سایر منابع:
سایر خبرها
ضرورت پرهیز از اغراق در بیان واقعیات دوران دفاع مقدس
این کتاب بیشتر خاطرات شهید روحی است و سعی شد روحیات،سبک زندگی،و همچنین سبک شوخ طبعی این شهید را به جوانان نشان دهم . این نویسنده در پایان گفت: پدرم با توجه به رفاه مالی و زندگی راحتی که داشت و با توجه به قبولی در رشته پزشکی همه را کنار گذاشت و به جبهه رفت و می گفت دانشگاه واقعی آنجاست و وقتی که پدرم شهید شد مادرم 20 سال و منم هم 4 سال داشتم.ما در هر لباسی که هستیم باید کار خود را به نحو احسن انجام دهیم تا پیش شهدا شرمنده نشویم. ...
گریه های ملتمسانه پسر دوازده ساله هراتی برای رفتن به جبهه!/سرمای سقز از یادم نمی رود
ببینیم آنها چه می گویند. اسلامی ادامه داد: هر دو سوار لندور سفید رنگ بسیج شده و سمت خانه ما رفتیم. حسین یزدانی از دوستان نزدیک پدرم بود؛ و به گمان خود مادرم اجازه نمی دهد تنها پسرش به جبهه برود؛ فرمانده در زد، مرحوم مادرم با صدای آرام گفت کیه؟ فرمانده گفت: حسین یزدانی هستم، مادرم درب را باز کرد و شروع به احوال پرسی کردند؛ فرمانده ماجرای شروع جنگ و اسرار من برای به جبهه رفتن را برای مادرم ...
وصیت کرد آرم سپاه را روی سنگ مزارش حک کنیم
خانم موافق رفتن آقا محسن بودند؟ چون اوایل جنگ بود، هنوز آن حالت فراگیر ایجاد نشده بود و هیچ کدام از ما موافق رفتنش به جبهه نبودیم. قبل از این اعزام می خواست به آلمان برود. دیپلمش را گرفته بود و تازه انقلاب شده بود که کارهای دانشگاهش را کرده و پذیرش گرفته بود که به آلمان برود. -یعنی درسشان هم خوب بود؟ بله. وضعیت درسی اش خوب بود اما این جریانات با پیروزی انقلاب مصادف شد ...
چگونه قاتل شدم
می رود توی مخم. پدر و مادرم می خواستند من را دکتر ببرند اما من نمی رفتم. قرص هایی را که برایم می گرفتند هم نمی خوردم. حوصله اش را نداشتم. اما الان در کانون مشت مشت قرص می خورم. اگر قرص ها را نخورم با همه دعوایم می شود. رابطه ات با خواهرانت چطور بود؟ با آنها هم زیاد خوب نبودم. فقط با دختر مورد علاقه ام خوب بودم. او هم یکدفعه خط تلفنش را خاموش کرد و جوابم را نداد. این شد که ...
شهدای بی سر کردستان
که آن طرف تر دو برادر جوان و نوجوانش را پرپر دیده بود واقعاً سخت بود. سنگینی آن فضای سخت بر قلب و جانم سنگینی می کرد نمی دانم چه وقت از هوش رفتم ولی با صدای همسایگانی که به همراهم آمده بودند به هوش آمدم و بی هیچ رمقی مسیر رسیدن به خانه را طی کردم. سال ها از آن خاطرات تلخ می گذرد، پدرم و مادرم هم در همه این سال ها بی خبر از بسیاری از شکنجه هایی که بر سر فرزندانش قبل از شهید ...
خانه خیابان شریف، ناسیونال سابق
مادرم که همیشه از پدرم گوشه و کنایه می شنید.دایی هایم هم از بچگی سیگاری شدند.سر همین قضیه یکی از دایی هایم همیشه با پدر بزرگم دعوا می کرد.آن قدر دعوا کردند که بالاخره یک روز آنجا را برای همیشه ترک کرد و رفت. درست همان موقع ها بود.هیچ وقت هم معلوم نشد چه بر سرش آمد.مادرم، حمید، این برادرش را خیلی دوست داشت. سر این قضیه هر وقت آنجا می رفتیم، مادرم بحث راه می انداخت و آخر سر، مادرم با گریه آنجا را ترک ...
بانوی ایلامی که تمام لحظاتش را نذرقامت انقلاب، جنگ و شهدا کرده است+ تصاویر
کرد آماده ی دریافت کمک های مردمی هست و رمضان کاظمی که اون روزها که اینقدر صدای زیبا و دلنشینی داشت معروف شده بود به "بلبل جنگ" . داشت با شوری خاص از رزمنده ها و حکایت پشت جبهه پشت بلندگو می گفت. و کمک های مردمی رو جمع آوری می کرد. من هم جیب هامو گشتم . همه اش 50 تومان داشتم . احساس خیلی بدی پیدا کردم که چرا بیشتر از این ندارم . یه لحظه نگاهم به النگویی افتادکه مادرم با فروش گوشواره ها ی خودش و ...
مسئولان نسبت به خانواده های شهدا وظیفه ای سنگین دارند/هفته دفاع مقدس یادآور ایثار و رشادت رزمندگان است
...: مسئولین وظیفه سنگینی در قبال معرفی شهدا،جانبازان و آزادگان به نسل جوان امروزدارند.زیراعلاوه بر معرفی تصاویر شهدا به مردم باید عقاید،ارزش ها،آرمان های شهدا،زندگینامه و خاطرات شهدا در جنگ و زندگی خانوادگی برای ترویج سبک را نیزدر قالب کتاب، فیلم،عکس به نسل امروزی به تصویر بکشیم. جانباز و رزمنده دفاع مقدس گفت: مسئولین و مردم باید جانبازان و ایثارگران را درک و به آنها احترام بگذارند و ...
از لاک تنهایی تا باغ ویلایی! / شهرام و دختر عمه ام این بلا را سرم آوردند
.... با آن که پدرم درآمد بسیار اندکی داشت اما زندگی خوبی داشتیم تا این که روزی یک تلخ سرنوشت ما را تغییر داد و مسیر زندگی من نیز عوض شد. آن روز مانند همیشه پدرم صبح زود سرکار رفت اما دیگر به خانه بازنگشت. در حالی که من ومادرم به شدت نگران شده بودیم خبر مرگ پدرم در سانحه رانندگی همه وجودمان را به هم ریخت و من و مادرم در عزای او سیاه پوش شدیم. هنوز یک ماه بیشتر از مرگ پدرم ...
فرار از مدرسه در اولین روز/ یک جلد قرآن اولین هدیه از معلم
همه از ذهنم پرید و چیزی یادم نمی امد و برای همین شروع کردم ردیف کردن کردن کلمات و یک شعر من در آوردی ، با گذشت این همه سال هنوز هم که یاد اون لحظه و صحنه می افتم خندم میگیره. به مادرم گفتم معلمم را دوست ندارم "مریم شهرکی خبرنگار میرجاوه" : روز اول مدرسه غریبانه یک گوش از حیاط مدرسه ایستاده بودم و به بچه ها نگاه می کردم ان روز گریه نکردم اما خوشحالم نبودم حس غریبی داشتم وقتی ...
60 ماه حضور در جبهه برایم زندگی ساز بود/ برای پیشرفت و پیروزی باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم
.... سه سال و نیم طی دو نوبت در لشکر 14 امام حسین(ع) جنوب کشور و گروه موشکی 15 خرداد حضور داشتم و جمعاً 5 سال در جبهه های جنوب و کردستان بوده ام. چه خاطره ای از دوران جنگ دارید؟ جبهه پر از خاطرات تلخ و شیرین بود که هر یک کتابی حماسه آفرین است. یکی از خاطرات شیرینی که برای همیشه در خاطرم می ماند این بود که بعد از حدود 6 ماه جنگ که به سنندج برگشتیم با استقبال پرشور دانش آموزان ...
خاطرات شنیدنی آزادگان دفاع مقدس منتشر شد/ ازآموزش های رزمی تا زندان های انفرادی
جبهه نیز دست از ورزش کردن برنداشتند. علاوه بر این بسیاری پس از انقلاب شکوهمند اسلامی نیز تصور می کردند ورزش ایران دیگر در مسیر رشد و پیشرفت قرار نخواهد گرفت و رسانه های بیگانه سعی در تزریق ناامیدی به ورزشکاران کشورمان داشتند. اما با اینکه انقلاب اسلامی هنوز نوپا بود و جنگ تحمیلی نیز آغاز شده بود ورزش در مسیر درست خود قرار گرفت و تیم ها و قهرمانان ملی یک به یک افتخارآفرینی می کردند. ...
در جبهه ها همه از عنوان و مقام فراری بودند
، مادرم از دیدنم در آن حالت منقلب شده و رضایت به حضور من در جبهه دادند در طول جنگ یکی از برادرانم و پدرم نیز به بنده در جبهه ها پیوستند. پس از آن در سال 67 پس از اتمام جنگ ازدواج کردم که حاصل آن دو فرزند است و در حال حاضر نیز بازنشسته سپاه پاسداران می باشم . آناج: اولین جرقه ای که باعث شد مشتاق حضور در جبهه باشید چه بود؟ در مقام مقایسه با نوجوانان امروزی تلاش و کوشش ...
جانبازی که ترجمان زخم های همسنگرانش شده است
بعضی از معاندین داخلی صورت می گیرد ملت ما هیچگاه جنگ طلب نبوده و نیست. ما فقط از خودمان دفاع کردیم. اگر جوانان ما در برابر متجاوز سینه سپر نمی کردند همه چیز ایران اسلامی بر باد می رفت. * شما چه سالی به جبهه اعزام شدید؟ خانواده تان چطور راضی شدند؟ - من شهریور سال 1361 در حالی که دانشجوی تربیت معلم بودم به عنوان یک رزمنده ی بسیجی داوطلب، به جبهه رفتم. واقعیت این است که پدر و ...
خاطرات ده نمکی در آدم باش
دوران فیلم سازی وی در جلدهای بعدی این کتاب عرضه شود.در بخشی از خاطرات مسعود ده نمکی درباره اعزام به جبهه می خوانیم: برای قطار تهران - اندیمشک ساعت چهار و نیم بلیت داشتم. مسیر خانه تا میدان راه آهن را با هزار دلهره طی کردم. قبل از رسیدن به ایستگاه راه آهن برای اطمینان دوباره خوب نگاهی به داخل ساک انداختم. کتاب های درسی، دو سه تا زیر پیراهن و ضبط صوت کوچک واکمن با بلندگوهای زاپاسی، که با کشی شلوار به ...
مادرم معجزه ای بود که خدا برایم برگرداند/آرزویم این است پرفسور سمیعی مادرم را درمان کند
خبرگزاری شبستان -هرمزگان؛ کلاس اول راهنمایی بودم که پدرم به خاطر کهولت سن و بیماری فوت شد.7 تا خواهر بودیم و یک برادر. یکی از خواهرهایم دو سال بعد از فوت پدرم، از دنیا رفت. از آن روز به بعد مادرم مشکل اعصاب پیدا کرد و کم کم تعادلی حرکتیش از دست داد. از زمانی که بچه بودم ما تحت پوشش بهزیستی بودیم با مستمری ماهیانه 50 تومان. تا اول دبیرستان با کمک خواهرانم درس می خواندم و توی ...
حضور 60 درصدی روحانیت سیستان و بلوچستان در دفاع مقدس/روحانی بلوچی که در جبهه ها به شهید اعتقادی معروف شد
کردند و برای دفاع از اسلام و کشورشان استوارتر قدم می نهادند. وی تصریح کرد: من چند ماه در جبهه بودم و یکی از خاطراتی که هنوز در ذهنم ماندگار بوده زمانی است که به اندیمشک رسیدیم. وی تشریح کرد: یک موشک در خانه ای افتاده بود که عروسی برپا بود و همه اهل خانه اعم از عروس و داماد را کشته بود بجز پیرزنی که آن هم مدام در حال گریه کردن بود. وی خاطرنشان کرد: وقتی برای دلجویی از ...
بهترین عکس را از لبخند همت انداختم
کرده ام. عکاسی در جنگ چه تفاوت هایی با عکاسی در سایر حوزه ها دارد؟ در جنگ هر اتفاقی انتظار شما را می کشد. جنگ یعنی شهادت، اسارت و جانبازی. خود من آموزش ندیده بودم و هر چه یاد گرفتم به خاطر حضورم در دفاع مقدس است. اولین عملیاتی که من به عنوان عکاس در آن حضور داشتم آزادسازی سوسنگرد بود. رعب و وحشت خاصی حاکم بود. آنجا باید دیگر از همه چیز بگذری. از همه تعلقاتی که در زندگی داری. رزمنده ها در ...
چشم و چراغ خانه های خشت و گلی روایتی از شهدای محله خیر آباد یزد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از یزدندا ؛ کتاب چشم و چراغ خانه های خشت و گلی از انتشارات مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و بسیج سپاه الغدیر استان یزد کتابی همراه با تصاویر در برگیرنده خاطرات زندگی شهدای محله خیرآباد یزد است. مولف کتاب چشم و چراغ خانه های خشت و گلی محمد علی همتی است که چشم و چراغ خانه های خشت و گلی، جلد اول ، چندان فاصله، برگرفته از نهج البلاغه ...
تورق خاطرات خبرنگار صدا و سیمای فارس در دوران دفاع مقدس/ دفاع همچنان ادامه دارد
کسوت پاسداری سردارانی چون علی فضلی نیز خدمت کرده ام، گفت: من در سال 58 در شهرستان های فارس به عنوان خبرنگار آزاد مشغول به فعالیت بودم و در سال 60 به صورت رسمی و تمام وقت خبرنگار صدا و سیمای فارس شدم و در تمام دوران دفاع مقدس به طور متناسب در خدمت رزمندگان بودم. صادقی در ادامه خاطره ای از پیرزنی که در پشتیبانی جنگ که تنها دارایی اش یک بسته خرما نصفه نیمه بود تعریف کرد و گفت: این پیرزن ...
ماجرای نامه جعلی که باعث شهادت 10 نفر شد
مسئولیت یک گروهان 100 نفره را بر عهده داشتم که 80 نفر از آن ها نماز نمی خواندند. می گفتند: با خود گفتیم که ما چقدر بی غیرت هستیم که در خانه بنشینیم و منافقین بخواهند شهر ما را تصرف کنند. همه این افراد بعد از اتمام جنگ و عملیات مرصاد، تاسف می خوردند که چرا زودتر به جبهه نیامده اند. این افراد در جنگ بودند و باید واقعیت ها را بیان کنیم. نمی توانستیم بگوییم افرادی که نماز نمی خوانند به جبهه نیایند و از ...
ترفندهای اعزام به جبهه به روایت یک پزشک
حرا - زمانی که صدام ناجوانمردانه به کشور ما حمله و جنگ را تحمیل کرد، هر انسان آزاده و با غیرت با هر سن و سالی که بود دفاع از ناموس و خاک وطن را بر خود واجب دانست و به جبهه ها رفت. خیلی از رزمنده هایی که سن و سال کمی داشتند با ترفندهای مختلف اسم خود را در لیست اعزام به جبهه ها قرار داده و خود را به مناطق مختلف عملیاتی رساندند. امین شاهرخی متخصص کودکان، فوق تخصص اعصاب کودکان، عضو هیئت علمی و ...
روایت دانش آموز امدادگر خراسان شمالی از روزهای جنگ/امداد غیبی، پل عبور از سه راه مرگ شد
دوره دیده به جبهه اعزام شدیم که هادی نیستانی در عملیات رمضان اسیر شد و علی اصعر خراسانی هم شهید شد . آیا هشت نفر عضو تیم آموزشی دیده شما، آنان هم دانش آموز بودند؟ نه. معلم، دانش آموزان و کارمند هم در این تیم بودند . از خاطرات جنگ خود توضیح دهید؟ در طول دفاع مقدس، از مدت هشت سال جنگ، سه سال و 28 روز داوطلبانه در جنگ حضور داشتم و در هر مرحله به یک صورت متفاوت ...
یک صورت ، یک ترکش، 58 تیغ / از دهانم تکه استخوان خرد شده ...!
به گزارش شهدای ایران ، جنگ تحمیلی که شروع شد، آتش باران عراقی که بالا گرفت، خیلی ها برای دفاع ، برای مقابله با دشمن راهی جبهه شدند، یکی رفت به مرز چزابه، یکی مهران، یکی رسید به فاو. یکی در سلیمانیه ماندگار شد، یکی در هورالهویزه . همه شانه به شانه هم ایستادند مقابل دشمن، آنوقت یکی دست هایش را جا گذاشت در سومار، یکی پاهایش را داد در خرمشهر. یکی چشم هایش را در دهلران گم کرد و خیلی ها هم جانشان را ...
آخرین جزئیات حادثه خونین پرونده پاسگاه نعمت آباد
و پدرم از شهرستان به تهران می آیند و درخواست کتبی خود را درباره قصاص متهم ارائه می دهند. آذین تنها شاهد ماجرا هم تلفنی به خبرنگار ما درباره حادثه گفت: عمویم از مادرم کینه به دل داشت و چندین بار گفته بود انتقام سختی می گیرد. مدتی قبل عمویم قرار بود زن جوانی را به خانه ما بیاورد که مادرم مخالفت کرد و آنها را به خانه اش راه نداد. مادرم به زن جوان گفته بود که عمویم زن و فرزند دارد به همین ...
از روایت مجروح شدن وزیر بهداشت تا وزرایی که آماده رفتن به جبهه هستند/ جنگ یک رحمت و برکت برای کشور بود/ ...
حضرت امام (ره) فرمودند و رهبری بر آن اصرار دارند، ما قبل از انقلاب همانند دیگر مردم در جبهه آن روزها حضور داشتیم، بعد از انقلاب نیز جهاد سازندگی را راه انداختیم و در فاصله کوتاهی جنگ شروع شد؛ روز سوم جنگ ما در اهواز بودیم، آن زمان حدوداً 22 سال داشتم و با تعدادی از دوستان رفتیم و ماندگار شدیم. ** شما نزدیک به سه سال در جبهه حاضر بودید، این مدت در کدام مناطق فعالیت داشتید؟ وزیر ...
آنچه که از یاد برده بودم
نداره . دوباره سوالم را تکرار کردم : مطمئنی من بودم ؟ و او که انگار از هیچ چیز دیگری در دنیا بیش از این مطمئن نبود، مستقیم در چشم های من نگاه کرده و گفت : آره، خودت بودی ! آن قدر خجل شدم از شنیدن این خاطرات که دختر عمه ام با دیدن چشمان بهت زده و صورت سرخ شده من گفت: حالا مهم نیست . بچه بودیم، گذشت. من با شنیدن این حرف کمی سبک شدم اما تا به امروز که این خاطره را ثبت می کنم ، باورم نمی شود . راستش ...
جبهه فرهنگی فعلی ما دست کمی از جبهه گذشته ندارد
...، داوطلب شدن آنها وبیانات ودرایت امام خمینی (ره)برای مبارزه با دشمن حال و هوای ما را عوض کرد وتأثیر زیادی روی مردم داشت. حضرت امام در مقاطع خاص به مردم پیام هایی می داد و مردم هم بهترین رفتارها را نشان می دادند . به عنوان یک فرهنگی ، تعریف شما از جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس چیست؟ جنگ تحمیلی یک واقعیت بوده و ما هیچ وقت طالب جنگ نبودیم؛ بالاخص اوایل انقلاب، کشورمان هنوز ...
رمز ماندگاری مداحان در دستگاه امام حسین(ع)
حسین(ع) از چه زمانی وارد زندگی شما شد؟ سازور: پدر و مادرم در ماه، دو بار روضه می گرفتند؛ روضه اول ماه و روضه 23 هر ماه. از سال 68 این روال ادامه داشت تا اینکه پدرم به رحمت خدا رفت و پس از فوت ایشان نیز این مراسم، تا امسال ادامه داشته است. از همان زمان نور امام حسین(ع) در قلب من تابید و من رو درگیر خودش کرد. مردم خواستار این هستند که فرزندانشان با تقوا شوند و در دستگاه امام حسین(ع) بزرگ ...
همراه با قهرمانان در شهر گنبدهای فیروزه ای 1
زندگی نامه شهید حسین خرازی روز جمعه ماه محرم سال 1336 در اصفهان خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسه ای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد ...