سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی زندگی لاجوردی می شود/ از دفتر حراست تا بست شیخ طوسی
بلند و پیرهن اتو نکشیده ی پیرمردی که روی شلوار افتاده، نشان برادری بود در این مساله. وساطت کردم. ریش گرو گذاشته ام را قبول کردند. دخترک را بی مؤاخذه رها کردند. حالا باز هم آمده بود. با همان وضع. گفتم: به قوانین موجود، حتی اگر قوانین بدی هستند احترام بگذارید که هم خودتان، هم ما بی دغدغه هم سفر باشیم. یک بار دیگر هم قریب به همین مضمون را گفته بودم. آخر ترم قبل. بسیج دانشگاه، به زور و ...
می نویسم چون لذت می برم
توانی دست و صورتت را، جای دیگرت را بشویی. بار دوم که از شهر برگشت گفت شیرها بهتر شده اند چون دو قنبلی پیچیده دارند یکی به رنگ آبی یعنی آب سرد، دومی به رنگ قرمز که علامت آب گرم است. بار سوم گفت شیرهایی دیده که دسته ای زبانه وار رو به جلو دارند و با اشاره دست بالا و پایین می شوند یعنی باز و بسته. در سفر چهارم دیده که لوله هست و شیر، اما احتیاجی نیست از دستت استفاده کنی؛ وقتی می خواهی دست و صورتت را ...
شماره 8 تیم ملی را با اجازه علی کریمی پوشیدم
می شود. مسلماً اگر حمایت کنند، دل مردم ایران را در جام ملت ها هم شاد می کنیم. در پایان از همه کسانی که به من لطف داشتند و حمایتم کردند، تشکر می کنم خصوصاً خانواده ام، مادرم و برادرم و پدرم که همیشه دعایم می کند.
طنز تیز روی لبه باریک فیلمفارسی
مخاطب گسترده بدش نمی آید، این نگاه مذموم نیست به شرط اینکه به عنوان هدف مطلق به آن نگاه نکنی، در غیر این صورت ماحصل آن می شود کمدی های سخیفی که از ابتدا برای منفعت مالی ساخته شده. 10 درصد هدف شاید ارتباط با مخاطب عام و موفقیت اقتصادی بود اما 90 درصد دیگر همان چیزهایی است که گفتم. بواقع احساس مسئولیت نسبت به اینکه از همه توانم استفاده کنم و فیلمی بسازم که وجه سرگرم کننده اش غالب باشد و مخاطب عام با آن ...
گفت و گوی خواندنی با یک مرده شور +عکس
که روزی با هزار امید به دنیا گام گذاشته است. از ترس چشم هایم را می بندم و چند گام عقب تر می روم؛ به دیوار غسالخانه تکیه می دهم و به کمک آن نظاره گر صحنه می شوم؛ تنش را سه بار با آب، کافور و سدر و مو های زیبای بلندش را زن غسال شست و شو می دهد؛ جریان خون کوچکی از کنار دهانش جاری می شود؛ دیگر طاقت دیدن این صحنه را ندارم؛ سرم گیج می رود؛ به بیرون از غسالخانه می روم. خانواده دختر ...
محمدحسین بیست ویکمین شهید خانواده حمزه ها بود
کردی او شهید شود؟ من از تو پرسیدم چرا چنین دعایی کردی گفتی، چون شهادت بهتر از مردن است؟ گفت: بله یادم است. گفتم بابا به آرزویش رسید. بعد دو دستی به سرش زد و گریه کرد. در تمام طول راه گریه کرد. تا پدربزرگش را دید سمتش دوید و خودش را بغل پدربزرگش انداخت. ایشان هم محمدمحسن را محکم در آغوشش فشرد و هر دو یک دل سیر با هم گریه کردند. از همان روز خانه ما محل رفت و آمد افراد مختلف از دوست، فامیل و آشنا گرفته ...
فغانی: مطمئنم فینال جام ملت ها را به من نمی دهند
و رسیدن به فینال بود. در وهله اول به جام جهانی 2014 برزیل رسیدم و حالا در 2018 قضاوت کردن و بالا رفتن. و آدم های تأثیرگذار در این طی مسیر موفق و طولانی؟ پدرم و پدر همسرم که هر دو داور بودند. همسرم که تمام بار زندگی را به دوش کشید. دوستان و همکاران که انرژی دادند و پیشکسوتانی که نصیحت کردند. مرحوم حکمت شعار در جلوی آبخوری شیرودی دستم را گرفت و گفت: من ضربه زیاد خوردم، تو اگر ...
مشاغل پرخطر کودکان
اون شخص را رها می کند. چرا سراغ کاری به این سختی رفتی؟ خیلی وقت است که خسته شده ام خواستم سر کار دیگری جز پرسکاری بروم اما صاحبکارم خیلی زرنگ است. با پدر مادرم حرف می زند و آن هاهم دوباره من ا سر همان کار برمی گردانند. من بارها به پدر و مادرم گفتم که نگذارید آنجا کار کنم ولی گوش نمی کنند. خانواده من به این پول نیاز دارند وگرنه من عاشق درس خواندن هستم. دلم می خواست من هم مثل ...
جوانی که داخل تابوت به رفقایش وصیت کرد
پیش ما نبود. خوش داشتم امسال عید که جبهه نبودی، لااقل بیای کنارم و سر سفره بشینی. با حرف های مادر، گریه کردم. بعد از چند روز من، منصور، بهمن، و رحیم، چهارنفری به قم رفتیم و از آن جا با قطار رفتیم و زودتر از دیگران به هفت تپه رسیدیم. یکی-دو روز در هفت تپه ماندیم. بهمن آماده شد به فاو برود. برای بدرقه اش، چهارنفری تا اهواز همراهش رفتیم. منصور گفت: حالا که تا اهواز اومدیم، بهتره بریم یه چیزی بخوریم ...
چرا بجای ظریف شخص دیگری را برای مذاکره فرستادیم؟
قانون - کارگردان فیلم "دلم می خواد" می گوید: افرادی که خارج از کشور تحت هر عنوانی مسائل داخل کشور را تحلیل می کنند و برای آن نسخه می پیچند، دلشان برای کشور نسوخته حتی از مردم طلبکار هستند. واقعیت این است که آنها فقط دلتنگ قدم زدن در کنار دریای خزر یا سفر به شیراز یا رفتن به خلیج فارس هستند و مردم نیز به آنها توجه نمی کنند. به گزارش قانون به نقل از ایلنا، فیلم سینمایی "دلم می خواد" به ...
مصاحبه با مریم وطن پور، دنیای کودکی خاله قاصدک
...، ناراحت بودم. دوست داشتم بعدازظهر نخوابم و به جایش کارتون زیبای خفته را ببینم، اما مادرم اجازه نمی داد و می گفت تلویزیون باید خاموش باشد. یک بار به او گفتم: کاش کمی بین من و بقیه بچه ها فرق می ذاشتی آخه ناسلامتی، من بچه ات هستم. موهایی که دیگر بلند نشدند یک عروسک داشتم که موهای بلندی داشت. اسمش را گذاشتم شبنم و همه شب و روزم را با او سپری می کردم. وقتی یک سالم شد ...
از سلام آیت الله یک دختر بچه تا مشتری لس آنجلسی
قربان فضای با صفا و نورانی حرم های باصفای همه اهل بیت و فرزندانشان علیهم السلام رفت؛ به خصوص این دو بزرگوار که حقّاً مهمان نوازی کردند و تحویلمان گرفتند. امّا بین الحرمینی که بسیاری از شب ها مجبور بودم آن را پیاده گز کنم خیابان دربند و فناخسرو بود که نمی دانم چند بار در سال یک روحانی پیاده آن را طی می کند. ناگفته پیداست که برای خیلی از اهالی این منطقه که اصحاب عمامه و عبا را بیشتر از پشت ...
روزهای فراموش نشدنی مادران شهدا!
، عبدالله شهید شده است. بیست و سوم خرداد 67 در منطقه اروندرود مجروح شده بود که در شلمچه هم به شهادت رسید. فاش نیوز: آیا خواب او را هم می بینید؟ - خیلی کم به خوابم می آید. با آن که هر بار سر مزارش می روم و با او درد دل می کنم که به خوابم بیاید اما به ندرت خوابش را می بینم. یک شب خیلی گریه و بی تابی کردم و دائم می گفتم: آرزوی کربلا به دل فرزندم ماند. همان شب خواب دیدم با دو اسب سفید ...
فلسفه عرصه مرید و مرادبازی نیست/ مهمترین متون فلسفه غرب
بازی می کردم تحلیل کنم و هر شکستی که می خوردیم در صدد تحلیل آن بودم که چکار کنیم که دیگر شکست تکرار نشود. در کنار این فعالیت های ورزشی تمایل دینی و سیاسی هم در انجمن اسلامی دبیرستان پیدا کرده بودم و گروهی داشتیم با نام مالک اشتر که با آنان بر سر یک سری مسائل عملی مثل نحوه برخورد آن ها با فوتبال ، فیلم و نوع پوشش زنان محل – محله ای که مسلمان، ارمنی و کلیمی در کنار هم زندگی می کردند ...
زن بدنام حرمسرای قاجار به روایت تاریخ!/همسر مظفرالدین شاه قاجار + تصاویر
...، میرزا تقی خان امیرکبیر پیدا می شود. او نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزت الدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، است. ناصرالدین شاه که در سفر میان تبریز تا تهران مرید امیرنظام می شود، در نخستین حکمی که پس از تاجگذاری می دهد، میرزاتقی خان فراهانی را با لقب اتابک اعظم به عنوان صدراعظم منصوب می کند. او همچنین برای به دست آوردن بیشتر دل این صدراعظم جدی و کاربلد، هم لقب امیرکبیر به او داد و هم تنها ...
چمدان های خسته شاعر اصفهانی در پرواز مشهد/ هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
می شود- تابش خورشید در ملک عجم نزدیک تر دور بودم از تو اما شعر دستم را گرفت می توان با یک غزل شد صد قدم نزدیک تر زهراالسادات هاشمی نیز اینگونه خواند: من از نجابت گل های لاله ساده ترم شبیه پاکی لبخند مادرم ... پدرم پدر که آمده از کربلا و سوغاتی اش حریر چادری ساده ایست روی سرم- هبوط کرد شبی که فرشته باران بود ...
مشهد مقصد ماه عسل زوج های ترکمن/ رنگ باختگی مالزی و ترکیه مقابل جاذبه بارگاه امام رضا(ع)
این امام همام مسیر ضریح برای من باز می شود و دستانم به ضریح طلایی امام رضا (ع) می رسد، پس از یک زیارت کوتاه به گوشه ای از بارگاه ملکوتی این امام رئوف می روم و دعا می کنم. وی می افزاید، مگر می شود امام مهربانی به دعاهای من آمین نگوید، بنده اطمینان دارم رزق و روزی و برکت در زندگی ام پس از این سفر همراه من خواهد بود. در دل جمعیت زائر ترکمن امام مهربانی گفتیم کسی است که از امام ...
رازی که نویسنده با مخاطب در میان می گذارد
...> باور کنید مهندسی نکرده بودم. قدم به قدم تصمیم می گرفتم کدام یادداشت باید در این قسمت جا بگیرد. خواب هایی که حامد در اثر مورفین می بیند تصاویری حیرت انگیز و در عین حال ترسناک هستند. خواب هایی عجیب با صحنه هایی فکرشده. به نظرم حتی گاهی این خواب ها بیشتر بیان کننده وضعیت روحی حامد بودند و بار معنایی ویژه ای داشتند در مقایسه با چیزهایی که ما در واقعیت و بیداری می دیدیم. من ...
از گذر فرهنگی شهر تا اقتصاد هنر
صنعت چاپ، نشر و حق کپی رایت بین نویسنده ها با ناشرها است که البته باید گفت چنین قراردادهایی از دل صنایع خلاق در دنیا بسته می شود. وی از ظرفیت عظیم اصفهان در زمینه صنایع خلاق خبر داد و گفت: من اگر نماینده شورای شهر شهر دیگری بودم شاید نمی گفتم صنایع خلاق، اما اصفهان این زیرساخت ها را داشت و خود صاحب مکتب است و در کنار این صنایع، سازمان های مردم نهاد به عنوان بازوهای کنش گری جامعه هم ...
چگونه وارد استادیوم شدم
با مانتوی جلو باز! | شهناز نبوی | عزمم و باقی چیزهایم را جزم کردم تا هر طور شده بدون تغییر چهره و دوز و کلک با اعتمادبه نفس کامل بروم جلوی استادیوم و بگویم: می خوام وارد استادیوم بشم. بلند شدم و مانتو جلو بازی که تازه خریده بودم را پوشیدم. بعد یادم افتاد که مانتو جلو باز را قدغن کرده اند. با خودم گفتم بهتر است گزک دست کسی ندهم، اما هر چه توی لباس هایم گشتم مانتو جلو بسته پیدا نکردم. درنهایت یکی ...
روایت آن دیگری از جنگ: عمو صدام!
شده بودم، هیچ تصویری از دنیای بدون جنگ نداشتم. برای من شجاعت در جنگیدن بود. سرم گیج رفت و یک لحظه در شوک حیرت آوری فرورفتم. امروز سالروز همان سرگیجه است، که جنگ با قطعنامه 598 تمام شد و پدر در چارچوب در خبر را گفت. حالا بعد از 30 سال، شجاعت همه ی آن کسانی که در شکل گیری این توافق نقش داشتند، برایم ستودنی است. شجاعت همه ی آن هایی که در پایان دادن جنگ و در مذاکرات بعدش، ایفاگر نقش بودند ...
بیوگرافی مایکل جکسون: از ازدواج ها و اتهام کودک آزاری تا موفقیت های بی نظیر
تبدیل شد و نامش در کتاب رکوردهای گینس ثبت شد. این در حالی بود که پرفروش ترین آلبوم یک هنرمند تک خوان (سولو) در آن زمان، تنها 12 میلیون نسخه فروش داشت. تریلر تنها آلبومی است که توانسته 2 بار (سال های 1983 و 84) پرفروش ترین آلبوم سال آمریکا باشد. همچنین این آلبوم پرفروش ترین آلبوم جهان از سال 1991 تا 2003 بوده است. در سال 2006 مشخص شد که پس از گذشت 22 سال از انتشار تریلر همچنان سالیانه 130٬000 نسخه ...
منبری تمام نشدنی
...... اخبار وقتی خبر مرگ شیخ احمد کافی را خواند، دلیل تصادف را خواب آلودگی راننده پژو و انحراف به چپ اعلام کرد...! ■ ساعت 3 و نیم نیمه شب اجازه بدهید زحمت شما و خودمان را کم کنیم! یعنی همین اول مطلب خاطره ای از آیت الله شیخ محمد ناصری را می آوریم برای آن هایی که مرحوم کافی را کمتر می شناسند یا نمی شناسند: در نجف با مرحوم کافی دوست بودم... یک بار که آقای کافی به اصفهان آمده و منبر ...
نخستین منبری بود که برای نابودی اسرائیل دعا کرد
.... من آن روز برای مرحوم کافی خواندم و ایشان استقبال کرد و خوششان آمد و رو به من گفت، دوست داری خادم مهدیه بشوی ؟ گفتم "بله آقا ! " به یکی از خدمت گزاران مهدیه گفت، برایم لباس فرم تهیه کند و قرار شد در مجلس بعد از ظهر برای خانم ها در مهدیه بخوانم. وقتی رفتم دیدم حدود 15، 16 هزار خانم در مراسم عزاداری شرکت کرده اند. من نوحه ای خواندم و مجلس گرمی هم شد و از آن به بعد پای ثابت مهدیه بودم. ...
همراهان مصدق؛ از آشپز ولایت تا قیام حمایت
سلام کرد. ابتدا او را نشناختم، ولی پس از چند لحظه به یاد آوردم همان قاضی انگلیسی دادگاه لاهه است. به او نزدیک شدم، بار دیگر سلام گفتم؛ احوال پدر را پرسید گفتم پس از زندان تحت نظر است. تعجب کرد و گفت: او از مردان بزرگ تاریخ است. به ایران خدمت کرد باید مجسمه اش را از طلا بسازند... هنگام خداحافظی از من خواهش کرد سلامش را به پدرم ابلاغ کنم. . اما مردی با چنین وجهه بین المللی ...
بایسته های مدیریت از نگاه امام رضا(ع)
زانوی خویش زد و فرمود: این ها برادر یکدیگر نیستند. [8] عبداللّه بن صلت می گوید: مردی از اهل بلخ گفت: در سفر خراسان با امام بودم. روزی سفره انداختند و غلامان سیاه و غیر آنان را بر سر آن سفره فراخواندند (و همه با هم با امام غذا خوردند) گفتم: ای کاش برای این ها سفره ای جداگانه ترتیب می دادید، فرمود: خاموش باش. خدای همه یکی است مادر یکی، پدر یکی و پاداش هر کسی به کردار او بستگی دارد.[9] ...
در جستجوی مسیح در حرم شاهچراغ
کار هم بودم. روزی با همسرم به زیارت حضرت آمدم و با ایشان راز و نیاز کردم و حاجتم را گفتم. همان ایام چندین سازمان و اداره آزمون داده و منتظر پاسخ برای استخدام بودم. چند روز بعد از آن زیارت برادرم به من گفت حرم شاهچراغ کارمند استخدام می کند، مراجعه کردی؟ گفتم خبر نداشتم و فردای آن روز برای پیگیری به واحد اداری حرم مراجعه کردم. اما زمان ثبت نام گذشته و نیروهای مورد نیاز هم انتخاب شده بود. از استخدام ...
روایتی از دختر روستایی که دلیل نفس های پدرش است
شد و وقت درس خواندنش رسید او به روستا آمد و در خانه عمویش ماند تا از درس و تحصیل دور نماند و هر چند وقت یک بار به خانه و در کنار خانواده اش بازمی گشت. زری 7 خواهر و 3 برادر داشت و در تمام مدتی که بر خلاف اغلب بچه های روستا به مدارس شبانه روزی می رفت تا دیپلم بگیرد، خواهرهایش از پدر مراقبت می کردند و هر کدام که ازدواج می کرد دختر بعدی به کار های پدر می رسید تا اینکه حوالی سال 90 همه خواهر و برادر ها ...
سه شب و سه حسینیه / ماجرای یک اردو پر از اسباب کشی
نگاهی انداختم و، چون به زمان نماز و ناهار کارمند های دانشکده نزدیک می شد، طول قدم را بیشتر کردم. وارد دفتر معاونت فرهنگی شدم و بعد از هزار احوالپرسی و ادب و نزاکتی که یک دانشجو مقابل استادش دارد، رفتم سراغ اصل مطلب و همان جا اسم نویسی کردم. ذوقی که داشتم از جنس همان ذوق شب های اردوی مدرسه بود. در مسیر رفتن به طبقه دوم دانشکده، چندین بار قبضی را که از دفتر دانشکده گرفته بودم برانداز کردم ...
خواب در آرامش بهشتی
روز خاص می گوید: آن دختر کوچک چشم مرا به جهان اطراف باز کرد. او کاری کرد که به دنیا متفاوت نگاه کنم. یادم می آید وقتی به خانه برگشتم مدتی ساکت در گوشه ای نشستم و به خودم گفتم: مطمئنی می خواهی این کار را کنی؟ مطمئنی پشیمان نمی شوی؟ اما تنها چیزی که فهمیدم این بود که فقط می خواهم این کار را بکنم. دلم می خواست تا آخر عمر فقط تختخواب بسازم. مایکلسون که حالا 41 ساله است در اوهایو متولد و ...