سایر منابع:
سایر خبرها
مادر، پسر برادرکش را بخشید
جنایت بزنم، اما نمی دانم چه شد که چاقو به کمر او اصابت کرد. خیلی هول شدم و بلافاصله فرار کردم. آن شب به خانه نرفتم. فردای آن روز به یکی از بستگانم زنگ زدم و او گفت که برادرم فوت شده است. خیلی ناراحت شدم. از ناراحتی و ترس نمی دانستم باید چه کار کنم. عذاب وجدان داشتم و مدام کابوس می دیدم. از طرفی هم می ترسیدم به خانه برگردم. چند روزی در خیابان ها سرگردان بودم و شب ها در پارک یا سرویس های ...
استیکرهای قلب فاجعه ببار آورد/ قتل فجیع مهناز در روز تولد شوهرش
خانه کشیک می دادم؛ چند روزی گذشت اما چیزی دستگیرم نشد تا اینکه یک روز دیدم مردی زنگ خانه ما را زد و به خانه ما رفت، دقایقی بعد آن مرد از خانه خارج شد و رفت. وی ادامه داد: دیگر نتوانستم جلوی خویش را بگیرم به همین دلیل به سمت خانه رفتم و وارد خانه شدم، بلافاصله وارد آشپزخانه شدم و کاردی برداشتم سپس به سراغ همسرم در اتاق خواب رفتم و بدون اینکه به وی مهلت دهم چندین ضربه چاقو به مهناز وارد ...
برادرم مرا فروخت
کبنا ؛ همه از ازدواج ناری با یک مرد چینی راضی بودند و سود بردند، به غیر خود عروس جوان کامبوجی، که پس از شش سال مشقت و تحقیر، ناامید از دیدن دوبارۀ پسرش، به خانه بازگشته است. برادرش بعد از راضی کردن خواهرش که آن زمان 17 سال داشت، به ترک کردن کامبوج و ازدواج، با 3000 دلار فرار کرد. دلال 7000 دلار باقیمانده را که شوهر چینی پرداخت کرده بود و به مددش توانست برای خودش وارثی که مدت ها در انتظارش ...
نرگس شوهر داشت اما مازیار فراری اش داد
روز در پارک با پسر جوانی آشنا شدم. از آن جا که او هم سن و سال خودم بود و بسیار شوخ و آدم شادی بود خیلی زود خودش را در دلم جا کرد و من هم که عاشق هیجان و جنب و جوش بودم دلبسته اش شدم و اوقاتی که همسرم در منزل نبود با او قرار می گذاشتم و همدیگر را می دیدیم. چند ماه گذشت تا این که مازیار پیشنهاد فرار داد. اول راضی به این کار نشدم اما با اصرارهای فراوان و دادن وعده های جذاب بالاخره فریبش را خوردم و یک ...
بی قراری مرد مسلمان برای زن ایزدی
جور خار بیابانی هست که شترها عاشق آنند. تا چشم شان به این خار می افتد، آن را با دندان می کنند و شروع می کنند به جویدن. خارها دهان شتر را زخمی می کنند و خون از زخم ها جاری می شود. هر چه طعم تیغ و شوری خون بیشتر با هم قاطی می شود، شتر لذت بیشتری می برد. خلاصه هر چه بیشتر می بلعد، خون بیشتری می آید و هر چه خونریزی شدیدتر می شود، شتر ولع بیشتری پیدا می کند. از خون خودش سیر نمی شود و اگر جلویش را نگیرند ...
فرار بزرگ از چخانسور
گزگز می کند. آنقدر در طول این سال ها مخصوصاً چند روز مانده به فرار، کتک خورده ام که خرد و خمیر شده ام. یک روز پیش از این که دست دخترم را بگیرم و به زاهدان بیایم شوهرم جلوی بچه ها چاقو بدست گرفته بود و می خواست بینی ام را ببرد. در آن منطقه از افغانستان رایج است برای تنبیه زنان، بینی آنها را ببرند. همسایه ها به دادم رسیدند. بچه ها از ترس داد می کشیدند. صحنه ای که مرضیه خودش را به دیوار چسبانده بود و ...
زندگی نامه و مصاحبه ساناز مینایی، استاد و داور بین المللی در حوزه آشپزی
...> اولین باری که خواستم خودم آشپزی کنم تصمیم گرفتم برای نهار عدس پلو درست کنم ولی هیچگونه آشنایی با آشپزی نداشتم و زمانی که پای اجاق گاز ایستادم اصلا نمی دانستم که برنج را باید شست، عدس را باید پاک کرد و عدس دیرتر از برنج می پزد، برنج را بدون اینکه بشویم ریختم توی قابلمه و بعد آب ریختم روش، در حالی که آب برنج در حال کشیدن بود عدس را بدون اینکه پاک کنم به آن اضافه کردم، یک وقت دیدم برنج له شد ولی ...
روایت قصه عاشورا از زاویه نگاه شیطان
کنند و اوضاع به هم بریزد. دوباره عُبیدالله به سرفه های مرگ بار افتاد و صورتش سیاه شد. حال و روزش که بهتر شد به او گفتم: حسین را در صحرایی دور و بدون آب و آبادی محاصره کن تا به هدفت برسی. همین طور گفتم و گفتم تا عُبیدالله به حرفم گوش کرد. وسوسه شد. فوری نامه دیگری برای حُر نوشت و داد پیکی آن را ببرد. وقتی پیک از راه رسید من مدت ها بود به همان صحرا رسیده بودم و داشتم به مرد بلندبالای سپاه کوچک حسین ...
نعمت نیشابور
در گوشم است. درد شدیدی حس می کردم. با تمام توانم فریاد می زدم و کمک می خواستم. ساعت ها گذشت و کسی عبور نمی کرد. اگر هم خودرویی رد می شد من را نمی دید. با خودم می گفتم دیگر کارت تمام است. به هوش که آمدم صدای نفس های پشت سرهم یک سگ را بالای سرم می شنیدم. سعی داشت با دندان هایش مرا روی زمین بکشد. دلم آرام گرفت. فکر می کردم مرده ام. اما انگار خدا صدایم را شنیده بود که می گفتم: خدایا به پدر و مادر داغ ...
اینجا خواب حرام است/عملیات های شبانه پلیس پیشگیری پایتخت
درحالی که یک مشمای سفید را از باکس موتورش بیرون می آورد می گوید:آقا این را نگاه کن، یک آچار فرانسه است، درحال گشت زنی بودم که ناگهان چشمم به مرد جوانی افتاد. او مشکوک به نظر می رسید، خیلی آرام به او نزدیک شدم، اما او تا مرا دید بلافاصله پا به فرار گذاشت. با موتور تعقیبش کردم، اما متاسفانه از پل هوای بالا رفت و موفق شد فرار کند. وقتی به محل حادثه برگشتم این آچار فرانسه توجهم را جلب کرد، وقتی آن را با ...
امیرالمومنین (ع) مقتدای آقا مهدی در زندگی بود
ها و خاطرات زیادی از روز های تکرارنشدنی دفاع مقدس دارد. صفائیان در جبهه رفاقت نزدیکی با شهید زین الدین داشت و به نوعی برادر هم محسوب می شدند. این رزمنده و جانباز دفاع مقدس که پدرش در عملیات طریق القدس در آغوشش به شهادت می رسد، در گفت وگو با جوان از خاطرات و سیره و منش شهید زین الدین می گوید. اولین آشنایی شما با شهید مهدی زین الدین در چه برهه ای از جنگ اتفاق افتاد؟ من قبل از ...
درخت گلابی وحشی؛ فیلمی آشنا برای خستگی های ایرانی
جالب با ایده هایی نامتعارف دارد. حس وحالی در نوع گپ زدنش است که هم صحبتی با او کیفورم می کند. در این دهکده به او برخوردیم. به تازگی بازنشسته و در دهکده خودش ساکن شده بود. این روز ها در پی برآوردن رویای همیشگی اش، یعنی پرورش احشام در زمین بایر پدرش بود. همه می دانستند استاد با این مرد پیر کنار نمی آید. باید خودم را بی خبر و غافلگیر نشان می دادم، چون سعی داشت با تاکید بر ناسازگاری های تمام نشدنی ...
رابطه سوره حمد میان رب و عبد
. قَالَ: وَکَیْفَ ذاکَ یا أعرابِیُ؟ قَالَ: لِأَنَّ الکَریمَ إِذا قَدَرَ عَفَا مردی عرب گفت: ای پیامبر خدا چه کسی روز قیامت حساب مردم را می رسد؟ فرمود: خدای عز و جل. مرد عرب گفت: به پروردگار کعبه سوگند نجات یافتیم. فرمود: ای اعرابی چگونه؟ گفت: کریم چون قدرت یابد، گذشت می کند! مجموعه ورّام: 1/ 9؛ میزان الحکمه: 3/ 2019٫ امام علیه السلام فرمود: ...
بی گناهی پدر بزرگ در معمایی ترین قتل پایتخت
. در دادگاه در اولین جلسه رسیدگی به قتل رامین به ریاست قاضی کشکولی، بعد از اعلام رسمیت جلسه، اولیای دم که فرزندان مقتول بودند در جایگاه قرار گرفتند و پسر مقتول گفت: پدرم مرد عصبانی و بداخلاقی بود. او بارها دست به خودکشی زده بود و آن روز هم احتمالا خودش دست به چاقو شده است. در این سال ها پدربزرگم خیلی به ما کمک کرد و از او شکایتی نداریم. در ادامه یحیی در جایگاه قرار ...
برادر ناخلف در جلسه بازجویی بخشیده شد
.... در حالی که خیلی ناراحت و پشیمان بودم چند روزی در پارک ها گذراندم، اما عذاب وجدان رهایم نکرد و تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم. وی در پایان گفت: من قصد قتل برادرم را نداشتم و فقط می خواستم او را بترسانم و الان هم به شدت پشیمانم. پس از بازجویی متهم، مادر مقتول که در دادسرا حضور داشت با بخشیدن پسر خطاکارش گفت: ارسلان برادرش را دوست داشت و این درگیری هم ناخواسته رخ داده بود و الان هم خودش اقرار کرد که قصد قتل برادرش را نداشته است به همین خاطر من هم از خون پسرم می گذرم و ارسلان را می بخشم. متهم برای ادامه تحقیقات به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. ...
اقرار به قتل شریک برای قبض آب
خواست تا به سوله برود. محمود بعد از تماس شریکش از خانه بیرون رفت، اما دیگر بازنگشت و پاسخ تماس هایم را نمی دهد. نگرانم اتفاق بدی افتاده باشد. بعد از توضیحات زن جوان، تلاش برای یافتن شوهر وی آغاز شد و در روند تحقیقات بود که مأموران دریافتند محمود روز قبل از اعلام مفقودی برای ملاقات شریکش به نام نوید به سوله رفته است و بعد از آن دیدار کسی از او اطلاعی ندارد. به این ترتیب نوید تحت بازجویی قرار گرفت ...
اجیر کردن پیک برای نقد کردن چک های سرقتی مقتول
برداشت کردن از حساب فردی که به قتل رسیده است ممکن است از عهده هر فرد تبهکاری ساخته نباشد، اما در پرونده ای که به تازگی در پلیس آگاهی تهران بزرگ رمزگشایی شده است مردی به نام امیر بعد از قتل پیرمردی بی گناه که از بستگان او هم بود از محل فرار کرد و سه سال راز قتل او را پنهان کرد. این مرد تبهکار در حالی که فکر می کرد آب ها از آسیاب افتاده است شروع به برداشت از حساب مقتول کرد، اما با هوشیاری پلیس ...