سایر خبرها
شهید محسن حججی، شهید حسین قمی و شهید محمد تاج بخش؛ در مهلکه شانزدهم مرداد تدمر، جنگ نابرابری که تکفیری ...
. دست هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید. من همین جا یک حال غریبی شدم. گفتم مادرجان تو هر دفعه می رفتی تهران ماموریت، هیچوقت اینطوری خداحافظی نمی کردی. گفت این دفعه ماموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود. من دیگر چیزی نگفتم ، بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم ، بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم. انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار ...
شهید همدانی: یک لحظه نفسم بند آمد/درخواست سخت محسن رضایی از حاج احمد
خندان می گویند: برادر همدانی، مژده بده، اگر گفتی چه کسی آمده؟ گفتم: شما بگوئید. گفتند: رفیق فابریک حاج محمود و شما این جاست؛ برادر حاج احمدمتوسلیان! از شدت خوشحالی، یک لحظه نفسم ام بند آمد. پرسیدم: حالا کجاست؟ گفتند: دفتر فرماندهی، پیش حاج محمود با سر قدم هایی بلند و با عجله، خودم را رساندم پشت در اتاق فرماندهی و وارد شدم. همان طور که قبلاً هم به شما گفته بودم، اتاق فرماندهی با یک دیوار ...
رئیس کل بانک مرکزی احمدی نژاد: آن موقع با قایق موتوری در خلیچ فارس دلار می آوردیم
.... همان موقع هم آقای هاشمی هر وقت می خواستند پروژه افتتاح کنند زنگ می زدند و با هم می رفتیم. چون چهره سیاسی نبودم توانستم با همه دولت ها کار کنم و باور این برای خیلی ها سخت بود. 47 سال سابقه کار در حوزه بانک دارم و سه سال هم مشاور عالی ستاد فرمان حضرت امام بودم. بچه ها به من نگفتند که از تهران بیا چون تهران اصلا لیست خاص خودش را داشت و پیشنهاد کردند البرز بد نیست و من هم رفتم و از ...
مخترع آ با کلاه و رکورددار طولانی ترین زمان تدریس + عکس
و فرار از درس و مدرسه و بعد کشور را باید ریشه یابی کرد. اگر فرهنگ ما درست شود همه چیز درست می شود. از من دیگر گذشته است و این ها را برای آینده می گویم. پای صحبت شاگردانش می نشینم، چند نفرشان جوان اند و متولد دهه 70 و 80 و برخی دیگر سنی ازشان گذشته. یکی از شاگردانش که شاید 60 سال را هم رد کرده باشد می گوید: یک سال افتخار شاگردی استاد را داشتم و بعد از اینکه معلم شدم با ایشان همکار بودم و ...
دوست داشتم معلم شوم نه قاتل
معلم شود اما یک قدم مانده برای رسیدن به هدفش، دستش به خون آلوده شده و مجازات سختی در انتظارش است. از کارو زندگی ات بگو؟ چهارسال است به تهران آمده ام و با باربری در بازار هزینه زندگی خود و خانواده ام در شهرستان را تامین می کنم. درس خوانده ای؟ بله. من شیفته کار معلمی بودم. چهار سال پیش در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شدم. هر سختی را ...
از کودکی خادم اهل بیتم
می دانید امروز شر دارد در دنیا اعمال نفوذ می کند و اساسا شر و فتنه در زوایای زندگی مردم جا باز کرده است، به همین خاطر تصمیم گرفته ام چه در کتابی که اخیرا از من رونمایی شد و چه در قالب تابلوهایی که کار کرده ام روی موضوع خیر و شر کار کنم. خاطرم هست چندین سال پیش در گفت وگویی که با شما داشته ام به این مساله اشاره کرده اید که هر وقت به اصفهان سفر می کنید و سردر کاشی کاری اصفهان را می بینید ...
مهم ترین علاقه مندی اش در نوجوانی خواندن کتاب بود/ برای آشنایی با سختی ها بدون مزد در تابستان کارگری می ...
بار آخری که می خواست به جبهه برود دستهایش را باز کرد وقتی نزدیکش شدم در گردنش نور سپیدی دیدم همان لحظه برایم یقین شد که حمید این بار شهید می شود، به او گفتم آقا حمید اگر شهید شدی قیامت دست ما را بگیر. مدتی بعد اقوام می آمدند و می رفتند و چیزی هم درست نمی گفتند در حالی که من آرام بودم و اظهار می کردم چیزی نیست. در وصیت نامه اش به چه اموری سفارش کرده است؟ در مورد معلمان و ...
حماسه آفرینی های یک شیر زن در پشت جبهه
می رفتیم. عکس های امام را جوانان می گرفتند و روی دیوارها می چسباندند. یک روز سربازی یک پسری را گرفته بود و بخاطر اینکه عکس امام خمینی را روی دیوار چسبانده بود میزد. گفتم سرباز نامرد برای چه او را می زنی؟ سرباز دنبال من کرد و رفتم داخل مغازۀ سبزی فروشی، به سبزی فروش گفتم اگر سربازی آمد دنبال من بگو من اینجا نیستم ، صاحب مغازه گفت چرا گفتی, نمی گفتی! گفتم من نمی ترسم. دو تا بچه دارم, اگر من را ببرند ...
ارتش و سپاه هیچگاه با هم اختلاف نداشتند/ اگر طرح سپاه پذیرفته می شد، فاو از دست نمی رفت/ سفارش آقا ...
های بسیجی آمادگیشون بیشتر از خط پدافند بود. س: سردار چه سالی ازدواج کردید؟ نجات: سال 56 س: یعنی یکسال به انقلاب مانده. چطور آشنا شدید؟ نجات: من از دانشگاه علم و صنعت که فارغ التحصیل شدم کارشناسی ارشد را دانشگاه شریف شروع کردم، همان موقع به مادرم گفتم که من می خواهم ازدواج کنم اولین جایی هم که رفتیم، چون همشیره بنده همسرم را به ما معرفی کردند که با هم ...
فائزه هاشمی: من یک فمینیست هستم
پاسخگو باشی و زمان زیادی از روز را از دست می دهی. همیشه پیدایت می کنند. معتقدم موبایل 10درصدش خدمت است و 90درصدش آزار. هیچ وقت تلفن همراه نداشته اید؟ وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه. خانم هاشمی، شما با مردم ارتباط دارید ولی به نظر می آید یکی از مهمترین موارد، همان 6ماه زندان شما است. در زندان فکر کنم زنان با جرایم مختلف حضور داشتند. ...
با عبدالله ویسی رفاقتی ندارم!
... بعد از دو سال به خوزستان بازگشتم بعد از دو سال و اندی به اهواز برگشتم. سفر خوبی بود چرا که خانواده و دوستان قدیمی ام را دیدم و با مردم خونگرم خوزستان دیدار داشتم. خوشحالم که یک بار دیگر در ورزشگاه غدیر به میدان رفتم. درست است که من با دلخوری از خوزستان بیرون آمدم؛ اما بازگشت به این استان همیشه برای من جذاب و دوست داشتنی است. لزومی نداشت سمت نیمکت استقلال خوزستان بروم ...
سوران حسینی: کول بر یک پدیده و یک اتفاق نیست، یک فرآیند غلط است
یک ایدهٔ جذاب تا توجه را جلب کنیم. سال های گذشته که من درباره محیط زیست کار می کردم، بحث آتش سوزی جنگل ها بود. من کاری به پرواز یک پرنده نداشتم، زوم کرده بودم روی آتش؛ چون جنگل های زاگرس و البرز می سوختند. ضرورت موضوع خیلی مهم است. بحث کول بری در شهرهای مرزی کشور می افتد، نه در شهر تبریز که به شهر بی گدا معروف است. در کجاآباد تبریز کارخانجات صنعتی زیادی داریم، هر چند که مردم شهرهای ...
حرف های جوانی که به خاطر توهم رابطه همسر برادرش با دوستش، او را کشت
اینکه من پای سیاوش را به آن خانه بازکرده بودم، خودم را مقصر می دانستم. سیاوش فامیل دور ما بود اما به خانه برادرم رفت و آمد نداشت. من به سیاوش بیشتر از چشم هایم اعتماد داشتم. پای سیاوش را من به خانه برادرم باز کرده بودم و در حقیقت عامل اصلی شروع این رابطه من بودم. چرا با او حرف نزدی؟ قصدم کشتن اش نبود؛ رفتم تا با او صحبت کنم. اما آنقدر عصبانی بودم که ضربات را پی در پی می زدم و زمانی ...
با "اسب" ناتوانی انسان را فراموش کنید!
حصارهایی که ما را از طبیعت جدا می کند، در آنها کمرنگ تر است؛ مهمترینش هم افکارشان. به خصوص که سارا از کودکی در کنار اسب ها بزرگ شده و با خلق وخوی آنها آشناست. او دختر غزاله منتظم، مربی کار با اسب هاست که یک ساعت پیش روبه رویش نشسته بودم. نعل به نعل ماجرا از جایی شروع شد که شنیدم یکی از دوستانم به توانبخشی به کمک اسب می رود. گفتم: به کمک اسب؟ گفت: آره. استرسی رو که همیشه باهام بوده، می تونم با ...
شایعه کردند بابت هر قدم یک میلیون می گیرم/ می گفتند آقا تا دیروز مداح بوده حالا ترانه خوان شده/ اصولگرا ...
برنامه داشتم نرفتم، در بندرعباس پیشنهاد شد نرفتم، شهرهای مختلف مثل اصفهان، مازندران و.. دعوت شدم نرفتم. یکی از جاهایی که خیلی راغب بودند با من برنامه داشته باشند خود قم بود چون چند سالی به خاطر تحصیل همانجا بودم، خصوصا در ایام محرم، ولی آن موقع به این فکر می کردم که بیایم برای شهر خودم و اینجا بتوانیم گرهی باز بکنیم، الان هم به چشم افسوس نگاه نمی کنم و شاید اگر باز هم بمیرم و زنده شوم ...
تقدیری که در یاد گلچین خوش نشست
رفتم داخل خانه و به پدر و مادر حضور ایشان را اعلام کردم. استاد نادرگلچین به اتفاق همسر و فرزندانش یک هفته میهمان خانه ی شیون بودند. روزهای خاطره انگیزی که شاهد خوشحالی و سرخوشی شیون در لحظه های شورانگیزی بودم. شخصیت هنری و محترم استاد نادر گلچین درآغاز جلوه گر مجالست با ایشان بود. او بسیار شیون را دوست می داشت و سال های سال از پذیرایی شیون و مادرم به نیکی یاد می نمود. در سال ...
مقاومت جوانان خرمشهری با دستان خالی
رفتم درحالی که معدل کلاس اول و دوم من نمره 20 را نشان می داد. به علت آغاز جنگ و سرگردانی من و خانواده ام بین شهرهای اهواز، شوشتر و برخی روستاهای بین این دو شهر آن سال به مدرسه نرفتم. وقتی سال بعد به مدرسه رفتم آن قدر از درس و مدرسه متنفر شده بودم که دیگر بیش از کلاس سوم درس نخواندم و بعد از دو سال در کلاس سوم، مجبور به ترک تحصیل شدم. کشتار پناه جویان شلمچه احمد بحرانی یکی دیگر ...
برخی تهدیدم کردند که فیلم دفاع مقدسی نسازم/ سینمای دفاع مقدس در حال سقوط است
من بخواهید بدانید فیلمنامۀ بعدی من هم دفاع مقدس است ولی به شرطی که حمایت شود، حمایت هم این نیست که پول بگیرم، این فیلم را من یک سوم یا یک دهم فیلم سازانی که در این دو سه سال فیلم دفاع مقدس و انقلابی ساختم، با کمترین هزینه، یک مقداری را فارابی تقبل کرد، یک مقدار اسپانسر داشتم، یک مقدار را آقای سعدی تقبل کرد و به راحتی این فیلم را نساختم مورد حمایت هیچ ارگانی غیر از مقداری که فارابی داد، واقع ...
رفع حصر در جلسه اخیر شورای عالی امنیت ملی مطرح شد
منافقین وارد شد که منجر به خروج بخش نظامی منافقین از کشور شد، حاصل همین زحماتی بود که آن موقع برادرها کشیدند. س: لحظه شروع جنگ کجا بودید ؟ نجات: بنده در سال 59 در کمیته ایدئولوژی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودم. س: چگونه مطلع شدید؟ در تهران حضور داشتید؟ نجات: نه، ما آن موقع برای کمک به سپاه یک کمیته ای را در سازمان مجاهدین انقلاب درست کردیم به نام کمیته ...
ابوالفضل را کشتم
تلخ سر زندگی و کودکی ام آمد و آینده ام را تباه کرد. مگر چه اتفاقی برایت افتاده بود؟ من زمانی که 11 ساله بودم و برای بازی با دوستانم به همان پارک رفته بودم، یک مرد به بهانه نشان دادن کبوتر مرا از آن پارک به سمت خانه اش برد. در خانه را بست و مرا داخل اتاق تاریکی انداخت و مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد هم تهدیدم کرد از این ماجرا برای کسی حرف نزنم. همین باعث شد در این سال ها همیشه ...
اولین روز مدرسه؛ یادش به خیر
مشاوره خوانندگان روزنامه است درباره خاطرات اولین روز مدرسه اش می گوید: سال 1373 بود هیچ وقت خوشحالی وصف ناپذیری را که آن روز داشتم فراموش نمی کنم برخلاف بسیاری از بچه ها که به نحوی گریه می کردند یا پشت سر پدر و مادرشان قایم شده بودند من در حال بازی بودم چون امین و حمید، برادر های بزرگ ترم در کلاس سوم و پنجم در آن مدرسه مشغول به تحصیل بودند و همین سبب شده بود احساس دوری از خانواده سراغم نیاید. معلم من ...
علیرضا به حجاب و رعایت واجبات حساس بود/ تعبیر خواب شهید پس از گذشت 14 سال
به گزارش صاحب نیوز ؛ هشت سال پشت جبهه کار می کرد از درست کردن مربا تا بسته بندی آجیل، کیسه می دوخت و خیاطی می کرد، می گفت هشت سال کارمان این بود. حوض آب و حیاط و گلدان های باصفا و طراوتش حکایت دل زنده اش را دارد. پای صحبت هایش که می نشینی بهشت آرامش وجودش را احساس می کنی. مادر است دیگر، آن هم مادر شهید... به مناسبت گرامیداشت هفته بسیج در جوار خانواده شهید علیرضا ...
فضای ایثار در هشت سال دفاع مقدس، هر لحظه تکرار می شد
هیچگاه مکتوب نشده است. راوی روایت می کند/فضای ایثار در سراسر جبهه هر لحظه تکرار می شد عملیات والفجر مقدماتی اولین عملیاتی بود که در آن حضور داشتم، حدود 16 کیلومتر خاک رملی بود که نه در دست ایران و نه در دست عراقی ها بود و به عبارت دیگر حدود 16 کیلومتر با خط مقدم عراقی ها فاصله داشتیم. در این عملیات جزء گروه تخریب بودم و باید با تعدادی دیگر از رزمندگان به سمت مین های کار گذاشته شده می ...
گفتگویی با فائزه هاشمی از فمینیسم تا صیغه!
؛ مثلا پارسال با یک تور رفتم اروپای شرقی و هشت کشور را گشتیم، آنجا در هتل ها اقامت می کردیم. قبلش هم نپال رفته بودم و خیلی کشورهای دیگر. آمریکا را تنهایی رفتم ولی در آن جا در هر شهری به بستگان و دوستان ملحق می شدم. -همین دو ماه پیش مادرم با فاطی و محسن رفتند اسپانیا، قبلش هم به لندن رفته بودند. من هر سال چند کشور همسایه را با هم در یک سفر برای دیدن انتخاب می کنم. معتقدم که آدم باید دنیا ...
شهیدی که حاج قاسم سلیمانی به او عشق می ورزید
بمانم آسمان پوشیده از ابر بود و همه جا ظلمات محض و هوا بارانی بود وبشدت می بارید نیمه های شب صدای مادر حسین را از داخل اتاق شنیدم مرا صدا کرد بالای سرش رفتم. گفت:حاج آقا تمام خانه روشن شده است بلند شو ببین کیه. نگاهی به اطراف انداختم همه جا تاریک بود. گفتم: چیزی نیست همه جا تاریک است. گفت: نه همین چند لحظه پیش تمام خانه عین روز روشن شده بود. برای اطمینان ...
پاییزِ عاشق
پاییز بهاری است که عاشق شده است . روز اول مهر برای من روز شادی و زیبایی است. اول مهر سال 32 را به یاد می آورم؛ پس از روز تلخ 28 مرداد 32 که زنده یاد مصدق و حکومت ملی او در آن تابستان گرم سقوط کرده بود و پیرمرد به حبس افتاده بود... صبح زود اول مهر ما در قم بودیم، پدرم پزشک راه آهن بود و مدرسه صنیع الدوله نزدیک خانه ما. مادرم از زیر قرآن ردم کرد و با شوق به مدرسه ای رفتم که شنیده بودم مدیرش آقای عارفی است و معلم کلاس اول آقای محمود بروجردی. ...
دوئل مرگبار قاچاقچیان اسلحله در باغ
خاطر اینکه از الیاس می ترسیدم.... بعد از شلیک به الیاس کجا رفتی؟ با موتوری که داشتم به طرف قبرستان رفتم و اسلحه را در آنجا دفن کردم. چرا در بازسازی صحنه جرم اسلحه پیدا نشد؟ نمی دانم آنجا پاتوق معتادان بود، شاید آنها دزدیده باشند. پس از پایان اظهارات متهم، قضات وارد شور شدند و اعلام کردند بزودی حکمشان را صادر خواهند کرد. ...
فکر می کنند کشور را چپاول کرده ایم!
... برای رفتن به جبهه خانواده مخالفتی داشت؟ بله. مخالف و موافقت. اما خانواده ام را توجیه کردم. برای چه چیزی می روم. چرا دارم می روم. وگرنه امثال من جوان اگر نمی رفتیم، در آن زمان چه کسی باید جلو دشمن می ایستاد؟ پس منی که انرژی و توانایش را داشتم و یک جوان ایرانی بودم، باید می رفتم تا اینکه منتظر باشم یک غریبه بخواهد برود جلوی دشمن را بگیرد من این را وظیفه خود می دانستم. ...
زن شناگر 4 روز در خلوتگاه 3 شیطان بود
در این باره حرفی به کسی نزنم.به دنبال شکایت این زن روشن شد نازنین از قبل با یکی از متهمان رابطه دوستانه داشته است. با این سرنخ اکبر 36ساله ردیابی و بازداشت شد. وی که منکر آدمربایی بود گفت: من نازنین را از قبل می شناختم و می دانستم به تنهایی در خانه مجردی زندگی می کنم. به همین خاطر ماجرا را به دوستم پویا و برادرم گفتم و نقشه سرقت Stealing از خانه نازنین را کشیدم. قبول دارم اموال او را سرقت کردم و ...
آنقدر پول نداریم که مارک بپوشیم/ به ازدواج موقت باور دارم
بتوانی از آن فرصت ها استفاده کنی. البته من از همه کارهایی که کردم هیچ وقت منفعت شخصی نبردم، تمام این سال ها حتی یک ریال حقوق نداشتم . گفتید قبل از فوت آقای هاشمی، دختر او بودن سخت نبود؛ ولی اینطور که از کلام شما پیداست، الان قضیه فرق کرده است . چرا؟ الان دو بخش دارد؛ یکی محبت مردم است که واقعا فوق العاده است و من امیدوارم ما بتوانیم لایق محبتشان باشیم. یک بخش دیگر اتفاق های منفی ...