سایر منابع:
سایر خبرها
قهرمان، نامی برازنده شهید قهرمان مهدی زاده بود/ مرگ در راه خدا یک افتخار و ارزش است
...> دو ماه قبل از شهادتش در منطقه مهران زخمی شده بود و پس از مداوا به او گفتم چند روز مرخصی بگیر و در منزل استراحت کن اما وی قبول نکرد و گفت مادر باید به جبهه برگردم ، حضور در جبهه را بر استراحت در منزل ترجیح داد و به جبهه برگشت و پس از آن به شاخ شمیران اعزام شد و در همان عملیات (والفجر10) شهید شد. پس از شهادت 40روز خبری از جنازه شهید قهرمان نبود و بعد از 40 روز جنازه وی به میهن بازگشت و ...
اصغر وصالی حق الناس را زیر گلوله هم رعایت می کرد
سپاهی بودید؟ نه من به عنوان نیروی داوطلب رفته بودم. سال 60 سپاهی شدم. یک جورهایی آویزان اصغر آقا شدیم تا قبول کرد ما را هم با خودش به کردستان ببرد. خب سن و سال کمی هم داشتم و شهید وصالی ناچار بود فقط با رضایتنامه خانواده من را در گروهش بپذیرد. ما که به کردستان رفتیم، اولین محک جدی را در قضیه پاوه خوردیم که من هم جزو مدافعین این شهر بودم. ورود به بحث پاوه کمی گسترده می شود، اما چطور ...
روایتی از زندگی و شهادت سیدالشهدای جنگ
همت تنها نام یک اتوبان در پایتخت را می شناسد، یکی او را سردار خیبر می داند، دیگری تواضعش را می ستاید اما به هر دلیل از جمله مقتضی خاص جنگ، سال های پایانی عمر که دور از زادگاهش مشغول نبرد شد بیش از بقیه مقاطع عمرش برجسته شد، پیشینه افکار و عقاید و همچنین کارنامه عملی شهید همت در شهرضا چه در آستانه انقلاب و چه بعد از آن مورد واکاوی قرار نگرفته است. به طور قطع شهادت تحفه ای نیست که یک شبه و ...
قاسم خانی و فرخ نژاد؛ نه بد! نه جلف! خیلی هم خوب
بودی یا نه اصلاً رفاقت؟ پیمان: از لحظه اولی که فیلم را شروع کردم به نوشتن، حمید و سام و پژمان را در نظر داشتم و به گزینه دیگری فکر نکردم. به خاطر این که چندین سال است رفیق هستیم. خلاصه رفیق بازی دیگر! اگر قرار بود یک شخص سومی به غیر از شما و حمید این کار را کارگردانی کند. با همین گروه بازیگران، فکر می کنید فیلم به همین استانداردهایی که الان است، می رسید؟ حمید : ممکن ...
گفتگو با مردی که از دست 16 زن و دختر جوان تهرانی فراری بود
کلاهبرداری می کردی؟ در صحبت هایشان می فهمیدم که در دادگستری، شهرداری و بیمارستان به مشکل برخورده اند و من هم سریع به آنها می گفتم در این وزارتخانه آشنا دارم یا خودم پرسنل آنجا هستم. پول را که می گرفتی دیگر ارتباطت را قطع می کردی؟ نه همان لحظه، آنقدر سرکارشان می گذاشتم که خودشان می فهمیدند حرفه هایم دروغ بوده است. چند نفر را هدف فریبکاری ات قرار دادی؟ ...
مردانی که تن فروشی می کنند
لبی چیزهایی می گوید. همانطور که زیر چادر رژ لبش را پر رنگ می کند،می گوید: شوهرم 5 سال پیش به زندان افتاد و خرج 4 بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار می کردم. بیشتر خانه هایی که می رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می داد و من مجبور می شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی که همسایه روبرویم بود آشنا شدم. او به من گفت تا جوانم از این فرصت استفاده کنم؛ چم و خم کار را مدتی به من یاد داد ...
همسرم به من گفت تو را دوست دارم اما حضرت زینب(س) را خیلی بیشتر
.... احمد گفت نه حاج آقا من می خواهم الان که طعم شیرینی زندگی را می چشم، حالا که برای به دست آوردن همسرم چند سال صبر کردم و جنگیدم، حالا که پدر و مادر در کنارم هستند و شغل و در آمد خوبی دارم، شهید شوم. ایشان در پاسخ احمد گفت: فقط همین قدر به شما بگویم که خیلی به هم دل نبندید. یکی از شما، آن یکی را از دست می دهد. روز عید فطر بود و احمد خوشحال لبخند می زد. اما من یک دلهره عجیبی داشتم. مدتی بعد من ...
شاعر مکاشفه ها
مرحوم احمد عزیزی، از شاعران برجسته و ارئه دهنده سبک جدید مثنوی در ایران بود که اسفندماه سال 1386 بر اثر اختلالات کلیوی در حالت اغما بستری شد و طی این سال ها نیز در بیمارستان امام رضای کرمانشاه تحت مراقبت بود. وی دوشنبه 16 اسفندماه سال جاری درگذشت. آن چه در ادامه خواهید خواند نگاهی به آثار آن مرحوم است. * یک لیوان شطح داغ اگر به نیل وارگی چشمانم باور نمی کنی، گلنار! به ریگ رسانی ...
جزئیات کامل برنامه های نوروزی
...، آزاده صمدی، مهسا طهماسبی، جواد عسگری، شمسی فضل اللهی، رضا ناجی و مهوش وقاری در این مجموعه به ایفای نقش می پردازند. باز پخش این سریال 14:30 روز بعد خواهد بود. * برنامه سه گاه به تهیه کنندگی مجید معبودی، در 16 قسمت 60 دقیقه ای در ایام نوروز و هفته آخر پخش می شود. * برنامه ایران به تهیه کنندگی بشیری در 13 قسمت30 دقیقه ای، یکی دیگر از برنامه های عصرگاهی شبکه برای ایام ...
به مناسبت سالگرد شهید حاج محمد ابراهیم همت/ سرداری که برای خدا کار می کرد، سرانجام در عملیات خیبر به ...
زندگی و فعالیت آغازین محمد ابراهیم همت در 12 فروردین 1334 در شهرضای اصفهان بدنیا آمد و در همان شهر نوجوانی خود را با تحصیل گذراند و در سال 1352 دیپلم گرفت و در همان سال هم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و مدرک فوق دیپلم خود را در سال 1354 اخذ کرد. 2 سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا به تدریس تاریخ پرداخت. همت ...
جانبازی که در یک لحظه کباب شد ولی آه و ناله نکرد!
...؛ خاطرۀ شب های پرمخاطرۀ کردستان... خاطرۀ مسلم ابن عقیل و ترکش هایی که صادق خانۀ ما را بردند و تقدیر مرا با زخم هایی ماندگار رقم زدند. اینک صفحه ای از این 8 سال حضور در متن جنگ و روایت اولین باری که نورالدین عافی، مجروح شد. می دانستم آتش عقبۀ توپ 106، ده بیست برابر آر. پی. جی است! سریع بلند شدم، فندرسکی روی صندلی توپ نشسته بود تا طبق معمول بعد از اینکه چند گلوله کالیبر با ...
دیوارهای خاطره
که می آید، محمود اکبری خنده تلخی می کند از پشت تلفن: دارخویین؟ شماره من را از کجا پیدا کردید؟ تعجب می کند، بعد از این همه سال، دارخویین؟ 47 ساله است، یاد 15 سالگی اش زنده می شود. یاد سال های جنگ: دوبار به دارخویین اعزام شدم، آن موقع دانش آموز دبیرستانی بودم. 3، 4 ماه درس می خواندم، 3، 4 ماه جبهه بودم. قطعنامه 598 که امضا شد، بارمان را بستیم و برگشتیم اصفهان. می گوید تلمبه خانه، آسایشگاه و مقر ...
مردان افغانستانی برای پول آدم کشتند
مردان افغان که برای رسیدن به پول مرتکب دو فقره قتل شده اند، پای میز محاکمه رفته و جزئیات را توضیح دادند. به گزارش شرق، بهمن ماه سال 91 مردی به مأموران پلیس خبر داد که مادرش در خانه به قتل رسیده است. او در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: ما افغانستانی هستیم و در ایران زندگی می کنیم. من هشت میلیون تومان از یکی از هم وطنانم طلبکار بودم، به او گفتم پولم را لازم دارم و او هم قبول کرد که ...
مداحی معروف منم باید برم چگونه ساخته شد؟
...> آبان ماه امسال در دیدار مردم اصفهان با رهبر معظم انقلاب، برای اولین بار در حضور ایشان مداحی کردید، از حال و هوای این دیدار بگویید. حال و هوای آن روز قابل وصف نیست، چون خودم هم اولین بار بود به این شکل محضر حضرت آقا می رسیدم استرس زیادی هم داشتم، ولی با آن نگاه پدرانه و بزرگوارانه آقا آرام شدم. ماجرای خواندن بنده هم در آن روز حکایتی دارد. ابتدا قرار نبود در حضور خود آقا بخوانم، بلکه بنا ...
شهید عبداللهی از مدعیان صف اول گذر کرد
بودم که وقتی به منزل آمدم گفتم این بنده خدا معلوم نیست چه می گوید . مادرم از نوع حرف زدن من تعجب کرد. گفت چه شده است؟ حالم خیلی بد بود. گفتم نمی دانم، پدر جواد آمده است و می گوید علی شهید شده است. آرام و قرار نداشتم. به سمت خانه علی رفتم. دیدم دوستان جلوی درب خانه جمع شده اند. توی دلم گفتم خیلی بی معرفتی که من را تنها گذاشتی . شهید شدن علی اوج عاقبت به خیری بود، اما برای من که این قدر تنها شدم، رفتن او خیلی تلخ بود. من حس می کردم خیلی به علی نزدیک هستم و خیلی روی او کار کرده ام، اما به قول رهبر معظم انقلاب، ما مدعیان صف اول بودیم . ...
زندگی فرزندم با آتش بازی دیگران نابود شد
آتش شعله ور شد، سوزش شدیدی را در دست و صورتم احساس کردم، در همان لحظه پیش خودم گفتم بد بخت شدم و از این به بعد باید خانه نشین شوم، مثل مجسمه ای سیاه رنگ در کوچه نشسته بودم و هاج و واج بودم، مردم به اورژانس زنگ زدند، پدرم داشت سکته می کرد، در نهایت با خودروی شخصی به همراه والدین به درمانگاه رفتم، پوست های سوخته ام را با سرم جدا کردند و بعد به بیمارستان سوانح سوختگی ونک آمدم و بستری شدم، صورتم هم ...
حاج قاسم مردی از دیار شهداست / سید حمید میرافضلی را سید پا برهنه می نامیدیم
با سید به سال 59 و همان عملیاتی که حاج قاسم مجروح شد، برمی گردد. از مقر خودمان می خواستم به خط مقدم(جبهه طراح) که چند کیلومتر جلوتر بود، بروم. ماشینی از مقر خارج شد، دست تکان دادم و سوار ماشین شدم. راننده سیدپابرهنه بود اما آن زمان او را نمی شناختم. او از من پرسید اهل کجایی؟ گفتم: کرمان. گفت کجای کرمان؟ گفتم: رفسنجان. پرسید کجای رفسنجان؟ پاسخ دادم: کشکوئیه و ادامه داد: کجای کشکوئیه و من عنوان ...
در دادگاه قاتل مسلح 6 شهروند اراکی چه گذشت؟
پنجره مرا دید شناسایی کرد و هنگامی که برای صحبت کردن به جلوی در آمد به او گفتم که رسم مردانگی آن نیست که به یک زن آزار برسانی و سپس "ا.س" فریاد زد که پایین نیاید زیرا اسلحه من را دیده بود که بعد از آن "د.س" و سپس همسرش و "ا.س" و "س.س" را مورد شلیک قرار دادم. من احتمال داده بودم که این خانواده مادرم را مورد اذیت و آزار قرار دهند و به همین دلیل از مقتول "ع.م" درخواست کردم که به من مهلتی ...
فقط من نبودم / هر کدام از دختران محله دوست داشتند با پسر معروف محله مان حرف بزنند!
و مادرم هم ماشینی را که برایم خریده بود به نامم کرد. ما با خوشحالی به خانه بخت یعنی خانه ای که پدرم داده بود رفتیم. همه چیز خوب بود. زندگی شیرین تر از آن بود که فکرش را می کردم و خوشحال بودم که به خاطر حرف پدر و مادرم محمد را رد نکرده بودم. از ماه بعد محمد دیگر سر کار نیمه وقت هم نمی رفت و وقتی می گفتم که پول نداریم می خندید و می گفت خب از پدرت پول بگیر. اوایل فکر ...
دلم به بعضی ها خوش است
.... گفتم احمد مرا دوست داشت، اما گمان بیشتر از خودم، شعرهایم را، گفتم که من هیچوقت به خوبی شعرهایم نبوده ام. اما احمد و شعرهایش به خوبی هم بودند. یعنی هردو خوب بودند و زلال.اما نسل شاعران روزگار ما دارد کدر میشود. مثل آسمان تهران. چندماه پیش در نیمه شبی بینابین پاییز و زمستان، داشتم خواب میخک احمد عزیزی را میدیدم. چند مثنوی طولانی از او خواندم. به روزها و ماهها و سالهای پررنجش در این ...
دختر 17 ساله عجب کلکی کثیفی می خواست سر پلیس سوار کند!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، همه حرف هایم دروغ بود، به خاطر ترسی که از پدر و مادرم داشتم چند روز فکر کردم تا توانستم داستانی را سر هم کنم که قابل باور باشد اما نمی دانستم که این نقشه من تنها با چند سوال پلیس لو می رود. من با قصه ای که ساخته بودم خیلی راحت توانستم پدر و مادرم را فریب بدهم اما وقتی در کلانتری مورد بازجویی قرار گرفتم بلافاصله دچار تناقض گویی شدم و نتوانستم حقیقت ماجرا را کتمان ...
قتل رقیب عشقی پس از دوئل تلگرامی به خاطر دختری به نام شیرین+عکس
شد با هم ازدواج کنیم. مقتول هم عضو گروه تلگرامی بود، اما من او را نمی شناختم به همین دلیل بیشتر با دوستانی که می شناختم در گروه ارتباط پیامکی داشتم تا اینکه ظهر روز حادثه یکی از دوستانم به نام فریبرز که دوست مشترک من و مقتول بود، گروه سه نفری تشکیل داد. مقتول پیامی درباره دختر مورد علاقه ام در گروه فرستاد. او خبر داشت که من قرار است با شیرین ازدواج کنم و به همین دلیل از او بدگویی کرد و من هم چند ...
قاتل سریالی که مادرش را هم در اسلامشهر کشته بود،حرفی برای گفتن نداشت!
خانه مادرم ببرد و به او تحویل دهد که قبول کرد. با مادرم که تماس گرفتم گفت ابراهیم پول را به او داد و رفت. پسر مقتول گفت: لحظاتی قبل وقتی وارد خانه شدم دیدم که مادرم در اتاق پذیرایی افتاده است. خودم را که به بالینش رساندم، متوجه شدم، به قتل رسیده است. رها کردن قاتل بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، ابراهیم اولین مظنونی بود که مورد تحقیق قرار گرفت. او گفت: من نقشی در ماجرای ...
معلمان و سال ها اعتراض به لایحه بودجه
کاش دوباره به همان زمان برگردیم. امروز دریافتی من چندین برابر حقوق یک حق التدریس 12 ساعتی دهه هشتادی است اما قدرت خریدم اگر بدتر نشده باشد، بهتر هم نیست. این را گفتم تا یادم باشد، از ابتدای ورودم به آموزش وپرورش با مشکل مالی روبه رو بودم، زمانی که استخدام شدم، به منطقه ای با فاصله 50 کیلومتری از محل زندگی ام فرستاده شدم؛ روستایی محروم، با امکانات آموزشی محدود، بعضی از کلاس ها در این منطقه ...
آخرین وداع
جوانان آبیاری اش خواهد کرد، می گفت اگر من نباشم حتما صلاح و مصلحت خداست. در این 32 سال بی خبری، خواب پسرتان را هم می دیدید؟ بله، زیاد می دیدیم. یک بار در سفرمکه بودم و از حضرت فاطمه(س) خواستم محسن به خوابم بیاید. بعد از آن خیلی زود خوابش را دیدم درحالی که پهلویش زخمی بود. به او گفتم محسن تو که شهید شدی، حالا مشکلی نداری، گفت مادر می بینی که زنده ام، هرچه خدا بخواهد خوب است. ...
قتل بیوه ثروتمند در شب بارانی
افتاده و من به دروغ گفتم که کارت عروسی ام را آورده ام. بعد هم سهیلا برایم چای آورد و به درد دل پرداخت. بعد در اتاق پذیرایی برایم رختخواب پهن کرد و خودش به اتاق خوابش رفت. وقتی مطمئن شدم به خواب رفته، سراغش رفتم و او را خفه کردم و چند ضربه هم با چاقو به او زدم. بعد برای صحنه سازی از 2 چاقو استفاده کردم و او را عریان کردم تا وانمود کنم به دلیل روابط غیر اخلاقی به قتل رسیده است. بعد کارت بانکی، طلا و ...
کشتی رشته ورزشی پرطرفدار در جبهه ها
شهیدان عرب رستمی رفتن پسر کوچکش به جبهه را چنین شرح می دهد: من تصمیم گرفتم که با او حرف بزنم و او را قانع کنم، به اصغر گفتم که پسرم تو توانایی حمل کوله پشتی را نداری چگونه می توانی به جبهه بروی؟ او با لبخندی شیرین در جواب من گفت: پدر از کجا میدانی که من توانایی ندارم؟ من هم شرط گذاشتم که با من کشتی بگیرد، اگر برنده شد، به او اجازه می دهم. طبق شرط من شروع کردیم به کشتی گرفتن و فقط می شنیدم که می ...
عشق او به جهاد، جاده های جنگ را هموار کرد + عکس
دیگران که به شکلی با آنها در ارتباط بودم، طلب عفو و بخشش دارم، همه دعا کنید به خصوص توای مادرم شاید که به خود آیم، شاید قلب زنگار گرفته ام صیقل یابد و شاید هم دعای خیر شما سبب قبولی اعمالم و بخشش گناهانم شود. خداوند بخشنده مهربان، حلیم، رحیم، کریم و قادر، درست همان موقع که تمام بدی ها را کردم و پشت به او کردم طغیان کردم، نافرمانی کردم و در لجن زار غرق بودم بدون هیچ واسطه ای خودش دعوت می کند ...
2 انگیزه برای ارتکاب قتل 6 شهروند اراکی
.... مگر مادر من به برادرزاده ام گفته بود که مرتکب قتل پسر آنها شود؟ وقتی از زندان بیرون آمدم چون از قتل تبرئه شده بودم قصد داشتم شکایتم از خانواده مقتول را پس گرفته و رضایت بدهم، اما آنها مرا تهدید به کشتن کردند. این اتفاقات باعث شده بود علاوه بر اذیت مادرم، پدرم نیز دچار سکته شده و دو روز بعد از دنیا برود. متهم ردیف اول بیان کرد: خانواده مقتول حتی اسلحه نیز داشتند از این رو مجبور شدم ...
21 روز دلهره در کویر اسیر بودم / نیما دانشجوی 25 ساله اشتباهی دزدیده شده بود+عکس
را ندهید نیما را به پاکستان منتقل می کنیم. من هم به بهانه های متفاوت مثل اینکه چرا پسر من؟ او که کاری نکرده؟ الان کجاست و حالش چطور است؟ سعی کردم بیشتر صحبت کنم اما او فقط گفت پول را آماده کنید تا بگوییم شما چه کنید و قطع کرد. موضوع را به اطلاع پلیس رساندیم و پس از آن دیگر خبری نشد تا 3 روز بعد یعنی چهارشنبه که من به اتفاق یکی دیگر از اقوام در خیابان بودیم که سردار محمد با همان شماره عجیب تماس گرفت ...