سایر منابع:
سایر خبرها
به یاد شاهین بلندپرواز شاهین
.... حدود14-15 سال داشتم، تو کوچه مون توپ فوتبال را به دیوار خونه عامو حیدر زیرک شوت می کردم، هر بار که توپ می نشست روی نقطه ای از دیوار کهنه سیمانی که شوره زده بود و ورقه ورقه در حال ریختن بود، دستام را بالا می بردم و با صدای بلند فریاد می زدم گلللللللل! بعد سرمست از گلی که زده بودم، تو محوطه جلو خونه عاموحیدرمی دویدم، غرق در رویا و خیال، خودم رو گلزن بزرگی می دیدم! از صدای ساعت دیواری بزرگ و ...
مجتبی محرمی: با مرگ قایقران دنیا روی سرم خراب شد
خودم هم باور نمی کنم اما حقیقت دارد و تلویزیون اعلام کرد. با گفتن این جمله تلفن از دستم افتاد و سراسیمه تلویزیون را روشن کردم و بعد از دقایقی متوجه شدم این خبر صحت دارد و سیروس و پسر گلش آسمانی شدند. مجتبی محرمی گفت: شاید باور نکنید اما دنیا روی سرم خراب شد و با کوهی از غم به انزلی رفتم. در طول مسیر با خودم می گفتم ای کاش وقتی به انزلی رسیدم مثل همیشه سیروس به استقبال من بیاید ...
نیروی دریایی چرا جواب مرا نمی دهد؟
و دوتا بچه دارم. گفتن بخشنامه اومده پرسنلی که در جنوب و مناطق محروم خدمت کردن به ازای هر سال 3 ماه سنوات میدن. من نزدیک 8 سال جنوب بودم که طبق بخشنامشون سنوات خدمتیم از 15 سال هم رد میشه. پس چرا میگن چنین چیزی نیست و اجرا نشده. آخه خدارو خوش میاد عمر و جوونیمونو گذاشتیم تا حالا اینطوری از ما تقدیر کنن؟ منکه مرتب گفتم میخوام برگردم سرخدمتم، ولی چرا قبول نمیکنن؟ اگه راهی هست که بتونم دوباره برگردم سرخدمتم لطفا بگید. دیوان عدالت هم رفتم جواب نگرفتم! ...
از خانه تا مغازه/ کرونایی که سلامت و معیشت مردم را به بازی گرفته است
بازی اجازه سر کوچه رفتن ندارند خرجشان بالاتر رفته، مدام بهانه می گیرند، بنده خدا این آقا هم دوره گرد هست، وقتی نمی تونه کار کنه پولی هم نداره که درست و حسابی خرج کنه، می گرده داخل مغازه هر کدوم که قیمت هاشون پایین تر باشه انتخاب می کنه که بتونه چند تا چیز بخره ببره خونه... نانوا وارد مغازه شد، پول نان را با همان خرید کلی که کرده بودم کارت کشیدم و از مغازه خارج شدم، حالا دیگر با چیزهایی ...
توصیه های جالب یک زندانی حبس ابد، برای کنار آمدن با قرنطینه
زندگی شان را می کنند. در نتیجه متوجه شدم فقط دارم خودم را رنج می دهم. تصمیم گرفتم دیگر از کسی متنفر نباشم و همه را ببخشم. خیلی آرام تر شدم. دیگر به خودم صدمه نمی زدم. متوجه شدم متنفر بودن از کسی، به او صدمه ای نمی زند، فقط به خودم صدمه می زند. پس انرژی ام را جای دیگری فرستادم (پس شما خوانندگان عزیز، نیازی نیست خودخوری کنید که چرا چنین شده و باعث و بانی اش را نفرین کنید، در عوض کمی انرژی تان را به جای ...
سیروس آبای، عزای ابدی انزلی و فوتبال ایران (گزارش ویژه+ ویدیوی صحنه تصادف)
: وای جواب پدرم را چه بدهم؟ اصلاً نمی خواستم قبول کنم که بر سر آن ها بلایی می آید. دوباره بی هوش شدم. مرا به درمانگاه امامزاده هاشم بردند. چند ضربه به صورتم زدند که از درد به هوش آمدم و پرسیدم که چه اتفاقی افتاده و شوهر و بچه ام کجا هستند؟ نجاتشان دادید؟ گفتند: بله شما نگران نباشید، حالشان خوب است. با سر اشاره می کردم که یعنی من سالم هستم و شما بروید به آن ها برسید. من می خواهم خودم ...
قاتل سلطان هروئین دستگیر شد
قبل پلیس دستگیرم کرد و به زندان افتادم. در مدتی که در زندان بودم سعید از فرصت استفاده کرد و به بهانه اینکه کمکم کند و تا زمانی که من از زندان آزاد می شوم، مشتری هایم را حفظ کند، برای خودش تیمی تشکیل داد و بعضی از نوچه های مرا جذب کرد. وقتی آزاد شدم ، به سراغ سعید رفتم. اما متوجه شدم او جای مرا گرفته و پاتوق مرا تصاحب کرده است. حتی به خودش لقب سلطان هروئین داده بود . هر کاری کردم تا پاتوقم را بدست ...
چاقوکشی نوجوان ها در سطح شهر
...، این جوان ها جلو آمدند و متوجه شدیم سن و سال کمی دارند، شاید 18 سالشان هم نبود، من به شخصه چنین صحنه ای را تا به حال ندیده بودم، هشت یا نه نفر از چهار موتور پیاده شدند و به سمت ما آمدند و گفتند بلند شویم، همین الان از اینجا بروید، ما خشکمان زده بود و نمی دانستیم چه اتفاق افتاده که یک دفعه از داخل لباسش یک چاقو بزرگ بیرون آورد، در چند ثانیه دیدیم همه ی آنها از جیب یا لباسشان چاقو بیرون آوردند ...
استعداد گمشده اردبیلی: قراردادم با پرسپولیس نمایشی بود
کامل از دست دادم. رویاپردازی های زیادی کرده بودم که همه آنها از بین رفت. بعد از گذشت چند ماه اضافه وزن پیدا کردم و از فوتبال دور شدم اما 2 سال که گذشت به آکادمی کیا رفتم. چه شد که از آکادمی کیا سر در آوردی؟ آکادمی کیا در رامسر اردو برگزار کرده بود و من به آنجا رفتم تا دوباره به فوتبال برگردم. هادی مهدوی کیا من را می شناخت و در اولین تمرینم مرا به اسم کوچک صدا می زد. آن زمان ...
ناگفته های دختر دهه70ازغسل دادن اجسادکرونایی
همینطور که این روزها در اینستاگرام چرخی می زدم یک پست توجهم را جلب کرد وارد صفحه اصلی شدم با پست هایی بیشتری مواجهه شدم اول فکر کردم یک پرستار است که این روزهای کرونایی به اصطلاح در خط مقدم مبارزه با کروناست و دارد تجربیاتش و حس حال این روزهایش را با ما به اشتراک می گذارد، اما بعد از خواندن کپشن های پست ها متوجه یک چیزی شدم، نه او یک پرستار نبود بلکه او اموات کرونایی را تغسیل می داد. عجیب و ...
منصوریان: چین، شیوع کرونا را خیلی دیر اعلام کرد
اگر روز قبل با کسی دعوا می کردم یا ناراحت بودم فردا فراموش می کردم و به دنبالش می رفتم تا با هم دوباره بازی کنیم. این اتفاق بعضی وقت ها به یاد دوستانمان می ماند اما با یک خنده همه چیز فراموش می شد. * ترسی هم دارید؟ از هیچ چیزی نمی ترسم و همه ورزشکاران از شکست می ترسند ولی من ازشکست و مبارزه کردن یا ریسک کردن و مسابقات خطرناک ترس ندارم و فقط از روزی می ترسم که خدایی ناکرده آسیب ...
داستان سندرم استکهلم چیست؟
ترین کابوس هایم با همچین چیزی مواجه نشده بودم. وقتی که درخواست کرد که یک مجرم دیگر یعنی کلارک اولافسون Clark Olofsson به بانک منتقل بشود، به خودم گفتم عجب جهنمی خواهد شد چون طرف یک مجرم خیلی شناخته شده در سوئد بود. معروف بود که خیلی خطرناک هست. پلیس به امید حل بحران تصمیم گرفت که کلارک اولافسون را از زندان به بانک منتقل کند. کلارک بلافاصله بعد از ملحق شده به یَن اولسون Jan-Erik Olsson ...
بزرگانی که همیشه در اوج نیستند روزهای تیره وتار بزرگ ترین ستاره های ورزش
صد آماده نیست. به خاطر یک حرکت اشتباه یا یک ضربه بد به توپ زانویم به شدت درد گرفت و به زمین افتادم و نتوانستم فینال را به پایان برسانم . مسی مسی در یک مصاحبه با رادیویی اسپانیایی فاش کرد که بدترین لحظه دوران ورزشی اش را در فصل 2013-2014 تجربه کرده است. مسی گفت: آن روزها با مامورین مالیاتی به مشکل برخورده بودم و خودم و خانواده ام روزهای سختی را پشت سر می گذاشتیم. بعد هم که مصدوم شدم و ...
متهم: من خودم قربانی اسیدپاشی شدم
دوباره تهدیدهایش شروع شد که در اولین فرصت روزگارم را سیاه خواهد کرد و انتقامش را از من خواهد گرفت. وی اضافه کرد: آن شب حدود ساعت 11 من در گاراژ مشغول کار بودم که ناگهان چند نفر با ورود به گاراژ به من حمله کردند و من را مورد ضرب و شتم قرار دادند، حتی ماشینم را هم آتش زدند و یکی از مهاجمان هم روی بدنم اسید پاشید که از ناحیه گردن و کمر دچار سوختگی شدم. نمی دانم آن موقع چه کسی روی سیامک و ...
روایت یک دیدار با سردار سلگی
حاج میرزا بودیم متوجه نشده بودیم که ضبط متوقف شده است. خجالت می کشیدیم این مطلب را بازگو کنیم و بخواهیم سردار دوباره همان حرف ها را تکرار کنند، اما حاج میرزا خودش متوجه شد و با بزرگ منشی، دوباره شروع کرد. خاطرات از اول و مجدد بازگو شد بدون اینکه چیزی کمتر از قبل گفته باشد با حوصله و صبر همه چیز رو مجدد تعریف کرد. بعد از ضبط برنامه و گرفتن چند عکس یادگاری، دوباره چشمم به قفسه ...
تانیش ؛ روایتی صادقانه از فرهنگ جبهه
را خورده و در خواب ناز است!" بچه که بودم همیشه از جنازه و مرده می ترسیدم، هر وقت تنهایی از جلوی مرده شور خانه رد می شدم، تا جایی که می توانستم از آنجا فاصله می گرفتم؛ اما آن روز خیلی دلم می خواست جنازه ی مختاری را بغل کنم و باهاش حرف بزنم! به ایرج نگاه کردم ببینم چه می گوید، ایرج گفت:" بذارش همون جا باشه و پاشو بیا اینجا، الان می آن می برنش عقب!" گفتم:" آره بیا، اگه ...
مبتلا به کرونا شدم
این هم ناشی از ضعف بدنی و کار زیاد باشد اما دکتر تشخیص کرونا داد و به سرعت در اتاقم که دو روز قبل از آن هم آنجا بودم قرنطینه شدم. بعد از آزمایش و معاینه دکتر گفت که سیستم ایمنی بدنت ضعیف شده و در خانه خودت را قرنطینه کن و اگر بدتر شدی به مطب مراجعه کن . از همان روز قرنطینه شروع شد. رضا از خانواده اش خواست که داخل اتاق وی نیایند و از اتاقش فاصله داشته باشند. احساس ترس نداشتم زیرا ...
نقشه باجناق برای سرقت از آقای خلبان
کردم و مهدی هر از گاهی پیش من می آمد تا اینکه متوجه شد سارق سابقه دارم. آخرین بار یک هفته قبل از اجرای نقشه سرقت به سراغم آمد وگفت یکی از بستگانش به تازگی سکه و دلار خریده است. قرار شد در فرصتی مناسب کلید خانه اش را به من بدهد تا دست به سرقت بزنم. من هم به خاطر پول قبول کردم و قرار شد به یکی از دوستانم نیز خبر بدهم تا او هم با ما همکاری کند. وی ادامه داد: صبح روز حادثه مهدی به ما زنگ زد ...
روایت دختر وزنه برداری که پرستار بیماران کرونایی است
.... فکر نمی کنم شما توانسته باشید در این شرایط تمرینی داشته باشید؟ بله من به دلیل اینکه از ابتدای اسفند ماه تمام مدت سر کار بودم نتوانستم هیچ تمرینی داشته باشم و تا زمانی هم که این بیماری ریشه کن نشود، نمی توانم برنامه ای داشته باشم. ان شاءالله این مریضی تمام شود تا بتوانم به آینده فکر کنم. البته این را بگویم که فکر های خوبی در سر دارم. از آنجا که همه مسابقات بین المللی لغو شده، اولین مسابقه ای که ما پیش رو داریم رقابت های قهرمانی کشوری است. ان شاءالله بتوانم در آنجا رکورد خوبی بزنم تا دوباره به تیم ملی دعوت شوم. ...
فتح الله زاده: از 3 ماه پیش تمرکز شفر را بر هم زدند
کانال ندارد؟چرا تک تک اعضای باشگاه در فضای مجازی علیه هم پیام می دهند؟ مگر همه در باشگاهی مثل استقلال کار نمی کنند پس همدلی و موفقیت چگونه باید به دست بیاید؟ قبل از دربی متوجه شدم که چند مسئول در استقلال علیه یکدیگر موضع گیری کردند و طبیعتاً وقتی بازیکنی این مسائل را می بیند روی او هم تأثیر منفی می گذارد. من از مسئولان باشگاه استقلال و کادر فنی می خواهم علیه هم در فضای مجازی موضع گیری نکنند و به ...
چگونه به عدم باز می گردیم؟
شیعه نیوز : پاسخ اجمالی منظور از "برگشت به عدم" چیست؟ آیا منظور، برگشتن به حالت قبل از تولد است؟ مثل کسانی که می گویند کاش متولد نشده بودیم. بدیهی است که راهی برای برگشتن به حالت گذشته وجود ندارد؛ زیرا زمان گذرا است و با خواست و میل و ارادۀ ما از حرکت باز نمی ایستد و به عقب هم بر نمی گردد. پس بازگشت به عدم به این معنا امکان پذیر نیست. اما اگر منظور از عدم "مرگ" است ...
بازجویی دکتر تهرانی و سپهبد کیخا برعهده من بود + فیلم
را به تلویزیون آوردند و از مردم عذرخواهی کرد، آن دسته از ارتشی ها هم که اندک امیدی به بقای حکومت داشتند متوجه این مسئله شدند که کار شاه تمام است. مجری: ایشان اعدام شدند دیگر؟ بشارتی: بله! من خودم آنجا بودم. من خودم از اولین بازجوهای انقلاب اسلامی بودم. چون هم حقوق خوانده بودم، هم زندانی بودم و.. بلد بودم بازجویی کنم. بازجوی اغلب این افراد من بودم. مجری: چه کسانی ...
انتقاد چه کوفتیه دیگه؟
.... دوباره از خود بیخود شدم. رفتم بالای پله ها، از روی نرده خودم سُر خوردم پایین و در آن حالت سرخوشانه داد می زدم: سرزمین موج های آآآبی! هیییی! به سختی خودم را روی صندلی نشاندم. گفتم: نزن تو رو خدا نزن اون دکمه رو! این چیه دیگه؟ چرا من اینجوری میشم؟ همسر گفت: این اختراع جدید دانشمندان کشورمونه. منم دیدم ممکنه به کارم بیاد یه دونه خریدم. گفتم: میشه بیشتر توضیح بدی؟ گفت: آره عزیزم. این دستگاهیه که با ...
درودگر : برای تائید انتخاب نبی دوباره جلسه میگذاریم + فیلم
. زمانی که من متوجه شدم کرونا گرفته ام در خانه ماندم و به همین دلیل مطمئنم به هیچ کسی این بیماری را انتقال ندادم. زمانی هم که در منزل حضور داشتم از راه دور با یکی از پزشکان بیمارستان مسیح دانشوری در ارتباط بودم و او هم از راه دور احوال من را جویا می شد. تا به حال چنین بیماری را تجربه نکرده بودم و خدا را شکر الان وضعیتم بسیار خوب است. کرونا باعث شد درد شدیدی را در بدنم احساس کنم ...
مجازات اعدام برای قاتل همسر سابق
توجه نکردم. متهم در شرح حادثه گفت: امروز صبح میترا برای دیدن بچه ها به خانه آمد. بعد از اینکه بچه ها راهی مدرسه شدند از من خواست که دوباره به زندگی برگردد. سر این موضوع با هم مشاجره کردیم و من کنترل خودم را از دست دادم و با چاقو چند ضربه به او زدم که کشته شد. با اعتراف متهم و کامل شدن تحقیقات در این باره بازپرس پیام را به اتهام قتل عمد مجرم شناخت و کیفرخواست علیه وی صادر شد و متهم در ...
استاد اسدی: قبل از فوتبال راننده تانک بودم
ایران نیست. ماشین ها را فقط من از عراق می آوردم و سندش را در تبریز می زدم. همیشه عاشق ماشین های خوب بودم. _ به قول معروف ماشین باز بودید؟ دقیقاً. الان هم هستم. برای خودم SD دارم و دخترم هم پژو 206 دارد. البته دیگر پیر شده ام و حوصله ماشین بازی ندارم. لندکروز را 50 میلیون فروختم اما الان شده دو میلیارد. دیوانه ام مگر برای چهار چرخ دو میلیارد بدهم؟ در دبی قیمتی ندارد اما اینجا ...
روایت شهادت دانش آموزی که به دست منافقین ترور شد
گم شده بودند. از ترس داشتم سکته می کردم. چندبار تلاش کردم که سرِ پا بایستم؛ اما هربار که نیم خیز می شدم، دوباره روی زمین می افتادم و گریه می کردم. در همین حین یک نفر از راه رسید و گفت: دخترم تو مجروح شدی؟ با گریه گفتم: نه آقا! از روی زمین بلندم کرد و من را به طرف ماشین برد. فریاد زدم و گفتم: من را کجا می بری؟ گفت: نگران نباش! به بیمارستان می رسانمت. همین طور که داد و فریاد می زدم، ناگهان چشمم به ...
به حمید گفتم داعشی ها سرت را می برند اما برایش مهم نبود + عکس
روزه هایم را کامل بگیرم. نگو ماه رمضان می رفت شاه عبدالعظیم و پیگیر کار های اعزامش می شد. یک روز آمد خانه گفت مادر چای داریم؟ گفتم مگر تو روزه نیستی حمید؟! گفت رفته بودم شاه عبدالعظیم روزه ام باطل می شود. وقتی گفت رفته ام شاه عبدالعظیم، متوجه شدم که همچنان پیگیر اعزامش است. پرسیدم برای چه رفته بودی؟ گفت مادر نگویم بهتر است شما ناراحت می شوی. گفتم خودم متوجه شدم برای چه رفتی. اما گویا گفته ...
تلخ و شیرین روزهای کرونایی از زبان بهبودیافتگان
کادر درمانی به خانه برگشتم و خودم را در اتاقی قرنطینه کردم. وی اضافه کرد : در تمام این دو هفته ای که با کرونا درگیر بودم و هنوز هم هستم، صبح ها حالم به اندازه ای خوب می شد که امیدوار می شدم که وضعیتم رو به بهبودی می رود، ولی با گذشت ساعاتی از روز بیماری دوباره خودش را بر من تحمیل میکرد، به طوری که در ساعات آخر هر شب از پاسخ دادن به یک تماس تلفنی هم عاجز می شدم. بدحالی ام چنان پیش می رفت ...
عضو تیم ملی قایقرانی: به سال 99 خوشبین هستم
.... نمره ای که به خودتان در سال 98 می دهید؟ از 100 به خودم 99 می دهم. بهترین و غم انگیزترین اتفاق سال 98 برای شما چه بود؟ زمانی که شاگردانم در مسابقه بودند من در اردو بودم و برای اعلام نتایج نتوانستم خودم را به آن ها برسانم. وقتی فهمیدم شاگردانم در مسابقات قهرمانی کشور مقام آوردند از شدت خوشحالی یک ساعت گریه کردم و این بهترین اتفاق سال 98 برایم بود. غم ...