سایر منابع:
سایر خبرها
سردار قاسم سلیمانی وناگفته های اتاق عملیات جنگ 33 روزه
نسبت به آمادگی های رژیم داشتیم اما اطلاعاتی نسبت به اینکه دشمن می خواهد یک هجومی را انجام بدهد در یک غافلگیری نداشتیم بعداً از دو وضع یا از دو مسأله دو موضع به این جمع بندی رسیدیم که قبل از شروع این جنگ بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام بشود و در آن غافلگیری حزب اللّه منهدم بشود خب این جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم یکی مربوط به کل منطقه اتفاق افتاده بود و دیگری مربوط به خود رژیم ...
تنها سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود
که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همه ی راه ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه ای آنجا را ترک نمی کردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخش آن پیاده ...
خاطره بازی رضا صادقی از زمانی که موسیقی حرمت داشت/ استندآپ کمدین معروف در فیلم سینمایی "چند می گیری گریه ...
شبیه یک معجزه بود. اتفاق های بی اهمیتی که اطراف مون می افته، با تغییر شرایط زندگی، می تونن تبدیل به مهم ترین ها بشن. لبخند، همیشه زندگی رو زیباتر می کنه. حتی در بدترین شرایط. رضا صادقی خواننده ی خوش صدای کشورمان با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش نوشت: یادش بخیر ... جوون بودم .. اون روزا تهیه کننده ها هنوز یاد نگرفته بودن واژه " سولداوت " هنوز بلد ...
10 نکته خواندنی درباره گراهام گرین، به مناسبت تولدش
، بانکدار و سیاستمدار بودند. مادرش با رابرت لوییس استیونسن نویسنده، نسبتی نزدیک داشت. زمانی که چارلز گرین معاون مدیر مدرسه برکمستد بود دکتر تامس فرای مدیریت آنجا را بر عهده داشت و بعدتر چارلز گرین به مدیریت مدرسه منصوب شد. 2. تجربه تلخ دوران مدرسه شاید رفتن به مدرسه شبانه روزی برای همه بچه ها سخت باشد، اما برای گراهام گرین طاقت فرسا بود شاید به این دلیل که پدرش مدیر ...
مداحی، شغل من نیست/ پدرم در حال کشاورزی بود که 6 تومان داد و رفت کربلا
بغضم ترکید و مثل بچه ها گریه ام می کردم. در مجلس جای نشستم که کمتر در دید باشم ولی همان اول حاج علی صدایم کرد تا بخوانم. نمی دانم چه شد شروع به آذری خواندن کردم و یک راست رفت دم گودال قتلگاه. آن صحنه و همه آن اتفاقات از جلوی چشمانم می گذشت. دوباره دیوانه شده بودم و کار دیگری از دستم برنمی آورد. چنان از خود بی خودم شدم که یادم رفت اینجا روبه روی جمعیت هستم. شورو حال عجیبی بود، مثل همیشه ...
این خانه را سه شهید ساختند
برای چنین روزی آماده کرده و نوشته بود: مامان آگه من شهید شدم، گریه نکنی ها. این هایی که برای مراسم می آیند، در واقع آمده اند برای مراسم عروسی پسرت . شهید مجید آقاجانلو ، عکس وسط تولد:1348 / شهادت:27/11/1364 / محل شهادت: فاو - عملیات والفجر 8 خدا بخواهد، خوش تیپ ها هم شهید می شوند مجید بعد از آن دو نوبتی که با امیر به جبهه رفت، آمد و ماندگار شد. درس و مدرسه ...
بدحجاب ، فاسق و گناهکار هم بچه های ما هستند
...؛ صبح تا شب پدری می کرد؛ این روحانی از حوزه بیرون رفته ما بود. ما افرادی را در محلات تهران داشتیم که از لحاظ فضل و کمال در حد مراجع تقلید قم بودند. اما من آنجا خودم دیده بودم که با یک زن و شوهر عامّی بی سواد نشسته و می خواهد اینها را با هم آشتی دهد. دو ساعت برای آنها قصه می گفت. ما اینجوری بودیم. ما این نبودیم که وقتی مقام و شأن پیدا می کنیم به مردم بی اعتنا شویم. هرچقدر که شأن ما ...
امیر تتلو بخاطر دختر معروف خودکشی کرد؟
ساعت بدوئم !! آلبومَم که تموم شد ! حالا بیام 10 تا آلبومِ دیگه بسازم ! همه حرفامَم که زدم ! خدایا خودت میدونی که تو هر زمینه ای هر چی از دستم برومد کردم!! حالا که گل نکاشتم هیچی تازه شدم دردسر واسه تیمی که خدا میدونه از بچگی فقط آرزوم قهرمانیش بوده!! همون نباشم بهتره!!! معذرت میخوام از همه !! قول میدم دیگه هیچ جا تو هیچ زمین ورزشی دیده نشم و قول میدم کلاً گُم و گور شم!!!!! با آرزوی عشق ...
سرلشکر سلیمانی: جنگ 33روزه متوقف نمی شد، رژیم صهیونیستی متلاشی می شد
آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد و این انفجار عظیم که جنگ 33روزه نامیده شد صورت گرفت. * در هنگام وقوع جنگ، جنابعالی کجا بودید؟ من روز اول که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همه ی راه ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها ...
استاد فرشچیان: طراحی ضریح امام حسین (ع) عنایت ویژه خدا بود
شور و حال عجیبی که داشتم، قرار گرفت. به اتاق رفتم و ناخودآگاه پشت بوم نقاشی قرار گرفتم. دست به قلم بردم و طرح اولیه عصرعاشورا را در مدت زمان کوتاهی کشیدم. در همان مدت کوتاه حتی قسمت هایی از رنگ آمیزی را هم انجام دادم. هنوز هم خودم نمی دانم چطور این اثر خلق شد اما می دانم در آن زمان و دقایق، حس وحال خوبی داشتم، گویی مورد توجه و عنایت حضرت سیدالشهدا علیه السلام قرار گرفته بودم که توانستم چنین طرحی ...
برای پروژه های بزرگ جنگی،سراغ من نمی آیند/افراد خودشان را دارند
؟ برای خودم یا برای دیگران؟ برای خودتان؟ برای خودم خیلی بیشتر است . یعنی این فضا را خیلی معنوی تر از فضای مثلا شلمچه می بینید؟ برای خودم خیلی اینجوری است. اگر اینجوری که اینجا بودم آنجا بودم، صدبار شهید شده بودم. در جنگ ما خیلی شلوغ بودیم. همیشه به شوخی می گذراندیم ولی وقتی وارد این وادی شدم، احساس کردم یک جنگ بزرگتری است یعنی خیلی باید مراقب باشیم. حرفی ...
ناگفته های سردار سلیمانی از جنگ 33 روزه +فیلم
روز اول که حادثه اتفاق افتاد برگشتم به لبنان چون من یک روز قبلش آنجا بودم. * حاج قاسم در اغاز جنگ 33 روزه چگونه خود را به لبنان رساند؟ برگشتم به سوریه منتها چون همه ی راه ها مورد حمله قرار گرفته بود خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که مصنع در واقع نامیده می شود، گذرگاه مرزی لبنان به سوریه این پیوسته مورد زیر آتش هواپیما بود، و هواپیما لحظه ای ترک نمی کردند خب تماسی داشتیم با دوستان ...
ناگفته های جنگ 33روزه در گفتگوی اختصاصی با سرلشکر حاج قاسم سلیمانی
گذاشته شد و این انفجار عظیم که جنگ 33روزه نامیده شد صورت گرفت. * در هنگام وقوع جنگ، جنابعالی کجا بودید؟ من روز اول که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همه ی راه ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه ای ...
حزب الله پیوسته در یک آمادگی صددرصدی به سر می برد/ تحقق پیش بینی جالب حضرت آقا در جنگ 33 روزه
؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، منتها همه ی راه ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، خصوصاً تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه ای آنجا را ترک نمی کردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخش آن پیاده بود و یک بخشی را هم با ماشین طی ...
مشکل صفوی و همت شخصی نبود/ صیاد شیرازی از بسیجی ها بسیجی تر بود
. جاهایی هم هست که به صدام و دشمن فحش می دهد. بابایی: پس این مخابرات فلان فلان شده کجاست! (می خندد.) * من خیلی پیش تر خاطره ای از یکی از دوستان شهید همت خوانده بودم که در سال های جوانی اش در شهررضا یک روز هنگام تعطیلی یکی از مدارس، می بیند یک بچه مدرسه ای، همکلاسی اش را به رگبار فحش های رکیک بسته است. راوی خاطره می گوید دیدم همت رنگ به صورت ندارد. رفت جلو و یک سیلی محکم خواباند در ...
درآمد جدید 4هزار میلیارد تومانی با باغداری در زمین شیبدار/آبخیزداری جنگل زاگرس و شمال را نجات داد
آبخیزداری وزارت جهاد کشاورزی مشغول تحقیق و پژوهش هستم؛ طی این مدت طرحهای بسیاری درباره آبخیزداری مورد مطالعه قرار دادیم و بعضی از آنها نیز عملیاتی شد. تسنیم: آیا فقط تحقیق و پژوهش می کردید یا وارد اجرای این طرحها نیز شدید؟ روغنی: بله، علاوه بر تحقیق و پژوهش، وارد اجرا هم شدم و در حدود 27 طرح ملی کشور خودم مجری بودم. این طرحها به صورت پایلوت انجام می شد. البته با محاسبه ریز پروژه ها ...
دوری نویسندگان حوزه مستند از فضای رمان/ برای دفاع مقدس باید پروژه ملی تعریف کنیم
مرباهایی که دارد برای زنان آشپزخانه یخ در بهشت درست کند. پدر محبوبه یخ در بهشت های خوشمزه ای درست می کرده و محبوبه در همان حال و هوا می خواست آن را درست کند، اما راننده وانت از دادن یخ ها امتناع می کند. محبوبه که دختری لجوج است دنبال وانت راه می افتد تا هر طور شده یخ ها را بگیرد. وانت به سمت بیمارستان می رود و محبوبه به دنبالش تا بیمارستان می رود که می بیند پیکر جمعی از شهیدان پشت بیمارستان در یک ردیف ...
زنی خندان
.... بارها کتابش را خوانده ام و فیلمش را دیده ام. در دوران کودکی خاطرات جالبی از کتابخوانی دارید؟ دورانی که در بلژیک در مدرسه شبانه روزی بودم، زیر پتو و چراغ قوه کتاب می خواندم. قطعا کتاب هایی می خواندم که نباید می خواندم. در این مدرسه مسیحی که شبیه صومعه بود، کتابخانه قرون وسطایی وجود داشت که خانم راهبه کلید می آورد و در را برای ما باز می کرد، کتاب هایی به ما امانت می دادند ولی خودم ...
غیورمردانی با سن کم اما روحی بزرگ/ مادران شهدا شاهدان بی ادعا
می بیند حال مادر از بازگو کردن خاطرات منقلب شده ادامه سخن مادر را در پیش می گیرد و می گوید:برادرم 3 سال در جبهه حضور داشت سال آخر دبیرستان در سن 18 سالگی در عملیات کربلای 5 و در دی ماه 65 به شهادت رسید، با یادآوری آخرین دیدار خود با شهید ادامه می دهد من کارمند راه آهن بودم به یاد می آورم که برای بار آخر که برای بدرقه حمیدرضا به ایستگاه راه آهن رفته بودم چهره شهید نورانیت عجیبی داشت و همان روز چهره ...
عزل رضاشاه در شهریور سیاه / مهدی تدینی
که لطمه بر نام بزرگ او وارد آورد همین افراط در سخت گیری و صدمه زدن به کسانی بود که به جهتی از جهات حتی جهت خیلی جزئی از آن ها ناراضی می شد و اگر این صدمه دیدگان توجه به این مطلب نمایند که من خود نیز مورد بی مهری ایشان شدم و اگر در دسترس بودم شاید مورد نظر همان صدمات شده بودم، از من نمی رنجند که خوبی ها و نقص ها هر دو باید به انصاف و بی مبالغه ذکر شود و برای سنجش حسنات و سیئات... میزانی مقرر شده ...
بررسی ابعاد شخصیتی آیت الله حاج میرزا علی احمدی میانجی در گفت و گو با شخصیت های سیاسی و حوزوی
منطقه است. ما اسم آقای احمدی را شنیده بودیم و در محل تولّدمان کسانی که با علما محشور بودند، آقای احمدی و پدر بزرگوار ایشان را می شناختند. سال 41 یا 42 بود که من در تبریز طلبه بودم و ظاهراً اواخر بهار همان سال بود که آیت الله احمدی رحمت الله علیه برای یک کاری اداری مربوط به مدرسه رضویه میانه که در آن زمان تاسیس شده بود، به تبریز آمده بود و چند روزی در تبریز بودند. ایشان در آن چند روز ...
نوشتن، تنها خانه ایمن برای آوارگان زمین است
کنند اما چیزی ندارم بگویم. اصلا باورشان هم می شود؟ حتم دارم هیچ درکی ازآن تصاویر ندارند. ما جنگ ها را یک روز شروع می کنیم ولی هیچ وقت نمی توانیم تمام شان کنیم. آن ها در ذهن تک به تک ما ادامه پیدا می کنند. هنوز هم نسل دوم داخائو و گتوی ورشو روزگار پدران شان را از خاطر نبرده اند. در داستان هایی که در شهرستان های دور اتفاق می افتد، مثل "مدرسه ای که اسمش پیروز بود" یا "مردی که یک دوچرخه ی کهنه ...
شهید 15 ساله ای که مانند مولایش امام حسین (ع) به شهادت رسید
... آقا سید اینگونه شروع کرد؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین؛ پسر رشیدم شهید سید احمد موسوی اصل، متولد 1350 بود و موقع شهادتش، پانزده سال بیشتر نداشت ولی مرد بزرگی بود برای خودش. یک روز پاییزی بود که احمد پیشم آمد و گفت که من می خواهم به جبهه بروم. من جا نخوردم و خیلی هم خوشحال شدم گفتم خیلی هم کار خوبی می کنی و کاملاً هم موافقم، چراکه تازه از جبهه برگشته بودم و از شرایط حساس جبهه و نیازهای آن ...
دیالوگ های ماندگار عاشقانه در فیلم های ایرانی و خارجی
معجزه؟ یه دلیل، شهرزاد یه دلیل برای من بیار که مجابم کنه به این که نباید حرف دلمو به تو بزنم شهرزاد: نباید، چون غیر ممکنه فرهاد: اما عشق هر ناممکنی رو ممکن می کنه، چون قلب یه عاشق هر جا که باشه، روحشم همونجاست. شهرزاد یه چیزی از تو هنوز تو وجودمه که هیچوقت ترکم نمی کنه ... زندگی بدون این که آدم عاشق بمیره اتفاق تلخ و غم انگیزیه. (سریال شهرزاد) ♥♥♥♥♥ ...
مذاکرات قوام را از برجام پیشروتر می دانم
این حوزه ها به قابلیت هایی دست پیدا کرده و قابلیت های فنی و صنعتی خود را ارتقا دهیم. در این شرایط توانستیم فرهنگ و شرایط تکنولوژیک و اقتصاد را بالا ببریم. ریشه این مساله آن است که علم دانشجویان فنی ما کاربردی تر و عمل گرایانه تر بود، درحالی که علم ما در علوم انسانی ماهیت عمل گرایانه نداشت. در من به عنوان یک استاد قدیمی در این حوزه، این سوال وجود دارد که آیا از فضای رشته خودم با علم و ساختار سیاسی ...
سوسن وقتی داخل مغازه فست فودی شد ناگهان کرکره را پایین دادند! / 2 پسر بی رحم بودند!
همین دلیل شماره تلفن شادمهر را گرفتم و از عصر همان روز در فضای مجازی با او چت کردم. شادمهر درباره خانواده و خودش مسائلی را مطرح کرد که دلم به حالش سوخت و از کرده خودم پشیمان شدم او گفت پدرش معتاد است و به جرم حمل مواد مخدر در زندان تحمل کیفر می کند و مادرش نیز به کارگری در خانه های مردم مشغول است. شادمهر می گفت: درس و مدرسه را رها کرده تا با پادویی در یک فروشگاه مواد خوراکی کمک ...
امیر تتلو با بازیگر هالیوودی ازدواج کرد + تصاویر و بیوگرافی
های امیر تتلو بسیار است خواننده ای که در روزگار باب شدن موسیقی های به قولی زیرزمینی در کنار شاید هزاران نفر دیگر کارش را شروع کرد اما پس از مدتی راه پیشرفت را جای دیگری به جز موسیقی یعنی در دنیای مجازی یافت. البته تتلو از این دنیا به جاهایی قدم گذاشت که شاید در خواب هم نمی دید اما این اواخر آنقدر نشانه های بی ثباتی، تعادل نداشتن و کارهای ناشایست در او زیاد بود که گمان نمی رفت یک رسانه ...
آیت الله علوی بروجردی: اگر هر تفکری را در داخل حوزه خفه کنیم هیچ وقت کمال پیدا نمی کنیم/ عده ای در حوزه ...
نبود که در مسجد نماز جماعت خود را بخواند و برود؛ صبح تا شب پدری می کرد این روحانی از حوزه بیرون رفته ما بود. ما افرادی را در محلات تهران داشتیم که از لحاظ فضل و کمالدر حدّ مراجع تقلید قم بودند. اما من آنجا خودم دیده بودم که آنجا با یک زن و شوهر عامّی بی سواد نشسته و می خواهد این ها را با هم آشتی دهد. دو ساعت برای آنها قصه می گفت. ما اینجوری بودیم. ما این نبودیم که وقتی مقام و شأن پیدا می کنیم به ...
مصاحبه جالب با بازیکن و بازیگر طنز سینما
خاطر همین نمی توانم بگویم که یک اتفاق یا یک فرد بود که باعث شد من سمت این رشته بیایم. فوتبال خود زندگی من بود. اینکه فوتبال تان از کوچه به سطح حرفه ای کشیده شود چطور؟ باز هم کسی در آن نقشی نداشت؟ اول راهنمایی بودم که یک معلم ورزش داشتیم به اسم حسین قربانی، از کردستان آمده بود. آن زمان که مدرسه فوتبال وجود نداشت، یک روز گفت یک پوشه و عکس و یک برگه کپی از شناسنامه و 150 تا تک ...
آیت الله علوی بروجردی : عده ای در حوزه می خواهند همه مثل خودشان فکر کنند
را در محلات تهران داشتیم که از لحاظ فضل و کمالدر حدّ مراجع تقلید قم بودند. اما من آنجا خودم دیده بودم که آنجا با یک زن و شوهر عامّی بی سواد نشسته و می خواهد این ها را با هم آشتی دهد. دو ساعت برای آنها قصه می گفت. ما اینجوری بودیم. ما این نبودیم که وقتی مقام و شأن پیدا می کنیم به مردم بی اعتنا شویم. هرچقدر که شأن ما بالا می رفت ارتباط ما با مردم وسیع تر و گسترده تر می شد. من دیده بودم، یکبار آقای ...