختر به پدرش بود. من آنقدر ایشان را دوست داشتم که همه دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ام را در کنارش گذراندم. برای من عشقی بالاتر از دوست داشتن پدرم نبوده و نیست. شاید به خاطر او بود که به هنر فرشبافی کشیده شدم. یادم هست اولین بار 9ساله بودم که پدرم وقتی ...
"علی اصغر"، غواصی که اذان شهادت سر داد!
شب سرد و ظلمانی زمستان در حالی که به سختی از میان کوچه های پوشیده از برف به طرف بسیج می رفتم ناگهان نور چراغ های یک ماشین چشمم را زد. بر سر جایم میخکوب شدم. ماشین جلوی پایم ایستاد. کسی سرش را از پنجره ماشین بیرون آورده بود و مرا صدا می کرد. خوب که دقت کردم فرمانده لشکر یعنی "مهدی کیانی" و علی آقا را تو ماشین دیدم. در همان حالت خبر شهادت علی اصغر را به من دادند. وقتیکه پیکر مطهر علی اصغر را در ...
یک دست به افتخار مسئولین دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از کرددانش ،یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج در مورد مراسم حنابندان در این دانشگاه و اجرای ساز و دهل یادداشتی به کُرددانش ارسال کرده است. متن این یادداشت در زیر آمده است: گاهی با خودم فکر میکنم که قرار است با اتمام درسم در دانشگاه به کجا برسم و چه مشکلی از مشکلات اطرافم را حل کنم, دیروز که به دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج وارد شدم با خود فکر کردم که آیا همان مسیر همیشگی هر روز را آماده ا ...
گفتند در ارتش گرد سیاست نگردید که تیرباران می شوید
. امتحانات زبان انگلیسی شروع شد و من هم که آمادگی قبلی داشتم، قبول شدم و برای طی دوره عالی پیاده به آمریکا رفتم . همسرم همراهم بود. یک سال در مرکز پیاده آمریکا آموزش دیدم و با یک فرزند 40روزه برگشتم. در آنجا در یکی از کلیساهای بزرگ شهر "کلمبوس جورجیا " در معرفی اسلام سخنرانی داشتم که خیلی مورد توجه قرار گرفت. در بازگشت اقارب پرست را در خیابان دیدم. گفت یکماه پیش از آمریکا برگشته است . خانه ...
به التماسهایم در جاده خلوت توجه نکرد / مانند خفاش به دنبال دریدن من بود +عکس
اتاق خبر 24 : زن جوانی به نام آتنا به پلیس آگاهی مراجعه کرد و از مردی که وی را فریب داده بود شکایت کرد، وی گفت: تصمیم داشتم برای زندگی به کشور آلمان بروم به همین خاطر به سفارت آلمان در ایران ر فته بودم که با مرد جوانی به نام بهرام آشنا شدم. او می گفت در سفارت آلمان آشنا دارد و می تواند برایم ویزای شینگن تهیه کند. او با حرف هایش اعتمادم را جلب کرد وقرار شد من به او 70 میلیون ...
درخواست طلاق از شوهر سارق
.... متهم پس از اعتراف به سرقت با تشکیل پرونده برای بازجویی به دادسرای ناحیه 34 منتقل شد. مرد جوان که از سارقان سابقه دار بود وقتی مقابل قاضی سیدامین میروکیلی، دادیار شعبه چهارم قرار گرفت به سرقت از زن جوان اعتراف کرد. وی گفت: اعتیاد به شیشه همه زندگی ام را سوزاند. من کار خوبی داشتم، اما وقتی معتاد شدم از کار بیکار و مدتی بعد هم سارق شدم. پس از این همسرم برای خرجی خانه و دختر ...
زندگی نامه سید الاسرا ایران که نفس های آخرش را در وطن کشید+ تصاویر
فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند. *روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه ...
47 سال زندان برای گروگانگیران 5 میلیاردی
سمند سفیدرنگ برایمان بوق زد و ماه هم سوار شدیم. داخل خودرو راننده و یک سرنشین وجود داشت که هردو مرد بودند. من در میانه راه یعنی حوالی خیابان جناح از خودرو پیاده شدم. مهیار با همان خودروی سمند به خانه شان رفت. از آن لحظه به بعد دیگر از او خبری ندارم. پدر و مادر مهیار با شنیدن این موضوع نگرانیشان بیشتر شد تا این که چند ساعت بعد مرد ناشناسی با آنها تماس گرفت و درخواست 5 میلیارد تومان کرد ...
بنیاد در آینه مطبوعات
زنگوله ساختم و بر سر راه آن ها قرار دادم البته این طرح چندان کامل نبود و این اشکال را داشت که هر جنبنده ای به هنگام عبور از آن منطقه باعث ایجاد سر و صدا می شد. وی ادامه داد: در منطقه سومار هم از نارنجک تفنگی استفاده می کردیم که با دست تنظیم می شد و احتمال زیادی داشت که به هدف اصابت نکند برای همین پایه ای را با استفاده از لوله های آب ساختم تا احتمال اصابت به هدف افزایش یابد. وی با بیان این که برای ...