سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های پزشک معدنچیان یورت
، تا آزاد شهر، تا مطب دکتر فرهادی آمد و برگشت که احوالی از دکتر بپرسد. هر روز، غیر از آن 10 روز ... . ساعت 11 ظهر بود. مطب بودم. مریض داشتم. گفتن معدن منفجر شد. کدوم معدن؟ زنگ زدم مهندس بازرسی. گریه می کرد و می گفت دکتر، بیچاره شدیم. فهمیدم دیگه. با همون لباس مطب، گاز ماشینو گرفتم و رفتم. از مطب من تا معدن 20 کیلومتر راهه. اصلا نفهمیدم چطوری رفتم. فقط یه گوشی (استتسکوپ) گردنم بود و رفتم ...
ماجرای عجیب دستگیری بانوی نیکوکار ایرانی +عکس
یازده ساله بودم که همراه خانواده به ایران و به شهر اصفهان آمدیم. بیشتر این سفر برای دیدن اقوام بود. اما شب دوم که تازه به اصفهان آمده بودیم، یکی از برادرهایم دچار دندان درد شد که من و پدرم او را به دندانپزشکی بردیم. اما زمانی که برگشتیم متوجه شدیم که مادرم در خواب سکته کرده است. آن لحظه را هیچ وقت فراموش نمی کنم. با این اتفاق یک خاطره تلخ از سفر به ایران در ذهنم رقم خورد. وی افزود: پس از ...
اختلال دوقطبی؛ ایستادن میان دو قطب
اختلال شیدایی هذیان هم پیدا می شود، در حالت های شدید فرد ممکن است خودش را مقامی برجسته بداند که دارای رسالت ها و ماموریت های مهمی است. مجموعه این تظاهرات می تواند مشکلاتی را در ارتباطات فرد با دیگران ایجاد کند. بعد از چند روز معمولا علائم مریض به حدی از شدت می رسد که برای اطرافیان قابل تحمل نیست و باید تحت مراقبت جدی روانپزشکی قرار بگیرد. برعکس این وضعیت در دوره های افسردگی دیده می شود ...
طلبه ای که برای بچه ها قصه می خواند
سفر به روستا و کتابخوانی برای کودکان بدون مشکل نیست.کمبود کتاب های کودک، نبود مکانی به عنوان کتابخانه، کمبود افرادی که حامی باشند و یاور و دغدغه داشته باشند، مشکلات مالی که برای ثبت و ضبط و خرید و حمل کتاب ها وجود دارد مسائلیست که آقای آذری نژاد با آن دست و پنجه نرم می کند.این طلبه ی جوان می گوید: بیشتر کتاب ها را دوستان و خیرین به دست من می رسانند. مثلا یک بار یک خیر، پنج میلیون تومان کتاب برای ما ...
دختر دانشجو حتی باورش هم نمی شد که نامزد و دوستانش با او..
های معتبر مشهد قبول شده بودم. وقتی مادرم را در آغوش کشیدم احساس کردم توانسته ام اندکی از زحمات شبانه روزی او را جبران کنم اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود که پدرم را در جریان قبولی من گذاشت. پدرم که کارگری زحمت کش است با دستان پینه بسته اش برایم دعا کرد و بدین ترتیب چند روز بعد عازم مشهد شدم و در ترم اول دانشگاه ثبت نام کردم. هنوز یک هفته بیشتر از حضورم در مشهد نگذشته بود که روزی هنگام رفتن ...
دسترسی دانشجویان به مواد به راحتی آب خوردن و با پیک موتوری
اصلا حتی نمی تونی تصورش رو هم بکنی که دوروبر دانشگاه چند تا ساقی ریخته، اونم واسه گل که دیگه بچه بازیه . گل معتاد نمی کند اعتیاد احسان اما به گل ختم نمی شود، شیشه کشیدن از شب هایی شروع شد که با بچه ها قرار گذاشتند حسابی درس بخوانند، احسان می گوید: اول یاشار گفت شیشه که بکشیم تا صبح خوابمون نمی بره که هیچ، تا دو روز بعدش هم می تونیم مثل بنز کار کنیم، یکی از دوستام هم می گفت ...
پسرم اجازه نداد اسلحه ام روی زمین بماند
ایشان می خواهم کمی از دوران رزمندگی اش بگوید: من متولد 1328 هستم و از سال 1360 به امر امام خمینی که باید جبهه ها را پر کنید، داوطلبانه راهی مناطق جنوب و میدان جهاد شدم و تا سال 1361 یعنی قبل از عملیات والفجر مقدماتی مسئول اردوگاه پشتیبانی قدس جنوب و در خدمت رزمندگان بودم. اما کمی بعد بنا به حساسیت شغلی و مسئولیتم در محل کار به درخواست مسئولان به پشت جبهه برگشتم. سال 1362 دوباره به دعوت سپاه به غرب ...
مادر او را نذر امام حسین (ع) کرده بود/ قلب، دست، پهلو، پا و چشم شهید با اصابت گلوله ها آسمانی شدند
1394 به آنها اطلاع دادند که برای این سفر انتخاب شده است.سه روز بعد هم در 17 آبان ماه بود که به صورت داوطلبانه راهی سوریه شد. این اولین و آخرین اعزامش بود. در ادامه مصاحبه ای با همکاران و دوستان شهید خواهیم داشت. -از آرزوی جوانی شهید یوسفیان بگویید. صبح روز یکشنبه (20/1/1385 )از محل گزینش اصفهان چندین اتوبوس از نیروهای جدیدالورود سپاه به مقصد تهران حرکت کردند. چند ...
امام فرمود: اگر خطا کنید خودم بیرونتان می کنم
...: خطر از سر بیمار گذشته و حال ایشان رو به بهبودی است. امام تمام مدت سر پا ایستاده بودند و به ما دلداری می دادند و بعد از شنیدن این خبر، فوق العاده خوشحال شدند و همراه دکتر مدرسی رفتند. من هرگز این لطف و محبت امام را فراموش نخواهم کرد. نخستین موضع گیری صریح و آشکار امام در برابر رژیم شاه در قضیه انجمن های ایالتی ولایتی پیش آمد. شما یکی از نزدیک ترین یاران امام بودید، از آن ایام چه ...
خط خون از کابل تا لندن
...> لندن روز یکشنبه 14 خرداد مردم لندن در حالی از خواب بیدار شدند که اخبار شب گذشته آنها را در شوک فرو برده بود. یک خودروی ون به عابران در مرکز لندن برخورد کرد و جان دست کم هفت نفر را گرفت و 20 نفر دیگر را زخمی کرد. عاملان حادثه بعد از زیر گرفتن مردم از خودروی خود پیاده شده و با چاقو و قمه به عابران و مردم عادی حمله کردند. این حادثه در حاشیه پل معروف به لندن بریج روی داد. روزنامه دیلی میرور در ...
مودریچ: حضور در تیمی مانند رئال مادرید، مایه افتخار من است
این موفقیت بزرگ را نمی دانیم! زمانی که تمامی هیجانات فرو کش کند، می توانیم در خلوت خود به کار بزرگی که انجام داده ایم فکر کنیم. پس از قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپاپ، در آن شب ویژه، هنگام خواب، تمامی روزهای خود را با رئال مادرید مرور کردم! از سال 2012 که در این تیم حضور یافتم ، از همان روز اول ایمان داشتم که در رئال مادرید می توانیم به بزرگ ترین ها و غیر ممکن ترین ها دست پیدا کنیم، اما ...
به نام جماران به کام منافقان و دشمنان امام/ خسارت های هنگفت وزیر اشتباهی نفت
ورود کنند. آرمان جزئیات پرونده شکایت پلیس از بخشدار جوکار شنیده شد که رئیس اداره حقوقی پلیس راهور ناجا با بیان آخرین جزئیات پرونده شکایت پلیس از بخشدار جوکار، گفت: پلیس راهور به شکایت خود پایبند است تا قانون احقاق شود. الف نوشت؛ سرهنگ محمد ترحمی در خصوص آخرین وضعیت پرونده شکایت پلیس راه از بخشدار جوکار اعلام کرد: بخشدار بعد از 2 روز بازداشت با قرار وثیقه 50 میلیون ...
سکوت سرمربی استقلال شکست/ حمله شدید منصوریان به کاسه های داغ تر از آش!
خدا و تلاش و زحمت و همدلی و حمایتهای شما توانستیم مثل یک خانواده کنار هم بمانیم و سربلند شویم. در روزهای سختم، نظاره گر خیلی از اقایان بودم که با روابط، برای قانع کردن مدیر عاملم و وزارت ورزش مبنی بر تغییر کادر فنی نهایت تلاششان را کردند، اما غافل از خداوند بودند ! البته بر خلاف پیش بینی هایشان، مدیر عامل باشگاه پشت سر کادر فنی و بازیکنانش ایستاد و خوشبختانه جواب این اعتماد ...
روایتی کودکانه از دیدار با آن مرد تاریخی
...، به یاد دارم. جمعیت که قرار گرفت، سؤالات من هم شروع شد: خونۀ امام کجاست؟ امام بچه هم داره؟ بچۀ امام، دختره یا پسر؟ امام غذا چی می خوره؟ یا مثلا می گفتم: بابا! گرم مه بعد می گفتم: امام هم الآن گرمش هست؟ خلاصه، کنجکاوی کودکانه من جوری تحریک شده بود که نگذاشتم بابا درست و حسابی سخنان امام را گوش کند. بابا همۀ سوالات مرا به یاد دارد. می گوید: دور و بری ها هم خنده شان گرفته بود ...
از شاگردی در مکتب پیر جماران تا آرزوی روایت گری برای رهبر انقلاب
به بیرجند رساندم و زندگی خود را در بیرجند ادامه دادم . این آزاده سرافراز افزود: بعد از انقلاب کمیته هایی تشکیل شد و دوره های مختلف اسلحه شناسی و نظامی را در آنجا آموزش دیدم و در نهایت با شروع جنگ تحمیلی کلاس دوم دبیرستان بودم که تصمیم گرفتم به جبهه بروم . رضایی بیان کرد: در دوران جنگ تحمیلی چندین بار به جبهه رفته و برگشتم تا اینکه در آخرین بار 21 ساله بودم که به جبهه جنوب ...
از چالوس تا سرچشمه
، شرکت سهامی معدن سرچشمه به شرکت ملی صنایع مس ایران تغییر نام داد. تا یک سال قبل از انقلاب، کارخانه های معدن راه نیفتاده بود و بیشتر کارهای ما مربوط به حساب و کتاب کارگران و مهندسان معدن بود. بعد از انقلاب، کارخانه های دیگری راه افتاد و تعداد کارمندان شرکت روزبه روز بیشتر شد و استفاده از کامپیوترها هم بیشتر. در زمان جنگ تحمیلی، مجتمع همچنان فعالیت تولیدی داشت؛ اما بعد از جنگ و در زمان ...
زندگی عاریتی با ویترینی از مشکلات/روزگار در خانه زینت خانم به سختی می گذرد
التیام یافته است اما نگرانی آینده فرزندانم خواب را از چشمانم برده است و ثانیه های عمرم را فکر آینده بچه هایم پرکرده است. لحظات سختی را کنار زینت صالح مطلق سپری کردیم و تنها گوشه ای از دردهایش را شنیدیم و شکستیم و وقتی از منزلش_ که نگران بازپس گیری آن توسط صاحب خانه هم هست_ خارج شدیم با چشمانی اشک بار ما را بدرقه کرد و دست به آسمان دعا کرد شاید فرجی شود در صبحی دیگر و شاید روز آتی روز ...
هدیه رهبر انقلاب به میهمان برنامه ماه عسل
اصفهان خاطره تلخ مرگ مادرم وعزاداری بود. من از سفر به ایران ترسیده بودم. او بیان می کند: با پدرم به انگلیس بازگشتیم، پدرم هم مادر بود هم پدر. بهترین انسانی بود که تاحالا دیدم. 4 سال از پس از مرگ مادرم، پدرم تصیمم می گیرد به ایران باز گردیم. مرا در مدرسه فارسی زبان ثبت نام کرد. احساس می کردم پدرم ناراحتی دارد. 6 ماه از سفر ما به ایران گذشت. عموهایم گفتند پدرت برای سفر به خارج می رود. یک شب ...
ویلایی ها ؛ از خودگذشتگی زنانی که نادیده گرفته شده اند
اینکه شما می گویید می شمارید من واقعا این سکانس ها را نشمردم ولی شاید یک مقدار هیجان زده بودم. اما یکی دو از این سکانس ها را از همان روز اولی که می نوشتم می دانستم که این ها پلان های هوایی خواهد بود و از ابتدا به دنیال مفهوم اش می گشتم. یکی دو تا از پلان های هوایی برایم حکم تجاوز به میهن را داشت، مثل آن پلانی که از بالا گرفته شده و خانم ها فرار می کنند. از روز اول من این را با چنین نیتی گرفتم ...
ماجرای ناگفته هفت سال و نیم شکنجه دانشجوی شیعه آمریکایی در همسایگی دانشگاه هاروارد
را تبلیغ می کند و در مقابل هر ظلمی مبارزه خواهد کرد. این بهترین نمونۀ یک فرد مومن است، هر روز برای خودم یک کاری انتخاب کردم که انجام بدهم می دانستم. گفتم در زندان نیستم که وقتم را تلف بکنم، آنجا بودم به خاطر اینکه خداوند را بپرستم و در مقابل ظلم بایستم و چون در گذشته در دورۀ کمونیسم در چکسلواکی که زیر 18 سال بودم زندانی شدم و نحوۀ برخورد پلیس برای من آشنا بود چون تجربه را داشتم و آمادگی داشتم که ...
نجارِ شاهنامه خوان و شیفتۀ تاریخ
به پدر، سفارش ساختن گهوارۀ چوبی داد. آن بندۀ خدا هفته ها و ماه ها مدام به مغازه پدرم می آمد و سراغ گهواره را می گرفت. پدرم هم از این هفته به آن هفته و از این ماه به ماه آینده وعدۀ تحویل گهواره را می داد. سرانجام آن شخص ناامید شد و دیگر سراغ پدر نیامد. سال ها بعد، جوانی به پدرم مراجعه کرد و گفت: پدرم سال ها پیش وقتی من نوزاد بودم به شما سفارش داده بود گهواره ای بسازی! برای من که گهواره درست نکردی ...
شهیده بمباران شیمیایی رژیم بعث که سختی های زیادی را متحمل شد
طوری که شده بود خود را از معرکه نجات داده و به شهر مریوان رفته بود. یکی از آشنایان که از جای پدرمان مطلع بود خبر سلامتی پدر را به ما داد و گفت، شما را پیش پدرتان می برم. من، حدیقه و برادرم وسیم سریعا آماده شدیم و لوازمی که پدر نیاز داشت بار یک قاطر کردیم و راه افتادیم. در مسیر حدیقه مراقب ما بود؛ وسیم را کول کرده بود. فصل زمستان بود و هوا خیلی سرد و چون از ترس تعقیب دشمن بعد از اذان صبح ...
حتی خواب های من رادیویی است/ تا زنده ایم ارگ را حفظ می کنیم
که مسایل مالی برایم اولویت نداشت جذب سازمانی فرهنگی به نام تلویزیون شدم و در برنامه خانواده و بعد اقتصاد خانواده شروع به برنامه سازی کردم. مدتی بعد مسئول گروه راه شب رادیو شدم و تا سال 57 هم به ساخت برنامه خانواده ادامه دادم اما در سال 60 بنا به دلیلی به میدان ارگ تبعید شدم که از این اتفاق بسیار خوشحالم. (می خندد) زمانی که وارد رادیو شدم اولین برنامه ای که خودم تهیه کردم پیام جبهه بود که ...
اصفهان جای به خصوص جشنواره کودک است
ساختم مثل بچه های ابدی، خواب های دنباله دار، رویای خیس و . . . ، یا در تک سانس یا دو، سه سانس اکران شدند یا، یکی، دو سینما بیشتر در اختیار نداشتند.به این ترتیب، همه نوع بی حرمتی و بی عدالتی صورت گرفت و این گونه شد که فیلمسازان این گونه، انگیزه هایشان را از دست دادند. یعنی در آینده، برنامه ای برای تولید در حوزه سینمای کودک و نوجوان ندارید؟ من دلم می خواهد که این مسیر، جدی ادامه پیدا کند چون من این مسیر را دوست داشتم و بخاطر همین وارد سینما شدم و با سینمای کودک نیز شروع کردم چون جایگاه خانواده در رشد بچه ها برایم مهم بود. ...
پرداخت 10 ریال برای ورود به مدرسه فیضیه
معصومه(س) در شهر مقدس قم. من 9 سالم بود که دهم خرداد سال 42 با پدرم مرحوم حاج محمد آخوندی و حدود 30 نفر از اهالی و همسایه های این روستا با مینی بوس راهی این سفر شدیم. ** بیداری از خواب غفلت این بانو اهل رفسنجان ادامه داد: اواخر روز دوازدهم به قم رسیدیم و شب را در مسافرخانه بیتوته کردیم و روز بعد نیز به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم، شنیده هایی به گوشمان می رسید که امام خمینی (ره ...
رمز بقای جمهوری اسلامی ورود رأی مردم به عرصه فقه اسلامی است/ امام می گویند سیاست داخلی نباید در دایره ...
به یاد ایشان می افتیم، همه گذشتگان، مرحوم آقای اردبیلی و دیگر درگذشتگان را امشب کنار سفره کریمانه خودش قرار دهد. ان شاءالله عبادات ما را در این شب و شب ها مشمول لطف و قبول خودش قرار دهد. ان شاءالله که جامعه ما را از بحران ها عبور دهد و فردای روشنی را پیش روی همه ما قرار دهد. از اینکه توفیق شد در خدمت مردم بودم بسیار خوشحالم و خاضعانه (بغض) از همه آنها می خواهم که من را دعا کنند. = forty five ...
مگر برای مطلب نوشتن هم پول می دهند؟!
دهم که فرض بر اینکه من خواب بودم، خب با این کارتان من را رسماً زابه راه و بیدار کرده اید. دهان خشکم را با اندکی ملچ زبانم تَر کرده و گفتم: خواب نبودم، داشتم فکر می کردم. بغل دستی ام با شنیدن این جواب به فکر فرورفت جوری که انگار، الهی بمیرم، مادرش چه می کشد... و بار دیگر چشم هایم را بسته و صدای دست فروش یادشده را در ترکیبی با سایر دست فروشان شنیدم. اصوات درهم وبرهم شنیده می شدند؛ یکی کابل ...
دل نوشته بهروز افخمی برای امام خمینی (ره)
.... روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و با صدایی که گرفته بود و دو رگه شده بود، حرف زد و گفت چیزیش نیست و قرار نیست بمیرد. می دانستم دروغ نمی گوید، فهمیدم گریه ام شنیده و فهمیدم رضایت داده باز هم پیش ما بماند. باور داشتم مرگ برای این که او را ببرد، از خودش اجازه خواهد گرفت... و هنوز همین طور فکر می کنم. نزدیک 10 سال بعد از آن، تقریبا هر روز صبح، وقتی چشم باز می کردم، بی اختیار به ...
منصوریان: برخی ها در هیأت مدیره شمشیر را از رو برایم بستند
معرکعه ای بهتر از فضای العین؟ آقایان تشکیل ستاد بحران دادند و در این مسیر سعی در خرج کردن اسم مدیران محترم قبلی را هم در دستور کار خود قرار دادند، دوستان عزیز بحران خود شما هستید که برای منافع خود از زدن هیچ ضربه ای به استقلال کوچک ترین ابایی ندارید و در تمامی این سال های اخیر دلسوزی های کورکورانه و با برنامه خود را همچون شمشیر به بدنه مدیریت تمامی مدیرعاملان پیشین کشیدید و در فضای مجازی و ...
ویلایی ها تا عید فطر در اکران می ماند
خواب موافقت کرد تا این فیلم تا شب های قدر در سینمای سرگروه (استقلال) ادامه یابد و رگ خواب از 24 خرداد بعد از شب های قدر در سینمای سرگروه جایگزین این فیلم شود. در یکی، دو هفته گذشته بحث بر سر ادامه اکران فیلم ویلایی ها تا پایان ماه رمضان در محافل مختلف سینمایی مطرح شده بود و پیش ازاین شورای صنفی نمایش در اطلاعیه ای، ادامه اکران این فیلم را منوط به موافقت صاحبان فیلم بعدی یعنی رگ خواب اعلام کرده بود ...