سایر منابع:
سایر خبرها
گفتند باید پایم قطع شود، و شد!
سوار قرار داده و از کوچه پس کوچه ها به کوچه ی چراغ برق بردند. پایم هنوز گرم بود و درد زیادی احساس نمی کردم، مرا داخل یک ماشین پیکان گذاشته و به بیمارستان کوثر (کوروش کبیر سابق) بردند، اما به دلیل اینکه ماموران جلوی بیمارستان کشیک می دادند، مرا به داخل بیمارستان نبرده، لذا ماشین به طرف خیابان توحید رفته و جلوی در منزلی ایستاد. بلافاصله مرا بغل کرده و گذاشتند وسط اتاق، به طوری که همه جا ...
آنقدر با کابل به کف پاهایم زدند که کفش ها برایم تنگ شده بود
به رو شدم. چند مأمور دیگر هم با کابل در کناری ایستاده بودند؛ همه ی این افراد از تهران آمده بودند و مأموریت داشتند که مرا دستگیر و بازجویی کنند. در بدو امر قبل از هر کاری، مرا خواباندند و با فحاشی و دشنام های رکیک، آنقدر با کابل به کف پاهایم زدند که متورم شدند. وقتی دست از زدن برداشتند و برخاستم، کفش ها برایم تنگ شده بود و به پایم نمی رفت. عصبانیت آنان بیشتر به این دلیل بود که گفتند: تو چهار، پنج ...
پایان سرسپردگی
نمی توانستیم قطعه ای که می خواهیم بسازیم یا حتی تعویض کنیم. فقط باید نظر آنها را تأمین می کردیم. در پادگان، درجه داران ما به نظامیان معمولی آمریکایی حتی تو نمی توانستند بگویند. واقعا اوضاع تحقیر کننده بود. برخوردهایشان خفت آمیز بود. مستشاران، حقوق و امکانات و زندگی شان عالی بود و در مقابل نظامیان ما حتی درجه داران مان در مقایسه با آنها از لحاظ معیشتی در وضعیت بدتری قرار داشتند. همه امکانات ارتش ...
نقاشی هایم گواه حق من برای زندگی است
کردند تا مهره های گردنم که آسیب شدیدی دیده بودند ثابت بمانند. شرایط بسیار سختی بود و درد همه وجودم را گرفته بود. پدرم مثل پروانه اطراف من می چرخید و امید می داد. ریسک عمل جراحی ام بالا بود و پزشکان امید زیادی به زنده ماندن من نداشتند اما با اصرار پدرم تحت عمل جراحی قرار گرفتم. 8 ساعت در اتاق عمل بودم و پزشک جراح بعد از عمل به پدرم گفت این یک معجزه بود. روزهای سخت سپری می شدند و من علاوه بر تحمل ...
اسامی ستون پنجم ها را به ایران آوردم
اردوگاه ایستادم. جای خالی خودمان را در بین بچه ها می دیدم. مکث کوتاهی کردم. بعد نگاهم را به کل اردوگاه انداختم. تمام بچه ها پشت پنجره یا روی بالکن ها ایستاده بودند. حتی سرگرد محمدی، اولین کسی که بعد از سیزده ماه وجود مرا به خانواده اطلاع داده بود و همیشه در سلول انفرادی به سر می برد را آزادش گذاشته بودند تا رفتن ما را تماشا کند. فاصله زیاد بود، ولی احساس می کردم چهره اش را می بینم که شادی و غم در آن ...
رمال بدجنس زن مطلقه را با ورد محبت به خانه شوهر سابق اش فرستاد اما ...
خانه اش رفته ام با جارو به جان من افتاد و مرا به این صورت که می بینید در آورد. به طوری که اگر همسایگان نمی رسیدند مرا کشته بود. آدم هایی که در خانه جمع شده بودند، مرا به بیمارستان بردند، آن شب را در بیمارستان بستری بودم و حالا برای شکایت به اینجا آمده ام و از رمال شکایت دارم که چرا مرا فریب داده و کلاه سرم گذاشته و از شوهر سابقم نیز شکایت دارم که چرا با زبان خوش، مرا از خانه اش بیرون نکرد و با جارو به جانم افتاد و این بلا را سرم آورد. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
نقشه دختر 17 ساله و ارسلان در کلانتری لو رفت
دختر 17 ساله ای که مدعی بود زورگیران طلاهایش را به سرقت برده اند وقتی فهمید که ماموران تجسس حرف هایش را باور نکرده اند در حالی که هاله ای از اشک چشمانش را پوشانده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در خانواده ای زندگی می کردم که آشفتگی و بدبختی در هر گوشه آن موج می زد. تعداد زیاد خواهران و برادرانم موجب شده بود تا من کمتر مورد توجه قرار بگیرم. در خانه ما از مهر و محبت خبری نبود و من هیچ گاه دست نوازش پدر و مادرم را احساس نکردم. در واقع ...
شاهدی در طبقه هشتم پلاسکو که با پاهای شکسته به بیرون پرید/ این گفتگو ویژه را حتما ببینید و بخوانید+عکس
به او گفتم که به دادم برس زیر آوار گیر افتادم. پس از اینکه گوشی را قطع کردم با خود گفتم زمان فکر کردن نیست، به همین دلیل با هر سختی که بود خودم را از زیر آوار خلاص کردم و سینه خیز تا لب پله ها رفتم، در آن جا آتش نشانانی که برای کمک آمده بودند متوجه حضور من شدند و مرا روی دست بلند کردند و به کمک پله ها یک طبقه به پایین بردند اما درد خیلی زیادی داشتم به بچه ها گفتم مرا روی زمین بگذارند و برانکارت ...
مبارزی که ساواک را خسته کرد +عکس
مجروحش را روی تخت بیمارستان شکنجه داد، بدنش 6 ماه تمام به تخت بسته شد و در تمام این مدت نمازش را به همان حالت خواند و همچنان زنده ماند. 10 انفجار تاریخی 6 بهمن سال51 و همچنین زخمی کردن چند مامور ساواک با پرتاب نارنجک در حین فرار از دیگر مبارزات اوست. صحبت از عزت الله شاهی (مطهری) که می شود همه یاد شکنجه های مخوف ساواک می افتند. همه مبارزین سیاسی دوران انقلاب با شنیدن نامش به اتفاق جرات ...
جدایی مان سخت بود
هم با ما کردند. روزی که قرار بود از عراق بیاییم به خانواده خبر داده بودند. وقتی ما را در اخبار دیده بودند، اطمینان پیدا کردند. آن شب، دهم بهمن ماه سال شصت و دو [1362] بود که به ایران رسیدیم. دو ساعتی در فرودگاه بودیم و ساعت یازده ما را با آمبولانس به طرف بیمارستان سرخه حصار بردند. برق نبود. نمی دانم خاموشی به چه علت بود. برف سنگینی باریده بود. تمام طول راه در سکوت و خاموشی طی شد. به ...
سه راوی و خاطراتی از انقلاب، دفاع مقدس و سوریه/اتفاق های اسارت
خودم را به مردن زده بودم، با قمقمه خودشان آب در دهانم ریختند و مرا به بیمارستان بردند. در آن بیمارستان سلیمانیه عراق 18 روز بستری بودم. وی از خاطرات 18 روزی که در بیمارستان بوده، این گونه گفت: ما هشت نفر در یک اتاق بودیم و من آن موقع به علت مجروح بودن پایم، اشک از گوشه چشمانم سرازیر می شد. سربازی به نام حسن که بالای سر من بود پرسید: مهدی چه شده؟ گفتم: پایم درد می کند. گفت: تو بسیجی هستی و ...
ماجرای شهید جاوید و شریعتی
دریافت که چه کسانی در چه برهه هایی، در مبارزات مشارکت داشتند. جامعه مدرسین با این کار، وارد مرحله جدیدی از مبارزات شد و تلاش خود را برای مراقبت از حضرت امام و به دست آوردن اخبار و اطلاعات ازشرایط ایشان درآن دوره، تشدید کرد. *از بازگشت حضرت امام به قم برایمان بگویید؟ هنگامی که حضرت امام از زندان و حصر بازگشتند، در قم استقبال بی نظیری از ایشان شد. بعد هم به منزل خود تشریف بردند و در ...
درخواست رامین رضاییان از سازمان لیگ
گفته بود جلوی برد پرسپولیس را به خاطر استقلالی ها می گیرم؟! نه، باور کنید اصلاً آن مصاحبه را ندیدم. من به خاطر فصل گذشته و اتفاقاتی که توی دلم مانده بود آن پنالتی را زدم و می خواستم جبران کنم ولی ربطی به مصاحبه محسن نداشت. شنیدیم کمال کامیابی نیا می دانسته ضربه ات را چیپ می زنی؟ به هیچ کس نگفته بودم. همه چیز در یک لحظه از ذهنم گذشت و 4 یا 5 ثانیه قبل از پنالتی ...
دختر فریب خورده در خلوتگاه شیطانی پسر هوس باز| کاش هرگز به آن باغ لعنتی نمی رفتم
...: این روزها دوست پسر داشتن مد شده و اگر کسی را نداشته باشی هیچ کس تحویلت نمی گیرد و فکر می کنند عقب مانده ای و.... چند روز بعد هم از او اصرار بود و از من انکار. تا اینکه مهران به من زنگ زد. پسر چرب زبانی بود و مدام از من تعریف می کرد و می گفت آنقدر از سمیرا راجع به من شنیده که مشتاق است مرا ببیند و می خواهد ارتباط مان بیشتر شود. اول قبول نمی کردم اما دست آخر خام حرف هایش شدم و قرار شد ...
برهانی: بعضی ها افتخار می کنند مرا از استقلال بیرون کردند
به گزارش" 11نیوز "؛ بهترین گل زن تاریخ باشگاه استقلال و در عین حال یکی از گل نزن ترین بازیکنان تاریخ آبی پوشان؛ آرش برهانی، مهمان این هفته ی برنامه ی زاویه بسته در سرویس3 بود تا بگوید چطور می تواند این همه گل خراب کند و چطور بهترین گل زن تاریخ باشگاه استقلال از این تیم کنار گذاشته شد. اگرچه از فرد مشخصی اسم نمی برد، اما از کسانی حرف می زند که سال هاست در استقلال مشغول فعالیت هستند، اما از درون به ...
اعتقاد به وجعلنا زیر پای عراقی ها! +عکس
خواسته به او فحش داده بود. آن هم نه یک بار و دو بار، چندین بار! مغازه دار به ساواک اطلاع داده بود. آن ها هم ردیابی کرده و دستگیرش کردند. کمی که کتک خورد، مرا لو داد. یک روز ساواک ریخت خانه ی ما، مرا بازداشت کرد و برد کلانتری. چندروز آن جا بودم. دائم بازجویی می کردند. می خواستند اعتراف بگیرند که برای چه کسی کار می کنم؟ هدفم از ساخت این وسیله چه بوده؟ هرچه قسم می خوردم که همین طوری ...
ناگفته های زندگی امام(ره) در فرانسه؛ حفاظت 5 زن از امام درنوفل لوشاتو
را به خود جلب می کرد. اتاقی که برای گفت و گو با همراه امام (ره) قرار گرفتیم در نوع خود جالب بود. تصاویری از مهندس بازرگان و دکتر شریعتی همراه با دست نوشته هایی از نوه دکتر یزدی فضای اتاق را پر کرده بود. پس از صرف یک فنجان چای گفتگو را آغاز کردم. *جناب آقای یزدی بگذارید نخستین سوال را اینگونه آغاز کنیم از میان این همه کشور، چرا "فرانسه" برای زندگی حضرت امام در دوران تبعید انتخاب شد؟ ...
امام به اصالت و حفظ شأن روحانیت معتقد بود/ حساسیت های امام نسبت به روشنفکران دینی
...، ولی آقا مصطفی یک مرتبه دست مرا گرفت و گفت: فلانی از همه بهتر است! امام گفت: من به شما امر می کنم که همه روزه مطبوعات را مطالعه کنید و روزانه به من گزارش بدهید. خرجش هم هرچه شود به من بگویید . گفتم: چند تا روزنامه و مجله که خرجی ندارد. اوایل من در ملاقات های عمومی پهلوی امام می نشستم و مطالب را می گفتم. یک بار یکی از آقایان که زنده است و داماد یکی از مراجعی بود که فوت کرده اند، گفت ...
چشم و امید خانواده ای به دستان خیرین
بود تا محل زندگی 6 نفر. درب های این خانه را از دور که دیدم فلزی بود و زنگ زده در ابتدا فکر کردم که این انباری است و خانه در پشت آن قرار دارد اما نه اشتباه فکر می کردم این انباری به ظاهر خانه، خانه و محل زندگی 6 نفر است.به درخانه رسیدم با سلام و احوال پرسی وارد خانه شدم در آن لحظات سنگین و دردناک نه دست به دوربین بردم و نه قلم.تنها داشتم در ذهنم این مشاهداتم را تجزیه و تحلیل می کردم که ...
اکبر گلپایگانی: می خواستند موسیقی ایرانی را خراب کنند
و صورتم را بشورم، آخر قرار بود آقای مهدیزاده و دیگران بیایند تا برویم کوه. به دکتر امامی تلفن زدم و گفتم این وضع برایم پیش آمده. گفت: تکان نخور که سکته کرده ای! گفتم: بلکه من سکسکه کرده ام و شما می گویید سکته! گفت: نه سکته کرده ای . خلاصه که به بیمارستان رفتم و پایم حرکت نکرد که نکرد. 10 روز مرا در بیمارستان نگه داشتند و بعد از 10 روز که آنجا بودم، گفتند تا عید امکان حرکت دادن پایت نیست. خلاصه که ...
خاطرات وزیر سپاه از امام/امام را از بنز پیاده کردیم تا سوار بلیزر شود
کس که شما بفرمایید ایشان گفت: من پیشنهاد می کنم خود شما این کار را به عهده بگیری. شهید مفتح و شهید بهشتی و شهید مطهری جلسه داشتند. بعد از چند دقیقه مرا صدا کردند. وارد اتاق که شدم، شهید بهشتی گفت: حاج محسن، خودت رانندگی ماشین امام را به عهده بگیر. به هیچ کس هم نگو چه کسی قرار است راننده شود. قرار شد به خاطر بستن فرودگاه، علما در مسجد دانشگاه تحصن کنند. من علمایی را که در ...
فرشته بود فرشته ماند
همه چیز آماده بود برای ورود عضو کوچک و جدید خانواده. دل توی دل هیچ کس نبود. بار و بنه و وسایل نوزاد در راه را جمع کرد تا از خانه مادربزرگ به خانه خودشان ببرد و بچیند. روزهای پایانی 9 ماه بارداری و چشم انتظاری بود. دائم با خود فکر می کرد به لحظات پایانی نزدیک می شود اما این لحظات خبر از وصال نداشت بلکه نشان از آسمانی شدن داشت. انسیه رمضانی لیسانس روانشناسی و از پرستاران بیمارستان ارتش که بارها فعل ...
"یزدی" و "قطب زاده" در نوفل لوشاتو "پادو" بودند +تصاویر
؟ گفتم بله. گفت من چه کار خیری می توانم به دست تو کنم؟ گفتم اگر این خانه های مقابل مسجد محمدی را بخری، من طلبه جمع می کنم و درس می دهم. دو قواره 250 متری را با چند اتاق خرید. یک آقایی هم از بازار پیدا شد که دوست من بود و آن هم قالی فرش کرد و طلبه ها را آوردیم و مشغول شدیم. ** نوفل لوشاتو و پاسخ جالب امام به یک خبرنگار تسنیم: شما در زمان تبعید حضرت امام سفری هم به نوفل لوشاتو داشتید. این ...
زنان در متن انقلاب اما در حاشیه تاریخ
آنچه در ادامه می آید تلاشی است جهت یادآوری زنان بی نام و نامداری که در متن قیام مردمی سال 1357 صادقانه و مخلصانه دست به یک حرکت جمعی زدند برای تغییر رژیمی که ظلم و ستمش بر همگان واضح و مبرهن شده بود و حضورشان گرچه خوب یه یادها نماند و امروزه گاهی در حقشان کم لطفی هم می شود، اما همین مناسبت های تاریخی و شکوهمند می تواند بهترین موقعیت باشد برای یادآوری دوباره آنها و ارزش گذاری بر فداکاری ها و ایثارهایشان طی سال های مبارزه برای پیروزی انقلاب. ...
بنیاد در آینه مطبوعات
شکنجه بردند. به طرق مختلف شکنجه ام کردند. ساواکیها گفتند برای اینکه آزادت کنیم باید به امام(ره) اهانت کنی؛ قبول نکردم. گفتند همسرت را می آوریم و جلوی چشمت اذیتش میکنیم؛ باز هم قبول نکردم. روز بعد گفتند همسرت را آورده ایم در اتاق کناری. صدایش را گوش کن. دیگر طاقتم را از دست داده بودم. با خدا راز و نیاز کردم که اگر همسرم است، به من ثابت کند وگرنه طاقتم بدهد تا بتوانم این شکنجه ها را تحمل کنم. بعد ...
خاطره جالب شاهنگیان از ساخت سرود 17 شهریور: این سرود را یک نفره ساختم/ مادرم می گفت مفت جان خود را از ...
به خاطر این بود که کار آنها خیلی با کارهای آن روز ما شباهت دارد. شما بایستی همه خطرات را به جان خود بخرید تا وارد یک وادی پر از خطر شوید. به موازات آن می توانید کارهایی که آن روز می شد با کارهایی که امروز این بچه ها انجام دادند کنار هم قرار دهید. خانمی تعریف می کرد یکی از آتش نشانان چنان من را بیرون انداخت که دست و بالم زخم شد، ولی خودش زیر آوار ماند، این را چگونه باید توصیف کرد؟ عین همین کار ...
شهادت پدر دوقلوها با سمّ تکفیری ها
بسته بودند. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. بعضی ها زیر لب ذکر می گفتند. بچه ها بیدار شده بودند و دوباره همان وضعیت را داشتیم. به هر طریقی بود حواسشان را پرت کردیم تا پرواز به زمین بنشیند . بعضی ها تنها آمده بودند و هنوز پدر خانواده را ندیده بودند و شوق زیادی داشتند. پدرها هم دست کمی از آن ها نداشتند. منتظر ایستاده بودند جلوی درب ورودی فرودگاه تا پس از چند ماه دوری، همسر و فرزندانشان را ...
گفتگوی خواندنی با دومین وزیر بهداری جمهوری اسلامی ایران
که این دانشجویان در کلاس های تئوری شرکت کنند و در کشیک ها نیز همه ساعات در اتاق عمل یا بالای سر بیمار باشند. رفتاری که من با بیماران داشتم، رفتار دکتر قریب بود. از مرحوم دکتر قریب یاد گرفته بودم که هرچقدر به دستیاران سخت بگیریم تا بیشتر با بیمار سروکار داشته باشند، در آینده انسان های بزرگی می شوند. من روی این مسئله خیلی پافشاری می کردم که هم دستیاران، خوب درس بخوانند و هم خوب کار جراحی را انجام ...
ورزی: از ساخت معمای شاه پشیمان نیستم/ روایت شریفی نیا از حضور در زندان های ساواک/ بازیگر معروفی که دوست ...
این سریال قرار داشتند. ** وقتی اطلاعات تاریخی کاملی ندارید، لطفا نقد نکنید شریفی نیا ادامه گفت: چندی پیش در جمعی حضور داشتم و دیدم یک پسر 24 ساله ضمن مخالفت با معمای شاه گفت: این سریال تاریخ را تحریف کرده است و من در جوابش گفتم تو چقدر کتاب و تاریخ خواندی که این را می گویی. مگر می شود فردی همین طوری حرفی را بزند و سریالی که این همه برای تولیدش زحمت کشیده را زیر سؤال ببرد. فردی ...
توانمندسازی، درمان کارتن خوابی
و در زمستان برق. زندگی در بالادست مرتضی گرد(که شهرک نام گرفته)آباد است و مانند همه مکان هان بالا، هنوز با اندک آبش، زندگی در خانه های آن چندان سخت نیست، اما هزاران تَن از پایین دست های دره نشین(زن و کودک و جوان و میانسال و کهنسال)، انگار نفرین گَزیده اند. بوی گند زباله در کوی مرتضی گرد، بویایی را می آزارد. گاهی آ ب بَرها، هفته ای یکی دو بار با تانکر آب می آورند که در آن ها نوزاد قورباغه ...