سایر منابع:
سایر خبرها
خالکوبی ها و عمل های زیبایی ساناز راز قتل فجیعش را فاش کرد ! + جزییات
رفتیم و با پدر و مادر ساناز که از سفر آمده بودند به خانه بازگشتیم که با جسد خونین ساناز روبرو شدیم. ماموران در ادامه تحقیقات پی بردند که طلا های زن جوان نیز به سرقت رفته و با توجه به اینکه هیچ تخریبی در در های خانه وجود نداشت فرضیه قتل از سوی فردی آشنا را در دستور کار خود قرار دادند. کارآگاهان در ادامه با توجه به خالکوبی ها و عمل های زیبایی که در بدن جسد زن جوان وجود داشت ...
ماجرای حساسیت سفارت انگلیس به فیلم "کیف انگلیسی"
قبول داشت، می گفت "همین که بسم الله را آوردند سر کار خوب است. همین که در هر کاری می گویند به نام خدا خوب است". یک روز رفتم وزارت دارایی محل کار پدرم، پیش او خانم هایی بودند که مینی ژوب پوشیده بودند به عنوان ممیز و کمک ممیز. به پدرم می گفتم که "چرا حجابشان این گونه است؟"، پدرم را به عنوان یک فرد سالم گذاشته بودند اما زور پدر من ضایع می شد . * این گرایش های سکولار شما در انگلیس تشدید شد ...
دختر 14 ساله در سرویس بهداشتی نوزادش را به دنیا آورد قتل پس از عقد مجدد!
راضی به حضور من در آن جا نبود و به همین خاطر کج خلقی می کرد. در این میان باز هم به همسر سابقم رجوع کردم ولی ازدواج مان را محضری نکردیم تا این که درگیری های مان دوباره شروع شد و من درحالی که نمی دانستم باردار هستم همسرم را برای همیشه رها کردم. مدتی بعد با مرد 28 ساله ای آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود. ابتدا به صورت تلفنی رابطه داشتیم تا این که او مرا به خانواده اش معرفی کرد و به عقد موقت ...
من، سمانه، با دهانم نقاشی می کنم! +عکس
آغاز زندگی مشترکمان بود که این اتفاق افتاد و به دلیل بیماری ها و مشکلاتی که برای من پیش آمد خانواده و همسرم ناچار شدند مرا در آسایشگاه معلولان فیاض بخش مشهد نگهداری کنند، چون علاوه بر قطع نخاع به زخم بستر و تنگی نفس هم مبتلا شدم همین روز ها بود که حضور همسرم کم رنگ شد و به مرور زمان مرا ترک کرد و با دختر دیگری ازدواج کرد. نزدیک 7 سال در آسایشگاه معلولان زندگی کردم و پس از طی دوره درمان ...
چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟
.... اونجا سینما بود. باید حفظ می شد. ساعت نزدیک 12 شب است. سهراب که از همه بیشتر حرف می زند و اعتماد به نفس بیشتری هم دارد، روایت دیگری از ماجرا تعریف می کند: پدرم کسی بود که در کنار عمویم جنازه ها رو از توی سینما بیرون آوردن. می گفت خیلی ها روی صندلی ها سوخته بودن. در صورتی که شما به محض اینکه آتیش ببینید شروع می کنید به فرار کردن. اما اون روز می گفتن هشتاد تا هشتادوپنج درصد مردم روی ...
سربلندانِ پر غروری که به جنگ تحمیلی پایان دادند/ از چریک پیر و باشکوه تا شهیدی با چشمان همیشه سرخ
به شهادت رسید. تا زمانی که جانی در بدنش بود راه رفت. وقتی خبر شهادت آبشناسان را به خانواده می دهند، امین (پسر شهید) احساس می کند حالا پدر آرام است. خستگی هایش پایان یافته و راحت است. عباس بابایی، شهید روز عید قربان کم حرف اما عملگرا پسرک لاغر با سری که موزر، موهایش را کوتاه کوتاه کرده بود، هر روز صبح از دیوار مدرسه دهخدای قزوین بالا می رفت؛ جاروی سرایدار ...
اعترافات دردناک دختر 14 ساله ای که در سرویس بهداشتی زایمان کرد!
میان باز هم به همسر سابقم رجوع کردم ولی ازدواجمان را محضری نکردیم تا این که درگیری هایمان دوباره شروع شد و من درحالی که نمی دانستم باردار هستم همسرم را برای همیشه رها کردم. مدتی بعد با مرد 28 ساله ای آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود. ابتدا به صورت تلفنی رابطه داشتیم تا این که او مرا به خانواده اش معرفی کرد و به عقد موقت خودش درآورد. بارداری ام را از او پنهان کردم تا دوباره سرگردان نشوم و مرا طلاق ندهد اما وقتی نوزادم را در سرویس بهداشتی منزل به دنیا آوردم و او را به قتل رساندم. این گونه بود که رازی که در دل پنهان کرده بودم آشکار شد. ...
من، سمانه، با دهانم نقاشی می کنم!
نزدیک به آغاز زندگی مشترکمان بود که این اتفاق افتاد و به دلیل بیماری ها و مشکلاتی که برای من پیش آمد خانواده و همسرم ناچار شدند مرا در آسایشگاه معلولان فیاض بخش مشهد نگهداری کنند چون علاوه بر قطع نخاع به زخم بستر و تنگی نفس هم مبتلا شدم همین روزها بود که حضور همسرم کم رنگ شد و به مرور زمان مرا ترک کرد و با دختر دیگری ازدواج کرد. نزدیک 7 سال در آسایشگاه معلولان زندگی کردم و پس از طی دوره ...
مسلم فرمانده نظامی سپاه امام علی(ع)/ "سفیرالحسین" در کوچه های کوفه تشنه جان باخت
سفیر خود جهت ارزیابی راست گویی مردم کوفه به آن جا فرستاد. مسلم با گرفتن دو راهنما از مکه به سوی کوفه حرکت کرد. روزهای متوالی راه طی کرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگی جان سپردند. مسلم، همراه با قیس بن مسهر صیداوی و عماره بن عبدالله ارحبی با تحمل مشقت های توانفرسای راه، پس از بیست روز، خود را به کوفه رساند و مسافت سی روزه را با همه سختی ها در بیست روز پشت سرگذاشت. اینک، مسلم ...
روایت 15 ماه اسارت در دستان گروهک تروریستی
گرم بود و چندان درد هم نداشتم یا متوجه نمی شدم. موقعی که از ماشین مرا پیاده کردند تازه فهمیدم که چه وضعیتی دارم. اولش مسیر زیادی مرا پیاده بردند تا به ماشین هایشان برسند و بعد هم ساعت ها در راه بودیم. در این مدت من خونریزی داشتم و کسی اصلا توجهی نمی کرد. در روزهای اسارت شما، پدر، مادر، مادربزرگ و برادرتان بسیار ناراحت بودند و حتی چندین بار اخبار متفاوتی درباره شما منتشر شد. مثلا یک بار ...
جلسات مخفی توده ای ها در کوه های ونک/ قبل از انقلاب ارتش در دانشگاه اتاق داشت
قاجاریه مترقی ترند و برای شما مقدمات سرمایه داری را آماده می کنند و بعدا مقدمه پیروزی [خواهد شد]. چون این در ذهن من بود، حرف آن آقایان را قبول نکردم و تحلیلم این بود که اگر چنین جریانی بود، در همان انقلاب مشروطیت پیروز می شدند. بارها همه جا گفته ام اگر ما یک پرولتاریای قوی داشتیم، مشروطیت تبدیل به انقلاب سوسیالیستی اکتبر می شد. اگر سرمایه داری قوی ای داشتیم، انقلاب بورژوازی [می شد] ولی هیچ کدام نشد بلکه ...
داماد 18 ساله بعد از عقد فهمید که همسرش مطلقه است!
. ارتباط تلفنی و پیامکی ما به جایی رسید که از نظر عاطفی به شدت به او وابسته شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم. وقتی موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم آن ها به شدت مخالفت کردند، اما من که عاشق سمیه شده بودم، حرف های آن ها را نمی شنیدم. شناسنامه ام را برداشتم و سوار بر اتوبوس به اراک رفتم و بدون هیچ گونه تحقیقی و تنها بر پایه اعتمادی که از سر احساسات در فضای مجازی شکل گرفته بود از سمیه خواستگاری کردم ...
همسر جوان اتابک که به خانه رفت، زن غریبه ای با وضعیت زننده در را باز کرد !
نوآوران آنلاین - با آن که اتابک در مقطع دکتری تحصیل می کرد، اما از نظر اقتصادی، او و خانواده اش در سطح تقریبا متوسط قرار داشتند. با وجود این، وقتی پدرم متوجه شد که اتابک با پشتکار و همت خودش به تحصیلات عالیه ادامه می دهد و ظاهری آرام و ساده دارد، او را شایسته برخورداری از بهترین امکانات دانست و با ازدواج ما موافقت کرد. این گونه بود که من و اتابک به عقد یکدیگر در آمدیم. از همان آغاز دوران نامزدی ...
زن مطلقه صیغه آقای دکتر متاهل شد ؛ حامله بود که همه چیز لو رفت !
خاطر ارتباط پنهانی من با آقای دکتر آغاز شد. مدتی بعد برای آن که این رابطه هویتی داشته باشد به عقد موقت او درآمدم. در این مدت دوبار به طور ناخواسته باردار شدم ولی آقای دکتر مرا مجبور می کرد تا جنینم را سقط کنم، من هم که نمی خواستم او را از دست بدهم به ناچار قبول می کردم ولی 5 سال بعد از این ماجرا همسر آقای دکتر متوجه روابط ما شد و کارمان به دادگاه کشید. با آن که دکتر متعهد شد برای حفظ زندگی اش ...
مریم 18 ساله 80 هزار تومان می گرفت و کار تهرانی ها را راه می انداخت!
بانک ضمانت نامه ها را تایید نمی کرد و اگر هم مورد تایید قرار می گرفت با ما تماس می گرفتند که معمولا به آنها جواب نمی دادیم یا پول بیشتری دریافت می کردیم. چطور با این شرکت آشنا شدی؟ همسرم از طریق آگهی سایت دیوار با این شرکت آشنا شد و برای کار به آنجا رفت که بعد از مدتی من نیز با آنها همکار شدم. هیچ تحقیقی درباره فعالیت شرکت نکردی؟ مدیر عامل از همان ابتدا ...
روایت دختر 14 ساله از قتل نوزادش
ازدواجمان را محضری نکردیم تا این که درگیری هایمان دوباره شروع شد و من درحالی که نمی دانستم باردار هستم همسرم را برای همیشه رها کردم. مدتی بعد با مرد 28 ساله ای آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود. ابتدا به صورت تلفنی رابطه داشتیم تا این که او مرا به خانواده اش معرفی کرد و به عقد موقت خودش درآورد. بارداری ام را از او پنهان کردم تا دوباره سرگردان نشوم و مرا طلاق ندهد، اما وقتی نوزادم را در سرویس بهداشتی منزل به دنیا آوردم و او را به قتل رساندم. این گونه بود که رازی که در دل پنهان کرده بودم آشکار شد. ...
داماد 18 ساله بعد از عقد فهمید که همسرش مطلقه است!
میان گذاشتم آن ها به شدت مخالفت کردند، اما من که عاشق سمیه شده بودم، حرف های آن ها را نمی شنیدم. شناسنامه ام را برداشتم و سوار بر اتوبوس به اراک رفتم و بدون هیچ گونه تحقیقی و تنها بر پایه اعتمادی که از سر احساسات در فضای مجازی شکل گرفته بود از سمیه خواستگاری کردم. چند روز در یک مسافرخانه اقامت کردم تا این که مراسم خواستگاری و عقدکنان بدون برگزاری هیچ گونه تشریفاتی انجام شد. سمیه هیچ وقت نمی گذاشت ...
جلسات مخفی توده ای ها در کوه های ونک
مترقی ترند و برای شما مقدمات سرمایه داری را آماده می کنند و بعدا مقدمه پیروزی [خواهد شد]. چون این در ذهن من بود، حرف آن آقایان را قبول نکردم و تحلیلم این بود که اگر چنین جریانی بود، در همان انقلاب مشروطیت پیروز می شدند. بارها همه جا گفته ام اگر ما یک پرولتاریای قوی داشتیم، مشروطیت تبدیل به انقلاب سوسیالیستی اکتبر می شد. اگر سرمایه داری قوی ای داشتیم، انقلاب بورژوازی [می شد] ولی هیچ کدام نشد بلکه رضا ...
به دنبال یافتن الهام در زندگی روزمره
دلیل قصد دارم سوال کنم آیا طی این سال ها با والدین خود رابطه نزدیکی داشته اید؟ بله، من رابطه خوبی با والدینم داشتم. پدرم 17سال پیش فوت کرد. او مردی بسیار دوست داشتنی، گرم و صمیمی بود. همیشه دلم برایش تنگ می شود. و هنوز رابطه نزدیکی با مادرم دارم. جدایی که از آن حرف زدید از داستان نویسی نشأت می گیرد و حاصل تخیل و تصور خانواده های متفاوت و همه راه های مختلفی است که روابط خانوادگی می ...
سربلندانِ پر غرور؛ فرماندهانی که به جنگ تحمیلی پایان دادند
ورزیدند . به نظر همسر شهید آبشناسان، او هم چابکی یک ورزشکار حرفه ای را داشت و هم تعهدات اخلاقی اش را به خوبی به جا می آورد. پسرش خاطرات جالبی از مردانگی و روحیه مثال زدنی پدر در ذهن دارد. از همان روزها که داشتن آمادگی جسمانی را به فرزندانش توصیه می کرد و مردانگی و ساده زیستی را هم به آنها درس می داد: یک سبد بسکتبال برای خانه خرید و ما را به باشگاه فرستاد. روز اول که وارد باشگاه شدم دیدم کفش بقیه ...
پاسخ عجیب مشاور به جوان عاشق
پرشیا دایجست - من 21 ساله، وضع مالی پدرم عالی، دارای آپارتمان 250 متری و اسپورتیج 2017 هستم و عاشق دختری شدم که در پایین شهر مشهد زندگی می کند. می دانم اشتباه است اما اگر او را نبینم، گریه ام می گیرد. هیچ گاه پدرم به من اجازه این ازدواج را نمی دهد. چطور ارتباطم را با او قطع کنم تا دلم نشکند؟ به گزارش روزنامه خراسان، به نظر، تعارضی بین احساس و منطق شما به وجود آمده است. احساس شدید و ...
بارها برای کلاس قرآن شکنجه شدیم
اردوگاه را باز کنید و هر کدام قرآن بخوانیم شما ما را در این جا جمع کرده اید. این ماجرا گذشت و دوستان گفتند که خوب ما را در آب یخ انداختی و خودت داخل نشدی. اما واقعیت امر این بود که سختی ها را قبلا کشیده بودیم و شکنجه هایش را قبلا تحمل کرده بودیم. با همه سختی ها و شکنجه ها، ذره ای از علاقه اسرا به قرآن کم نشد. هر روز اسرا مقاومت می کردند و به عراقی ها می گفتند که شما حق ندارید به مقدسات ما توهین ...
درس انتظامی برای تواضع داشتن در اوج سرافرازی
سینما رخ داد و ایشان مرا در آغوش خود گرفت. گاهی خانواده ام متعجب می شدند از اینکه استاد انتظامی با خانه ما تماس تلفنی می گرفت و نظرشان را درباره نوشته های یک جوان خام، مطرح می کردند. اما این کار درسی بود برای تواضع داشتن در اوج سرافرازی. این ارتباط بیشتر شد تا آنجا که در جشن تولد ایشان در موزه سینما، روی پوستر فیلم حاجی واشنگتن نوشتند: پسر عزیزم آقای حامد قربانی امیدوارم به آرزوی دلت برسی؛ نویسنده ...
دیدار دختر سرراهی با والدین پس از 42 سال
... چه زمانی متوجه شدی، زن و مردی که از تو نگهداری کرده اند، والدین واقعی ات نیستند؟ اوایل جنگ تحمیلی بود و من در کلاس چهارم دبستان درس می خواندم. یک روز که به مسجد محل رفته بودم، چند نفر از دخترانی که با من همکلاس بودند گفتند که زن و مردی که مادر و پدر صدایشان می زنم، واقعی نیستند و من یک کودک سرراهی هستم. با شنیدن این حرف ها شوکه شده و گریه کنان به خانه بازگشتم. نمی توانستم حرف های ...
تلویزیون و تعطیلات آخر هفته/از ابراهیم خلیل الله ، پینوکیو ، باج تا میش و رسوایی1
خیال آزادی شروع به حمله به باغ می کنند اما وارث پیرمرد جوانی سر به هوا به نام تامس است که مانند عمویش از حیوانات بیزار است. بی دختر جوان و نقاشی است که در همسایگی تامس زندگی می کند و با حیوانات، مخصوصا خرگوش ها مهربان است. آنها به هم علاقه مند می شوند ، در نتیجه تامس دشمنی خود با حیوانات را در خفا ادامه می دهد تا اینکه جدال آنها باعث نابودی خانه خرگوش ها و خانه بی می شود و این موضوع رابطه بی و تامس ...
پاسخ عجیب مشاور به جوان عاشق که گفت از خودم ناراحتم عاشق دختری فقیر شدم!
آفتاب نیوز : من 21 ساله، وضع مالی پدرم عالی، دارای آپارتمان 250 متری و اسپورتیج 2017 هستم و عاشق دختری شدم که در پایین شهر مشهد زندگی می کند. می دانم اشتباه است اما اگر او را نبینم، گریه ام می گیرد. هیچ گاه پدرم به من اجازه این ازدواج را نمی دهد. چطور ارتباطم را با او قطع کنم تا دلم نشکند؟ به نظر، تعارضی بین احساس و منطق شما به وجود آمده است. احساس شدید و علاقه مندی به یک دختر در ...
پاسداشت یک عمر طنز مطبوعاتیِ حسن توفیق
به گزارش ایلنا، در ابتدا احمد عربانی ؛ کاریکاتوریست که اجرای برنامه را هم برعهده داشت، درباره شروع همکاری اش با روزنامه توفیق گفت: یکی از روزهای پاییز سال 46 یا 47 کاریکاتوری برای روزنامه توفیق فرستادم که درباره جنگ ویتنام و آمریکا بود. چند روز بعد نامه ای با تمبر کاکا توفیق به در خانه مان آمد که از من دعوت کرده بود به تحریریه این روزنامه بروم. من رفتم و آقای حسن توفیق بعد از دیدن کارهایم به من ...
سیستان وبلوچستان از هخامنشیان تا زیاده خواهی انگلستان
تلگرافی توسط سرداران بلوچ با عبور سیم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسمیت را با چند افسر دیگر به بلوچستان فرستاد، اما آن ها با مقاومت و مخالفت بلوچ ها مواجه شدند. افسران انگلیسی به فرماندهی گلداسمیت به این نتیجه رسیدند که تنها از طریق کنار آمدن با سران طوایف و قبایل می توانند بر حاکمیت خویش در بلوچستان تداوم بخشند. به همین خاطر عمده سران، خان ها و سردارهای بلوچ را با دادن اسلحه و ...
قتل پس از عقد مجدد!
در تهران رفتم ولی زن عمویم راضی به حضور من در آن جا نبود و به همین خاطر کج خلقی می کرد. در این میان باز هم به همسر سابقم رجوع کردم ولی ازدواج مان را محضری نکردیم تا این که درگیری های مان دوباره شروع شد و من درحالی که نمی دانستم باردار هستم همسرم را برای همیشه رها کردم. مدتی بعد با مرد 28 ساله ای آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود. ابتدا به صورت تلفنی رابطه داشتیم تا این که او مرا به ...