سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که یک دختر7ساله را خریده بود،هنگام ثبت نامش در مدرسه دستگیرشد
ایران نوشت:چند روز قبل زن میانسالی که مدیرمدرسه ای بود با پلیس تماس گرفت وگفت: دقایقی قبل زن میانسالی برای ثبت نام فرزندش به مدرسه ما آمد. او می گوید به تازگی اسباب کشی کرده اند و به همین خاطر می باید دخترش را درمدرسه ما ثبت نام کند. اما زمانی که شناسنامه دانش آموز را بررسی کردم متوجه دستکاری درآن شدم. ضمن اینکه تصور می کنم که شناسنامه جعلی باشد. به دنبال این تماس مأموران پلیس وارد عمل ...
از هرمز تا میدان آزادی
. رفته بود توی انبار لباس ها قایم شده بود. لباس مریض ها را ریختم روی سرش و گفتم: دفعه دیگه نگاه چپ به عکس امام بکنی زنده نمیمونی . چند روزی برای اینکه از این فضا راحت بشوم رفتم جزیره، بچه ها سنگ تمام گذاشته بودند. سینما درست کرده بودند به یک ستون بزرگ یک پرده سفید زده بودند و فیلم پخش می کردند . دلم برای معدن خاک سرخ تنگ شده بود حتی برای راننده ی پیرش که آن وقت ها که ...
مشق مهربانی
دانش آموزان سال های قبل مدرسه انجام داده بودند و حالا نوبت به ما رسیده بود. انگیزه ی چندانی برای شرکت نداشتم. حتی در این فکر بودم که به بهانه ی شرکت در این طرح، یکی دو روز از دست مشق و مدرسه راحت شوم و... اما شنیدن یک داستان، کمی توجهم را جلب کرد. داستان مرد فقیری که به پیرزنی کمک می کند و در اوج نیاز، پولی از پیرزن نمی گیرد و تنها از او خواهش می کند هروقت کار خیر انجام داد، به فکر او ...
پدرم از ارتباط من و اسحاق خبر ندارد / شوهرم هم می گفت تا با کسی ارتباط داری و ..! + عکس
دیگر سراغ آنها نرفت. چون می گفت عاشق ام است.و.. اسحاق اسلحه را به چه دلیل با خود به ایران آورده بود؟ در عراق حمل اسلحه ایرادی ندارد. اغلب مردم هم اسلحه دارند. مدتی قبل شبانه به خانه پدری اسحاق ریختند و خواهر و برادرش را کشتند. هنوز هم قاتلان آنهامشخص نشده اند.به همین خاطراوهمیشه اسلحه داشت. حالا پشیمانی؟ بله اما افسوس که خودم با دست های خودم زندگی خود ...
هم کلام کوچک ما
افزایش می دهدکه ناشی از واژگان بیشتری است که در خلل آن تعامل آموخته و می تواند با کمک آنها بهتر فکر کند. بنابراین تعامل بیشتر با کودک منجر به رشد مغزی او می شود. نقش هم صحبتی با بچه های کوچک در افزایش مهارت های اجتماعی و روابط سالم کودک هم جدی است. ما به عنوان والدین، نخستین و بهترین معلم کودک برای درک معانی هستیم و کودک راحت تر از هر کسی به ما اطمینان پیدا می کند و ارتباط سازنده با ما را از ...
خانم معلمی که برای نجات شاگردان خطر را به جان خرید
گیتی اش را حمایت کرده است. در نبود او به امورات خانه رسیده است و روز ها و شب های امتحان نگذاشته گیتی دست به سیاه و سفید بزند و از جایش بلند شود. گفت وگوی ما که از دفتر مدیریت در هیاهوی صدای بچه ها که تعطیل شده اند شروع شد و در مسیر مدرسه به خانه ادامه پیدا کرد. حالا گیتی به خانه رسیده است آن هم درست در لحظه ای که حرف از همکاری همسر است و گیتی شاهد این مدعایش را می آورد که همسر سفره ناهار را آماده کرده و این درست زمانی است که سؤال های ما به جمله پایانی می رسد و خانم معلم می رود که خود را برای نیم پرکار دیگر روز آماده کند./ ایران بانو ...
کتابی شیرین و جذاب برای حل بحران های تربیت کودک
تنگ بین قفسه های کتاب ایستاده بودم و کتاب را با ولع می خواندم. پاسخ خیلی از سوال ها و سردرگمی هایم در بچه داری را پیدا کرده بودم. بعد از آن حال بد و افکار مغشوش، کتاب برایم حکم معجزه ای را داشت که دلم نمی آمد زمین بگذارمش. کمی بعد رفتم روی صندلی نشستم و باز غرق خواندن شدم. تمام ساعت های آن روز من در کتابخانه به جای درس خواندن برای امتحان چند روز آینده، صرف خواندن کتاب کودک، خانواده، انسان شد. با ...
همسر سابق عامل قتلهای زنجیره ای گیلان، رازهای ناگفته را فاش کرد
زمانی که مرا برای وضع حمل به بیمارستان بردند، غیبش زد وناپدید شد که بعدها متوجه شدم با زنی به شهرستان فومن رفته بود و علت رها کردن من در بیمارستان هم همین بود. در برابر این رفتارهای شوهرسابق ات چه عکس العملی نشان می دادی؟ هیچ ، البته چاره ای نداشتم، چون دلم می خواست زندگی کنم.هم به خاطر خودم وهم بچه ام. اما فرزاد مرد زندگی نبود ودائم به دنبال هوسرانی هایش می رفت. چه شد که از او ...
ثبت نام در مدرسه راز فروش دختر7ساله را فاش کرد
سالی از ازدواج ما گذشته بود، اما ما بچه دار نمی شدیم. آن زمان در تهران زندگی می کردیم و چند بار هم تصمیم گرفتیم از سازمان بهزیستی نوزادی را برای سرپرستی قبول کنیم، اما موفق نشدیم تا اینکه هفت سال قبل یکی از همسایه ها ما که چند فرزند داشت بچه ای دوباره به دنیا آورد. آنها وضع مالی خوبی نداشتند که متوجه شدم قصد دارند نوزادشان را بفروشند. بنابراین من و همسرم که فرزندی نداشتیم دختر آنها را ...
شوهرم کشته شد تا فرزندانم پیش من باشند
...> زمانی که جسد شوهرم کشف شد و جنایت لو رفت. من به عنوان تنها مظنون بازداشت شدم. مدتی سکوت کردم، اما دیگر نتوانستم و تصمیم گرفتم به خاطر دلتنگی بچه هایم سکوت خود را بشکنم و اعتراف کنم. بعد هم گفتم که همدستانم ناخواسته به این جنایت دست زده اند و هیچ کدام از ما نمی خواستیم شوهرم فوت کند. با اعتراف من بود که آنها نیز بازداشت و همگی روانه زندان شدیم. پشیمانی؟ خیلی. تصمیم عجولانه من ...
ترس از تمسخر، انگیزه نوجوان متهم به قتل
داد و زنگ را به صدا در آورد. کیفم را برداشتم؛ نمی دانستم چه کار باید بکنم؛ فقط می دانستم وقتی پایم را از مدرسه بیرون بگذارم، دعوا شروع می شود. از مدرسه خارج شدم. دیدم امیر با پنج نفر از دوستانش جلوی مدرسه منتظر من است؛ تا من را دیدند شروع کردند به فحش دادن. ناگهان امیر به سمت من حمله کرد و یقه ام را گرفت. سعی کردم خودم را از دست او بیرون بکشم و او را بزنم اما تعداد آنها زیاد بود؛ برای اینکه آنها ...
اعتراض خانم بازیگر به برخورد نامناسب در بیمارستان ها
که در صحنه تصویربرداری منجر به شکستگی پایش شد، اظهار کرد: سر صحنه فیلمبرداری در یک شیب سیمانی پای من پیچ خورد و از دو ناحیه شکست و رباط پایم آسیب دید. به سرعت با خانم رویا تیموریان و دستیار تولید و راننده به کلینیکی نزدیک محل فیلمبرداری منتقل شدم. متاسفانه رادیولوژی نداشتند. خودم پیشنهاد کردم به بیمارستانی که مخصوص شکستگی و اورتوپدی است برویم و همزمان با پزشک معالج ستونِ فقراتم جناب آقای مسعود ...
چه هنرمندانی دستبند سفید دارند
. من یه دستبند دارم، پارسال روز معلم اینو شاگردام با هم برام خریدن. من یه دستبند دارم، بچه اولمون که دنیا اومد، شوهرم چشم روشنی برام خرید. من یه دستبند دارم، با همین پس اندازای خودم خریدمش، یه جورایی خوشم اومده بود دیگه. من یه دستبند دارم، مال مامانم بود، دانشگاه که قبول شدم دادش به من، عاشقشم. من یه دستبند دارم! (زنی با دستبند زندان) ...
فاش شدن راز یک جنایت با زیرکی زن همسایه
راز یک جنایت برده و دست زن همسایه را رو کرده است. این زن در تحقیقات بیشتر به ماموران پلیس گفت: در راهروی ساختمان بودم که ناگهان لکه های خون را روی راه پله ها دیدم. خیلی تعجب کردم، برای همین لکه ها را دنبال کردم تا این که زن همسایه مان را دیدم. او پتویی که جسمی داخلش بود را با خود حمل می کرد. از این پتو بود که لکه های خون می چکید. برای همین مشکوک شدم و با دقت بیشتر دستان یک انسان را ...
"صبح عجیب لی لی پوتی" و سه کتاب دیگر
که معلم قدیمی ها با آن ها اعصاب آدم را به هم می ریزند راحت شد. من این طوری فکر می کردم و خیلی هیجان داشتم که می خواستم بروم کلاس پنجم، چون قرار بود یک معلم تازه کاربه اسم آقای تراپت بیاید سر کلاس ما. هفت دانش آموز مدرسه ی اسنوهیل سال پنجم سختی را آغاز کرده اند. جسیکا تازه وارد و حساس است و برقراری ارتباط با دیگران برایش سخت است. پیتر دردساز، لوک باهوش ، آلکسیا ی قلدر، دانیال ...
سنگ مفت گنجشک مفت!
قابل تاملی زد! گفت: هیچ خیری هم نداشته باشه حداقل حرف دل مردم رو که می تونی بزنی! خدارو چی دیدی شاید زد و رای آوردی و... راس میگه: خدارو چی دیدی شاید منم صاحب کار ثابت البته برای چهار سال شدم. سنگ مفت گنجشک مفت! صبح زود زنگ زدم دفتر که الان ستاد مرکزی اون ائتلاف شده! اما کسی جواب نداد! اینا که از این اول کاری، حال کار کردن ندارن! مدارک لازم رو برداشتم و راه افتاد. یه ...
معلم ها از دغدغه های معلمی شان می گویند
خالصانه به جایگاهش علاقه مند می کرد. با خودم می گفتم: اگر پلیس ها اسلحه دارند، او هم اندیشه دارد. او می داند و می تواند. سال ها گذشت، معلمان زیادی را دیدم. من هم بزرگ تر می شدم، زمانه تغییر می کرد. باز هم او را دوست می داشتم. معلمی را هم دوست می داشتم. آن قدر که خود نیز معلم شدم و امروز، معلمی همه زندگی من شده است! معلمی را دوست دارم، همچون نجابت عشق و می دانم که در این راه نباید خود را گول زد ...
مهجور بودن بچه ها باعث شده که کمتر به آنها اهمیت داده شود
...> - ابتکار عمل، خلاقیت، باز کردن حلقه ورود افراد جدید به مجموعه و دوری از نگاه تک بعدی به برنامه. من اویل دوران اجرایم، تک نفری اجرا می کردم و همینطور که جلو رفتیم، عروسک، امیرمحمد متقیان و ... را به برنامه اضافه کردیم. هیچوقت هیچ چیز را برای خودم تنها نخواستم چون احساس می کنم مخاطبم در زمانی طولانی گناهی ندارد که بخواهد من را به تنهایی تحمل کند! حالا هر چقدر هم خودم در این زمینه استعداد داشته باشم ...
باورکردنی نبود ولی نامزدم با نقشه بسیار کثیف مرا در اختیار مرد شیطان صفت قرار داد!
در دست راننده خودرو دیدم پی به نیت شوم او بردم و فهمیدم که قاسم با طرح یک نقشه کثیف مرا در دام جوان شیطان صفت گرفتار کرده است. خواستم فرار کنم اما او با تهدید به مرگ مقابلم ایستاد و... این گونه بود که همه هستی ام را از دست دادم و تازه متوجه شدم آن فرد شیطان صفت از اعمال کثیف خود فیلم نیز تهیه کرده است. در حالی که به روزگار سیاه خودم می گریستم او مرا سوار خودرو کرد تا به محل سکونتم ...
بچه پیروزی ام؟
بچه پیروزی ام اما از اول بازنده بودم. برای همین هم بازنده ها را دوست دارم. اصلاً بازنده ها همیشه در همه جای جهان چیزی از خودشان جا گذاشتند و آمدند. من لای درز آجرهای اُخرایی خانه هایش جا ماندم، توی کوچه پس کوچه ها جا ماندم، پشت پنجره های معشوقه های فرضی ماندم و ناگهان وقت بزرگ شدن دیدم توی جوب های روانش می روم؛ تلوتلو خوران کنار چوب های بستنی کیم و دوقلو می روم. البته دیده ام عده ای به زادگاهشان ...
مرگ مغزی دخترخردسال براثر ضرب وشتم ناپدری/مرگ پسربچه به خاطر تست مواد مخدر/قتل به بهانه دلتنگی/پایان تلخ ...
که بعدها متوجه شدم با زنی به شهرستان فومن رفته بود و علت رها کردن من در بیمارستان هم همین بود. در برابر این رفتارهای شوهرسابق ات چه عکس العملی نشان می دادی؟ هیچ ، البته چاره ای نداشتم، چون دلم می خواست زندگی کنم.هم به خاطر خودم وهم بچه ام. اما فرزاد مرد زندگی نبود ودائم به دنبال هوسرانی هایش می رفت. چه شد که از او جدا شدی ؟ 5 اسفند سال 85 من در خانه خواهرش که ...
مردی با لباس فرم سفید نیروی دریایی
وقتی فیلم پخش شده سی سال قبل را دیدم یاد لباس فرم سفید نیروی دریایی افتادم که به حوزه هنری می آمدم. زمان خیلی سریع می گذرد، آن روزها در حوزه هنری کانکسی بود که کار را با آن آغاز کردیم. بچه ها آن زمان جوان و بشاش بودند اما الان گرد پیری بر روی امثال بنده نشسته است. مرحوم امیرحسین فردی همیشه در جریان کارهایم بود. او هر بار مرا می دید می گفت چه می نویسی؟ می گفتم در حال نوشتن چیزهایی هستم و مرحوم فردی تاکید می کرد: وقت تنگ است، وقت نداریم. حالا مدت هاست درباره واژه وقت نداریم فکر می کنم. وقتی بیمار شدم و گفتند سرطان داری، ...
مصاحبه با میثم رستگاری؛ بازیگر نجف آبادی
نظر من هم شکر آباد ظرفیت آن را داشت تا ادامه پیدا کند، ولی یک سری مشکلات تولیدی اجازه نداد. خودم هم بیشتر شکرآباد را دوست داشتم البته مجموعه دست به نقد شباهتهایی با خنده بازار داشت. در دست به نقد چون گروه به نسبت قبل پراکنده نبودند کار بهتر شد. بیشتر با کدام یک از هنرمندان گروه تعامل داشتید؟ همه دوستان بازی های خوبی داشتند و تلاش می کردند تا کاراکترهایی که بازی می کنند جذاب باشد ...
قابل توجه مسئولین استان؛ تراژدی نا تمام مسگران کرمانی،صنعتی که فراموش شد/قبضه بازار مس کرمان به دست ...
خود جلب کرد نزدیک رفتم از فروشنده قیمت را پرسیدم با کمی تامل گفت خود شما چه فکر می کنید؟ نمی دانستم چه جواب دهم ، ادامه داد، این کار خودم است که دو ماه بی وقفه روی آن کار کردم و نمی توانم روی آن قیمت بگذارم ، واقعا راست می گفت آنقدر زیبا و چشم نواز بود که هر رهگذری را به خود جلب می کرد. داخل مغازه رفتم و گفتم که گزارشگر هستم و دارم در رابطه با این صنعت با ارزش گزارش تهیه می کنم ، با ...
وقتی به خانه آمدم زنم گفت که پدرام با او چه کرده
فامیل دامنم را لکه دار کرد / خام چرب زبانی هایش شدم و .. شوهرم فهمید که با مردان دیگر در ارتباطم و با برادرانم .. زن جوان گفت: نیمه های شب بود که راننده تاکسی مرا به جاده ای خلوت برد و .. + عکس زنی که با داد و فریاد همسایه ها را خبر کرد / او راز بسیار کثیف زن همسایه را بر ملا کرد! به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، این پرونده هشت سال قبل با شکایت خانواده ...
عروسک ها بچه های من هستند
چون شمس العماره و آشپزباشی می شناسند. حالا شریفی نیا در انتخابی متفاوت، در فصل جدید محله گل و بلبل ایفاگر نقش نازخاتون شده است و در نقش همسر گلدون خان (با بازی امیرمحمد متقیان) چهار بچه کوچک عروسکی هم دارد. چگونگی قبول بازی در این نقش و تجربه کار کودک، بهانه گفت وگوی ما با او بود. پیشنهاد بازی در مجموعه ای مختص کودکان چطور به شما داده شد؟ براساس چه معیاری برای بازی در نقش نازخاتون ...
راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد
اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. چرا گریه می کنی ؟ دلم برای بچه هایم تنگ شده است. چند تا بچه داری ؟ یک دختر دو ساله و یک پسر چهار ماهه دارم که الان در عراق هستند. چرا با خودت به ایران نیاوردی؟ من فقط مجوز ورود به ایران داشتم، بچه ها و شوهرم نداشتند، اما شوهرم به صورت غیر قانونی به ایران آمده بود. چه شد که با مرد عراقی ازدواج ...
84 اسیر بر اثر اسهال خونی شهید شدند
کویرهای پادگان صلاح الدین خیلی ها به عفونت چشمی مبتلا بودند. صورت بیشتر بچه ها از جمله خودم پر بود از جوش های عفونی، دانه های سرسیاه و سرسرخ و کُورک.اسیری که سمت راستم دراز کشیده بود، عفونت کلیه و مثانه داشت. از بچه های اردوگاه 13 بود. همان روز عراقی ها او را بردند. هوای داخل آسایشگاه بوی تعفن می داد. پنج تشک آن جا بود که به خاطره بوی بد تشک ها از آن ها استفاده نمی شد. صبحانه مان مقدار کمی آب عدس ...
بیماری خانم بازیگر سینما بهناز جعفری چیست؟
.... من همچنان با پاهای خودم از پله ها بالا و پایین می روم ولی با هر قدم و هر نفس خدا را شکر می کنم و از این ابتلا و آگاهی از خدا سپاسگزارم. اسفند سال 1393 متوجه ی علائم این بیماری در سیستم اعصاب و گردنم شدم و تحت نظر پزشک فوق تخصص مغز و اعصاب هستم. از تمام انرژی و توانم برای خوب بودن استفاده می کنم. از لحظات زیبای زیستن، بیشتر از قبل لذت می برم. نمی دانم کنترل یا قدرت خواستن و شور عشق ...
طنز : مسافر کُشی در تهران!
تحلیل مسائل جهانی و خرج مدرسه بچه ها و جهاز دختر دم بخت و پسر دانشجو و فرزند بیکار سرباز، سخنوری می کند که آدم با خود می گوید: عجب! با این همه اطلاعات عمومی، تخصصی، و بین رشته و هوش سرشار، چطور به این شغل فلاکت بار روی آورده و به جای تدریس و یا دست بردن به قلم، دست به فرمان گرفته و صبح تا شب دنده عوض می کند!ناگفته نماند که چند سالی است موتورسواران هم به خیل خودروهای مسافرکش الحاق یافته اند و برای ...