سایر منابع:
سایر خبرها
کارتن خواب ها زندگی نمی کنند؛ فقط زنده می مانند
.... مادر و شوهرم با هم رابطه داشتند و من اطلاعی نداشتم اما وقتی با شوهرم زندگی را شروع کردم، کم کم متوجه این قضیه شدم؛ مادرم من را واسطه ای برای رسیدن به شوهرم قرار داده بود. فشار زیادی به من وارد شد و نتوانستم تحمل کنم. از شوهرم جدا شدم و با آن ها قطع رابطه کردم. در حال حاضر مادر و شوهر سابقم با هم زندگی می کنند. در مورد خانه و خانواده اش پرسیدم، در جوابم گفت: با پدر و دختر سه ساله ...
ممنوعیت برای روحانی مشهور اصولگرا جنجال به پا کرد
شده بودند، در کتابخانه ام دارم. زائری خاطره ای از خرید کتاب بیضایی نقل کرد: در دوران آغاز طلبگی یک روز به کتاب فروشی در خیابان انقلاب رفتم که صاحب آن مرد سالخورده ای به نام آقای حیدریان بود. آن روز من از او یکی از فیلمنامه های بهرام بیضایی با عنوان یزگرد سوم را مطالبه کردم. در این اثنا یک دختربچه بانمکی وارد فروشگاه شد و کتاب شرح سیوطی را جویا شد. کتابفروش سالخورده با تعجب پرسید مطمئن ...
شهادت دردناک یک سرباز وظیفه به دست تروریستها
کار آمیخته شود. شاید 10 تا 12 ساله بود. تعطیلات تابستان که فرا می رسید، همسرم او را با خود به مغازه می برد و همانند سایر کارگران و شاید سخت گیرانه تر، از او می خواست که کار کند. دستمزدی که پدرش به او می داد را جمع می کرد و اگر احتیاج داشتم به من می داد. هیچ وقت نشد، با دستمزدش چیزی برای خودش بخرد. به او می گفتم: مادر جان! برو برای خودت لباس نو بخر! لباس هایت خیلی کهنه شده اند ...
زنی از دیار باد و خاک
من وجود ندارد، به استان گلستان رفتم و زیر نظر اعظم مقصدلو که مربی تیم ملی بودند، کار را ادامه دادم. پدرم این اجازه را داد و مشوق من بود. آنجا همه بازیکنان ملی بودند و واقعا هم پیشرفت کردم، بعد از آن به شهر خودم برگشتم. اینکه شما متولد و ساکن یک استان کم برخوردار مثل سیستان وبلوچستان هستید، تاثیر منفی در امکان حضورتان در تیم ملی هم داشته است؟ قطعا این محدودیت ها بوده، هرچند علاقه ندارم ...
پای درد و دل برادر دوشهید در همدان/ چگونه دشمنان را خلع سلاح کنیم؟
. تسنیم: سید حسین را هم در همدان دستگیر کردند؟ دیباج : بله سید حسین دانشجو بود. یادم هست بااینکه آن روزها تازه به همدان آمده بود یک روز عصر دیدم زنگ خانه را می زنند وقتی در را باز کردم دیدم سید حسین است. چون آن زمان مسافت ها طولانی بود به او گفتم داداش شما که تازه همدان بودید چرا دوباره برگشتید؟ گفت: با یکی از اقوام که به همدان می آمد، آمدم. ساعت 1 نصف شب بود که ما دیدیم در می ...
تجاوز به شیما 19 ساله در آتلیه عکاسی
برسم به دور از چشمان پدر و مادرم به یک آرایشگاه زنانه رفتم پس از آن هم به سمت یک آتلیه که در نزدیکی خانه یکی از دوستانم بود به راه افتادیم و هر کدام از ما چند عکس به تنهایی گرفتیم. پس از اینکه دوستانم عکس های خود را گرفتند من به تنهایی در آتلیه مانده بودم تا عکاس عکس های تنهایی مرا نیز ثبت کند. شیما بیان کرد: در همین هنگام بود که عکاس که پسر جوانی بود در اتاق عکاسی را بست و به سمت من ...
روایت دو دختر که با همراهی مادر، پدرشان را کشتند
سونیا از سوی مادرش هم تأیید شد. این زن مدعی شد شوهرش دست به رفتار های خلاف اخلاق می زده و هیچ حریمی هم برای خانواده قائل نبوده است. او نیز به مأموران گفت: شوهرم با من بدرفتاری می کرد من همسرش بودم و فکر می کردم من را دوست ندارد و این کار ها را می کند، اما از وقتی بچه دار شدیم رفتار های بدش را با بچه ها هم ادامه داد. سونیا بیشتر از ساناز اذیت می شد بزرگ تر بود و بیشتر از ساناز متوجه رفتار زشت پدرش می ...
خانواده جانبازان اعصاب و روان مظلوم ترینند
...> همیشه فکر می کردم تنها کسی هستم که این مشکلات را دارم. سال 82 همسرم در بیمارستان صدر بستری بود. یک روز از بیمارستان زنگ زدند و گفتند به بیمارستان بیایید. من با پسرم که کلاس پنجم بود رفتم. چند تا خانم دیگر هم بودند. برایمان کلاس توجیهی برگزار کردند. در یک اتاق وایت برد گذاشتند و یک خانمی آمد و روی تخته نوشت: پی تی اس ادی . من با خودم گفتم این کلمه چقدرآشناست. یادم آمد قبلاً تابلویی با همین نوشته روی ...
زنی که به شوهرش بی محلی می کرد با "هووی موقت" غافلگیر شد
حساب های ما پر از پول می شد فاصله ما نیز افزایش می یافت. هفته ای یک بار هم بر سر یک سفره غذا نمی خوردیم، در این میان من برای پرکردن خلأهای عاطفی ام با سمیرا در کافه ها و مجالس دورهمی می چرخیدم. سمیرا همکار ما بود و مدتی قبل از همسرش طلاق گرفته بود. دیگر تقریبا همسرم را فراموش کرده بودم تا این که چند روز قبل باز هم به دلیل یک اختلاف کوچک با حالت قهر به منزل پدرم رفتم. سه روز بعد وقتی به خانه ام ...
ارتباط پنهانی زن شوهردار با مرد غریبه در بازگشت از سفر خارجی !
رفتم اما درمدت یک سال که در خارج از کشور بودیم باز هم در فضای مجازی با امیر ارتباط پنهانی داشتم و وقتی به مشهد بازگشتیم چند بار به دور از چشم همسرم به ملاقات امیر رفتم. رابطه من با همسرم هر روز سردتر می شد و امیر تحریکم می کرد که از او طلاق بگیرم ولی من از ترس آبرویم نمی توانستم چنین کاری بکنم. در همین روزها بود که خبر بارداری ام موجی از شادی در خانواده همسرم به راه انداخت ولی مدتی بعد به طور ...
زن صیغه ایم می گوید باردار است اما من عقیم هستم !
دار نمی شدیم بارها به پزشک مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه دارشدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه 99ساله کردم اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم تا اینکه یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی گشتم، چند مأمور به من مظنون شدند و در ...
مادرم مرا پل ارتباط با شوهرم کرد / آنها با هم ازدواج کردند و من مطلقه شدم+عکس
مادر و شوهر سابقم با هم زندگی می کنند. در مورد خانه و خانواده اش پرسیدم، در جوابم گفت: با پدر و دختر سه ساله ام در پارک میثاق زندگی می کنیم. پلیس Police اجازه نمی دهد در پارک بمانیم، پدرم سن و سال دار است و به خوابگاه نمی آید. دخترم را در طول روز برای استراحت به خوابگاه می برم ولی پدرم را هم نمیتوانم تمام مدت تنها بگذارم؛ پس شب ها پیش او می خوابیم. پدرم به تریاک اعتیاد دارد و من کمک حال او ...
ماشینش را در وقت نماز بمبگذاری کردند
تربیت و بزرگ می کند و انصافاً هم خیلی زحمت و سختی کشید. مثلاً مدتی مجبور شدند در وردآورد زندگی کنند و مادرشان هر روز برای کار به تهران می رفت و همیشه روی کسب لقمه حلال تأکید داشت. همسرم در دوران انقلاب خیلی فعال بود و یک لباس خاکی داشت که خیلی به آن علاقه مند بود. خواهرش می گفت: در همه تظاهرات دوست داشت همان لباس را بپوشد. بعد از پیروزی انقلاب تازه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شده بود که ...
مین پایم را قطع کرد، همه فکر کردند شهید شده ام
ها هم بپرسید اسارت هیچ وقت توی ذهن ما نبود، یعنی قبل از اعزام همه به شهادت و جانبازی فکر می کردند اما اسارت جایی در تصورات ما نداشت. چطور اسیر شدید؟ من اول جانباز شدم بعد به اسارت درآمدم. ماجرا به این شکل بود که من فرمانده دسته ضربت بودم و در عملیاتی که داشتیم رفتم روی مین. به خاطر انفجار مین، پای راستم از نزدیکی های مچ قطع شد. من پنج روز تمام روی خط افتاده بودم و سعی می ...
الان فهمیدم همسرم فرمانده بوده!
می دانند، برخی استادان فلسفه را ایشان به جوانان کرمانشاهی معرفی و اندیشه هایشان را تبیین می کرد. طب سنتی را در کرمانشاه همسرم رواج داد و احیا کرد و خیلی ها را به طب سنتی ترغیب نمود. خیلی راحت با جوان ها ارتباط برقرار می کرد و برای آن ها وقت می گذاشت. وقتی سرمزار ایشان می روم بارها خانواده هایی را می بینم که می آیند و می گویند شهید علیخانی عامل هدایت پسرشان به راه راست بوده است. رفتارش خیلی متین بود. یک بار ندیدم که به بچه ها توهین کند. منبع: روزنامه جوان ...
شهادت دردناک یک سرباز به دست تروریست ها تنها به جرم نگهبانی از مرز های ایران!
، مادرم به قدری مضطرب بود که اگر کسی در می زد، می گفت: حتما پستچی است و خبری از حمید آورده است. با اینکه مادر عادت نداشت روز ها دم در خانه بنشیند؛ اما آن هفته، تا ساعت 3 بعدازظهر، دم در خانه منتظر آمدن خبری از حمیدرضا می نشست. سرانجام پنجشنبه همان هفته، پدرم به اتفاق پسرعمویم به خانه آمدند. همین که مادرم چشمش به آن ها افتاد، شصتش خبردار شد. گفت: چه شده؟ اتفاقی افتاده است؟ او ...
فروزانفر خیلی بالاتر از همایی بود، شفیعی کدکنی جانشین فروزانفر است
1325 اجناس مغازه اش را فروخته، تبدیل به نقد کرده بود و می خواست برای خرید کلی به تهران برود. روز 4 آبان روز تولد شاه تعطیل بود. پدرم مهمان داشت، دو تن از خرده مالکان شب منزل ما بودند. صبح صبحانه خوردند و به طرف مغازه راه افتادند، من هم همراه آنان رفتم. مدرسه تعطیل بود. به مغازه رسیدیم. پدرم چشمش به دریچه بالای در مغازه افتاد و رنگش پرید. شیشه شکسته شده بود. در مغازه را باز کرد. چشمش به جای خالی صندوق ...
زن شوهردار بخاطر عقد موقت با سامان طلاق گرفت!
...، زن جوان در مقابل بازپرس قرار گرفت و گفت: روزی که قرار بود او برای ثبت نام خواهرم در دانشگاه به شهر دیگری برویم من هم همراه او رفتم تا در شهر غریب تنها نباشد. پس از آن که خواهرم در خوابگاه دانشجویی مستقر شد من با اتوبوس راهی شهرمان شدم. این زن ادامه داد: داخل اتوبوس ناگهان پسر جوانی که در صندلی پشت سر من نشسته بود به من ابراز علاقه کردم و من که تحت تأثیر قرار گرفته بودم پاسخش را ...
خبر فوتم را در روزنامه ها خواندم
از ظهر یک روز تابستانی در دفتر روزنامه حاضر شد تا یک ساعتی در خاطرات دور و نزدیک پرسه بزنیم، از روزهای آقایی در گزارشگری تلویزیون تا روزهای به فراموشی سپرده شده. از نامهربانی ها گلایه دارد و از صبوری همسری می گوید که بهترین یار و یاورش در زندگی بوده و اینکه حتی فکر یک لحظه نبودنش هم عذابش می دهد. بارها در طول گفت وگو تاکید می کند: فلان جمله را یادت نرود بنویسی و حتی یک تیتر هم برای مصاحبه پیشنها ...
مادر و 2 دختر متهم به قتل، چشم انتظار کمک های مردمی
پدرم دهانش کف کرده و حالش بد است اما نمرده بود. برای اینکه او را بکشیم، دستمالی دور گردنش پیچیدیم و خفه اش کردیم و بعد جسد را به بیرون از خانه منتقل کردیم. گفته های سونیا از سوی مادرش هم تأیید شد. این زن مدعی شد شوهرش دست به رفتارهای خلاف اخلاق می زده و هیچ حریمی هم برای خانواده قائل نبوده است. او نیز به مأموران گفت: شوهرم با من بدرفتاری می کرد من همسرش بودم و فکر می کردم من را دوست ...
وقتی با نقشه شوم سراغ زن مطلقه ام رفتم بچه مان شاهد بود!
سرکار که همسرم با من تماس گرفت و ادعا کرد اگر میخواهی مرا ببینی شناسنامه ات را بردار و به کلانتری بیا. چرا کلانتری؟ وقتی به کلانتری رفتم پسرم نیز همراه مادرش بود که از او خواستم اگر می خواهد از من شکایت کند ابتدا پسرم را تحویل من بدهد که به خانه مادر ببرم بعد شکایت کند که دیدم همسرم همه مدارک فرزندانم همراه زنم است که در یک لحظه عصبانی شدم و او را به باد کتک گرفتم، حتی ماموران ...
سراسر زندگی حاج سعید به جهاد و مبارزه گذشت
بزرگ می کند و انصافاً هم خیلی زحمت و سختی کشید. مثلاً مدتی مجبور شدند در وردآورد زندگی کنند و مادرشان هر روز برای کار به تهران می رفت و همیشه روی کسب لقمه حلال تأکید داشت. همسرم در دوران انقلاب خیلی فعال بود و یک لباس خاکی داشت که خیلی به آن علاقه مند بود. خواهرش می گفت: در همه تظاهرات دوست داشت همان لباس را بپوشد. بعد از پیروزی انقلاب تازه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شده بود که رفت و ...
زن شوهردار وقتی از ماشین مرد غریبه بیرون آمد که دیگر خیلی دیر شده بود !
ام شده بود ماهواره. زن جوان در کلانتری گفت چیزی نگذشت که هوس خریدن گوشی هوشمند به سرم زد و با همه مشکلات مالی از رضا خواستم برایم گوشی هوشمند بخرد، این بار هم وقتی دید من دست بردار نیستم به هر مشقتی که بود آن را برایم تهیه کرد و پایم به شبکه های اجتماعی باز شد و دیگر وقتی برای رسیدگی به امور زندگی نمی ماند و به نوعی خانه، زندگی، رضا و حتی پسرم را هم فراموش کرده بودم. شب ها و روزها به همین ترتیب ...
خواستگار رویا خانم به خواهرزنش نظر داشت!
یک چشم بر هم زدن در سن 14 سالگی مسئولیت یک زندگی به دوشم افتاد. چون شوهرم معتاد بود و من هم مصرف کننده؛ دوباره برگشتم سر خانه اول و به اتفاق مادر و خواهرم دور هم مصرف و به حساب خودمان زندگی می کردیم. این زندگی نکبت بار ادامه داشت تا این که به رفتار خواهرم و شوهرم مشکوک شدم و آن ها یک روز من و مادر را تنها در خانه گذاشته بودند که من به بهانه ای از خانه مادرم خارج شدم و به خانه خودم رفتم ...
زن شوهردار بخاطر عقد موقت با سامان طلاق گرفت!
...: سمیه پس از آنکه با سامان آشنا شد تصمیم گرفت از شوهر خود جدا شود و صیغه مرد دیگری شود. به گزارش رکنا، سیمه، زن جوان در مقابل بازپرس قرار گرفت و گفت: روزی که قرار بود او برای ثبت نام خواهرم در دانشگاه به شهر دیگری برویم من هم همراه او رفتم تا در شهر غریب تنها نباشد. پس از آن که خواهرم در خوابگاه دانشجویی مستقر شد من با اتوبوس راهی شهرمان شدم. این زن ادامه داد: داخل ...
داماد قاتل در انتظار مجازات
به خارج از کشور برد. به همین دلیل چند بار به خانه پدرزن سابقم رفتم و خواستار بازگشت پسرم شدم، اما آن ها گفتند نمی توانند کاری برایم انجام دهند و من هم خیلی عصبانی بودم. یک روز موضوع را با یکی از دوستانم به نام فریدون مطرح کردم که گفت: می تواند مرا به فرزندم برساند و موضوع آتش زدن خودرو پدرزن سابقم را مطرح کرد. من هم موافقت کردم. مجید ادامه داد: یک روز قبل از حادثه با فریدون به پمپ بنزین ...
افشای راز جسد سوخته توسط زن خائن
...! این زن در میان هق هق گریه گفت: چند ماه قبل با مرد معروف به دُم اسبی در یک پارک آشنا شدم! آن روز ها با همسرم اختلافات شدیدی داشتم و به دنبال یک همدم می گشتم! او مجرد بود و مرا به خانه مجردی اش کشاند (محل وقوع قتل). پس از آن هم ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت به طوری که برخی شب ها را نیز به منزلم نمی رفتم! وقتی این ارتباط خیابانی به دلبستگی های شیطانی کشید، تصمیم گرفتیم تا ...
حمایت 70 ساله از کالای ایرانی از پدر تا پسر
نشسته بودم که برای اولین بار همسرم را دیدم و ایشان آمدند و به من سلام کردند و از همین جا من را گرفتار خودشان کردند. از انگلیس که آمدم مادرم را فرستادم خواستگاری خانمم اما پدرش قبول نکرده و گفته بود که این پسر رفته انگلیس و گوشت خوک خورده و..... یک روز خودم رفتم دم در خانه پدر خانمم و با پدر همسرم حرف زدم.با پدرخانمم صحبت می کردیم که زمان اخبار شد و گفت رادیو باطریش خراب شده و ...
زن صیغه ایم به من خیانت کرده/من عقیم هستم اما او می گوید باردار است،آن هم در زمانی که من زندان بودم
نمی شدیم بارها به پزشک مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه دارشدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه 99ساله کردم اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم تا اینکه یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی گشتم، چند مأمور به من مظنون شدند و در بازرسی ...
لحظه پخش سرود ملی و بالا رفتن پرچم کشورمان را با هیچ چیز عوض نمی کنم
من برای این ورزش انتخاب شدم و ادامه دادم. از سال 92 وارد تیم ملی شدم و 5 سال است عضو تیم ملی روئینگ هستم و در حال حاضر 7 مدال آسیایی دارم در کارنامه دارم. قبل از ورود به قایقرانی سابقه ورزش دیگر داشتید؟ از دوران کودکی اهل ورزش بودم. ژیمناستیک، ووشو و غیره انجام می دادم که بیشتر جنبه تفریحی داشت؛ اما در دوچرخه سواری مدال طلای استانی را کسب کردم که پس از آن قایقرانی را ادامه دادم ...