سایر خبرها
از کودکی خادم اهل بیتم
... واقعا از همان زمان که به عالم هنر وارد شدم سپاسگزار الطاف خداوند بودم و تلاش می کردم اخلاق و تواضع را از یاد نبرم. حتی چند روز پیش که به مناسبت برنامه ای در اصفهان حاضر بودم در مراسمی و روی سن به سجده شکر پرداختم. معتقدم اخلاق گرایی مهم ترین نکته ای است که آدم از خانواده و بعد استادان خود یاد می گیرد. ولی این مولفه بین برخی از هنرمندان جوان که ناگهان به شهرت می رسند، کمرنگ است. ...
مهم ترین علاقه مندی اش در نوجوانی خواندن کتاب بود/ برای آشنایی با سختی ها بدون مزد در تابستان کارگری می ...
بار آخری که می خواست به جبهه برود دستهایش را باز کرد وقتی نزدیکش شدم در گردنش نور سپیدی دیدم همان لحظه برایم یقین شد که حمید این بار شهید می شود، به او گفتم آقا حمید اگر شهید شدی قیامت دست ما را بگیر. مدتی بعد اقوام می آمدند و می رفتند و چیزی هم درست نمی گفتند در حالی که من آرام بودم و اظهار می کردم چیزی نیست. در وصیت نامه اش به چه اموری سفارش کرده است؟ در مورد معلمان و ...
مخترع آ با کلاه و رکورددار طولانی ترین زمان تدریس + عکس
معلم ایشان در چهارم ابتدایی بودم و بعد به تهران منتقل شدم. شهید رجایی همشهری خودمان بود و یک نسبت فامیلی سببی هم داشتیم. دانش آموز خوبی بود. معلم کلاس اولم از پنجره داخل کلاس می آمد از استاد وحیدی سوال می کنم روز های اول به مدرسه رفتن خودش را به یاد دارد ؟ محکم می گوید: بله، یادم هست. معلم کلاس اولم به رحمت خدا رفت. اما هنوز کلاس درسم در قزوین سرجایش است. خاطرم می آید آن ...
حماسه آفرینی های یک شیر زن در پشت جبهه
می رفتیم. عکس های امام را جوانان می گرفتند و روی دیوارها می چسباندند. یک روز سربازی یک پسری را گرفته بود و بخاطر اینکه عکس امام خمینی را روی دیوار چسبانده بود میزد. گفتم سرباز نامرد برای چه او را می زنی؟ سرباز دنبال من کرد و رفتم داخل مغازۀ سبزی فروشی، به سبزی فروش گفتم اگر سربازی آمد دنبال من بگو من اینجا نیستم ، صاحب مغازه گفت چرا گفتی, نمی گفتی! گفتم من نمی ترسم. دو تا بچه دارم, اگر من را ببرند ...
روایت خواندنی شهید مدافع حرمی که همنام عموی شهیدش است
امسال بود که خبر داد با اعزامش موافقت شده. حتی اینجا هم باز از من خواست کسی از رفتن مطلع نشود، التماس کرد که به هیچ کس نگویید من برای دفاع از حرم به سوریه می روم. بگذارید بروم و برگردم بعد. شما چه واکنشی نشان دادید؟ در همان روزها تازه بحث ازدواج آقا محمد مطرح شده بود و برایش خواستگاری رفته بودیم، من گفتم که محمد حداقل صبر کن ببینیم مساله ازدواجت چه می شود؟ گفت ازدواج تکلیفی ...
ارتش و سپاه هیچگاه با هم اختلاف نداشتند/ اگر طرح سپاه پذیرفته می شد، فاو از دست نمی رفت/ سفارش آقا ...
های بسیجی آمادگیشون بیشتر از خط پدافند بود. س: سردار چه سالی ازدواج کردید؟ نجات: سال 56 س: یعنی یکسال به انقلاب مانده. چطور آشنا شدید؟ نجات: من از دانشگاه علم و صنعت که فارغ التحصیل شدم کارشناسی ارشد را دانشگاه شریف شروع کردم، همان موقع به مادرم گفتم که من می خواهم ازدواج کنم اولین جایی هم که رفتیم، چون همشیره بنده همسرم را به ما معرفی کردند که با هم ...
فائزه هاشمی: من یک فمینیست هستم
پاسخگو باشی و زمان زیادی از روز را از دست می دهی. همیشه پیدایت می کنند. معتقدم موبایل 10درصدش خدمت است و 90درصدش آزار. هیچ وقت تلفن همراه نداشته اید؟ وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه. خانم هاشمی، شما با مردم ارتباط دارید ولی به نظر می آید یکی از مهمترین موارد، همان 6ماه زندان شما است. در زندان فکر کنم زنان با جرایم مختلف حضور داشتند. ...
با عبدالله ویسی رفاقتی ندارم!
... بعد از دو سال به خوزستان بازگشتم بعد از دو سال و اندی به اهواز برگشتم. سفر خوبی بود چرا که خانواده و دوستان قدیمی ام را دیدم و با مردم خونگرم خوزستان دیدار داشتم. خوشحالم که یک بار دیگر در ورزشگاه غدیر به میدان رفتم. درست است که من با دلخوری از خوزستان بیرون آمدم؛ اما بازگشت به این استان همیشه برای من جذاب و دوست داشتنی است. لزومی نداشت سمت نیمکت استقلال خوزستان بروم ...
سوران حسینی: کول بر یک پدیده و یک اتفاق نیست، یک فرآیند غلط است
تسمه و بعد می گذارند داخل ماشین؛ اما در بعضی از مرزها هنوز روی کوله شان است. مرز باز شده است. یک فرصت اقتصادی به وجود آمده؛ ولی بعضی کارت کول بری ندارند. مثلاً سال تولدش باید 59 باشد، یعنی شرایط خاص خودش را دارد، مثلاً باید ازدواج کرده باشد. من که ازدواج نکردم به من کارت نمی دهند. یک مرز باز شده است. این مرز که باز شود قاچاق هم وارد می شود. این ها که می روند کول بری همان اجناسی که رسمی می ...
حرف های جوانی که به خاطر توهم رابطه همسر برادرش با دوستش، او را کشت
اینکه من پای سیاوش را به آن خانه بازکرده بودم، خودم را مقصر می دانستم. سیاوش فامیل دور ما بود اما به خانه برادرم رفت و آمد نداشت. من به سیاوش بیشتر از چشم هایم اعتماد داشتم. پای سیاوش را من به خانه برادرم باز کرده بودم و در حقیقت عامل اصلی شروع این رابطه من بودم. چرا با او حرف نزدی؟ قصدم کشتن اش نبود؛ رفتم تا با او صحبت کنم. اما آنقدر عصبانی بودم که ضربات را پی در پی می زدم و زمانی ...
با "اسب" ناتوانی انسان را فراموش کنید!
حصارهایی که ما را از طبیعت جدا می کند، در آنها کمرنگ تر است؛ مهمترینش هم افکارشان. به خصوص که سارا از کودکی در کنار اسب ها بزرگ شده و با خلق وخوی آنها آشناست. او دختر غزاله منتظم، مربی کار با اسب هاست که یک ساعت پیش روبه رویش نشسته بودم. نعل به نعل ماجرا از جایی شروع شد که شنیدم یکی از دوستانم به توانبخشی به کمک اسب می رود. گفتم: به کمک اسب؟ گفت: آره. استرسی رو که همیشه باهام بوده، می تونم با ...
شایعه کردند بابت هر قدم یک میلیون می گیرم/ می گفتند آقا تا دیروز مداح بوده حالا ترانه خوان شده/ اصولگرا ...
برنامه داشتم نرفتم، در بندرعباس پیشنهاد شد نرفتم، شهرهای مختلف مثل اصفهان، مازندران و.. دعوت شدم نرفتم. یکی از جاهایی که خیلی راغب بودند با من برنامه داشته باشند خود قم بود چون چند سالی به خاطر تحصیل همانجا بودم، خصوصا در ایام محرم، ولی آن موقع به این فکر می کردم که بیایم برای شهر خودم و اینجا بتوانیم گرهی باز بکنیم، الان هم به چشم افسوس نگاه نمی کنم و شاید اگر باز هم بمیرم و زنده شوم ...
حضرت رقیه خاتون (س)
ایشان بنت طلحه است.(2) نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب ها، ام جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه السلام) نیز به شمار ...
تقدیری که در یاد گلچین خوش نشست
رفتم داخل خانه و به پدر و مادر حضور ایشان را اعلام کردم. استاد نادرگلچین به اتفاق همسر و فرزندانش یک هفته میهمان خانه ی شیون بودند. روزهای خاطره انگیزی که شاهد خوشحالی و سرخوشی شیون در لحظه های شورانگیزی بودم. شخصیت هنری و محترم استاد نادر گلچین درآغاز جلوه گر مجالست با ایشان بود. او بسیار شیون را دوست می داشت و سال های سال از پذیرایی شیون و مادرم به نیکی یاد می نمود. در سال ...
مقاومت جوانان خرمشهری با دستان خالی
رفتم درحالی که معدل کلاس اول و دوم من نمره 20 را نشان می داد. به علت آغاز جنگ و سرگردانی من و خانواده ام بین شهرهای اهواز، شوشتر و برخی روستاهای بین این دو شهر آن سال به مدرسه نرفتم. وقتی سال بعد به مدرسه رفتم آن قدر از درس و مدرسه متنفر شده بودم که دیگر بیش از کلاس سوم درس نخواندم و بعد از دو سال در کلاس سوم، مجبور به ترک تحصیل شدم. کشتار پناه جویان شلمچه احمد بحرانی یکی دیگر ...
برخی تهدیدم کردند که فیلم دفاع مقدسی نسازم/ سینمای دفاع مقدس در حال سقوط است
...، اکران های شهرستانم باقی مانده بود من تمام اکران های شهرستانم را رفتم در اصفهان برخوردهای جالبی شد، سینما نیمه پر و خوب بود، خیلی می گفتند ما نمی خواستیم بیاییم چون دیشب برنامه هفت را دیدیم گفتیم اینقدر از این فیلم بد می گویند برویم ببینیم چیست؟! من نمی گویم فیلم خوب و شاهکار و عالی ساختم، من تجربۀ خودم را در این فیلم دارم و همه تجربۀ خودشان را در فیلم هایشان دارند. من سعی کردم نگاهِ هنر خودم را ...
رفع حصر در جلسه اخیر شورای عالی امنیت ملی مطرح شد
کارشناسی ارشد را دانشگاه شریف شروع کردم، همان موقع به مادرم گفتم که من می خواهم ازدواج کنم اولین جایی هم که رفتیم، چون همشیره بنده همسرم را به ما معرفی کردند که با هم همکلاسی بودند، پسندیدم؛ در همان شیراز بودند، البته ایشان در دانشگاه تربیت معلم دانشجو بودند که در تهران ادامه تحصیل دادیم. س: خطبه عقدتان را چه کسی خواند؟ نجات: خطبه عقد ما را حضرت آیت الله راستی کاشانی خواندند ...
ابوالفضل را کشتم
ها به تشریح قتل پرداخت. پسر جوان که چهره ای آرام دارد، در گفت وگو بااز انگیزه اش برای قتل گفت. مقتول را می شناختی؟ پدرش حوالی خانه مان موتورسازی داشت. زمانی که به مغازه پدرش می آمد یا در پارک همان حوالی بازی می کرد، او را می دیدم. اما بدم می آمد او در آنجا بازی کند. چرا؟ چون او مرا به یاد گذشته تلخ خودم در آن پارک می انداخت. من همسن او بودم که آن کابوس ...
اولین روز مدرسه؛ یادش به خیر
راهی مدرسه کرد اما به جای مدرسه به منزل پدربزرگم رفتم که نزدیک خانه خودمان بود. مراقب بودم کسی متوجه حضورم در خانه آن ها نشود به همین دلیل میان وسایل انباری آن ها قایم شدم. چند ساعتی که گذشت خیلی گرسنه شدم اما چون ساعت برگشت از خانه را نمی دانستم تا غروب آنجا ماندم. زمانی که به خانه رسیدم مادر و برادرم خیلی عصبانی بودند و با من دعوا اما بعد صحبت و توجیهم کردند که باید به مدرسه بروم تا باسواد شوم ...
علیرضا به حجاب و رعایت واجبات حساس بود/ تعبیر خواب شهید پس از گذشت 14 سال
ستم های شاه حرفی نمی زنید، چرا از شکنجه های شاه چیزی نمی گویید. ساواک می خواست خواهرش راضیه را برای همین مسئله بگیرد و برایش پرونده درست کنند به منزل همان آخوندی که نامه را برایش نوشته بودند رفتم و به او التماس کردم که اسم دخترم را به ساواک ندهید. خواهرش راضیه در زمانی که مدیر مدرسه بود به حجاب و روسری داشتن دخترها در مدرسه مقید بود و به بچه ها برای نماز خواندن توصیه می کرد ...
فضای ایثار در هشت سال دفاع مقدس، هر لحظه تکرار می شد
هیچگاه مکتوب نشده است. راوی روایت می کند/فضای ایثار در سراسر جبهه هر لحظه تکرار می شد عملیات والفجر مقدماتی اولین عملیاتی بود که در آن حضور داشتم، حدود 16 کیلومتر خاک رملی بود که نه در دست ایران و نه در دست عراقی ها بود و به عبارت دیگر حدود 16 کیلومتر با خط مقدم عراقی ها فاصله داشتیم. در این عملیات جزء گروه تخریب بودم و باید با تعدادی دیگر از رزمندگان به سمت مین های کار گذاشته شده می ...
گفتگویی با فائزه هاشمی از فمینیسم تا صیغه!
ها را از حقوق اولیه شان محروم می کنید و این همه حرف و حدیث ایجاد می کنید و این همه ایران را بد جلوه -می دهید، چون چند تا توالت نمی توانید بسازید؟ -من موبایل ندارم.چون وقتی موبایل داشته باشی، باید پاسخگو باشی و زمان زیادی از روز را از دست می دهی. همیشه پیدایت می کنند. معتقدم موبایل 10درصدش خدمت است و 90درصدش آزار.وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه.اصلا در ...
شهیدی که حاج قاسم سلیمانی به او عشق می ورزید
بمانم آسمان پوشیده از ابر بود و همه جا ظلمات محض و هوا بارانی بود وبشدت می بارید نیمه های شب صدای مادر حسین را از داخل اتاق شنیدم مرا صدا کرد بالای سرش رفتم. گفت:حاج آقا تمام خانه روشن شده است بلند شو ببین کیه. نگاهی به اطراف انداختم همه جا تاریک بود. گفتم: چیزی نیست همه جا تاریک است. گفت: نه همین چند لحظه پیش تمام خانه عین روز روشن شده بود. برای اطمینان ...
پژوهشی در هویت تاریخی حضرت رقیه (س)
. پنجره خانه ای در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوی شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهای آفتاب خورده خانه می وزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود می تپید و همه به انتظار نشسته بودند که ناگاه صدای گریه نوزادی خجسته، احساس شب را به بازی گرفت. اشک شوق بر گونه ها غلتید و لب ها، یک صدا، ترانه لبخند سرودند. غنچه ای دیگر، به باغ حسین (علیه السلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچه های عاطفه ...
پاییزِ عاشق
پاییز بهاری است که عاشق شده است . روز اول مهر برای من روز شادی و زیبایی است. اول مهر سال 32 را به یاد می آورم؛ پس از روز تلخ 28 مرداد 32 که زنده یاد مصدق و حکومت ملی او در آن تابستان گرم سقوط کرده بود و پیرمرد به حبس افتاده بود... صبح زود اول مهر ما در قم بودیم، پدرم پزشک راه آهن بود و مدرسه صنیع الدوله نزدیک خانه ما. مادرم از زیر قرآن ردم کرد و با شوق به مدرسه ای رفتم که شنیده بودم مدیرش آقای عارفی است و معلم کلاس اول آقای محمود بروجردی. ...
دوئل مرگبار قاچاقچیان اسلحله در باغ
خاطر اینکه از الیاس می ترسیدم.... بعد از شلیک به الیاس کجا رفتی؟ با موتوری که داشتم به طرف قبرستان رفتم و اسلحه را در آنجا دفن کردم. چرا در بازسازی صحنه جرم اسلحه پیدا نشد؟ نمی دانم آنجا پاتوق معتادان بود، شاید آنها دزدیده باشند. پس از پایان اظهارات متهم، قضات وارد شور شدند و اعلام کردند بزودی حکمشان را صادر خواهند کرد. ...
فکر می کنند کشور را چپاول کرده ایم!
... برای رفتن به جبهه خانواده مخالفتی داشت؟ بله. مخالف و موافقت. اما خانواده ام را توجیه کردم. برای چه چیزی می روم. چرا دارم می روم. وگرنه امثال من جوان اگر نمی رفتیم، در آن زمان چه کسی باید جلو دشمن می ایستاد؟ پس منی که انرژی و توانایش را داشتم و یک جوان ایرانی بودم، باید می رفتم تا اینکه منتظر باشم یک غریبه بخواهد برود جلوی دشمن را بگیرد من این را وظیفه خود می دانستم. ...
زن شناگر 4 روز در خلوتگاه 3 شیطان بود
در این باره حرفی به کسی نزنم.به دنبال شکایت این زن روشن شد نازنین از قبل با یکی از متهمان رابطه دوستانه داشته است. با این سرنخ اکبر 36ساله ردیابی و بازداشت شد. وی که منکر آدمربایی بود گفت: من نازنین را از قبل می شناختم و می دانستم به تنهایی در خانه مجردی زندگی می کنم. به همین خاطر ماجرا را به دوستم پویا و برادرم گفتم و نقشه سرقت Stealing از خانه نازنین را کشیدم. قبول دارم اموال او را سرقت کردم و ...
آنقدر پول نداریم که مارک بپوشیم/ به ازدواج موقت باور دارم
زن خللی را ایجاد کند . چرا در فضای مجازی نیستید؟ چون من موبایل ندارم . چرا ندارید؟ چون وقتی موبایل داشته باشی، باید پاسخگو باشی و زمان زیادی از روز را از دست می دهی. همیشه پیدایت می کنند. معتقدم موبایل 10درصدش خدمت است و 90درصدش آزار . هیچ وقت تلفن همراه نداشته اید؟ وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه . ...
برتراند : به خاطر خودم چلسی را ترک کردم
می دانستم این گونه می شود ولی به توانایی های خود ایمان داشتم و در اینجا ساوتهمپتون تنها فرصت به نمایش گذاشتن آن ها را در اختیارم قرار داد. جام جهانی بسیار جذاب است. کسی این موضوع را رد نمی کند که دوست دارد در هواپیمای اعزامی تیم به روسیه حاضر باشد. من عضوی از تیم ملی در یورو 2016 بودم. آن بازی ها به خوبی پیش نرفت و من هم به همان قناعت نخواهم کرد. جام جهانی انگیزه بالایی برای ما بازیکنان است. منی که در تورنمنت قبلی حضور داشته ام، دوست دارم در این بازی ها نیز حاضر باشم و تیم فعلی ما نیز آماده است. به نظر می رسد که انگلیس در حال برداشتن گام هایی رو به جلو است. ...